دو شنبه 13 آبان 1392 |
يا رحيم
راه را ميبيني و نشستهاي
درد را ميبيني و بيخيالي
آيا رفتن سخت شده يا بيخيالي ارزان
واي بر ما و افکار شرار شده
گدايي ميتوان کرد
ميتوان ديده را تنها گذاشت
ميتوان غربت را صدا کرد
آرمش را ميتوان نديد
ميتوان صدايي ديگر برآورد
توي سنگلاخ زندگي چيدن دسترنج تنها دستمايه است
بل سرمايهاي گرانسنگ
شايد توسن اميد از کنار من هم رد شود
گاه راه دور است
از نگاهش ترس ميبارد
ولي هنگامه را ميتوان آفريد
ميتوان راه را درنورديد
آرزو کردن شايد آسان باشد
ره نمودن مردانه در جولان زندگي
آسانتر از دست گدايي است
ميتوان بر بال قدرت افراشت
ميتوان نيزههاي بد يمن را شکست
همچنان راه آسانتر است از بيراه
نقشه ميگويد دوري مهم نيست
آه! رسيدن را ميخواهيم
زود و ديرش بر ما نامعلوم
اين يادمان باشد
گدايي سختتر است از راه رفتن
سرنوشت را خوب رقم زدن
برگي را آنوقت با شوق ورق زدن
تنها بودن و در جمع بودن هدف نيست
بودن و تلاش نمودن يک آرمان
گر هستيم
باورمان باشد که موثريم
پس درود بر موج
سلام بر حرکت
اين نشان زندگي است
هرچند در خاموشي
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: گدایی,
نویسنده : علي اكبري(آج)
|