يا ستار
رفتيم! که برسيم.
نشستيم! که سخن بگوييم.
ايستاديم! که ببينيم.
مانديم! که برقرار باشيم.
گفتيم! که ساکت نباشيم.
خوابيديم! که خستگي بدر کنيم.
از رفتن! که باز مانده ايم.
از ايستادن! که پا درد گرفتيم.
از ماندن! که کسل گشتيم.
از گفتن! که زبان مان موي در آورد.
از خوابيدن! که خسته شده ايم.
من چه کنم؟
که نه دردم درد است.
نه درمانم بي درد.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
قصه و قاصدك،
علی اکبری،
،
:: برچسبها:
درد,