دو شنبه 9 آبان 1390 |
یا علی
هنوز ته نگاهش امیدی هست
رهی دورتر را هم نظاره میکند
تکانی و حرکتی...
شاید بتوان جواب یافت
راه این است
من هنوز اینرا نمیشناسم
ولی دلیلی ندارد که راه را پیدا نکنم
ازدواج هندوانه سربسته است!
اما دلیل نیست که من هندوانه کال و خراب و پوسیده بخرم؟
من باید بشناسم و انتخاب کنم
سر بسته بودن دلیل چشم بستن نیست
فکر نکردن هم
بصیرت بخرج ندادن و نشناختن هم
من انتخاب میکنم
من بصیر هستم
من عقل دارم
من از شناخت خود کمک میگیرم
دچار هوس زودگذر نخواهم شد
راه را پیدا میکنم سپس قدم برمیدارم
محکم ، وقتی راه را پیدا کردم دیگر توکل میکنم
بقیهاش با خدا، او خودش گفته
من شما را کفایت میکنم
او برایم کافی است
پس چرا با چشمانی باز و فکر و اندیشه محکم گام بر ندارم
چرا راه را نیابم
مگر من کر و کور و بیفکر شدهام
هرگز جنین نخواهم کرد
من انسانم
خدا مرا عقل داده است و اختیار
لزوم اختیار عقل است
و الزام راه رفتن چشم و پا
آیا اینها در اختیار من نیست؟
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : علي اكبري(آج)
|