جمعه 18 فروردين 1396 |
الهی بامید تو
جملگی جمع شدیم که کاری بکنیم
ناگه جمله درافتاد که کجایم
شرمنده این همه کاری شدیم
که مانده در پی یک جمله و نیم
:: برچسبها: ماه رجب,
نویسنده : علي اكبري(آج)
|
|
دل مشغولي هاي يك هموطن
الهی بامید تو جملگی جمع شدیم که کاری بکنیم ناگه جمله درافتاد که کجایم شرمنده این همه کاری شدیم که مانده در پی یک جمله و نیم :: برچسبها: ماه رجب,
یا حی تا می شود صحیح هرگز نباشید دروغ غم عالم از ناراستی است این اولین و آخرین پله نصایح است هر پندی تو را دهند جز این نیست درست باشید و نادرست هرگز :: برچسبها: ماه جمادی الثانی,
یا قیوم آمدیم که کاری بکنیم و هر که باید حرکتی بکنیم قدر دانیم نفسی یاوری یار بکنیم یک دم ننشینم فکری با حال بکنیم سر بساییم آستان را سجده ای بکنیم حرکتی نه بهر هر کس بلکه در حق بکنیم جایی نگوییم و نایستم به باطل امر واجب هم بکنیم ما نه اینکه بد بکنیم قرار بود خوبتر از بهتر بکنیم ناشایست نباشیم و ناحق نکنیم وبایسته بکنیم تدبیر کنیم و عمل خالص نه به ریا بکنیم شاید کفه راست بر آریم نه شمشیر به هم کیش در بکنیم داد زنیم راه را نه پیچ در راه و پل و عابر سوار بکنیم مست نباشیم در تصمیم گره را از بهر رب وا بکنیم دم نزنیم درد را درمان درد بی نوایی را بکنیم ما نه از خود بگذریم سرمست نه پا بر سر بیچاره بکنیم شمع دولت کس روشن کنیم نه خاموشی بر جان بی آزار بکنیم پرده حرمت ندریم و ساز ناکوک نزنیم و پلک بدتر نکنیم شاخ پر زور زورگو بشکنیم بر گرده ناتوان سنگک نزنیم قلب یتیم را نشکنیم دست رحمت بر سر بی مادر در بکنیم قافله را همراهی بکنیم نه رفیقی دزدان گردنه بکنیم سیخک نزنیم و شاخ بر گرده بی کس نکنیم باد نکاریم و طوفان بر پرده خانه خلق نکنیم شرم کنیم و پر رویی نکنیم حیات بر پرده حیا بکنیم نه بره ای بیازاریم نه دانه از دهان موری جدا بکنیم قرار بود گله ای بچرانیم و مرتع زاری بکنیم نه در دشتی حیاطی بزنیم نه چاهی در بیابان بکنیم شاه نشین قلعه خود باشیم نه بر خلق شاهی بکنیم روز بکار مشغول و شب دنبال مشکل داران مشکل وا بکنیم در گرمای تموز عرق ریزیم و گرمی خانه سرمازدگان بکنیم جان دهیم بهر جانان نه جان بگیریم ناتوانی بکنیم برق زنیم کف را نه سرکوفت بر کودکان بکنیم شادی کنیم بر مدار نه تار شب بی قاتاق بکنیم هیکل گنده نکنیم بهر ستم بر ظالم زومداری بکنیم تفریح کنیم در مرغزار نه آتش بر بوته زار بکنیم عشق کنیم در کیش عاشقان نه چشمک بر زیبایان بکنیم ما راست قامتان اهلیم نه بزدلانه هتک حرمت بکنیم. :: برچسبها: ماه شوال,
يا واجب الوجود يکي از سوالاتي که براي انسان پيش مي آيد اين است که وجود چيست و ماهيت آن کدام است. يا کمي جدي تر بپرسيم وجود چه نقشي براي موجود دارد. من خيال کنم در اين سوال جدي جواب را داده باشم اصلاً اين وجود است که فرد يا هر موجودي را ايجاد مي کند. يعني چه؟ راحت است يعني اگر از موجود وجود را بگيريم ديگر موجود نيست. نمي دانم چقدر اين معني را در ذهن مي شود پرورش داد وجود را کمي رقيق کنيم به ذات مي رسيم. يعني ذات يک چيز جزيي از وجود است. در يک زمان و در يک مکان موجود مي تواند باشد يا نه؟ اين سه بعد از ابعاد هستي هستند يعني زمان و مکان و بعد ديگر هم وجود است! شايد بشود دو موجود را در هستي در يک مکان و در يک زمان داشته باشيم ولي در همين نقطه مشترک زمان و مکان وجود آنها يکسان نباشد. يعني تصور کنيد اگر وجود يک حرکت طولي پيدا کند در همين زمان و مکاني که شما هستيد ديگر شما درک و احساس الان را نداشته باشيد شايد از سرما يخ بزنيد يا از گرما ذوب شويد شايد بگويد چنين امکاني ناممکن است ولي اين ممکني است که امکان دارد. وجود شما امروز يک مقدار مشخصي از امواج صوتي و نوري و مغناطيسي و .... را درک مي کند يعني ما مي گوييم احساس مي کنيم حالا اگر وجود شما را کمي تغيير دهيم مثلا تمام امواج صوتي در اين هستي براي شما قابل احساس باشد اين يعني چه؟ يعني وجود شما کمي تغيير کند حالا رشد داده شود يا چيزي در مفهوم عکس آن و يا چيزي در راستاي نمو يا ضد نمو شما از اين وجود به آن وجود برسيد ! شايد زلزله اي که مي خواستم در شما ايجاد کنم همينجا مفهوم شده باشد شما ديگر يا از شدت اين امواج وجودتان نا وجود مي شود يا از اين وجود در رنج و عذاب فراوان خواهيد بود. شما الان بيداريد يک وجود داريد وقتي بخواب مي رويد مکان و زمان شما عوض نمي شود چون وجود ديگري همزمان در آن مکان و زمان بيدار است اين وجود شماست که تغيير مي کند يعني از بعضي چيزها بريده مي شويد و به بعضي چيزهاي ديگر پيوند مي خوريد(محدويت). بنظرم بايد بگويم در يک مکان و زمان وجود شما تغيير پيدا مي کند تا بيدار شدن بر مي گرديد به وجود قبلي ولي زمان و مکان به همان صورت طبيعي قبل است. حالا اگر وجود شما را بصورت ديگر تغيير دهند شما مي توانيد با اجنه ارتباط پيدا کنيد!؟ اگر وجود شما رشد عرضي يا طولي يا ... بدهند شما به موجودي داراي ادراکات ديگر تبديل مي شويد. يک سگ و يک گاو در يک زمان و يک مکان زيست مي کنند اين سگ بويايي دارد چند صد برابر آن. و آن يکي شکمي دارد چند برابر اين و هزاران فرق بين اين و آن. حالا درک کنيد اين دو موجود در يک مکان و يک زمان هستند اما ادراک بين اين دو از زمين تا آسمان است. آيا اين دو موجود وجود يکسان دارند. زمان و مکان و ... در يک کلاس درس و آنچه که از فرستنده معلم ارسال مي شود يکسان است از يک وجود نشات مي گيرد چرا دانش آموزان و يا دانش پذيران يکسان ياد نمي گيرند! شايد براي شما اين جواب من قابل قبول نباشد و بخواهيد عوامل ديگري را در اين بين بيان کنيد حالا در اين همه علت که بيان مي داريد مي توانيد يک علت را هم آنچه اينجا گفته مي شود قرار دهيد(وجود). وجود يک ترکيبي از ذات و ديگر احساسات در نظر بگيريد و آنچه که ما از آن شناخت نداريم پس چرا مکان و زمان را از وجود جدا کرده ايم چون اينها را مي توانيم اندازه گيري کنيم يعني کمي در شناخت آنها پيشرفت داريم خب چيزهاي قابل مقايسه و اندازه گيري را مي شود بعد داد. حالا تمام ادراکات ما همين حسهايي که مي شناسيم نيست مثلا حس ششم يا هفتم و غيره اينها براي اين است که وجود قابل شناخت نشده البته وجود همين ادراکات نيست ذات نيست عقل نيست هوش نيست دل نيست قلب نيست جان نيست و هزاران نيست ديگر ولي شايد همه اينها هم هست. هر کس روي قسمتي از اين وجود نامي نهاده . من ترکيبي است از جسم و جان حالا اين ادراکات براي جسم هستند يا جان مشخص نيست يعني درک يک موضوع در هر دو اين اثر دارد گاهي چيزي با جسم درک مي شود و گاهي با جان بيان مي شود. در هر حال وجود چيزي است که اگر از موجود گرفته شود نيست مي شود. پس يک وجود است حالا که وجود، وجود دارد پس مي تواند رشد و نمو کند مي تواند ضعيف شود. من منظورم از اين فلسفه بافي رسيدن به اين نکته است که انسان مي تواند وجود خود را رشد دهد. علما و دانشمندان کساني بودند که اين وجود را رشد داده اند. رشد يک حرکت است حالا از بعد مکان و زمان شايد نباشد ولي بي اثر اين دو بعد هم نيست رياضي يک علمي است که توانسته ابعاد را تعريف کند يعني در همه ابعاد مسائل ايجاد يا آنرا را حل کند هر چند که براي نشان دادن در عمل برايمان ممکن نباشد. فضاء در سه بعد عرض و طول و ارتفاع تعريف شده است حالا اگر براي زمان نيز چند بعد تعريف شود و براي ديگر چيزها هم ابعاد مختلف تعريف شود آنوقت بحث وجود خود يک ترکيب چندين در چندين در چند خواهد شد. آنوقت چگونه ما با اين وجود ضعيف مي خواهيم آنرا درک کنيم. اگر تمام آنچه که موجود است و آنچه موجود مي شود را در يک جا جمع و قابل درک کنيم اوضاع خيلي براي وجود ضعيف ما ناشناخته تر خواهد شد پس بهتر که درک ما در يک مقدار محدودي قرار گرفته است. فرض کنيد يک انسان هم زمان مي توانست تمام امواج تصويري ماهواره را بدون واسطه احساس کند آنوقت چي مي شد مسلم با اين وجود امکان تحمل نبود. انساني که بخواهد وجود خود را رشد دهد بايد آنچه را که خوب مي داند را در خود پرورش دهد در اين حالت يکسري از ابعاد وجودي او که شايد بد باشد و شايد هم نباشد خودبخود ضعيف مي شود. چرا چون ما در اين عالم محدود ساخته شده ايم. مکان و زمان ما را محدود مي کنند. اگر بخواهيم رشد کنيم زمان و عمر خودمان را احتمالاً نمي توانيم زياد کنيم ولي مثل خيلي از بزرگان مي توانيم عرض آنرا يا عمق آنرا زياد کنيم اين مي شود که انساني مثل علي عليه اسلام 1400 سال قبل سخني را مي گويد که هنوز تازه است. يا گاليله مطلبي را اثبات مي کند که هنوز بعد از چند صد سال هنوز براي ما نامفهوم است. انشتين در باره زمان و ماده فرمولي مي دهد که براي ما قابل هزم نيست. چرا که آنها در وجود خود رشدي ايجاد کرده اند که از اين حالت عادي خارج شده اند و درکي نموده اند که ديگران از درک آن عاجز. .... شايد اگر وجود ما کمي تغيير کند در همين مکان و زمان ما در برزخ قرار گيريم! اينطور نيست؟ :: برچسبها: ماه رجب,
ميلاد حضرت زينب کبري مبارک بادچنان كه امام سجاد ـ عليه السّلام ـ در مقام علمي آن حضرت چنين فرموده است: اَنتِ بحمدالله عالمة بلا معلمة، فهمة غير مفهمه شكر خدا اي عمه كه دانشمندي هستي بدون اين كه از كسي تعليم ببيني و فهيم هستي بدون اين كه كسي آن را به تو ياد بدهد. کرامت و بزرگواري زينب ـ سلام الله عليها ـ براي تمامي انسانها ثابت شده است. كافي است تاريخ عاشورا را از ذهن خود بگذرانيم و زينب را در برابر آن مصايب تنها ببينيم و عملكرد او را با وجود اين همه مصايب و تأثيرش را در حفظ اسلام بفهميم عقيله بودن آن بانوي با عصمت براي ما به راحتي قابل فهم و درك است. :: برچسبها: ماه جمادی الاول,
يا رحيم هر وقت گربه اي محض رضاي خدا موش گرفت اجنبي هم محض رضاي خدا به حال ما دل خواهد سوزاند. ميرزا تقي خان امير کبير :: برچسبها: کلام,
يا رب العالمين
رسول اکرم صلي الله عليه واله و سلم:
ولايت علي بن ابيطالب عليه السلام ولايت خدا، محبت او عبادت خدا و پيروي از او فريضه اي الهي است. آن کس که ريشه خشم را از سر زمين دلش برکند و به نفس خود چيره شود از بزرگان بني آدم است. امام علي عليه السلام: ميوه قناعت، خويشتن داري از دست دراز کردن به سوي مردم است. خداوند شخص سالم و بي کاري را که نه در کار دنياست نه در کار آخرت دشمن مي دارد. هيچ چيز به اندازه همنشيني با نيکان آدمي را به خوبي فرا نمي خواند. در آيات قرآن تدبر کنيد و از آن عبرت بيآموزيد، زيرا قرآن رساترين پندها و عبرتهاست. از پيشينيان خود پند بگيريد قبل از آنکه آيندگان از زندگي شما عبرت بگيرند. سخن 32 سخن31 سخن30 سخن29 سخن28 سخن 27 سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1
:: برچسبها: امام علی,
يا عادل آيا اقتصاد مقاومتي خيلي سخت است؟ کافي است وقتي غذايتان را خورديد الحمدلله نگفته يک لقمه فقط يک لقمه ته ظرف خود را پاک کنيد و نوش جان. سپس الحمدلله... ببينيد چقد خوردن غذا با مزه تر شده و در شستن ظروف چقدر سرفه جويي مواد پاک کنند! در اين حال محيط زيست نيز از آلودگي چربي زياد و مواد شيميايي شوينده کمتري زيان مي بيند. البته خوردن خود را چند لقمه قبل از سيري قطع کنيد اضافه غذا را برگردانيد و سپس با يک لقمه نان ته ظرف را از چربي و مواد مانده پاک کنيد و نوش جان.... در اين حال يک حکم حکيمانه اسلامي را رعايت کرده ايد. هيچ ظرفي پر کردنش مضرتر از معده نيست. به همين سادگي مقاومت در اقتصاد کليد خورده!! همين!! به همين سادگي.! :: برچسبها: اقتصاد,
ياهو نشسته ام فرد و زوج جمله گرفتن حرف شدن راه بردن سبز گياه شسته دست نشسته در کنار سبزه سبزه زاران فرو افتاده يک در غلطان در ميان سنگ لعل باز نشسته در اين سوي جوي جوي آب نهر پر آب در باران اندک فراواني باد چقدر دستم کوتاه ست از سنت دريافت هديه منتظرت هستم يا باشم فرقش چيست؟ دلم گرفته در اين سبزي سبز بهاران نشکفته گل مادر نديده غم او را گرفته باز بايد شاد شد بعد از غم او هفته ها بگذرد شايد هم روزهاي سرد غم :: برچسبها: شاد,
يا رب
رسول اکرم صلي الله عليه واله و سلم: بخشنده ترين شما پس از من، کسي است که دانشي بي آموزد، آنگاه دانش خود را نشر دهد. کسي که دسته اي از مسلمانان را از خطر سيل يا آتش سوزي نجات دهد، بهشت بر او واجب مي شود. سوگند به آنکه جانم در دست اوست مردم انفاقي دوست داشتني تر از سخن نيک، نپرداخته اند. هر درختي ميوه اي دارد، ميوه دل، فرزند است. هديه دادن دوستي به بار مي آورد، برادري را تازه مي سازد و کينه را مي زدايد. خداوند دوست مي دارد وقتي کسي کاري را انجام مي دهد آنرا به خوبي انجام دهد. سخن31 سخن30 سخن29 سخن28 سخن 27 سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1
:: برچسبها: پیامبر اعظم,
يا رب قومي آمدند قومي رفتن گفته ها تغيير کرد رنگها عوض شد سبز بنفش قرمز آبي چهره ها يکي نزديک يکي دور باز فرياد من بهترم من بلدترم چقدر عمل تا گفته تراز است شايد هيچ چه فايده از اين آمدن و اين رفتن جز بردن تجربه جز خراب کردن جز عقب رفتن تا کي؟؟؟ تا................کي؟ :: برچسبها: ایاب و ذهاب,
يا رب
رسول اکرم صلي الله عليه واله و سلم: بخشنده ترين شما پس از من، کسي است که دانشي بي آموزد، آنگاه دانش خود را نشر دهد. کسي که دسته اي از مسلمانان را از خطر سيل يا آتش سوزي نجات دهد، بهشت بر او واجب مي شود. سوگند به آنکه جانم در دست اوست مردم انفاقي دوست داشتني تر از سخن نيک، نپرداخته اند. هر درختي ميوه اي دارد، ميوه دل، فرزند است. هديه دادن دوستي به بار مي آورد، برادري را تازه مي سازد و کينه را مي زدايد. خداوند دوست مي دارد وقتي کسي کاري را انجام مي دهد آنرا به خوبي انجام دهد. سخن31 سخن30 سخن29 سخن28 سخن 27 سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1
:: برچسبها: پیامبر اعظم,
يا راهبر با تبريک ميلاد با سعادت حضرت امام علي النقي الهادي عليه السلام به همه دوستداران خاندان نبوت و امامت. تولد حضرت امام علي نقي فرزند امام محمد تقي جوادالائمه عليه السلام و دهمين امام شيعيان در نيمه ذيحجه سال 212(يا214)هجري قمري نوشته اند. مادر آن بزرگوار سمانه از زنان درست کردار پاکدامني بود که دست قدرت الهي او را براي تربيت مقام ولايت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نيکو وظيفه مادري را به انجام رسانيد و بدين مأموريت خدايي قيام کرد . نام آن حضرت - علي - کنيه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهاي مشهور آن حضرت " هادي "(راهنما) و " نقي "(برگزيده) بود . حضرت امام هادي عليه السلام پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگي به مقام امامت رسيد و دوران امامتش 33 سال بود . در اين مدت حضرت علي النقي (ع ) براي نشر احکام اسلام و آموزش شناساندن مکتب و مذهب جعفري و تربيت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهاي بلند برداشت . نه تنها تعليم و تعلم و نگاهباني فرهنگ اسلامي را امام دهم (ع ) در مدينه عهده دار بود ، و لحظه اي از آگاهانيدن مردم و آشنا کردن آنها به حقايق مذهبي نمي آسود ، بلکه در امر به معروف و نهي از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خليفه ستمگر وقت - يعني متوکل عباسي - آني آسايش نداشت . به همين جهت بود که عبدالله بن عمر والي مدينه بنا بر دشمني ديرينه و بدخواهي دروني ، به متوکل خليفه زمان خود نامه اي خصومت آميز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهاي ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگيزي و حتي ستمکاري وانمود کرد و در حقيقت آنچه در شأن خودش و خليفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود ، و اين همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولايت و علم و فضيلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدينه مي کشانيد و اين کوته نظران دون همت که طالب رياست ظاهري و حکومت مادي دنياي فريبنده بودند ، نمي توانستند فروغ معنويت امام را ببينند . و نيز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمين ( = مکه و مدينه ) از سوي دستگاه خلافت ، به متوکل عباسي نوشت : اگر تو را به مکه و مدينه حاجتي است ، علي بن محمد ( هادي ) را از اين ديار بيرون بر ، که بيشتر اين ناحيه را مظيع و منقاد خود گردانيده است " . اين نامه و نامه حاکم مدينه نشان دهنده نفوذ معنوي امام هادي (ع ) در سنگر مبارزه عليه دستگاه جبار عباسي است . از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار هزار نفري آن دوران پربار ، شاگرداني در قلمرو اسلامي تربيت شدند که هر يک مشعلدار فقه جعفري و دانشهاي زمان بودند ، و بدين سان پايه هاي دانشگاه جعفري و موضع فرهنگ اسلامي ، نسل به نسل نگهباني شد و امامان شيعه ، از دوره حضرت رضا (ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفري آسوده خاطر بودند ، و اگر اين فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پيش نيامده بود ، معلوم نبود سرنوشت اين معارف مذهبي به کجا مي رسيد ؟ به خصوص که از دوره زنداني شدن حضرت موسي بن جعفر (ع ) به بعد ديگر چنين فرصتهاي وسيعي براي تعليم و نشر براي امامان بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسي دچار محدوديت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که بايد و شايد پيش نيامد . پس از آنکه حضرت هادي (ع ) به امر متوکل و به همراه يحيي بن هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدينه بود ، به سامرا وارد شد ، والي بغداد اسحاق بن ابراهيم طاهري از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به يحيي بن هرثمه گفت : اي مرد ، اين امام هادي فرزند پيغمبر خدا (ص ) مي باشد و مي داني متوکل نسبت به او توجهي ندارد اگر او را کشت ، پيغمبر (ص ) در روز قيامت از تو بازخواست مي کند . يحيي گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدي نسبت به او ندارد . نيز در سامرا ، متوکل کارگزاري ترک داشت به نام وصيف ترکي . و نيز به يحيي سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همين وصيف خبر ورود حضرت هادي را به متوکل داد . از شنيدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزيد و هراسي ناشناخته بر دلش چنگ زد . از اين مطالب که از قول يحيي بن هرثمه مأمور جلب امام هادي (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوي امام در متوکل و مردان درباري به خوبي آشکار مي گردد ، و نيز اين مطالب دليل است بر هراسي که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعيت امام و موضع خاص او در بين هواخواهان و شيعيان آن حضرت داشته است . مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علي النقي (ع ) اعتقادي به سزا داشت . روزي متوکل مريض شد و جراحتي پيدا کرد که اطباء از علاجش درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خليفه شفا يابد مال فراواني خدمت حضرت هادي (ع ) هديه فرستد . در اين ميان به فتح بن خاقان که از نزديکان متوکل بود گفت : يک نفر را بفرست که از علي بن محمد درمان بخواهد شايد بهبودي يابد . وي کسي را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادي فرمود : فلان دارو را بر جراحت او بگذاريد به اذن خدا بهبودي حاصل مي شود . چنين کردند ، آن جراحت بهبودي يافت . مادر متوکل هزار دينار در يک کيسه چرمي سر به مهر خدمت امام هادي (ع ) فرستاد . اتفاقا چند روزي از اين ماجرا نگذشته بود که يکي از بدخواهان به متوکل خبر داد دينار فراواني در منزل علي بن محمد النقي ديده شده است . متوکل سعيد حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالاي بام با نردبان به خانه امام رفت . وقتي امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بياورند تا آسيبي به تو نرسد . چراغي افروختند . آن مرد گويد : ديدم حضرت هادي به نماز شب مشغول است و بر روي سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختيار توست . آن مرد خانه را تفتيش کرد . چيزي جز آن کيسه اي که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود و کيسه ديگري سر به مهر در خانه وي نيافت ، که مهر مادر خليفه بر آن بود . امام فرمود : زير حصير شمشيري است آن را با اين دو کيسه بردار و به نزد متوکل برو . اين کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد . امام که به دنيا و مال دنيا اعتنايي نداشت پيوسته با لباس پشمينه و کلاه پشمي روي حصيري که زير آن شن بود مانند جد بزرگوارش علي (ع ) زندگي مي کرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق مي فرمود . با اين همه ، متوکل هميشه از اينکه مبادا حضرت هادي (ع ) بر وي خروج کند و خلافت و رياست ظاهري بر وي به سر آيد بيمناک بود . در مدت 20سال که حضرت هادي (ع ) در سامره بودند مراقبت سخت از او وجود داشت .و نيز نوشته اند : " متوکل عباسي سپاه خود را که نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند ، و در ميان بيابان وسيعي ، در موضعي روي هم بريزند . ايشان چنين کردند . و آن همه به منزله کوهي بزرگ شد . اسم آن را تل " مخالي " نهادند آنگاه خليفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علي النقي ( عليه السلام ) را نيز به آنجا طلبيد و گفت : شما را اينجا خواستم تا مشاهده کنيد سپاهيان من را . و از پيش امر کرده بود که لشکريان با آرايشهاي نظامي و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنماياند ، تا مبادا آن حضرت يا يکي از اهل بيت او اراده خروج بر او نمايند " . در اين مدت 20سال زندگي امام هادي (ع ) در سامرا ، به صورتهاي مختلف کارگزاران حکومت عباسي ، مستقيم و غير مستقيم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگي امام و رفت و آمدهايي که در اقامتگاه امام (ع ) مي شد ، داشتند از جمله : " حضور جماعتي از بني عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سيد محمد - که حرم مطهر وي در نزديکي سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - ياد شده است . اين نکته نيز مي رساند که افرادي از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل امام سر مي زده اند . " اصحاب و ياران امام دهم (ع ) متوکل که از دشمنان سرسخت آل علي (ع ) بود روزي ابن سکيت را به حضور خود خواست و از وي پرسيد : آيا فرزندان من شرف و فضيلت بيشتر دارند يا حسن و حسين فرزندان علي (ع ) ؟ ابن سکيت که از شيعيان و دوستداران باوفاي خاندان علوي بود ، بدون ترس و ملاحظه جواب داد : فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) که دو نوگل باغ بهشت و دو سيد جنت ابدي الهي اند قابل قياس و نسبت نيستند . فرزندان تو کجا و آن دو نور چشم ديده مصطفي کجا ؟ آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمي توان سنجيد . متوکل از اين پاسخ گستاخانه سخت برآشفت . در همان دم دستور داد زبان ابن سکيت را از پشت سر درآوردند و بدين صورت آن شيعي خالص و يار راستين امام دهم (ع ) را شهيد کرد . ديگر از ياران حضرت هادي (ع ) حضرت عبدالعظيم حسني است . بنا بر آنچه محدث قمي در منتهي الآمال آورده است : " نسب شريفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام منتهي مي شود ... " از اکابر محدثين و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و ياران حضرت جواد (ع ) و حضرت امام هادي (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله اي مختصر در شرح حال آن جناب نوشته . نوشته اند : " حضرت عبدالعظيم از خليفه زمان خويش هراسيد و در شهرها به عنوان قاصد و پيک گردش مي کرد تا به ري آمد و در خانه مردي از شيعيان مخفي شد ... " . " حضرت عبدالعظيم ، اعتقاد راسخي به اصل امامت داشت . چنين استنباط مي شود که ترس اين عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حديث گفتن وي نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سياسي او بوده است . او نيز مانند ديگر داعيان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، براي نشر فرهنگ سياسي صحيح و تصحيح اصول رهبري در اجتماع اسلامي مي کوشيده است ، و چه بسا از ناحيه امام ، به نوعي براي اين کار مأموريت داشته است .زيرا که نمي شود کسي با اين قدر و منزلت و ديانت و تقوا ، کسي که حتي عقايد خود را بر امام عرضه مي کند تا از درست بودن آن عقايد ، اطمينان حاصل کند - به طوري که حديث آن معروف است - اعمال او ، به ويژه اعمال اجتماعي و موضعي او ، بر خلاف نظر و رضاي امام باشد . حال چه به اين رضايت تصريح شده باشد ، يا خود حضرت عبدالعظيم با فرهنگ ديني و فقه سياسي بدان رسيده باشد " . صورت و سيرت حضرت امام هادي (ع ) خلفايي که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعين ، معتز ، همه به جهت شيفتگي نسبت به قدرت ظاهري و دنياي فريبنده با خاندان علوي و امام همام حضرت هادي دشمني ديرينه داشتند و کم و بيش دشمني خود را ظاهر مي کردند ولي همه ، به خصال پسنديده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و اين فضيلتها و قدرتهاي علمي و تسلط وي را بر مسائل فقهي و اسلامي به تجربه ، آزموده و مانند نياکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وي را ديده بودند . شهادت امام هادي (ع ) معتمد عباسي امام دهم را مسموم کرد . از اين سال امام حسن عسکري پيشواي حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه اي که در آن بيست سال زنداني و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد . زن و فرزندان امام هادي (ع ) 1 - ابومحمد حسن عليه السلام ( امام عسکري (ع ) يازدهمين اختر تابناک ولايت و امامت است ) . 2 - حسين . 3 - سيد محمد که يک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جواني بود آراسته و پرهيزگار که بسياري گمان مي کردند مقام ولايت به وي منتقل خواهد شد . قبر مطهرش که مزار شيعيان است در نزديکي سامرا مي باشد . 4 - جعفر . 5 - عايشه ، يا به نقل شادروان شيخ عباس قمي " عليه " . زيارت جامعه کبيره که از امام علي النقي (ع) به ما رسيده است. زيارت جامعه کبيره که اقيانوسي مواج از معارف الهي و مضامين عالي مشتمل بر معرفي مقام ائمه عليهم السلام است؛ که به تعبير علامه مجلسي(ره) از نظر سند و روايت از صحيحترين و قويترين زيارات ائمه عليهم السلام است يادگاري عظيمي است که در حرم هر يک از ائمه معصومين عليهمالسلام آن زيارت را ميخوانيم. چند کلام از امام هادي عليه السلام: هرکه کمال دوستي خود را براي تو فراهم کرد، تو نيز کمال طاعت را برايش بگذار. هر کس از خدا فرمان ببرد ، از او فرمان برند. عاقّ [والدين] ، نادارى در پيدارد و به خوارى ميکشاند . آن که از خودش راضى شود ، ناراضيان از او فراوان شوند . إنَّمَا الأعيادُ أربَعَةٌ لِلشّيعَةِ : الفِطرُ و الأضحى و الغَديرُ و الجُمُعَةُ ؛ امام هادى عليه السلام :شيعيان فقط چهار عيد دارند : فطر ، قربان ، غدير و جمعه .
یا غفار رسول اکرم صلی الله علیه واله و سلم: وقتی خداوند برای بندهای نیکی بخواهد،وی را در کار دین دانا و به دنیا بیاعتنا میسازد و عیوب او را بدو مینمایاند. امام جواد علیهالسلام: کسی که راه ورود به کاری را نشناسد راه برون شدن از آن درماندهاش میکند. امام محمد باقر علیهالسلام: خداوند دوست ندارد اصرار درخواهش از یکدیگر ولی اصرار در خواهش از خودش را دوست دارد. خداوند دنیا را به دوست و دشمن خود میدهد ولی دینش را فقط به دوست خود میبخشد. هر کس به خدا توکل کند مغلوب نمیشود. دعای انسان برای برادر دینیاش نزدیکترین و سریعترین دعا به اجابت است. با ارزشترین کارها نزد خداوند عملی است که بنده بر آن مداومت ورزد، هرچند کم باشد. سخن28 سخن 27 سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1 :: برچسبها: امام باقر,
يا ضامن آهو ميلاد مسعود هشتمين اختر تابناک آسمان امامت و ولايت حضرت امام رضا عليهالسلام بر همه شيعيان و دوستداران اهل بيت(ع) مبارک باد در پست ميلاد رضوي زندگي آن امام همام را بيان داشتيم در اينجا از مادر مکرم آن حضرت ميآوريم *چگونه بانو «تکتم» به محضر امام موسي کاظم(ع) رسيدند: آن بانوي طاهره، در سال 147 هجري قمري، يعني تقريباً در همان سالي که وجود نازنين امام کاظم(ع) در سن 19 و يا 20 سالگي به سر ميبرند، در ميان کارواني که کنيزان و بردههايي را از شمال آفريقا (از شهر مريس) براي فروش به آن شهر آورده بود، وارد شهر مدينه شد. در آن کاروان، بردهها و کنيزان زيادي براي فروش وجود داشتند و اين بانوي بزرگوار نيز در آن کاروان، به عنوان يکي از کنيزان فروشي حضور داشتند. همچنين در منابع مربوطه آمده است: آن بانوي بزرگوار، به هنگام ورود کاروان به شهر مدينه، به شدت بيمار بودهاند، به گونهاي که صاحب کاروان، او را از کنيزان فروشي ديگر جدا کرده بود و به همين خاطر هم بود که وقتي امام کاظم(ع) براي بار اول، جهت خريداري کردن وي به آن کاروان سر زد، صاحب کاروان آن بانو را به وي نشان نداد و يا حتي وقتي که بعداً امام(ع) از صاحب کاروان، او را خريداري کرد، اصحاب و ياران امام(ع) از اينکه آن حضرت، يک کنيز بيماري را با آن همه اصرار و قيمت بالا، خريداري کرد، تعجب کردند. نجمه خاتون در بحبوحه شرايط سخت سياسي وارد مدينه شد *اوضاع شهر مدينه و منزل امام کاظم(ع) به هنگام ورود کاروان به شهر : ـ کاروان مربوط به آن بانوي طاهره، در سال 147 هجري قمري وارد شهر مدينه شد و از طرفي ديگر، چنانکه در منابع تاريخي ذکر شده است، وجود نازنين امام صادق(ع)، در سال 148 هجري قمري، يعني تقريباً يک سال پس از ورود اين کاروان به شهر مدينه، توسط زهري که از ناحيه حکومت عباسي به او خورانده شد، مسموم و به شهادت رسيد. به همين خاطر، وقتي آن بانوي مکرمه وارد شهر مدينه شد، هنوز امر خطير امامت و ولايت امت، به امام کاظم (ع) منتقل نشده بود، اين دوره از تاريخ اسلام، چنانکه در منابع معتبر تاريخي آمده است، در واقع پر آشوبترين و پر فتنهترين دوره تاريخ اسلام به حساب ميآيد. در اين دوره از تاريخ، دو خاندان فاسد بنياميه و بنيعباس در دستهها و جناحهاي مختلف، به شدت رو در روي هم قرار گرفته بودند و جنگها و خونريزيهاي زيادي، هر روز به گوش مردم مسلمان ميرسيد. بني اميه که قريباً تا چند دهه قبل از اين، به اوج قدرت و سلطنت بر ممالک عربي دست يافته بودند و ظلم و ستم آنها در حق شيعيان و علويان به اوج خود رسيده بود، هماکنون به بهانه مقابله با دشمن سرسخت خود، يعني خاندان بنيعباس، از کشتن علويان و شيعيان و مردمان مظلوم، هيچ ابايي نداشت و براي دفاع از قدرتي که در دست داشت، دست به هر فتنهاي ميزد. در اواخر عمر شريف امام صادق(ع) بني عباس بر بنياميه غالب شدند و توانستند قدرت را از چنگ آنان بيرون بياورند و سرانجام، منصور عباسي که حاکمي بسيار ظالم و مستبد و فاسد بود، بر اريکه سلطنتي تکيه زد و آنگاه همه کينهها و عداوتهاي خاندان عباسي را از علويان و خاندان اهلبيت(ع) ظاهر ساخت و تا ميتوانست به ظلم و ستم در حق آنان و به قتل و کشتارشان اقدام کرد. بنابراين در اين دوره از تاريخ، خانه امام(ع) کاملاً تحت نظارت و محاصره دستگاه فاسد حکومتي بود، به گونهاي که کوچکترين ارتباط اصحاب و ياران و علويان با اين خانه، تحت کنترل بود و معمولاً به قتل و اسارت اصحاب ميانجاميد. مادر امامان هفتم و هشتم از اهالي اندلس بودند *مادر امام کاظم(ع) نيز از اهالي اندلس بودند: ـ مادر امام کاظم(ع)، حميده خاتون در ابتدا کنيزي بودند که از منطقهاي از مناطق شمال آفريقا و از حوالي اندلس (اسپانياي فعلي) از قومي از اقوام بربر، براي فروش وارد مدينه شده بود و وجود نازنين امام باقر(ع) او را خريداري کردند و سپس او را به همسري فرزند معصومش امام صادق(ع) در آوردند. اين زن در واقع، معلم و مربي بانو تُکتَم، مادر حضرت معصومه(س) نيز به شمار ميرود و در حقيقت به نوعي، همولايتي آن بانو نيز محسوب ميشود؛ چرا که هر دو بانوي بزرگوار از همان حوالي اندلس و نَوب (از نواحي شمال آفريقا) به عنوان کنيز، به مدينه آورده شده بودند و سپس از قضاي لطف آميز پروردگار متعال، افتخار ورود به منزل امام معصوم(ع) را کسب کردند و در نهايت، به نکاح بهترين مخلوقات روي زمين در آمدهاند. *حميده خاتون، از کنيزي تا بزرگترين عالمه دين: بانو حميده خاتون زني بسيار دانشمند، فقيه، عالمه و آشنا با معارف بلند ديني بود، او به بسياري از احاديث معصومين (ع)، به ويژه نسبت به احاديث صادر شده از زبان مبارک امام صادق(ع) آگاه بود و حتي به نشر و ترويج و نقل احاديث آن امام بزرگوار به خصوص در ميان بانوان مسلمان ميپرداخت. مرحوم شيخ عباس قمي، صاحب کتاب مشهور مفاتيح الجنان در کتاب ديگرش منتهي الآمال چنين مينويسد: آنچه بر من از برخي روايات مفهوم شد، آن است که آن مخدره، چندان فقيهه و عالمه نسبت به احکام و مسائل دين بوده است که وجود نازنين حضرت صادق(ع) زنهاي جامعه را که در مسائل ديني از آن حضرت سئوال ميکردند، به آن بانوي مکرمه ارجاع ميدادند تا مسائل خود را از او سوال کنند. رؤياي صادقانه امام کاظم(ع) قبل از ازدواج *ماجراي آن رؤياي صادقانهاي که امام موسي کاظم(ع) قبل از ورود نجمه خاتون به مدينه ديدند: ـ برخي از محدثين و مؤرخين در منابع مربوط به زندگاني امام کاظم و يا امام رضا(ع) نوشتهاند؛ در همين اوضاع و زمان بود که وجود نازنين امام کاظم(ع) در شبي از شبها، جد اعلاي خود حضرت رسول اکرم(ص) و همچنين جد بزرگوارش حضرت علي(ع) را در خواب ديد که آن دو حضرت، پارچهاي ابريشمي به همراه خود داشتند و وقتي آن را باز کردند، در ميان آن پيراهني بود که آن را به دستان مبارک امام کاظم(ع) دادند و امام(ع) وقتي آن پيراهن را نگريست، ديد که عکس دختري نوراني و خوشسيما بر روي آن نقش بسته است. آنگاه حضرت رسول اکرم(ص) و حضرت اميرالمومنين(ع) خطاب به آن حضرت فرمودند: اي موسي، بدان که از اين کنيز، بهترين انسانهاي روي زمين براي تو متولد خواهد شد و سپس فرمودند: «اي موسي! هرگاه که آن مولود به دنيا آمد، نام او را علي بگذار». و فرمودند: (اي موسي) همانا خداوند متعال به واسطه آن مولود "يعني وجود نازنين امام علي بن موسي الرضا(ع)" عدالت و رأفت و رحمت خود را براي خلائق خود آشکار خواهد کرد؛ خوشا به حال کسي که او را تصديق کند و واي بر حال آنکه با او دشمني کرده و او را تکذيب کند. *ماجراي ورود بانو تکتم به خانه امامت : ـ «هاشم بن احمر» راوي اين ماجرا، قضيه را چنين تعريف ميکند: روزي امام کاظم(ع) مرا به حضور خود طلبيدند و از من سوال کردند: آيا خبر داري که به تازگي کارواني از حوالي مغرب کنيزاني براي فروش وارد مدينه کرده است؟ من عرض کردم: نه فدايت شوم، من خبر ندارم. آنگاه امام (ع) فرمودند: چرا، به تازگي کارواني وارد شهر شده است، آماده شو، تا نزد آن کاروان برويم. پس من به همراه آن حضرت راه افتاديم و آن کاروان را در شهر پيدا کرديم، وقتي از صاحب کاروان سوال کرديم، فهميديم که تنها هفت کنيز از آن کاروان باقي مانده است و فعلاً به فروش نرسيدهاند. صاحب آن کاروان، وقتي قصد قصد امام (ع) را براي خريد کنيز متوجه شد، همه آن ده کنيز را يک يک به آن حضرت نشان داد، ولي امام (ع) هيچ کدام از آنها را نخواست و گويا به دنبال يک کنيز خاصي ميگشت، پس، از آن مرد پرسيد: آيا کنيز ديگري به همراه داري؟ آن مرد گفت: نه، کنيز ديگري ندارم. آن حضرت فرمودند: چرا، بايد کنيز ديگري هم به همراه داشته باشي! من از اين سخن امام تعجب کردم تا اينکه پس از چندين بار پرسش امام(ع)، سرانجام آن مرد گفت: به خدا، من هيچ کنيز ديگري به همراه ندارم، مگر يک کنيزي که هم اکنون بيمار است و به درد شما نميخورد. امام(ع) فرمودند: همان کنيز را براي من بياور. برده فروش از آوردن آن کنيز امتناع ميکرد و من تعجبم از اين اصرار امام، رفته رفته زيادتر ميشد. پس از آنکه چندين مرتبه آن برده فروش، حرف امام(ع) را زمين انداخت، آن حضرت به منزل خود برگشت، ولي فرداي آن روز دوباره مرا به سراغ آن مرد فرستاد تا به هر قيمتي که شده، آن کنيز را براي او خريداري کنم. پس من دوباره نزديک آن کاروان رفتم و پيغام امام(ع) را به صاحب کاروان رساندم، آن مرد در پاسخ گفت: مانعي نيست، ولي بدان که قيمت آن کنيز بسيار گران است. من پس از آنکه ديدم، آن مرد روي حرفش محکم ايستاده است، گفتم: مشکلي ندارد و بالاخره با بهايي بسيار زيادتر از بهاي يک کنيز معمولي، او را خريداري کردم. اما در همان موقعي که ميخواستم آن کنيز را به منزل امام(ع) ببرم، آن مرد مرا صدا زد و از من پرسيد: راست بگو، آن مردي که ديروز همراه تو بود، چه کسي بود؟ من گفتم: او مردي از بني هاشم بود. پرسيد: از کدام سلسله بنيهاشم؟ گفتم: همين اندازه بدان که او از بزرگان دين اسلام است. آنگاه آن مرد گفت: من نميدانم که او چه کسي است، ولي بدان که من اين کنيز را از دورترين بلاد غرب خريداري کردهام، روزي زني از اهل کتاب، اين کنيز را ديد و از من پرسيد: اين کنيز را از کجا آوردهاي؟ من به او گفتم: من اين کنيز را براي خودم خريدهام و قصد فروش آن را ندارم. گفت: چنين کنيزي سزاوار نيست که در نزد امثال تو باشد، بلکه بايد اين کنيز نزد بهترين مرد روي زمين باشد و همانا از آن مرد، پسري به وسيله اين کنيز به دنيا خواهد آمد که اهل مشرق و مغرب زمين، همگي از او اطاعت کنند. هشام ميگويد: من آن موقع، معني کلام او را نفهميدم، ولي بعداً که امام(ع)، آن رؤياي خود و همچنين علت خريداري آن کنيز را براي من بيان کرد، فلسفه آن را متوجه شدم. سپس هشام ميگويد: آنگاه من آن کنيز را به منزل امام کاظم (ع) بردم، وقتي به خانه آن حضرت رسيدم، ديدم که آن حضرت با اصحاب خود نشستهاند و مشغول بحث و گفتگو هستند. پس من سلام کردم و همه ماجرا را که آن برده فروش به من گفته بود، براي آن حضرت بازگو کردم، آنگاه يکي از اصحاب امام(ع)، فلسفه خريد آن کنيز را از خود آن حضرت سوال کرد آن حضرت در جواب فرمودند: به خدا سوگند که من اين کنيز را جز به فرمان خداوند متعال خريداري نکردم و همانا از طرف خداوند متعال، من به خريد او، امر شدم. :: برچسبها: امام رضا,
يا غفار رسول اکرم صلي الله عليه واله و سلم: از قرض گرفتن بپرهيزيد، زيرا اندوه شب است و خواري روز. امام هادي عليهالسلام: نعمتها را به خوبي در اختيار ديگران قرار دهيد و با شکرگزاري از آنها،نعمت را افزايش دهيد. پروردگار دنيا را سراي آزمايش ساخته و آخرت را سراي رسيدگي. فقر يعني آزمندي نفس و نا اميدي بسيار. مردم در دنيا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند. حکمت اثري بر دلهاي فاسد نميگذارد. فروتني آن است که با مردم چنان کني که دوست داري با تو چنان باشند. سخن 27 سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1 :: برچسبها: امام هادي,
با حي به تو دل بستم و غير تو کسي نيست مرا
شعر: امام خميني(ره) چشم يعقوب به ديدار تو حيران مانَد برتر و بهتر و زيباتر و پاکيزه تري منبع: اشعار مذهبي :: برچسبها: امام خامنه اي,
بسمه تعالي فدک روستايي است در شرق انار با فاصله 5 کيلومتري شهر انار و نزديک به قربانآباد و خالقآباد و مثل بيشتر روستاهاي انار سکونت در آن به کمي گرايش يافته است بدون سکنه محلي؛ جايي که روزي براي خود شور و شوق زندگي جريان داشت. در ميان جاده آسفالته بين امين شهر - اسدآباد مهدوي - توکل آباد - قربان آباد(کمي پايينتر) انار قرار گرفته است. اين متن از کتابي است از: وزارت دفاع ملي سازمان جغرافيائي کشور اداره جغرافيائي بنام: فرهنگ جغرافيائي آباديهاي کشور جمهوري اسلامي ايران انار جلد94- چاپ يکم برگ NH-40-5سال 1358(در داخل جلد 1357) البته قابل ذکر است که آنچه بعنوان تعداد جمعيت و... که در اين کتاب آمده و آنطور که در مقدمه اين کتاب آمده مربوط به گروهي پژوهشگر است که در سال 1353 در فارس سرگرم کار شده و نتيجه کار آنها 138 جلد شده که طبق يک نقشه راهنما(شکل در پستهاي قبل آمده است) ميباشد که هيچ مبناي اهميتي قابل ذکري براي نقاط نيست بدين جهت اين مجلد هم که بنام انار ثبت است فقط ميتوان مرکزيت نقطه را مشخص کند نه اهميت جمعيتي دارد نه اهميت تقسيمات کشوري. براي پيدا کردن هر نقطه يا شهر و آبادي ما مايد در نقشه محل آنرا و سپس براساس حروف الفبا آنرا ميتوانيم پيدا کنيم. لذا اين مجلد کتاب شهر شهربابک و روستاهايي از رفسنجان و ... را در بر گرفته است. ديگر نقاط جغرافيايي از قبيل دشت و رود و کوه و.... در همان روستاهايي که کنار آن است توضيح داده شده است.(در مورد فدک بدون هيچ دخل و تصرفي از اين کتاب در صفحه 57الي 58 چنين بيان شده است). حتي با اينکه رسمالخط کتاب به من نميخورد و ... براي امانت با سختي سعي کردم عين نوشته در آيد( با اين حال پرانتز سبز از من است) مثل چسباندن حروف و غيره در آينده من در نوشته جديد توضيحات و اشتباهات اين متن را ميآورم و علل آنرا بررسي ميکنم اميدوارم که فرصت اجازه دهد. اما فدک در اين کتاب: فدک FADAK ده از دهستان انار، بخش حومه، شهرستان رفسنجان، استان کرمان طج(طول جغرافيايي) َ19 55ْ، عج(عرض جغرافيايي) َ53 30ْ، ارتفاع م(ارتفاع متوسط)1390متر.کويري، گرم خشک در 5 ک م(کيلومتري) خاور انار . جمعيت: 10 خانوار سرشماري????(????ه.ش) 103 تن. زبان: فارسي دين:اسلام؛ شيعه کار و پيشه:کشاورزي و فرشبافي(5 دستگاه)،فرشها با طرح کاشان . کشت:آبي؛ آب از چاه نيم ژرف. فرآوردهها: گندم،جو،پنبه ، يونجه و پسته. رستينيها: درختان اسکنبيل؛ پوشش گياهي براي چراي دام. جانوران: شغال،روباهو خرگوش. مردم اين آبادي از شرکت تعاوني روستايي وخانه انصاف روستاي انار بهره ميبرند. :: برچسبها: فدك,
يا غفار رسول اكرم صلي الله عليه واله و سلم: سر لوحه كارنامه مومن، دوستي با عليبنابيطالب است. من شهر علم هستم و علي عليهاسلام دروازه آن، پس؛ هر كه علم خواهد بايد كه از در وارد شود. فرزندان خود را بزرگ بداريد و آنان را خوب تربيت كنيد، تا آمرزيده شويد. ثابت قدمترين شما بر صراط، كسي است كه محبتش به اهل بيت من بيشتر باشد. مهدي امت من كسي است كه هنگام پر شدن زمين از بيداد و ظلم، آن را پر از عدل خواهد كرد. اگر بنده خدا ميدانست كه در ماه رمضان چه بركتي وجود دارد، دوست ميداشت كه تمام سال، رمضان باشد. براي بهشت دري است بنام ريان كه فقط روزهداران از آن وارد ميشوند. سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1 :: برچسبها: پيامبر اعظم,
يا حي بمناسبت شهادت امام موسي كاظم عليه السلام امام موسى الكاظم عليه السلام بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق(ع) (148 ه.ق.) در بيست سالگى به امامت رسيد و 35 سال رهبرى و ولايت شيعيان را بر عهده داشت. بدين ترتيب ايشان 55 سال بيشتر عمر نكردهاند. ابوالحسن موسي بن جعفر (ع) امام هفتم از ائمه اثني عشر(ع) ونهمين معصوم از چهارده معصوم (ع) تولد آن حضرت در ابواء(محلي ميان مكه و مدينه) به روز يكشنبه 7 صفر سال 128 يا 129 ق واقع شد. به جهت كثرت زهد و عبادتش معروف به (العبد الصالح) و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به (الكاظم) گرديد. آن حضرت به كنيه هاي ابو ابراهيم و ابو علي نيز معروف بوده است. مادر آن حضرت حميده كنيزي از اهل مغرب يا اندلس (اسپانيا) بوده است و نام پدر حميده را صاعد مغربي (بربري) گفته اند ..... برادران ديگر امام از اين بانو اسحاق و محمد ديباج بوده اند. امام موسي الكاظم (ع) هنوز كودك بود كه فقهاي مشهور مثل ابوحنيفه از او مسئله مي پرسيدند و كسب علم مي كردند چگونگي به امامت رسيدن آن حضرت: در زمان حيات امام صادق (ع) كساني از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ايشان اسماعيل امام خواهد شد. اما اسماعيل در زمان حيات پدر از دنيا رفت ولي كساني مرگ او را باور نكردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات حضرت صادق (ع) عده اي چون از حيات اسماعيل مأيوس شدند پسر او محمد بن اسماعيل را امام دانستند و اسماعيليه امروز بر اين عقيده هستند و پس از او پسر او را امام مي دانند و همينطور به ترتيب و به تفضيلي كه در كتب اسماعيليه مذكور است. پس از وفات حضرت صادق (ع) بزرگترين فرزند ايشان عبدالله نام داشت كه بعضي او را عبدالله افطحمي دانند اين عبدالله مقام و منزلت پسران ديگر حضرت صادق (ع) را نداشت و به قول شيخ مفيد در (ارشاد) متهم بود كه در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترين برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاي امامت كرد و برخي نيز از او پيروي كردند اما چون ضعف دعوي و دانش او را ديدند روي از او برتافتند و فقط عده قليلي از او پيروي كردند كه فطحيه موسوم هستند. برادر ديگر امام موسي كاظم (ع) اسحق كه برادر تني آن حضرت بود به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسي كاظم (ع) را قبول داشت و حتي از پدرش روايت مي كرد كه او تصريح بر امامت آن حضرت كرده است. برادر ديگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردي سخي و شجاع بود و از زيديه جاروديه بود و در زمان مامون در خراسان وفات يافت اماجلالت قدر و علو شأن و مكارم اخلاق و دانش وسيع امام موسي كاظم (ع) بقدري بارز و روشن بود كه اكثريت شيعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرويدند و علاوه بر اين بسياري از شيوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفي و معاذين كثير و صغوان جمال و يعقوب سراج نص صريح امامت حضرت امام موسي الكاظم (ع) را از امام صادق (ع) روايت كردند و بدين ترتيب امامت ايشان در نظر اكثريت شيعه مسجل گرديد.
ـ شخصيت اخلاقي: او در علم و تواضع و مكارم اخلاق و كثرت صدقات و سخاوت و بخشندگي ضرب المثل بود. بران و بدانديشان را با عفو و احسان بيكران خويش تربيت مي فرمود. شبها بطور ناشناس در كوچه هاي مدينه مي گشت و به مستمندان كمك مي كرد. مبلغ دويست، سيصد و چهارصد دينار در كيسه ها مي گذاشت و در مدينه ميان نيازمندان قسمت مي كرد. صرار (كيسه ها) موسي بن جعفر در مدينه معروف بود. و اگر به كسي صره اي مي رسيد بي نياز مي گشت معذلك در اطاقي كه نماز مي گذارد جز بوريا و مصحف و شمشير چيزي نبود. ـ برخورد حاكمان سياسي معاصر با امام: مهدي خليفه عباسي امام را در بغداد بازداشت كرد اما بر اثر خوابي كه ديد و نيز تحت تأثير شخصيت امام از او عذرخواهي كرد و به مدينه اش بازگرداند گويند كه مهدي از امام تعهد گرفت كه بر او و فرزندانش قيام نكند اين روايت نشان مي دهد كه امام كاظم (ع) قيام را در آن زمان صلاح و شايسته نمي دانسته است و با آنكه از جهت كثرت عبادت و زهد به (العبد الصالح) معروف بوده است بقدري در انظار مردم مقامي والا و ارجمند داشته است كه او را شايسته مقام خلافت و امامت ظاهري نيز مي دانستند و همين امر موجب تشويش و اضطراب دستگاه خلافت گرديده و مهدي به حبس او فرمان داده است. ـ زمخشري در (ربيع الابرار) آورده است كه هارون فرزند مهدي در يكي از ملاقاتها به امام پيشنهاد نمود فدك را تحويل بگيرد و حضرت نپذيرفت وقتي اصرار زياد كرد فرمود مي پذيرم به شرط آن كه تمام آن ملك را با حدودي كه تعيين مي كنم به من واگذاري، هارون گفت حدود آن چيست؟ امام فرمود يك حد آن به عدن است حد ديگرش به سمرقند و حد سومش به افريقيه (آفريقا) و حد چهارمش كناره درياي خزر است. هارون از شنيدن اين سخن سخت برآشفت و گفت: پس براي ما چه چيز باقي مي ماند؟ امام فرمود: زندان نمودن امام و چگونگي شهادت: درباره حبس امام موسي (ع) به دست هارون الرشيد شيخ مفيد در ارشاد روايت مي كند كه علت گرفتاري و زنداني شدن امام، يحيي بن خالد بن بر مك بوده است زيرا هارون فرزند خود امين را به يكي از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث كه مدتي هم والي خراسان بوده است سپرده بود و يحيي بن خالد بيم آن را داشت كه اگر خلافت به امين برسد جعفربن محمد را همه كاره دستگاه خلافت سازد و يحيي و بر مكيان از مقام خود بيفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شيعه بود و قايل به امامت موسي (ع) و يحيي اين معني را به هارون اعلام مي داشت. سرانجام يحيي پسر برادر امام را به نام علي بن اسماعيل بن جعفر از مدينه خواست تا به وسيله او از امام و جعفر نزد هارون بدگويي كند. گويند امام هنگام حركت علي بن اسماعيل از مدينه او را احضار كرد و از او خواست كه از اين سفر منصرف شود. و اگر ناچار مي خواهد برود از او سعايت نكند. علي قبول نكرد و نزد يحيي رفت و بوسيله او پيش هارون راه يافت و گفت از شرق و غرب ممالك اسلامي مال به او مي دهند تا آنجا كه ملكي را توانست به هزار دينار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدينه امام و جمعي از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت يا رسول الله از تو پوزش مي خواهم كه مي خواهم موسي بن جعفر را به زندان افكنم زيرا او مي خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بريزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بيرون بردند و او را پوشيده به بصره نزدوالي آن عيسي بن جعفربن منصور بردند. عيسي پس از مدتي نامه اي به هارون نوشت وگفت كهموسي بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز كاري ندارد يا كسي بفرست كه او را تحويل بگيرد يا من او را آزاد خواهم كرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربيع سپرد و پس از مدتي از او خواست كه امام را آزاري برساند اما فضل نپذيرفت و هارون او را به فضل بن يحيي بن خالد برمكي سپرد. چون امام در خانه فضل نيز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنيدن اين خبر در خشم شد و آخر الامر يحيي امام را به سندي بن شاهك سپرد و سندي آن حضرت را در زندان مسموم كرد و چون آن حضرت از سم وفات يافت سندي جسد آن حضرت را به فقها و اعيان بغداد نشان داد كه ببيند در بدن او اثر زخم يا خفگي نيست. بعد او را در باب التبن در موضعي به نام مقابر قريش دفن كردند. تاريخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر يا پنجم يا بيست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگي گفته اند.
نجمه همسر امام:
نجمه , مادر بزرگوار امام رضا(ع ) و از زنان مومنه , پارسا, نجيب و پاكيزه بود.حميده ، همسر امام صادق (ع )، او را كه كنيزى از اهالى مغرب بود، خريد و به منزل برد. نجمه در خانه امام صادق (ع )، حميده خاتون را بسيار احترام مى كرد و به خاطر جلال و عظمت او، هيچ گاه نزدش نمى نشست !روزى حميده در عالم رويا، رسول گرامى اسلام (ص )را ديد كه به او فرمودند:اى حميده ! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خودموسى درآور زيرا از او فرزندى به دنيا خواهد آمد كه بهترين فرد روى زمين باشد.پس از اين پيام ، حميده به فرزندش امام كاظم (ع ) فرمود: پسرم !.نـجـمـه بانويى است كه من هرگز بهتر از او را نديده ام ، زيرا در زيركى و محاسن اخلاق ، مانندى ندارد.من او را به تو مى بخشم ، تو نيز در حق او نيكى كن .ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر(ع ) و نجمه ، نورى شد كه در شكم مادر به تسبيح و تهليل مـشـغـول بـود و مـادر از آن ، احـسـاس سنگينى نمى كرد وچون به دنيا آمد، دست ها را بر زمين گذاشت ، سر را به سوى آسمان بلندكرد و لب هاى مباركش را به حركت درآورد: گويا با خدايش رازو نيازمى كرد.پس از تولد امام هشتم (ع )، اين بانوى مكرمه با تربيت گوهرى تابناك ، ارزشى فراتر يافت . فرزندان امام: بنا به گفته شيخ مفيد در ارشاد امام موسي كاظم (ع) سي و هفت فرزند پسر و دختر داشت كه هيجده تن از آنها پسر بودند و علي بن موسي الرضا (ع) امام هشتم افضل ايشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسي و محمد بن موسي و ابراهيم بن موسي بودند. يكي از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله عليها است كه قبرش در قم مزار شيعيان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را كمتر و بيشتر نيز گفته اند. تأثير علمي آن بزرگوار:
امام هفتم (ع) با جمع روايات و احاديث و احكام و احياي سنن پدر گرامي و تعليم و ارشاد شيعيان، اسلام راستين را كه با تعاليم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد (ع) نظم و استحكام يافته بود حفظ و تقويت كرد و علي رغم موانع بسيار در راه انجام وظايف الهي تا آنجا پايداري كرد كه جان خود را فدا ساخت.
سخناني از آن امام معصوم عليه السلام: عَونُكَ لِلضَّعيفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛ كمك كردن تو به ناتوان، بهترين صدقه است. لَو كانَ فِيكُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛ اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن كامل) در ميان شما بود، قائم ما قيام ميكرد. لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحاسِب نَفسَهُ في كُلِّ يَومٍ؛ كسى كه هر روز خود را ارزيابى نكند، از ما نيست. ما مِن شَىءٍ تَراهُ عَيناكَ إلّا و فيهِ مَوعِظَةٌ؛ در هر چيزى كه چشمانت ميبيند، موعظهاى است. مَن كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ يَومِ القِيامَة؛ هر كس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قيامت از او باز ميدارد. مبادا حريم ميان خود و برادرت را (يكسره) از ميان ببرى؛ چيزى از آن باقى بگذار؛ زيرا از ميان رفتن آن، از ميان رفتن شرم و حيا است.
خداي متعال براي هدايت مردم دو «حجت» قرار داده است، حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار، رسولان و پيامبران و امامان عليهم السلام هستند و حجت پنهان، عقل هاي مردم است.
:: برچسبها: امام موسي كاظم,
یا رحیم هر کس که مرتکب اشتباهی نشده دست بکاری هم نزده و کار نو و جدیدی هم انجام نداده! فردوسی: خرد و دانش دانا در گفتار او آشکار میشود. پاسکال: دنیا سراسر زیبایی و کمال است و ما کمتر متوجه آن هستیم. بزرگمهر: خردورزان همیشه به راه آزادگان و راستان میروند. سقراط: فاش نکردن اسرار مردم، دلیل کرامت و بلند همتی است. بایزید بسطامی: یا خود را چنان نشان بده که هستی، یا چنان باش که میگویی. شریعتی: لحظه را میگذراندیم تا به خوشبختی برسیم! غافل از اینکه خوشبختی در همان لحظهها بود. ابوعلی سینا: معلم نفس خود و شاگرد وجدان خویش باش. سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1 :: برچسبها: پندها,
يا عزيز به مناسبت شهادت يگانه دخت پيامبر اعظم(ص) شعري از عزيزي در پي ميآوريم
بايد از فقدان گل، خونجوش بود :: برچسبها: امام علي,
يا اول شايد از عجايب تعاريف در جهان تعريف نقطه هندسي است، البته نقاط ديگر خود گفتاري ديگر ميخواهند که گاهي آنها نيز از شگفتي نقطه هندسي چيزي کم ندارند! تعاريفي سخت و گاه متناقض و بعضي نيز ناقص. تقطه هندسي خود در شگفتي يک است.بدين جهت عجيب است که در فلسفه شايد بوجود آمدن مرغ و تخم مرغ يک مثال معروف باشد يعني کدام اول بوده يا کدام اول خلق شده و جواب از هر نوع که باشد به ضد خواهد رسيد مهم جواب نخواهد بود. من بنوعي ديگر اين ضديت را در نقطه هندسي يافتهام و بايد اشاره نمود که درک و ذهن آنقدر قوي ساخته شده و پيجيده است که بتواند مسائلي به اين بغرنجي را ايجاد نمايد و به هيچ کس هم آسيب نزد .....شايد. بايد پرسيد آيا شما به تعريف نقطه،خط،سطح و حجم در هندسه توجه کردهايد؟ نقطه را چنين تعريف کنند:نهادي تصوري است در فضا که به خودي خود وسعت و اندازهاي ندارد. نقطه اساس زبان هندسهاست و شکلهاي هندسي از آن منشاء ميگيرند. شايد اين مسئله بغرنج و نامتقارن براي شما به آساني درک شد و به کناري رفت ولي بيائيم کمي روي ان مکث کنيم براي چه؟ اگر به اشکال هندسي و فضايي و حجمي توجه کنيم وجود دارند ولي نقطه اصلاً وجود ندارد! تعجب اينجاست که از هيچ ما همه چيز را ساختهايم! خيلي براي خودتان سخت نگيريد چون اين اول بار نيست که ذهن بشر از هيچ همه چيز و از همه چيز هيچ ميسازد.! در تعريف نقطه نه طول داريد نه عرض و نه عمق(ارتفاع) در حالي که خط امتداد و طول دارد اولين حرکت بسوي تعريف از هيچ اينجاست وقتي يک چيزي طول ندارد بي نهايت آن هم نميتواند طول داشته باشد حال ميبينيد که در تعريف خط اين قانون رياضي ناديده ميشود و از نقطه امتداد و طول حاصل ميشود در حالي که اينجا هم عرض و پهنا و عمق موجود نيست. اگر در تعريف سطح هم توجه شود طول و عرض هست ولي باز هم عمق وجود ندارد! خب اين سطوح هستند که حجم را بوجود ميآورند پس سطح هم مثل نقطه در بينهايت عمق پيدا ميکند! شايد مثال ابتداي نوشته به ذهن شما آيد که بخواهيد آنچه را که ذهن درک کرده را بيآوريد يعني بگويد اين حجم بود که خود ايجاد کننده سطح و سپس خط و بعد نقطه شده است يعني جاي مرغ و تخم مرغ را عوض کنيد مشکل اين نيست که کدام کدام را بوجود آورده يا کدام اول بوده و ديگري را ساخته مسلم است که در ذهن ابتدا نبوده ولي تعاريف و مسائل باعث ايجاد آن در ذهن شده است يعني براي حجم ما مرزي قائل شدهايم از هيج و آنرا سطح ناميديم چون اگر کوچکترين تصوري از عمق برايش داشته باشيد به مسائل اصلي رياضي و هندسي جوابي پيدا نميکنيد بلکه غير قابل حل خواهند شد اما اينکه ادراک انسان چيزي را در خود بوجود آورده که اصلاً در جهان خارج نميتواند باشد عجيب نيست. شما سطح را از حجم استنتاج و خط را از سطح و نقطه را از خط موجود کردهايد و اين يعني از بود نيست درست کردن که البته فقط و فقط ذهن شما قادر به چنين عمل فوقالعادهاي است آنوقت خالق اين ذهن و درک شما و در عالم ديگر چهها ميتواند بسازد آنهم نه ذهني بلکه واقعي جاي سوال ندارد!؟ واقعاً جاي هيچ سوالي باقي نيست که نيست! تاکيد بر نيست را دست کم نگيريد! برگه کاغذي جلو خود نگهداريد شما با يک جسم داراي حجم روبرو هستيد حالا يک لبه کاغذ را نگاه کنيد آنچه را که بين صفحه و فضاي خارج ميبينيد خط است اگر بين لبه و فضا کمي جابجا بشويد از خط خارج شدهايد يا وارد فضا شدهايد يا وارد صفحه کاغذ اين مرزي که نيست همان خط است در ذهن شما يک انتزاع از خط بوجود آمد که ميتوانيد مسائل رياضي بسياري را با آن حل کنيد ولي بدون اين خط هندسه بيمعني خواهد بود. و اين همچنان ادامه دارد بقول حافظ: عاقلان نقطه پرگار وجودند ولي عشق داند که در اين دايره سرگردانند بله آنچه که در هندسه و هندسهداني مورد تصور و بحث است يک نقطه پوچ است ولي در عالم وجود واقعاَ يک دايره است و در خلقت جهان هستي همه مثل همان نقطه هستند که هيچاند اما در همين هيچ يک دايره است که همه را سرگردان کرده است و در عرفان معني پيدا ميکند هيچ و همه. در مورد سياه چالهها که يک مبحث بزرگ علمي در كيهانشناسي است من قضيه بسط و قبض جهان را در همين ديدم جايي که جهان در حال گسترش است اما در ديدي ديگر جهان در حال انقباض ميباشد فقط بستگي به نوع نگاه دارد وقتي از يکسوي به سياه چاله مينگريم همه چيز را دارد در خود فرو ميبرد آنجا هيچ ذرهاي قدرت گريز از مرکز را ندارد حتي نور! اما درست در مقابلش نورافشاني است و گستردگي در فضا و انبساط و ما حيران که جهان در حال گسترش است يا در حال انقباض و در هم فرو رفتن ولي در اصل اين دو تناقض يکي است براي خالق جهان که از بالا به آن نگاه ميکند يکي است و براي ما که با قويترين تلسکوپها مينگريم و با سخترين مسائل رياضي و هندسي و مثلثاتي و... پيدا ميکنيم فقط از يک بعد مينگريم و يکي از آنها را بيشتر نميتوانيم ببينيم يا انقباض يا انبساط. و بقول حافظ در ادامه همين غزل دارد که: وصل خورشيد به شبپره اعمي نرسد که در آن آينه صاحب نظران حيرانند گر شوند آگه از انديشهي ما مغبچگان بعد ازين خرفهي صوفى به گرو نستانند زاهد ار رندى حافظ نکند فهم چه شد ديو بگريزد از آن قوم که قرآن خوانند بدرستي که انديشمندترينها هم در همين نقطه حيران و سرگردان ماندهاند که هست و نيست آنرا نميدانند چه به ذره نگاه شود و چه کهکشان هر دو حيران کننده است و چه به نقطه و چه به دايره در اصل وقتي ما هندسه را ميخوانيم و يا درس ميدهيم بجاي نشان دادن يک نقطه داريم يک دايره را ترسيم ميکنيم و در همان حال ميگويم نقطه بعد در تعريف نقطه از وجود يک هيچ صحبت ميکنيم. همان وقتي كه ما داريم يك چيز كوچك را مشاهده ميكنيم در آن يك عظمت نهفته است بقول هاتف عليهالرحمه: در ترجيح بند؛ که يکي هست و هيچ نيست جز او،وحده لااله الاهو دل هر ذره را که بشکافي آفتابيش در ميان بيني هرچه داري اگر به عشق دهي کافرم گر جوي زيان بيني دل هر ذره كه هيچ در دل هر هيچ بشكافي دنيايي با عظمت خواهي يافت و در اين ميان من حيران از اين آفرينش پر رمز و راز! :: برچسبها: نقطه و دايره,
يا لطيف حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليه: پاداش خوشرويي در برابر مومن، بهشت است و خوشرويي با دشمن ستيزه جو، انسان را از عذاب آتش باز ميدارد. بهترين شما کسي است که در برخورد با مردم نرمتر و مهربانتر باشد و ارزشمندترين مردم کساني هستند که با همسرانشان مهربان و بخشندهاند. همانا سعادتمند حقيقي کسي است که امام علي عليه السلام را در دوران زندگي و پس از مرگ دوست داشته باشد. خداوند نيکي به پدر و مادر را واجب کرد تا مردم از خشم او در امان بمانند و دستگيري از خويشان را موجب افزايش عمر و سبب فزوني جمعيت و قدرت قرار داد. کسي که عبادتهاي خالصانه خود را بسوي خدا بفرستد، پروردگار کريم، برترين مصلحت را بسويش روانه ميکند. رب العالمين پرهيز از افترا و دشنام را براي دور شدن از لعنت واجب فرمود و دزدي را منع کرد تا مردمان راه عفت پويند. سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1 :: برچسبها: حضرت فاطمه,
يا حي امام جواد عليه السلام: خداوند چنانكه بر خشم بر زنان و كودكان خشمگين ميشود بر هيچ چيز ديگر چنين خشمگين نميشود. آنکس که به غير روي آورد خداوند به همان واگذارش ميکند. فاش کردن کاري پيش از استوار کردن آن سبب تباهي آن ميشود.. فساد اخلاقي آدم بر اثر معاشرت با بيخردان است. نيکوتر از شگفتي در گفتار اين است که سخن نگويي. در کارها ثابت قدم باشيد تا کامياب و موفق شويد. عالمان به سبب زيادي جاهلان غريبند. توجه قلبي به پروردگار متعال بهتر و سزاوارتر است از خسته کردن اعضا با ظاهر عبادات. سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن ? سخن ? سخن? سخن? سخن3 سخن? سخن1 :: برچسبها: امام جواد,
يا شافي فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ فَزَادَهُمْ اللَّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا کَانُواْ يَکْذِبُونَ در دلهاى منافقان، بيمارى است پس خداوند بيمارى آنان را بيافزايد. و براى ايشان عذابى دردناک است، به سزاى آنکه دروغ ميگويند. 10-بقره در علم و معلوم به اين نکته اشاره شده که علم خدا چگونه است و اين خود تفاوت دارد با معلوم. در اين آيه نيز يک نسبت قهري را به خود نسبت داده است نشان به اين است که آن امر و هر امر ديگري در دنيا و آخرت و همه عوالم بي سنت او نيست يعني همه امور در اراده و يد قدرت باري تعالي است. ولي خداوند همه امور را با يک قاعده کلي در آميخته است اگر امر الف صورت گيرد نتيجه يک بدست خواهد آمد اگر امر ب انجام شود نتيجه دو بدست آيد و....... اين نيست که شما در نتيجه انجام امر الف که نتيجه قهري 1 را داراست به نتيجه 2 يا 3 و يا هر غير 1 ديگري برسيد! چون آنها خود نتيجه قهري امور ب و ج و د و .... هستند. مگر اينکه! بخواهد عجزي بنمايش درآيد يا خيري بالاتري در اراده پروردگار صورت گيرد که در اينجا محل بحث نيست و در نوشتههاي معجزه خود مفصل بيان گرديده است اينکه وقتي آب را تا 100 درجه سانتيگراد گرم کنيد بخار ميشود يک نتيجه قهري امر گرم نمودن آب است اما همين گرما در آهن نتيجه ديگري حاصل ميکند مسلم است آهن در 100 درجه گرما بخار نخواهد شد يا ذوب نميگردد که خود شامل قانون ديگر است و نتيجه يک امر ديگر ترکيب اکسيژن و هيدروژن با نسبت يک به دو ايجاد آب است اين يک قاعده کلي است و خداوند قرار نيست که آنرا تغيير دهد يا تا زماني ثابت بعد از آن يک قانون ديگر را جايگزين آن نمايد اينها در عالم ثابت هستند. پس در اين آيه پروردگار هستي يک امر حتمي را متذکر شده است که اگر در جان و دل کسي مرض (نفاق و دروغ و....) وارد شود فرد اگر درمان نشود مرض تکثير يافته و زياد ميشود. نکته ظريف در اين راه يافتن مرض است بايد سعي زياد نمائيم که ميکروب وارد قلب نشود اگر شد که غذاي آماده و محل تکثير فراهم است! جاي محبت و گرمي دل است وقتي اين محل در اختيار ميکروب و مرض قرار گيرد رشد خواهد کرد و رذائل اخلاقي در آن جولان خواهند داد، همانطور که خوبيها و اخلاق پسنديده در آن رشد مييابند. اين زياد شدن نتيجه قهري ورود آفت و مرض به يک جاي نرم و گرم و مناسب رشد است و جان انسان جنين جايي دارد بايد در دريچه قلب ودل و جان را مصون از ورود ميکروب نمود و گرنه ذره فاسد وارد شد بايد سريع آنرا خارج کرد و يا کشت وگر نه فرد مواظبت نکند و دلخوش باشد که اين ذره کاري از دستش بر نميآيد و دچار غرور بيجا شده است و ميکروب کار خودش را خواهد کرد و بيماري گسترش بافته و مرض زياد ميشود. اين آيه اشاره به نتيجه دارد نه اينکه خداوند مرض در قلب را زياد ميکند بلکه خداوند کسي را که مراقبت از جان و دل خود همت نميکند اخطار ميدهد که اگر اين مراقبت نکنيد هرآينه اين نتيجه پيش ميايد اين حاصل چنين مراقبه نکردن خواهد بود. البته ما از خداوند بايد همان خواست و اراده خواستن و توفيق را هم از او بخواهيم . متذکر ميشود که اين فهم ناقص کلام الهي در حد حقير است و گر نه بسيار دارد معني در يک کلام اين آيه. اگر به آيات قبلي اين آيه که افراد منافق و دروغگو را بيان داشته و در ادامه اين آيه نيز به امر دروغ تسريع شده مفهوم زياد شدن مرض و در آنها يک امر عادي مينمايد به اين مفهوم که کساني نه اينکه مراقبت نميکنند بلکه اسرار دارند که مرض وارد جان(قلب و جان و دل همه يک معني دارند و منظور تلمبه خون در بدن نيست) آنها شود و نفاق و دروغ و ديگر رذايل آنها آشکار است. حالا خودمان از عقلمان سوال کنيم اگر وارد محيطي بشويم که فاسد است و محيط آلودهاي است و باعث مثلاً بيماري وبا ميشود آيا اگر گفته شود وارد نشويد و فردي بگويد من قويتر از اين هستم که به وبا دچار شوم وقتي وارد شد اگر چند ميکروب وارد بدن او شد و فرد بدين علت که بدن قوي داشته و اين چند ميکروب ريز کاري از پيش نخواهند برد آيا در اينجا بيمار شدن او در آينده تقصير کيست مسلم خودش مقصر است اما افزايش و زياد شدن ميکروب از کجاست مسلم يک امر قهري است که حاصل رشد و تکثير بيماري در جاي مناسب است همه اين امور جز قاعده کلي است که خداوند بوجود آورده و سنت تغيير ناپذير حق. مراقبت کردن يک امر اختياري است که از ذيشعور لازم است و اين اختيار باعث رشد و کمال است و گرنه چه کمالي متصور است وقتي همه در يک راه به اجبار در حرکت باشند. بيماري روحي و بيماري جاني و جسمي در کليت يکسان هستند. اگر فردي يکبار دروغ گفت و از اينکار پشيماني بعمل نياورد مراقبت که نکرده هيج بلکه به عمل خود هيچ تذکري نيز نداده است دريجه ورود بيماري را باز کرده ولي انسان مراقب وقتي به اين نقطه رسيد سريع پشيمان شده و خود را سرزنش کرده و هشدار ميدهد و مواظبت بعمل ميآورد که تکرار نشود. علماي عمل به مراقبه اينجا خود را مجازات هم ميکنند که اين باعث شود که مصونيت پيدا کنند مثلا روزه ميگيرند بخاطر اين مراقبت نکردن يا چند رکعت نماز بجا مياورند و ... که همه باعث ميشود که رشد و کمال يافته و بيماري در آنها تکثير نشود. نکته اشاره شده در آيات ديگري نيز اشاره شدهاند که نشان ميدهد رشد و تکثير مخصوص بيماري تنها نيست بلکه اخلاق نيکو هم وقتي وارد قلب شوند رشد يافته و زياد ميشوند، همچون: علم، هدايت و ايمان، قابل افزايش معرّفى شده است. همانند: «زدنى علماً» 114طه، «زادتهم ايمانا» 2انفال و «زادهم هدى» 17محمد. همچنين برخى از امراض و اوصاف ناپسند مانند: رجس، نفرت، ترس و خسارت نيز قابل ازدياد دانسته شدهاند. همانند: «زادتهم رجساً» 125توبه و «زادهم نفوراً» 60فرقان و «مازادوکم الاّ خَبالاً» 47توبه و «ولا يزيد الظالمين الاّ خساراً» 82اسراء. با توجّه به آيات مذکور، معلوم ميشود که سنّت خداوند و قانون کلي، آزادى دادن به هر دو گروه خير و شر است. «کلاّ نُمدّ هؤلاء و هؤلاء» 20اسراء. توجه به اين اصل که همه امور از خداست و اين زياد شدن هم از اوست بلکه اينها همه از قوانين و سنتهاي الهي است ما بايد اينرا بدانيم نه اينکه نتيجه بگيريم که ما در اجبار هستيم و مرض زياد ميشود بله مرض زياد ميشود وقتي که قلب محل محبت و احسان و نيکي و جاي مهر و گرمي و صميمت در اختيار اغيار و امراض قرار گيرد بجاي صفات نکوي ياد شده. مقصر در ماست كه مراقبت نكرديم. :: برچسبها: تربيت,
يا محسن اي چشم گريان از غم فراق بهترين بنده و شايستهترين خلق نزد تو، اي در حزن نشسته براي رفتن خُلق عظيم به سوي خالق. اي دل غمبار از عروج مهربانترين خلق به خلق از خاک به افلاک. دمي غصه و غم از رحلت والاترين نبي و آخرين نبي اعظم حضرت محمد مصطفي (ص) به سوي خالق خويش. پيامبري که براي امت رحمت بود و برکت. پس رحلت جانگدازش تسليت باد و تسليتي مضاعف براي شهادت سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبي عليهالسلام و سلاله پاکش حضرت امام رضا عليه السلام. در آستانه سالروز رحلت پيامبر گرامي اسلام حضرت محمدبن عبدالله(ص) و شهادت امامان بزرگوارمان حضرت امام حسن مجتبي(ع) و حضرت امام رضا(ع) و در ايامي که دل ها از فراق ، داغدار و چشم ها به ماتم اشکبار است، سروده اي در وصف رسول خدا(ص) مگر يتيم نبودي خدا پناهت داد گوهر صلوات چراغ هدايت گري بشر، همواره روشن است؛ چنان که نام پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله جاويد است. روزهاي مقدس خدا، يادواره هايي از فضايلند و امروز، رنگ و بوي صلوات گرفته ايم. امروز در فضايي آکنده از بغض و غزل گريه، دل را قرين عطر صلوات مي کنيم و در غمِ گل هاي محمدي شريک مي شويم. انگيزه اي فراهم شده تا با ارج نهادن به تلاش هاي بي وقفه حبيب خدا، از خوان پر کرامت صلوات بهره مند شويم. فرصتي مهيا شده تا پس از بررسي «معناي اين ذکر شريف» و «چگونگي درود عرشيان و فرشيان»، و نيز بررسي «صلوات در قرآن کريم» و «نماز»، به مساحت معنوي اين ذکر کوتاه بيشتر پي ببريم. از جمله بدانيم: «صلوات گناهان را از ميان مي برد»، «وسيله برآمده شدن حاجات است»، «فقرزدايي مي کند»، «باعث استجابت دعا مي شود»، «نقش مهمي در قيامت و در سنجش اعمال دارد» و «در محو شدن گناهان مؤثر است». با هم به سمت دشت اشراق صلوات گام برمي داريم: اللهم صل علي محمد و آل محمد در حزن بي شمارمسجدالنبي در تراکم سوگ واژه هاي وداع، غمگنانه ترين تصوير امروز است. صلوات و محراب و منبر، در جامه اشکند و مهرانگيزترين خانه وحي، در حزن بي شمار. صحيفه هاي رسولان پيشين، در محضر شريف قرآن با دسته گل هاي تسلي نشسته اند. سرتاسر امروز، درياي تيره ماتم است. بوي شرجي عزا، سرزمين شعرهاي آيين را فرا گرفته است. 28 صفر، پاي هموارترين بيان ها را نيز به تيغستان اندوه کشانده است. تاريخ که روزگاري هجرت طربناک پيامبر را تا مدينه عاشق ديده بود، اينک اين هجرت غمبار را چگونه روايت کند؟ دستي کو تا غبار تلخ مرثيه را بزدايد؟ همه هستي مصيبت زده اند. با کوچ زبده وجود، گرداگرد دين برگزيده، شيون هايي از تبار غروب است و ماتم سرايي. نگاه کن کنار رسالت سبزي که بر دوش قلم نهاده شده، داغ بيست و هشتم صفر را. معناي صلواتصلوات در اصل به معناي دعاست و نماز را به دليل دربرداشتن دعا، «صلاة» مي گويند. در عرف، صلاة را بر دو چيز اطلاق مي کنند: يکي «درود»، که دعايي خاص است و ديگري «نماز» که عبادتي مخصوص است. گفته اند حقيقت دعا آن است که بنده با تمام اعضا خدا را بخواند. درود دهنده نيز بايد گاه فرستادن صلوات، دلش با زبان موافق باشد و اين الفاظ کوتاه و روشن را با تأمّل و توجه جان، همراهي کند. پژوهش بيشتر در ترجمان صلاة، ما را به احتمال هاي ديگري در اين زمينه رهنمون ميسازد: گروهي صلاة را از «صله» دانسته اند و بر اين عقيده اند که نمازگزار حقيقي آن است که در حال نماز، از خلق منفصل و به خالق متصل گردد، و درود دهنده کامل نيز آن است که از آثار بدعت، منقطع و به انوار سنت متصل شده باشد. دسته ديگر، ريشه صلاة را «تصليه» مي دانند که به معناي پيروي است. بر اين اساس، نمازگزار، پيرو شارع در امر او و درود دهنده، تابع پروردگار و فرشتگان خواهد بود، به فرموده آيه شريف: «إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ». (احزاب: 56) صلوات در قرآن کريمقرآن مجيد در آيات فراواني، از آخرين سفير الهي و اين شخصيت پرفروغ عالم هستي، به شکل هاي گوناگون سخن گفته و چهره مقدس و ملکوتي اش را به تصوير کشيده است. گاه نام مقدسش را با تعظيم ياد مي کند. زماني اطاعت از او را اطاعت از پروردگار و نافرماني او را نافرماني خدا برمي شمارد. گاهي به وجود پربرکتش سوگند ياد مي کند و وقتي ديگر به دفاع از او برمي خيزد. خداي کريم افزون بر بيان اوصاف پيامبراعظم صلي الله عليه و آله در قرآن مجيد، احترام به آن حضرت را يکي از واجبات مسلمانان برشمردهو در آياتي، همگان را به اين امر مهم و وظيفه شرعي فراخوانده است. از جمله مصداق هاي آشکار احترام پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله ، مسئله صلوات است. جالب اينکه پروردگار پيش از آنکه چنين دستوري را صادر کند، نخست خود و فرشتگانش براي پيامبر، صلوات مي فرستند و سپس مي فرمايد: «اي مؤمنان! شما نيز به دليل اداي احترام و رعايت حقوق رسول خدا صلي الله عليه و آله بر او صلوات و درود بفرستيد». (احزاب: 56) پيوند صلوات و نمازدر تفسير منسوب به امام حسن عسکري عليه السلام آمده است: «از حقوق نماز اين است که پس از نماز، با اعتقاد به اينکه پيامبر و آلش بهترين انتخاب شدگان هستند، بر آنها صلوات بفرستي». از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده است: «روزه با دادن زکات فطره تمام مي شود، همان طور که نماز با صلوات بر محمد و آلش به پايان مي رسد. کسي که روزه بگيرد و عمدا زکات فطره ندهد، روزه اش، روزه نيست، همان گونه که اگر کسي نماز بخواند و عمدا صلوات بر محمد و آلش را ترک کند، نمازش، نماز واقعي نخواهد بود». صلوات، برطرف کننده نيازپيامبر اعظم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «صلوات فرستادن شما بر من، باعث روا شدن نيازهايتان است. در اين صورت، خدا را از شما راضي مي گرداند و اعمالتان را پاکيزه مي کند.» امام صادق عليه السلام روش خواستن حاجت را اين گونه شرح مي دهد: «هرگاه اراده کرديد چيزي از نيازمندي هاي دنيا را از خداوند سبحان بخواهيد، ابتدا بايد خدا را بستاييد و سپس بر محمد و آل محمد صلوات بفرستيد. آن گاه حاجت خود را از خداوند کريم درخواست کنيد.» نيز از آن حضرت است که: مردي وارد مسجد شد و پس از به جا آوردن نماز، دست به سوي درگاه خدا بلند کرد و نيازهاي خود را طلبيد. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله که در مسجد حضور داشت، با مشاهده اين وضع فرمود: اين بنده در خواسته خود از خدا تعجيل کرد. سپس شخص ديگري آمد و دو رکعت نماز گزارد و ثناي خدا را به جا آورد. آن گاه بر محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله صلوات فرستاد و خدمت حضرت رسيد. رسول خدا صلي الله عليه و آله به او فرمود: «دعايت در آستانه اجابت است». برطرف شدن فقر با صلواتفرستادن صلوات، توان گري مي آورد و فقر را از انسان مي زدايد. گويند: فقيري در حال تنگ دستي پيامبر را در خواب ديد. حضرت به او فرمود: اگر مي خواهي بي نياز شوي و خداوند براي تو از آسمان روزي برساند، بر من صلوات بفرست. پس از اين خواب، آن مرد شروع به فرستادن صلوات کرد. چند روزي نگذشته بود که در راه عبور از خرابه اي، پايش به خشتي خورد و هنگامي که خشت کنار رفت، ناگهان چشمش به گنجي از طلا افتاد، ولي با خود گفت: پيامبر فرموده که خدا از آسمان برايم روزي خواهد فرستاد. از اين رو، به آن دست نَزَد و به خانه رفت. در خانه جريان را براي همسرش تعريف مي کرد که به طور اتفاقي مرد يهودي اي که همسايه آنها بود، صداي او را از پشت بام شنيد و از محل گنج آگاه شد. يهودي، غلام خود را صدا کرد و سراغ گنج رفتند. وقتي به آن محل رسيدند، به غير از چند مار و عقرب چيزي ديگر نديدند. يهودي مار و عقرب ها را جمع کرد و به قصد انتقام از دروغ پردازي آن مردم مسلمان، آنها را به خانه آورد و از سوراخ پشت بام به خانه مرد مسلمان ريخت. همه مار و عقرب ها دوباره به طلا تبديل شدند و آن مرد فقير مسلمان به آرزوي خود رسيد و خدا از آسمان برايش روزي فرستاد. يهودي از شدت شگفتي فرياد زد: اين چه سرّي است که کوزه پيش من پر از مار و عقرب بود و نزد شما پر از دينار؟ آن مرد مسلمان گفت: پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به من فرمود: اگر ميخواهي بي نياز شوي، بر من صلوات بفرست. در اين هنگام مرد يهودي اسلام آورد و مسلمان شد. اگر از آفت دوران شکسته حال شوي امان طلب ز جناب مقدس نبوي و گر سهام حوادث تو را نشانه کند پناه بر به حصار درود مصطفوي استجابت دعا با صلواتدعا براي رسيدن به مرحله استجابت، نيازمند صلوات است. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «هر کس، اگر حاجتي داشته باشد، بايد اول بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد، سپس حاجت خود را بخواهد و در پايان دعا نيز صلوات بفرستد؛ زيرا حق تعالي، کريم تر از آن است که دو طرف دعا را قبول کند و وسط دعا را نپذيرد. صلوات بر محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله ، حجاب ها را برطرف مي کند.» بيان ديگر ايشان چنين بر جان ها مي نشيند: «هميشه ميان دعا و مستجاب شدنش، حجابي مي آيد و مانع مي شود، و تا بر محمد صلي الله عليه و آله صلوات فرستاده نشود، آن حجاب برطرف نمي گردد». بي بدرقه درود او هيچ دعا البته به منزل اجابت نرسد صلوات، مهريه حوّا بوده است. در أمالي شيخ صدوق آمده است که حضرت آدم عليه السلام ده بار بر پيامبر صلوات فرستاد تا خداوند حوا را به ازدواج او درآورد. ارتباط پيامبران پيشين با صلوات امام هادي عليه السلام به عبدالعظيم حسني فرمود: حق تعالي ابراهيم را خليل خود گردانيد به دليل آنکه بسيار بر محمد و آل او صلوات مي فرستاد. خداوند به موسي عليه السلام وحي کرد: اي موسي! آيا مي خواهي من به تو، از کلامت به تو، از نگاهت به چشم تو، از روحت به بدن تو و از انديشه ات به دل تو نزديک تر باشم؟ موسي عليه السلام عرض کرد: آري. خطاب رسيد: اکنون که جوياي اين سعادت هستي، بر حبيب من، محمد مصطفي صلي الله عليه و آله صلوات بفرست؛ زيرا صلوات بر او، رحمت و نور است. صلوات و رنج شيطان روزي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله از راهي عبور مي کرد. شيطان را ديد که خيلي ضعيف و لاغر شده است. از او پرسيد: چرا به اين روز افتاده اي؟ گفت: اي رسول خدا! از دست امت تو رنج مي برم. پيامبر فرمود: مگر امت من با تو چه کرده اند؟ گفت: امت شما شش ويژگيدارند که من طاقت ديدن آنها را ندارم: 1) آنکه هر وقت به هم مي رسند، سلام مي کنند. 2)اينکه با هم مصافحه مي کنند. 3)آنکه هر کاري مي خواهند انجام دهند، ان شاءالله مي گويند. 4) از گناهان استغفار مي کنند. 5)تا نام شما را مي شنوند، صلوات مي فرستند. 6)ابتداي هر کار بسم الله الرحمن الرحيم مي گويند. در بخش آغازينِ روايتي مي خوانيم: «فرداي قيامت در ترازوي عدل الهي، چيزي سنگين تر از ذکر صلوات بر محمدو آل محمد صلي الله عليه و آله نيست». حِرز امان چيست؟ نعت و نام محمد صلي الله عليه و آله صلّ عَلي سيّدالأنام محمد صلي الله عليه و آله در تاريخ آمده است: زني، پسر نابينا و ناشنوايي داشت. روزي خدمت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله رسيد و درخواست کرد بچه او را شفا دهد. حضرت فرمود: اي زن! اگر مي خواهي شفا يابد، بر من صلوات بفرست. آن زن برخاست و در مسير خانه، هر گامي برمي داشت، يک صلوات مي فرستاد. هنگامي که به خانه رسيد، فرزند خود را سالم ديد. پس خدمت پيامبر بازگشت و موضوع شفا يافتن فرزندش را به آن حضرت عرض کرد. حاضران در مجلس، شادمان گشتند. آن گاه جبرئيل نازل شد و عرض کرد: خداوند مي فرمايد: همان گونه که او را به برکت صلوات شفا دادم، در روز قيامت، گناهان امت تو را نيز به برکت صلوات مي آمرزم. سر خيل رُسُل، شافع روز عَرَصاتب نمود به امت از کَرَم راه نجات فرمود خدا جمله گناهش بخشدهر کس که براي من فرستد صلوات. صلوات، موجب حصول رضاي خداست: تمجيد و پرداختن به مدح کسي، موجب خرسنديِ دوست او مي شود. از اين رو، ياد کردن حبيب خدا با صلوات ـ که نشانه تعظيم است موجب خشنوديِ حق تعالي است. صلوات، موجب اثبات محبت بنده به خداست: زيرا نشانه دوستي کسي، دوستي با دوست او نيز هست و چون حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله ، حبيب پروردگار است، پس دوستي با آن حضرت، نشانِ دوستي با خداوند متعالي است. صلوات، موجب حيات دل است: مؤمن راستين، همواره گوش به فرمان قادر متعالي گام برمي دارد. صلوات، فرمان خداست و مؤمن با فرستادن صلوات، امر الهي را اطاعت مي کند. حيات دل، چيزي جز اين نيست که انسان در مسير ايمان، مطيع فرمان باشد. صلوات، موجب هدايت دل است: هر عملي، اثري در دل پديد مي آورد. بديهي است هر چه آن عمل به تکرار بينجامد، ميزان اثرگذاري اش بر دل بيشتر است. تکرار و مداومت درود نبوي ـ به شرط توجه روحانيت خاتم رسولان ـ موجب بروز آثار محبت رسول خدا صلي الله عليه و آله در دل هاست که در پي اين معنا، زواياي باطني با نور هدايت آشنا مي شود. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله : بهترين اعمال در آخرت سه چيز است: الف)صلوات بر محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله ب) آب رساني به تشنه ها ج) دوستي علي بن ابي طالب عليه السلام. برخي از فرشتگان در شب معراج به پيامبر گفتند: ما منتظريم تا شخصي از امت شما صلوات بفرستد و ما براي او قصري بسازيم. عبدالسلام بن نعيم گويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: من داخل کعبه شدم و دعايي به خاطرم نيامد به جز صلوات بر محمد صلي الله عليه و آله . امام فرمود: آگاه باش کسي از خانه خدا مانند تو در فضيلت و ثواب، بيرون نيامده است.
:: برچسبها: پيامبر اعظم,
بسم الرحمن الرحيم وَهُوَ الَّذِى يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِن بَعْدِ مَا قَنَطُواْ وَيَنشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِىُّ الْحَمِيدُ شورا28و29 و اوست که پس از نا اميدى مردم باران ميفرستد و رحمت خويش را گسترش ميدهد و اوست سَرور ستوده.
شايد موقعيت پيش آمده در استان کرمان از نظر کم باراني در سال جاري کم سابقه باشد اما براي مردم شهرستان انار که چندين سال است که با باراني کمتر از50ميليمتر روبرو هستند نا اميد کنندهتر باشد. در همين احوالات بودم که به اين آيه برخوردم و بسيار اميدوار شدم چون ديده ميشود اگر انسان در آستانه نااميدي قرار گيرد خداوند درهاي رحمت خود را بر روي او ميگشايد. ما هم به اميد همين کلام خداوند در نااميدي خود اميدوار شديم که حتماً در وقت مناسب باران رحمت نازل خواهد شد.انشاءالله
:: برچسبها: حكمتها,
آنقدر خشکي و کم باراني بر استان کرمان غلبه نمود که قرار شد روز دوشنبه نماز باران در تمام شهرها و روستاها خوانده شود. در انار هم نماز باران روز دوشنبه 5 دي 1390 خوانده خواهد شد چون روز شنبه تا دوشنبه بهتر است که روزه گرفته شود و سپس دست بدعا برداريم متن زير به همين مناسبت قلمي ميگردد در ضمن نماز باران در امين شهر نيز در دشت خوانده هواهد شد اميد که همه با شرکت در آن و با حالت تضرع و استغاثه و استغفار بدرگاه خداوند التماس نمايند و باران ببارد چون در سال جديد هيچ باراني در شهرمان ديده نشده است با اينکه استانهاي ديگر باران کافي بايده است. خدايا تو رحيم و بخشنده هستي خداوندا تو مهربانتريني براي همه ايزدا تو سرشار از لطف و عنايت هستي براي همه بندگانت اي رب العامين تو خالقي و بي نياز از همه چيز اي رحمت بي پايان اي خالق بي همتا از عزت دهنده هر معزي اي ستار هر عيب اي که هر جنبندهاي در جنبشاش تجلي از توست و هر ساکن در سکونش پيداي تو وقتي که همه دستشان از کمک کوتاه شود آنوقت به کوچکي و حقارت خود واقف و به عظمتات معترف ما امروز آمادهايم که اعتراف کنيم به ناتوانيمان به نيازمان به نقصمان و به نداريمان ما امروز آمدهايم که بگوييم بدکار هستيم و پر از خطا و گناه ما امروز جمع شدهايم که بر بي شرمي خود در برابرت عذر بخواهيم امروز تجمع ميکنيم براي تمام غرورهاي گذشته خود و بياعتناييهايمان بگوييم که بيتو نيستيم بدون رحمت تو رگ حياتمان بسته است اگر نعمتهايت را نشمردهايم براي اينکه در خودمان غرق شده بوديم اگر مهربانيت نبود بارها در غلطيده و شکسته بوديم هرچند که هنوز هستيم ولي ملتمس درگاهيم براي نيازي بزرگ آمدهايم باز هم بيشرمي ميکني ولي خودت به عظمتات ببخش که اگر نبخشي ناتوان از عذر آن هستيم آنچه را که که کردهايم خود ميدانيم که جز خطا و سهو نبوده و آنچه گفتهايم پر از بيمغزي و بيفکري بوده امروز هم آمادهايم که بگويم توبه نميدانم چه بگويم ، اين هم بايد از مرحمت خودت باشد که استغفرالله بگويم اما اگر نعمت زبان نباشد باز ناتوان از گفتن همين هم هستيم ميآيم بسويت ولي تو بايد بخواهي و اراده کني که ما ناتوان از همين آمدنيم الهي به عظمتات ما را ببخش يا رب بر ما باز هم مهرباني نما حق را چراغ راهمان قرار بده از اشتباهات و خطاهاي زيادمان بگذر همانطور که از پيشينيان توبه کارمان درگذشتي لطف خودت را شامل حال ما کن هرچند که ما لايق آن نيستيم در جمع خود کودکان معصومي را آوردهايم که بگويم آنها از خطاي ماست که محروم شدهاند بر گناه ما بيگناهان را محروم مکن و بخاطر بيگناهان از گناهان ما درگذر ما حيواناتي را در دشت و صحرا ميبينيم که از تشنگي بر ما لعنت ميگويند حق با آنهاست به حق خودت تشنگي آنها را براي خطاي ما ادامه نده آن گناهاني که راه رحمتات را مسدود و مانع بالا آمدن استغاثه ما شده است را ببخش که بخشندهتر از تو را سراغ نداريم و گداتر از خود کسي را سراغ بحق پيامبرت(ص) و بحق خاندان او ما را شامل رحمتات فرما و به حق همه صالحان بر کوتاهي ما قلم عف بکش تا نزول رحمتات را شاهد باشيم آيا شود که چشمان گنه کارمان رحمت بي انتهايت را ببيند اين نديدن هم تقصير قلبمان است پس زياهي آنرا با نور خودت برطرف کن اين بدکاران جمع شده بدرگاهات را مورد رحمت قرار بده که اگر ندهي گمراهيمان از اين هم بيشتر خواهد شد و عقلمان ضايع گردد خداوندا شايد حکام و قاضيان در احکام خود ظلم نمودهاند بحق کساني که حقشان پايمال گريده و از درخواست آن چشم پوشيدهاند و باز دچار گناهي ديگر شدهاند بر ما رحم کنم و به تظلم خواهي آنها توان عطاء فرما و ما روسياهان بدرگاهت آمده را عف فرما يا رب بر محمد و آل او صلوات ميخواهيم بفرستيم همانطور که شايسته آنهاست ولي نميتوانيم بر همين سلامي که الکن است خود توانايي عطاء کن و آنرا بينقص گردان که دعايمان بدون اين صلوات ابتر نماند اي بينياز بر ما نيازمندان پُرو لطف کن و توبه ما را بپذير و براي تمام نکردههايمان چشم پوش و بر بدکرداريمان عذر بپذير و باران رحمتات را نازل فرما که امروز از ديروز و ديروز از روز قبلش و امسال از سال قبل و سالقبل از سالهاي قبلاش به آن نيازمندتر هستيم خدايا! ما براي اينکه نشان دهيم لطفتات را فراموش نميکنيم اينجا جمع شدهايم، بلکه جمع شدهايم که بگويم لطفت را فراموش کردهايم پس مجازات ما را بردار که به رحمتات بيش از پيش و بيشتر از پيش نيازمنديم. پروردگارا! آيا بر بندهاي که آشکارا تو را ميخواند و بر گناه خود معترف است رحم نميکني؟ من اطمينان دارم که رحم خواهي نمود. آيا اشتباهات ما بسيار تکرار شده است و باز هم قرار است تکرار شود خب معلوم است ما انسان خطا کاريم و بر اين خطاي خود واقف چه کنيم در کنار همه هوش و عقل و انديشه مان زيادي حوس و شهوت داريم و دنياگرا و مالپرست هستيم بر اين کم خردي ما خرده مگير اللها! بر همه خردي ما و تمناي کبرما عيب مخواه و راه راست را خود بر ما آشکار کن تا بتوانيم واقعيت را از غير آن و حق را از ناحق تشخيص دهيم و بدينوسيله بتوانيم راه را پيدا کنيم و بپيمايم خدايا تو که بر تضرع کنندکان خشم نميگيري پس من امروز براي تضرع آمدم و طلب باران رحمت دارم اگر بد تضرع کردهام خود آنرا اصلاح فرما و رحمت خود را نازل کن! از امامان معصوم توست که اگر بندگان توبه کنند تو برکت را و رحمت و نعمت خود را بر آنها باز ميفرستي و ما امروز براي توبه آمدهايم اگر رحم نکني ما بر توبه خود شک داريم نه رحمت بيمنهاي تو ولي ميدانيم که توبه همان اظهار پشيماني است پس بر درگاهات ميآوريم که ما گناه کار هستيم و استغفار از آن ميکنيم که تو غفارالذنوبي پس توبه ما را خواهي پذيرفت و بر گناه ما چشم خواهي بست و بر کودکان ما رحم و باران رحمتات را خواهي فرستاد خدايا بر ما رحم نکني حق داري اما حيوانات بيابان تو چرا؟ پروردگارا ! اگر باران رحمتات را بر ما نفرستي حق با توست ولي پرندگان و چرندگان و چهارپايان و موجودات زنده و بي جان و .... را بدون رحمت و باران رها نفرما! خدايا ما در بازار بر سر هم کلاه ميگذاريم و بر ترازوي حق استوار نيستيم و بر حق خود رضا نداريم ولي تو ما را ببخش اي ايزد ما ! ما در کارمان کم ميگذاريم در قضاوت يکطرفه ميرويم در حق ديگران متجاوزيم و از چراغ قرمز چهار راه و زندگي عبور ميکنيم ولي نگاهمان به رحمت توست. زکات مالمان را نميدهيم و توقع بيجا داريم خدايا گشايش کن که از اين گردنهها صحيح بگذريم و چشممان را مال دنيا نگيرد و دست بخششمان باز شود و فقرا را در سفره خود شريک کنيم خمس مالمان را بپردازيم و بر يتيمان ترحم و ديگران را فراموش نکينم حق را پاس بداريم و از تظاهر به حق و درستي بسيار بپرهيزيم. حقا ما را نگهدار باش و سفره نعمت و برکتات را بر ما بگستران و نزول رحمت و باران را بر ما ازديات بخش.
یا ثارالله قسمتی را جستجو نتوان کرد و برایشان میخوانیم السلام علیک یا ابا عبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی جمیعا سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم :: برچسبها: ماه محرم,
یا مشهود قسمتی از مفاهیم زیارت ناحیه مقدسه سلام بر کسی که؛ دعا متسجاب است در زیر گنبد حرمش. سلام بر کسی که؛ قرار داد خداوند شفاء را در خاک شریفش. سلام بر کسی که؛ امامان از نسل اویند. سلام بر کسی که؛ پسر خاتم الانبیا. سلام بر کسی که؛ نسل او همه از پاکان هستند. سلام بر کسی که؛ پیشوای دین است. سلام بر کسی که؛ ساکن کربلاست. سلام بر کسی که؛ ظالمانه خونش ریخته شد. سلام بر کسی که؛ با خون زخمهایش غسل داده شد. سلام بر کسی که؛ گریبانهایش چاک خورده. سلام بر کسی که؛ لبهایش از عطش خشکیده. سلام بر کسی که؛ فرشتگان آسمان بر او گریه کردند. سلام بر کسی که؛ بدنش به خون آغشته شد. سلام بر کسی که؛ حرمت خیمههایش شکسته شد. سلام بر کسی که؛ جانش رنجها دیده. سلام بر کسی که؛ روحش ربوده شده. سلام بر کسی که؛ شکسته شد پیمانش. سلام بر کسی که؛ شکسته شد حرمتش. سلام بر کسی که؛ فرزند شیرخوارش با تیر سه شعبه شهید شد. سلام بر کسی که؛ بدنهایی برایش شهید شدند که لباسهایشان به غارت رفت. سلام بر کسی که؛ سرهایشان بالای نیزه رفت. سلام بر کسی که؛ زنان خیام حرمش به بیرون شتافتند. سلام بر کسی که؛ خونش ریخته شد. سلام بر کسی که؛ اعضاءاش تکه تکه شد. سلام بر کسی که؛ سه شبانه روز بدن پاکش در آفتاب افتاد. سلام بر کسی که؛ شهید شد تا اسلام بماند. سلام بر کسی که؛ نماند که ذلیل گردد. :: برچسبها: ماه محرم,
یا حی خبر بسیار ناگوار و تأثرآور بود. استاد آیت الله عباسعلی عمید زنجانی استاد حوزه و دانشگاه و رئیس اسبق دانشکده حقوق و رئیس سابق دانشگاه تهران دار فانی را وداع گفت.
یا علی هنوز ته نگاهش امیدی هست رهی دورتر را هم نظاره میکند تکانی و حرکتی... شاید بتوان جواب یافت راه این است من هنوز اینرا نمیشناسم ولی دلیلی ندارد که راه را پیدا نکنم ازدواج هندوانه سربسته است! اما دلیل نیست که من هندوانه کال و خراب و پوسیده بخرم؟ من باید بشناسم و انتخاب کنم سر بسته بودن دلیل چشم بستن نیست فکر نکردن هم بصیرت بخرج ندادن و نشناختن هم من انتخاب میکنم من بصیر هستم من عقل دارم من از شناخت خود کمک میگیرم دچار هوس زودگذر نخواهم شد راه را پیدا میکنم سپس قدم برمیدارم محکم ، وقتی راه را پیدا کردم دیگر توکل میکنم بقیهاش با خدا، او خودش گفته من شما را کفایت میکنم او برایم کافی است پس چرا با چشمانی باز و فکر و اندیشه محکم گام بر ندارم چرا راه را نیابم مگر من کر و کور و بیفکر شدهام هرگز جنین نخواهم کرد من انسانم خدا مرا عقل داده است و اختیار لزوم اختیار عقل است و الزام راه رفتن چشم و پا آیا اینها در اختیار من نیست؟
بنام حق حضرت رسول اکرم (ص): هرکاری که با نام خدا آغاز نشود ابتر و ناقص است. امام جواد علیه السلام: توجه قلب به خداوند بهتر است از خسته کردن اعضا با ظاهر عبادت. امام محمد باقرعلیه السلام: برای نرم شدن دل در خلوت با خدا راز و نیاز کن.
بنام حق الیقین اهل کتاب و مطالعه حتماً میدانند که این تیتر عنوان کتابی است از سلطان الواعظین شیرازی که به عنوان یک مبلغ شیعی در بلاد هند و پاکستان سیر نموده و در بلاد مختلف به دعوت اهل منطقه به سخنرانی پرداخته است و در پیشاور پاکستان ده شب متوالی از نماز مغرب و عشاء تا نیمه شب و بعضاً اذان صبح با چند تن از سران سنی در مجلس عمومی مباحثه نموده و آنها را مغلوب نموده است جالب این است که این واعظ بزرگ تمام اسناد و روایات را از کتب معتبر بزرگان اهل سنت آورده و هیچ به شیعه استناد نکرده است. منبع فیض بزرگ او خاندان اهل عصمت بوده و چنان توانسته مستند سخن گوید که انسان متعجب است که عناد ورزی این قوم از اول تا کنون چگونه بر علیه شیعه صورت گرفته در جایی آنها را محکوم نموده است که ما شیعیان ،سنی هستیم و شما که شیعه را رافضی و خارج از سنت میخوانید وکافر بل شما به این تهمت رواتر خواهید بود چرا که عمر ظاهراً با استناد به سخن (خود عمر) حکم قرآن و سنت پیامبر(ص) را زمین نهاد و بدعت را وارد دین نمود جایی که عمر میگوید من متعه را که قرآن حلال و سنت پیامبر است را حرام و هرکس که به این قانون شرع عمل کند حد زده یا سنگسار میکنم. ولی در شیعه هیچگاه چنین اتفاقی نیفتاده است. در اینجا شیخ عبدالسلام که هنوز خود را مغلوبه نمیداند به داعی(سلطان الواعظین که در کتاب خود را داعی میخواند) میگوید چون پیامبر یک مجتهد بوده و عمر هم مجتهد پس خود اجتهاد نموده و حکمی را که لازم بوده صادر کرده(آدم خندهاش میگیرد از این نوع استلال کور البته حضار هم میخندند). داعی در اینجا جواب میدهد که در برابر نص قرآن مگر میشود اجتهاد نمود. جالبتر این است که همین سنیها باب اجتهاد را مسدود هم کردهاند! من به نوبه خود خواندن این کتاب را به همه توصیه مینمایم که هیچ بلکه لازم میدانم چون نکاتی که برایمان مفهوم نیست در این کتاب روشن میشود. کسانی که میخواهند کتاب را دانلود کنند میتوانند به این لینک مراحعه نمایند.( دانلود کتاب شبهای پیشاور) :: برچسبها: شبهاي پيشاور,
بنام ياور مظلومين بسياري مثل اينكه دلشان مي خواهد چشم بسته غيب بگويند مثلا اينكه اين اتفاقات در آفريقا بوسيله غرب بخصوص آمريكا طراحي شده و همه بر عليه ايران است! اين تحليل بدون دليل را چه دليل نقض است؟ همين كافي است كه بدانيم هروز مقامهاي آمريكا و غربي در منطقه منت كش نوكرهايشان در عربستان و اردون و امارات و غيره هستند كه چگونه مانع تكرار اتفاق مصر باشند ديروز مصر غزه را محاصره كرده بود امروز وزير خارجه مصر به آنچا مي رود كه اوضاع مردم را بررسي كند. ديروز حسني مبارك كنار شارون و بوش و اوباما و نتانياهو و پرز عكس يادگاري مي گرفت امروز بدست مردم مصر در حال محاكمه و در جنگال عدالت ديروز كاردار ايران از مصر رانده مي شد امروز سفير اسرائيل از مصر فرار كرده و ايران در حال باز كردن سفارت اينها را انقلاب مصر رقم زده و هزاران دليل روشنتر از روز كه نياز به طرح نيست آيا هنوز دليل مي خواهيد كه مردم منطقه و جهان از آمريكا و استثمارگران و استعمارگران و ... بيزارند و در كنار ايران هرجا مردم پاي كار باشند ايران برنده است :: برچسبها: آمريكا,
بنام آزادی دهنده مطلق عجب کلمهای است این آزادی هر کس در هر جایی با هر ملیت و قومی بخود اجازه میدهد که آنرا تفسیر و بیان کند ، کلمهای که همه آنرا دوست میدارند با این کلمه جملات فراوان ساخته شده و خواهد شد. ادبیاتیها روی آن مانور دادهاند، سیاسیون جور دیگر به تفسیر نشسته اند، شعرا با آن شعرها سرودهاند و ملاکها بافته و بیان داشتهاند. اقتصادیون بر بازار آزاد فهم کردهاند و بهترین دانستهاند که رقابت کامل میشود و.... بدین جهت است که حقیر هم بخود حق میدهم که جملاتی در حد فهم خود قلم فرسایی کنیم شاید هم وب سایی نماییم. چه بعضی را خوش آید چه بعضی را ناخوش ما هم بشریم و آزاد مثل دیگران که به خود حق دادند چنین کنند، دلیل از این محکمتر هم آفریده نشده است! بعضی وقتی بگویی آزادی یعنی چه میگویند یعنی تو آزادی که سرنوشت خود را تعیین کنی و تصمیم بگیری برای خودت! اگر چنین بودی یعنی آزادی. دیگری گوید تو آزادی که هرکار خواستی انجام دهی بشرطی که مانع آزادی دیگران نشوی! تو حق تصیمیم آزادانه برای اداره کشورت داری! شما میتوانی حرف دیگران را قبول کنی یا رد کسی شما را مجبور نکرده. انسان آزاد آفریده شده پس خود برای خود زندان ساختهای آنرا رها کن کسی حق ندارد تو را اجبار به کاری نماید! .............. هزاران دیگر به معنی آزادی پرداختهاند! کمی یا فرسخی اینطرفتر یا آنطرفتر....... .... اما این جملات زیبا هیچ یک قادر نیستند تو را با آزادی آشنا کنند بلکه فقط مفاهیم خود فهمی از آزادی ارائه میدهند. یا تمام آزادی را بیان دارند ؛هرکدام کمی جلو میروند یا کمی عقب بالاخره هم همانطور سرگردان تورا میگذارند با این همه هیج کس نیست که از آزادی ناراحت باشد یا آنرا نخواسته باشد . در تمام دنیا هم اگر سیر کنید و آزادی را بخواهی آزادی مطلق به هیچ عنوان وجود ندارد هر جا و هر کس به مقتضای شرایط قیدی بر آن کوبیده و آنرا بیان کرده. یکی ملاک را انسان قرار داده یکی حکومت دیگر جامعه آن یکی فرد ، یکی بازار و .... پس بزودی درک میکنیم آزادی بدون قید وجود خارجی ندارد هر آزادی با قیدی محدود و پایبند شده است. اگر میگوید نه یک نمونه را آشکار کنید تا دیگری بند آنرا نشانتان بدهد. برای چراغ سبز و قرمز چراغ زرد استثنا کردند دیگر بقیه کارها که جای خود دارد. پس بلاشک هیچکدام تو را بی قید نمیکند! این یک اصل کلی است آزادی بدون قید و بند و شرط وجود خارجی ندارد. مثلاً تو آزادی نباید صلب آزادی دیگری کنی تو آزادی بشرطی که قانون برایت مانع ایجاد نکند،در حریم جامعه باید حقوق دیگران را رعایت کنی در حریم خصوصی آزادی که.... به فراخور فرهنگ،ادب،هنر،هنجار و قانون تو را به بند کرده است. شما هم که بخواهید آنرا تعریف کنی باید به آن قیدی وارد کنی و گر نه در هرلحظه فردی میتواند عملی انجام دهد که تو را از تعریفات پشیمان کند. سوال اساسی در همین نقطه نهفته است(یادمان باشد آزادی قید دارد). اگر چنین است ما حق نداریم که قیدهای ملکوتی را مفلوک کنیم و بندهای مخلوقی را بجای خالقی بنشانیم و از کل به جزء تنزل دهیم، این نوع قید زدن خود نقض غرض است. آیا صحیح است که بندهای خداوند را برداریم و بندهای بنده خدا را بجای آن قرار دهیم؛ هرگز این کار نمیتواند صحیح باشد. منشور ملل و قوانین بینالمللی و ملی و کشوری محترم هستند اما زیر قوانین و منشور الهی چون آن کل است این جزء هرجا این دو با هم همخوانی نداشته باشند آنکه باید بر زمین بماند بشری و ملی و منطقهای و ... است نه الهی. چون عقل عاجز ما توان ندارد که قانونی جامع و مانع بیاورد همه یکی جایی لنگ دارند اگر دیروز خوب بودند امروز خوب نیستند اگر امروز خوب هستند فردا معلوم نیست که چنین باشند. ما منکر قوانین نیستیم اما احترام قوانین آنها بجای خود احترام به دستورات الهی هم بجای خود. اگر قوانین و دستورات خالق مانع اجرای قانون خداوند شد آیا ما اجازه داریم که این یکی را فدای آن کنیم یا باید مفلوک را فدا کنیم؟ مسلم است که آنچه خداوند دستور داده است اولویت دارد. چون قوانین بشری ساخته مخلوق هستند و مخلوق ناقص و جایز الخطاء پس قوانین بشری همه دارای نقص هستند چون عقل انسان کامل نیست(یادمان باشد قانون بشری بدون نقص نداریم) برعکس قوانین بشری قوانین خداوند کامل هستند چرا که خداوند کامل است و کامل قانون ناقص نمیدهد ولی بنظر ما که ناقص هستیم بخصوص در عقل میتواند ناقص بنظر آید این یک شرط است که بارها و بارها در تاریخ ثابت شده است که هیچ قانونی کامل نوشته نشده مثل قوانین کشوری ،اساسی،جزایی،حقوقی که همیشه در حال تغییر هستند چون نقصها و نقضهای آن به مرور مشخص میشود. این کشورهای غربی معلوم نیست چرا اینقدر به ناتوانی انسان اقرار دارند و در اجرای قوانین بشری اصرار.(این راز را داشته باشید) و گاهی انتظار دارند که قوانین انسانی را بجای قوانین بشری قرار دهند و هیچ هم ابا ندارند که بارها چنین کردهاند نمونه آن قانون خداوند:وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِم مَّطَرَاً فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ
٨۴-اعراف و ما بارانى (از سنگ) بر آنان باراندیم. پس بنگر که سرانجام گنهکاران چه شد؟ قوم لوط را بخاطر لواط سنگسار آسمانی میکند و نابود اما کشور انگلیس و ... همجنس بازی و لواطگرایی را قانونی.... خداوند فرعون را بخاطر ظلم و فساد نابود و غرق میکند ولی اینها هر روز بر ظلم خود میافزایند و به ظالمان و غاصبان فلسطین کمک و یاری کرده و برایش اشک میریزند. خداوند وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُواْ بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَةٍسَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةِ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِیهَا صَرْعَى کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیَةٍ ۸-۹ حاقه و امّا قوم عاد به وسیله بادى سرد و سوزنده و بنیان کن نابود شدند، که خداوند هفت شب و هشت روز پى در پى، آن را بر آنان مسلط کرد. حالا اگر قبول کنیم که این انسان یا یک گروه یا یک کشور یا یک منطقه و غیره یک قانونی نوشتهاند که درست است باز اشتباه است که چنین فکر کنیم جمع ناقصین کمال آفرین نیست هرچند که بهتر از یک فرد یا یک گروه باشد. استاد بی عقلی که با استناد به قوانین بشری و بینالمللی به همه چیز رخت رسمیت میپوشد و اثبات درستی میکند در درک این نکته عاجز و ناتوان است چه تصمینی وجود دارد که نویسندگان قوانین بینالمللی به نفع خود قانون ننوشته باشند نمونه آن هم حق وتو سازمان ملل است با کدام عقلی هم خوانی دارد جز اینکه قانون ظالمانهای است حالا اگر این منور الفکر بگوید چون سازمان ملل این کشور را به رسمیت شناخته پس قانونی است یک جو عقل در جمجمهاش یافت میشود شاید نه کدام کشکی کدام پشمی کدام قانونی یک مشت متجاوز و مستکبر برای پیشبرد اهداف خود جامعه ملل را سازمان ملل کردند بعد اسرائیل برای همان اهداف مسکبرانه بوجود آوردند بعد در این سازمان خود ساخته برسمیت شناختند حالا این کجایش قانونی است و رسمیت دارد، اگر در این سازمان که برای اسرائیل بوجود آمده برسمیت نشناسند پس کجا برسمیت بشناسند؟تا یک کشور صدایش از ظلم آنها بلند میشود با چکش شورای امنیت یا سازمان ملل آنرا خفه و یا سرش را میشکند این شد قانون این شد حقوق بشر اینها که کلاهشان از سرشان تاستر است. جان برادر برو فکری دیگر کن جز استبداد و ظلم و تجاوز و غارتگری از این شورای امنیت و این سازمان ملل چیزی تا کنون بیرون نیامده. دیدیم که قوانین بشری نه اینکه نقص دارند بلکه بیشتر اوقات منافع نویسندگان قانون مد نظر بوده است نه حقوق دیگران نمونه آن هم قوانین بشری سازمان ملل است که آن پنج کشور زور گو برای خود حق وتو قائل شدند و دیگران را زیر مجموعه خود تعریف کردند یک جو اگر انصاف داشتند برای هر قاره یک حق وتو قایل میشدند نه برای تنها خودشان سه کشور اروپایی یکی آمریکا و دیگری آسیایی آفریقا با این همه کشور اصلاً محاسبه شده؟ حالا که قانون را نوشتید به دیگران حق بدهید که بر آن یک قید لااقل بزنند اینقدر بیحیا و بیمروت تشریف دارند که قانون خود را مطلق و زدن قید برای دیگران ممنون برای خودشان الاماشاءالله هرچه خواستند قید بند میکنند. چرا باید این جزمها انتظار داشته باشند که دیگران پیرو مطلق آنها باشند خدا عالم است و بشر در تحیر. این منادیان حقوق انسان هم اگر خیر خواه باشند که نشان دادهاند نیستند میتوانند اشتباه کنند پس من و ما مجاز هستیم که از آنها پیروی نکنیم یا اینقدر منصف باشند که به ما اینقدر آزادی بدهند که در دین و پیرو آنها نباشیم! اگر آنها اینقدر به آزادی اهمیت قائل هستند انسانها را در اطاعت خداوند آزاد بگذارند. ای کشورهای مدعی آزادی مدعی حقوق بشر مدعی تمدن یک لحظه ما را رها کنید یک لحظه ما را آزاد بگذارید! بگذارید ما نمازمان را بخوانیم بگذارید ما مسجد داشته باشیم بگذارید ما پوشش خودمان را داشته باشیم ای نویسندگان قوانین و ای منورالفکرها ای انسانهای والا! ای بشر دوستان! ای دایههای مهربانتر از مادر! ای بر کرسی قدرت نشستگان! ای بی همه چیزه ای صاحبان زر و زور ای مسکبران بیچشم و رو و .... یک جو انصاف بگذارید ما یک ذره آزاد باشیم٬ جلو اندیشه ما را نگیرید٬جلو حرکت ما مانع نگذارید٬ چرخهای ما را پنچر نکیند. مگر این دین ما این پوشش ما این مناره مسجد ما این حجاب اسلامی چه ضربهای به شما وارد کرده که یادتان رفته ما انسان هستیم؟!! چنان ما را محدود میکنید چنان به کوچکترین حقوق انسانی ما اهمیت نمیدهید که همان منشور ملل شما٬ شما را محکوم میکند٬ ببینید کارتان به کجا کشیده است٬ خجالت نکشید قوانین را عوض کنید که همین کار را هم دارید میکنید حق نفس کشیدن ما را هم ندهید چرا که برایتان ضرر دارد چرا که حقوق بشر شما جزء برای شما نیست! مطمئن باشید با همین ظلمهاست که ریشه غرب خشکیده خواهد شد کشور مهد تمدنی که جلو پوشش مردم را بگیرد چارهای ندارد که فرو بریزد. این صدای شکستن استخوانهای کشورهای مسکبر غرب است که دارد بگوش میرسد البته در تغییر قوانین در قرآن سوزی در خراب کردن مسجد در ممنوعیت ساخت مناره در منع تحصیل دختران دیگر کشورها در منع بدست آوردن تکنولوژی و.... وقتی دارید قانون مینویسید که مسلمانان نباید چنین کنند دارید یک میخ بر تابوت خود میکوبید. با ویران کردن مسحد کمر غرب را میشکنید با سوزاندن قرآن دارید آتش بر کنده خود میزنید و خود نمیفهمی ! آزادی شعاری است که بر آن سوار شوی و کشور گشایی و غارتگری نمایی منع پوشش اسلام و منع ساخت مسجد و منع تحصل یعنی منع از حقوق اولیه این حقوق بشر شماست وجدانهای خفته را بیدار کنید منعی ندارد باکی نیست هرچه شما بیشتر مانع شوید ما بیشتر خودمان را باور میکنیم. دنیا امروز در حال بیدار شدن است بر پهلویش لگد بزنید تا زودتر بیدار شود. کشوری که مانع اجرای قوانین ادیان دیگر شود ظالم است و ظلم دوام ندارد که این سنت الهی است. جهان با کفر میماند ولی با ظلم هرگز این قانون خلقت است. قوم نوح چنین شدند و قوم ثمود و قوم عاد و .... چرا که فساد و ظلم میکردند و به حرف حق پشت. امروز در تمام جهان ثابت شده است که حقوق بشر یعنی سلب آزادی دیگران یعنی غارت کشورهای جهان سوم و..... پایان چیرگی سودمداران غرب بر جهان هر روز نزدیکتر میشود تا وعده حق تحقق یابد. میخواهید قبول کنید میخواهید نکنید حقیقت برای زورمداران تلخ است و مستکبران از واقعیت گریزان. :: برچسبها: آزادي,
بنام یاریگر حق با تیریک میلاد امام حسن عسکری علیه السلام به فرزند عزیزش مهدی معود و دوستداران اهل بیت و شیعیان آن امام همامبدين جهت لقب عسكر به آن امام تعلق گرفت كه بصورت محصور و تحت نظر در سامرا كه لشكرگاه و محل نيروهاي نظامي بود تبعيد شده بود تا نتواند با شيعيان در ارتباط باشد.امام حسن عسکرى علیه السلام، فرزند امام هادى(علیه السلام)، در روز هشتم ربیع الثّانى یا 24 ربیع الاوّل سال 232 هجرى قمرى در مدینه به دنیا آمد.
|
نویسنده : علي اكبري(آج)
|
|