ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 19
بازدید هفته : 43
بازدید ماه : 62
بازدید کل : 72955
تعداد مطالب : 243
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1


دلخوشی

یا جلیل

دل به آن دارم

که یاری دارم

چه زود و چه دیر

چه نزدیک و چه دور

او را دوست می دارم

به یاد حق می سپارم

برسد همین هفته در پیش

به یاری قدرت جمیل

حتم دارم که این هست ممکن

سرفراز باید بود

در همین تنگی شرایط

هر چه هست دلخوشی دارم

دلخوشم که باز او را دارم

همین بس!

شرایط در گذرند

پس نیست ناامیدی

روزگار می گذرد

چه کم چه زیاد

چه سخت چه آسان

چه غم دارم

آنچه نیست پایدار

دلخوشم یار دارم

:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، دلنوشته ها، اجتماعي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: ماه ذی الحجه,
نویسنده : علي اكبري(آج)
جمعه

یا یاور منتظران

نه جمعه را منتظر هستیم نه هیچ روز دیگر

تنها ادای منتظران را در جمعه پیش می کشیم

وای از درون بی مایه خود!

به کجا از این همه بی مایگی پناه برویم

حالا که تو پناه همه درماندگانی؟

باز جمعه،باز همان ناز ادا ،خدا کند که تو ادا پیشگان را هم رفاقت کنی!!

:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، قصه و قاصدك، علی اکبری، دلنوشته ها، اجتماعي، ،
:: برچسب‌ها: ماه رمضان,
نویسنده : علي اكبري(آج)
باریکه

یا دادگر سبحان

بی درد نباشید که بُعد از دست دهید ،چون در تنفس حرکت از بی حرکتی است آنگاه رفتن به انتهای تحرک.

جای دهید راه را آنگاه در پی نشان باشید، این نیست مگر آسایش یافتگان به درد و ابتلائات.

ماه در آنسوی کرانه در تاریک نمانده است، این با تو حرف و سخن کم نخواهد داشت، فهم آن کم نیست برای آنان که در ظلمات خود غرق باشند.

آنسوی دریا بی خشکی نیست، این قابل درک است برای آنان که کنارها را بهتر رفته اند تا ساحلها.

مرگ آن بچه قورباغه چقدر تو را بخود آورد؟ ما را در کدامین بی انتها سرگرم کرده اند که نشناختیم کشتار بی رحمانه کودکان باریکه.

رگبار آتش است یا خط سرخ جاودانگی،موج کدامین برخورد تو را چنین مرگ آلود نشانده بی نشان و ناحرکت غلیظ.

فردا دیر است اگر امروز را درک نکرده باشید، ما در آنسوی غبار نگاه نکردیم زیر پاهای مردم.

وای از آنچه در تنگه بی سامان گذر، نادیده انگاشته است دیدار برادر، شما در خواب نمانده باشی،کاروان به مقصد است دیروز بی وفایی.

ماری زهراگین در جلدی زیبا، این وصف دنیای زرنگاری است چون طوق در گردن جهانخواه.

مادرم ای وطن بی تن، جان مایه ما، کاه را در کدامین باد سوی آشغال فرستاده اند بی سران کله کوهی.

راهم دهید، هر چند دور است نشان، جاده را علامت کنید تا هدف نزدیک باد.

.... مهربانه مُهر زدید بر سند موت بنده، انگار سالهاست انتظار این قهرمان کشی دیار بود پیدا.

راه نیافتم آنچه را، راه ندیدم؛ بند شدم آنچه را، در بند خود بافتم.

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، علی اکبری، دلنوشته ها، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: ماه شعبان,
نویسنده : علي اكبري(آج)
آشنا

بنام کریم بی همتا

رفته ام در انتهای کوچه جایی در بسته و بن بسته تنها و خسته این نرفتن پیوسته بد جوری روی تنم نشسته.

کاش از اول نگاهی بایسته داشتم چون نبود در نزدم شایسته چنین بر زمین خورد و شکسته بنشسته.

ای بی دریغ و بی کم و کاست نیست در نزد شما یک نفر راست تا شود ما را همراز و هم پاست.

ما در این صحرای تنگ و در نفس خواستار استراحت چرا نیست یک دست پیگیر خواست؟

:: موضوعات مرتبط: عمومي، قصه و قاصدك، علی اکبری، دلنوشته ها، اجتماعي، ،
:: برچسب‌ها: آشنا,
نویسنده : علي اكبري(آج)
تقلا

بنام یاور حق پرستان

می توان سبعویت را دید

می توان فاجعه را شنید

می توان چیزی را احساس کرد که سختی در نهایت رسیده

اما درک درد و رنج انسانهای غزه را چه کسانی می فهمند

مرفعین بی درد

یا مستضعفین رنج دیده

آن کارگری که از دریافتی ماهانه خود می زند تا 250 هزار تومان به مردم آنجا کمک کند!

درک جای مردان مرد بودن هم مشکل است

تا چه نتوان شدن...

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، دلنوشته ها، اجتماعي، ،
:: برچسب‌ها: ماه جمادی الاول,
نویسنده : علي اكبري(آج)
روز و شب حسین

یا رب الحسین بحق الحسین

روزی به تاریکی شب

شبی در تاریکی عالم

روزی که بود ظلم از ظالمان به روشنایی

شبی در انتهای ظلم به غریبان

روزی که ندید و نخواهد دید تاریخ

شبی در وسعت تاریخ دیده شد باریک

روزی که سر بریدن نور پیامبر انوار

شبی در نور بود از تنور خولی به انوار

روزی که بریدن گلوی شش ماهه شیرخوار

شبی در تلف شدن دو طفل در زیر بته خار

روزی که گرز بر فرق قمر زدن حرامیان حرامزاده

شبی در آتش کین سوخت خیمه گه یتمان

روزی که خضاب کردن موی ریش پیر و جوان را با خونش

شبی در مقتل نیست پیدا سری بر جسم نازنیش

روزی که دشتی بود جولانگاه گرگان نیزه به دست

شبی در خون غلطیتده اجساد پاک بر دشت

روزی که داماد سر دهد در جنگ ظاهر بینان

شبی در پی ندارد نوعروس شوی رستم پیکر وفاداران

روزی که غریبانه می رود زیر تیغ اشقیا قاسم

شبی در غربت مادر می کند ضجه بر جوان ناکام

روزی که اسب جانان برگردد بی صاحب ترک

شبی در بیابان هستند سرگردان دو کودک

.... روزی که شد در عالم یگانه

..... شبی در بی همتایی فسانه

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، تحليل روز، علی اکبری، دلنوشته ها، اجتماعي، ،
:: برچسب‌ها: ماه محرم,
نویسنده : علي اكبري(آج)
انسان حیوان

یا قدیم الاحسان به حق الحسین

دیدیم که انسان آدم نشده

چقدر می تواند حیوان باشد

چقدر می تواند از درندگان درنده تر گردد

چقدر در هر صفت انسان بالا و پائین جاری است

از  اعلی علیین تا اسفل السافلین

.... پس چگونه باشد که در دشت کربلا همه اینطرف چنین اهل اسفل گردیده و طرف دیگر در اعلی مقرر

چون انسان را از ترکیب حیوان و روح بیآفریدن پس تمام صفات حیوانی و ربانی در او قرار گرفت و جنگ بین آنها و هر انسانی در پرورش هر صفت کوشید به آن رسید و او را در همان جایگاه قرار داد.

پس وقتی انسانی به آن رذالت می رسد که گلوی طفلی شیر خوار را می درد نباید تعجب نمود چون این صفت در او بوده و باید متعجب شد که چگونه او چنین در حیوانیت خود کوشیده و آنرا پرورش داده است!

اگر انسانی نامه دعوت به امام خود می نویست و بعد شمشیر بروی او می کشد نباید تعجب کرد که این خصلت در او بوده و باید متعجب شد که در کدام مکتب او چنین این خصلت را در خود پرورانده است!

...... در دشت کربلا تمام صفات رذیله انسان با تمام صفات الهی انسان می جنگد تقابل کامل خوب و بد- خیر و شر - عقل و هوس - آدم و حیوان !

تاریخ نشان داده که اگر انسان را رها کنیم یک حیوان خواهد شد.

قوم لوط در آن همه نعمت بجای شکرگزاری روی به پست ترین عمل آورده حتی از پیامبرشان هم درخواست تحویل جوانان مهمانش می کنند. .... و گرفتار خشم خداوند قرار می گیرند.

قوم ثمود در محکمترین خانه ها می زیستند و مزارع و باغات بیشمار مثمر داشتند اما از صالح احراز کرده و بت پرست و اسراف و فساد را سر مشق خود کردند. .... و تقاضای معجزه نمودند و .... سپس ناقه معجزه را نحر کردند و چنان نابود شدند که اثری ازشان باقی نماند

قوم نوح و هود هم چنین کردند و نابود شدند.

..... چنگیز هم چون گرگی خون آشام دست به قتل و جنایت زد برای جهان گشایی

.... هیتلر هم چنین کرد

و در جنگ جهانی اول میلیونها انسان بی گناه مورد مطامع یک مشت انسانهای پلشت گرگ صفت قرار گرفته و کشته شدند

و  همچنین در جنگ جهانی دوم همین مو طلایی های حقوق بشر مدعی میلیونها انسان بی گناه را نابود کردند و آمریکای جنایت کار با دو بمب اتمی به دستور رئیس جمهور پلیدی بنام ترومن دو شهر بزرگ ژاپن را خاکستر نمود...

اینها همه پرورش یافتن صفات حیوانی در انسان بود که آدم را به یک حیوان بدتر از حیوان تبدیل نموده.

کدام حیوانی هم زاد خود را دریده جز انسان؟!

این خط همچنان ادامه دارد

همانطور که صفات حیوانی پرورش می یابند برای آدم شدن هم به پرورش صفات الهی نیاز است

قرآن و انبیا برای نشان دادن راه این تربیت هستند

چگونه انسان رقیق القلب شود چگونه مهربان شود چگونه راه جود پیشه کند و سخاوتمند گردد

چگونه از ستم دوری جوید

چگونه باید بود

و چگونه نباید بود

.... اینها همه در کتاب خدا آمده و شرط آن گرفتن این پیام از پیامبران و اولیاست.

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، تحليل روز، علی اکبری، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، ،
:: برچسب‌ها: ماه محرم,
نویسنده : علي اكبري(آج)
زورگیری بانکی

یا قیوم

در مرحله اول شاید خیال کنید بخواهم به کلان کارهای بانکی در اختلاس و دزدی و .... اشاره کنم

نه می خواهم ذرات دریا شده نزد بانکها از روش زورگیری اشاره داشته باشم از نو دلم وخهههههه....

بله شما اگر وارد بانک شوید و کلی وقت کاربر بانک را بگیرید و کاغذ مصرف کنید و ... و پولی را از یک حساب بانکی به حسابی در همان بانک انتقال دهید هیچ هزینه ای پرداخت نمی کنید ولی اگر چنین هزینه هایی را به سیستم بانک تحمیل نکیند آنوقت با احترام بانک چنین هزینه ای را به شما تحمیل می کند و پول زور می گیرد

وقتی شما در منزل از طریق اینرنت بانک یا همراه بانک پولی را به حسابی دیگر در همان بانک منتقل کنید حداقل 30 تومان میگیرد

چرا چون همان که من گفتم

چرا نرفتی به بانک هزینه تولید کنی وقت و زمان و کاغذ و.... را روی دست بانک نگذاشتی پس حالا پول زور وده.....

... حالا جالب است که بانک مرکزی هم از این پول زور گرفتن بانکها حمایت می کند.

شما اگر بروی در بانک و پول نقد بگیری مثلا 10 م ت و هم کاغذ بانک بعنوان رسید خراب کنی هم وقت کارمند را بگیری و هم دستگاه پولشمار را مستهلک نمائی بانکها هیچ هزینه ای از شما نخواهند گرفت ولی اگر این هزینه ها را به بانک تحمیل نکنی و بروی درب مغازه کارت بکشی هزینه کسر خواهد شد

چرا پون پول زور باید ودی....

تا کشورمان درگیر چنین مدیران بی خردی باشد که جوابگو نیستند و بدون تفکر تصمیم می گیرند مسلم راه ستنتی پیمودن و درگیری با جهان مدرن مسدود است

مرگ بر جمود و بی فکری در عالم مدرن

......

:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، اجتماعي، حقوق، ،
:: برچسب‌ها: ماه ذی القعده,
نویسنده : علي اكبري(آج)
زجر

یا غفور

برگی کوچک از درختی بزرگ بر زمین نشست

بادی آنرا کمی جابجا کرد

پیرمردی از کنار آن گذشت

طوفانی آنرا در هوا چرخاند

در سکوتی کنار پیاده رویی جا خوش کرد

کودکی آنرا پایمال کرد

ذرات آن در کف خیابان کشیده شد

هنوز هم لاستیکهای زیادی از روی آن می گذرند

شب و روز

چه زجری می کشد سپوری که هر روز باید کف خیابان و پیاده رو را جارو بکشد

دیگر هیچ کس طوفان را لعنت نخواهد کرد

دیگر هیچ ماموریتی برای بیابان نوشته نمی شود

تمام درختان در پارک و باغ آسوده بودند

هیچ مهم نبود که باد وزشی کند و ابر غرشی

اتفاقات تصادفی در حال رخدادن هستند

اما آنطرف کسی صدا می کند

برگها بی گناه کنده شدند

اینطرف گوش هایی می شنود

همه می دانند که اتفاق شایعه برداشته است

اما جوانکی چاقویش در دل ماموری فرو می نشیند

...

کمی بعد طناب دار محکم می شود

هیچ کس او را بی تقصیر نمی داند

حتی آنطرفی

:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، دلنوشته ها، اجتماعي، ،
:: برچسب‌ها: ماه ربیع الاول,
نویسنده : علي اكبري(آج)
غفلت

یا ستار

شاید چهارشنبه سوری که یک جشن باستانی برای تقویت روحیه و آمادگی برای عید نوروز است و .... امروز یک مصیبت برای مردم تبدیل گشته است!

این نقطه تغییر از کجا ناشی شده؟

برای من یک جواب اولیه دارد و آن غفلت است!؟

چرا که بیشتر هیجانات کاذب که در این سنت وارد شده در این است که آتش روشن کنیم و باعث شادی شویم ولی اینجا دیگر عقل را و تفکر جایی ندارد مثل بقیه کارهای احساسی که ما معمولا دقیقه که هیچ ثانیه هم نمی اندیشیم

چرا وقتی به این نقطه میرسیم فکر نمی کنیم

اگر در قدیم چند شاخه هیزم را آتش زده و از روی آن پریده و طلب سرخی به خود و زردی خود به آتش میکردند امروز به ترقه و انفجار کشتن و مصدوم و سوختن و ... رسیده در یک غفلت است

آنجایی که باید به بچه هایمان اندیشیدن آموزیم احساسی برخورد میکنیم اینجا تربیت نادرست را جایگزین تربیت صحیح کرده و نتیجه آن این ترقه بازی هاست.

اگر بچه هایمان در کارهایشان کمی فکر کنند نتایج خوب جای بد را میگرد

وقتی در شبکه های اجتماعی همه چیز را برای همه کس مجاز می دانیم آینده روحی بسیار سختی در انتظارمان است

بالاخره این جهان منعکس کننده اعمال ماست

وقتی یک بازی کن و یا بازیگر  را در صدر قرار میدهیم و یک عالم را مسخره می کنیم و دلمان خوش است که یک امضا از یک بازی کن بی عقل و تازه بدوران رسیده بگیریم طوری که فرد را مغرور میکنیم یا افتخار میکنیم که با فلان بازیگر ..  عکس گرفته ایم و با کسانی که در ساختن کشور کوشش می کنند و ... یا واکسن سازی را به سطح جهان می رسانند را دست کم میگریم و بدتر آنها را مورد استهزا قرار میدهیم باید نتایج این عمل خود را در همین جاها مشاهده کنیم

تا دست از این امور مسخره و دم دستی بر نداریم همین آش است و همین کاسه

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، علی اکبری، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، ،
:: برچسب‌ها: ماه شعبان,
نویسنده : علي اكبري(آج)
دستی

یا مالک نور

شاید معنی دستی برای شما کمی نامفهوم باشد ، یا خیال کنید منظور همان باشد که در پول دادن بهم استفاده می شد تا قبل از رایج شدن کارت بانکی.

یعنی پول قرض دادن به دیگری! اما من این منظورم نیست بهتر است کمی در متن زیر فرو رویم شاید دستگرتان شود که یعنی چی؟

چندین سال قبل در شهرمان نانهای کرنو سنتی که با هیزم پخت می شد بوسیله یکی از خوشفکران به راه افتاد و از طرف مردم هم استقبال خوبی صورت می گرفت و در این نوع پخت ابتدا مقدار مناسبی هیزم در تنوری مخصوص سوزانده شده و بعد از اینکه به اندازه کافی گرم شد و هیزمها همه کامل سوخت شد و دیگر جزء آتش زغال وجود نداشت به قول معروف آتش غل بدون دود و شعله بود مقداری قلوه سنگ در درون آتشها رها می کنندبعد از مدتی چانه خمیر را روی این سنگها میریزند و درب تنور کرنو گرفته شده و محل ورود هوا از قسمت پائین تنور نیز مسدود میشود و حدود کمتر از یکساعت بستگی به مقدار حرارت کمی کمتر یا بیشتر نانها کامل پخت شده را از تنور کرنو خارج می کنند و این نان معروف شده به نان زغالی و شبیهه این نان را با دستگاه هم تولید می کنند که از گاز یا گازوئیل گرم شده و تمام اجزاء آن فلزی بوده و گرما از طریق مشعل در زیر صفحه قرار گرفتن نان و در روی آن بدون محافظ و مستقیم بر روی خمیر گرما ایجاد کرده و نان پخته می شود چون این دستگاه در زمانها قدیم وجود نداشته نان کرنو همان نان زغالی معروف امروز بوده و چون این نان دستگاهی به کرنو شهرت گرفته نان کرنو سنتی به نان زغالی تغییر نام پیدا کرده است.

اما مسئله اینجاست که این نان سنتی که با حرارت بدون آتش سوزان و گرمای داخل تنور که قبلاً تولید شده و فضا و سنگها را گرم کرده در این محیط در بسته با مدت تقربیا زیادی کامل پخته می شود(شبیه به فر) اما نان کرنو ماشینی در محیط نیمه باز چون دودکش ان باز است و زیر صفحه گردان و ... و با مقداری گرمای مستقیم و غیر مستقیم حدود 20 دقیقه پخته می شود این نان نه دارای طعم خوبی است نه پخت درستی دارد و بالاخره مردم هنوز به عشق آن نان کرنو قدیم می خورند و چون نان تافتون هم که اصلا درست پخت نمی شود و اصلا نمی شود نگهداری کرد و تازه آن هم قسمتی کمی از آن خوردنی است بقیه آن سوخته یا خمیر است لذا نان کرنو ماشینی هنوز از این نان بهتر است و مورد اقبال!

اما نان کرنو سنتی که با تنور گلی و آنچه گفته شده و در مدت بیشتری پخت می شود هم دارای طعم نان است هم مدت زیادی ماندگاری داشته و زود بیات نمی شود در فریز که می شود مدت طولانی نگهداشت.

با اینکه قیمت این نان در زمان تولید بسیار گرانتر از نان دستگاهی بود اما طرفداران زیادی داشت با همه این توضیحات یکباره بهداشت این نانوایی های سنتی را غیر بهداشتی اعلام و فرد مورد نظر را از تولید این نان منع و ناچار ایشان دیگر ادامه نداد.

و امروز مردم برای این نان ناچار از بعضی خانه ها که آنرا تولید می کنند در حجم کم یا از شهربابک تهیه می کنند .

سوال پیش آمده برای من این است نانی که وقتی می خوری لذت می بری انرژی میگری دارای طعم نان است و.... غیر بهداشتی است؟

و نانی که با آتش گازوئیل تولید شده و روی آهن و فلز و نه مزه دارد نه طعم و نه انرژی و نیمی از آن خمیر و نیمی از آن سوخته بهداشتی است؟!!!

آقایان و خانمهای بهداشت به ما بگویند در کدام آزمایشگاه به بهداشتی بودن آن نان و غیر بهداشتی بودن این نان بر خلاف ذائقه مردم و ماندگاری نان و طعم نان و ..... پی برده اند. ما را هم آگاه کنید؟!

به این عمل بهداشت کلمه دستی بکار می رود!.

یعنی در شهر ما کاری که بصورت عمد و خلاف واقعیت و حقیقت صورت گیرد دستی می گویند.

حالا چه دستی در کار است که این کار دستی توسط بهداشت صورت گرفته و برای نانهای بی کیفیت دستگاهی کرنو پروانه بهداشتی صادر شده و برای نان سنتی انجام نمی شود یک سوال بزرگ برای حقیر شده است.

امیدوارم که این درد دل حقیر مورد توجه قرار گیرد و اسناد غیر بهداشتی آن و بهداشتی این نان از بوته خارج شود و مسئولین زیر ربط اقدام شایسته و در جهت سلامت مردم صورت دهند.

و ما را از دستی نبودن این کار آگاه سازند.

:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، دلنوشته ها، اجتماعي، حقوق، ،
:: برچسب‌ها: ماه جمادی الثانی,
نویسنده : علي اكبري(آج)
تله

یا نور قبل نور

کاه گل مثل گل بود

نه گلی بر سر

نه گلی در سر

چون بلبلی در بوستان

سرشار از شادمانی

چون حرکت باد در برگهای درخت چنار

همان جایی که آب در جوی خاکی مسیر پیماید

نه در لوله و جوی سیمان

کندتر رفتن برکت داشت

همانطور که تندتر ما را زودتر نرساید

کمی بالاتر فکر بهتر

نه تله گذاری برای گرفتاری

نه تله ای برای رسیدن به غذایی

او می داند و رزق را می داند

و تنها باید بخواهیم و کوشش کنیم

تله و دام بنه

ریسمان باز کند از دست و پا

تا فراز یابی

:: موضوعات مرتبط: عمومي، قصه و قاصدك، علی اکبری، اجتماعي، ،
:: برچسب‌ها: ماه ربیع الثانی,
نویسنده : علي اكبري(آج)
کال

یا محبوب

کمی راه را گذشته 

اندر خم بسیار تنگ گیر آمده اند

کمال را در گودال کال

یافتن بسیار کمی مشکل یافته اند

لبه پرتگاه را کمی جابجا دیده اند

همچنان آنجا و سرگیجه

پایین تر را ندیدن سر شکستن

کمال را یافتن در سر به هوایی نیست

عمیق اندیشیدن نشانه است

کال نباشی خاطرخواه داری

نیش را نوش داری

پیش همه سر بلندی

هرکدام در خود سنگینی

:: موضوعات مرتبط: عمومي، قصه و قاصدك، علی اکبری، دلنوشته ها، اجتماعي، ،
:: برچسب‌ها: ماه ربیع الاول,
نویسنده : علي اكبري(آج)
حاضر

یاحی

چنان بود که هست

روح نواز و پر از پرواز

شوق انگیز و بهروز

کامیاران و بلند پرواز

یا صاحب امر

یا صاحب زمان

نیمه شعبان

کمال ماه است تو در میان

سال نو است میلاد نو شما

مبارک این همزمانی در حضور

تو حاضری و در حضور

ما غایب از میان برای تمنای حضورت

ما را دریاب

ای حاضر حضور عاشقان

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، علی اکبری، دلنوشته ها، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، ،
:: برچسب‌ها: ماه شعبان,
نویسنده : علي اكبري(آج)
مدرسه

بنام بخشایشگر بی همتا

هنوز آنروز را فراموش نمی کنم یعنی نمی شود فراموش کرد، پدرم میخ میکرد و من دانه می انداختم! آن زمانها  کشت کولک(پنبه) در منطقه رسم بود که زمین را با وسیله ای که میخ کولک کاری می نامیدند زمین را سوراخ می کردند عمق میخ حدود 10 سانتی متر می شد و قطری حدود یک سانت داشت. سپس فردی دیگر که معمولاً کودکان بودند دانه های پنبه را که شب خیسانده بودند و آماده سبز شدن بودن(نیکو کرده بودند) را داخل آن سوراخهای منظم که در یک خط و کامل ردیف بود می ریختند هر سوراخ فقط یک دانه نه بیشتر! فلسفه کار را درست نمی دانم نیروی کار ارزان بود یا زمین سفت بود یا اقتصادی بود که هیچ دانه ای بدون سبز شدن نباشد یا بعلت خشک بودن منطقه بود که چنین کشت می کردند کار بسیار مشقت آوری بود که همه کولک کاران چه میخ زن چه دانه انداز ناراضی بودند ولی هرچه بود چنین بود و روزگاری سخت بود.

بروم سر وقت کشت خدا بیآمرز پدرم که تازه شغل کشاورزی را اختیار کرده بود دستش مثل میخ زنهای ماهر تند نبود آنها دو نفر دانه انداز هرچه هم سریع بودند گاهی عقب می افتادند ولی من تنهایی تمام سوراخهایی که او آهسته می توانست ایجاد کند را در یک لحظه دانه می انداختم و بیشتر وقت هم بیکار بودم و چقدر دانه انداز خوشحال است که نه اینکه عقب نیست بلکه در تمام زمان کار استراحت کند.

در هر حال آن روز فراموش نشدنی داشتیم در زمین قد خیابان (همه قطعات زمینها یک نام داشت برای آدرس دادن و... ) در حال کشت بودیم که حسین ذوالفقاری با موتور آمد آنجا پدرم را مخاطب قرار داد که ما در ناصریه(روستهای هم جوار روستای ما جمشیدآباد) سپاه دانش(سرباز معلم) آورده ایم پسرت را نمی خواهی بفرستی مدرسه درس بخواند و فردا بی سواد نباشد. پدرم گفت داریم کار می کنیم پس کولکاری و کشت و کار چی می شود؟!  با هم مقداری مذاکره کردند و پدر اجازه داد که کار تعطیل شود و من برم مدرسه.

باید یادآور شوم که زمان پنبه کاری فروردین است یعنی آن سال من و بقیه بچه ها برای اولین با پا در مدرسه می گذاشتیم بجای مهر فروردین رفتیم مدرسه چه روزی از ماه بوده نمی دانم حتماً تعطیلات نوروزی تمام شده بوده و حدود بیستم ماه باید بوده باشد!

نشستم پشت موتورش و رفتیم ناصریه خانه پدر حسین ، او هم یک اتاق کوچک را اختصاص داده بودند به کلاس و معلم هم نمی دانم کجا زندگی می کرد یا مهمان بود تا سامان گرفتن  مدرسه، حسین رفت با موتور از روستاهای اطراف و دانش آموز آورد تا بالاخره کلاس و مدرسه تشکیل شد.

چون هنوز نه میزی و نه نیمکتی داشتیم همه ما و معلم همه روی دیوار حیاط منرل علی محمد حسن (پدر حسین ذوالفقاری) نشستیم و باب آشنایی شروع شد و چون روز اول بود هر کدام از جایی و همه به نوعی با هم غریب بودیم تا نزدیک ظهر کار دانش آموز پیدا کردن و آوردن و این شروع ادامه داشت و معلم هم چون دفتر و کتاب و تخته ای نبود ما را با بازی لنگ لنگک چشم بسته سر گرم کرد، یعنی یک نفر (دانش آموزان اولی و نو و از هر سنخ) چشمش را می بستند و باید بصورت لنگ لنگ ( لی لی) کردن و یک پایی برود و دست بزند به دیگر بچه ها هر کس در آن محیط بهش دست می خورد می سوخت و باید جایش با فرد چشم بسته عوض می شد.

کار نداریم بالاخره در این بازی من بعد چه مدت سوختم و چشم ام را بستند و راهی میدان شدم که چون خیلی خیره بودم و با سرعت می رفتم و بی دقتی کردم سرم را کوبیدم به دیوار و چنان روز اول مدرسه برایم کوفت شد که نگو گریه و اشک و باد کردن پیشانی همه بر سرم آوار شد.

ترس معلم از دسته گلی که آب داده در چهره اش پیدا بود و ما که از این چیزها جا نمی خوردیم با اشاره و لکنت زبان رساندیم که مهم نیست آنروز مدرسه تعطیل شد و آمدیم خانه و تا روز بعد!

بالاخره روز اول مدرسه هرچند با کار شروع شد ولی بازی آن برایم سرشکستنک داشت و هنوز وقتی فکر میکنم جای آن کوفتگی درد میکند!!!

:: موضوعات مرتبط: عمومي، قصه و قاصدك، علی اکبری، خاطرات، دلنوشته ها، مردم انار، اجتماعي، ،
:: برچسب‌ها: ماه رمضان,
نویسنده : علي اكبري(آج)
حیات

یا حی

هنوز این انقلاب و این نظام پابرجاست و به حیات خود ادامه می دهد

رمز این استقامت حضور است

آنهم حضور باشکوه

چشمگیر

حضور مردمی خونگرم و دلیر

صبور و با تحمل

برای آنچه که دارند دلبسته اند

و هیچگاه بخاطر مسئولین خودکامه و دست دراز و آب زیر کاه و .... دست از داشته های بلند خود بر نمی دارند

می دانند روزی گرد بادی یا گردابی این آشغالها را از روی آب زلال انقلاب پاک خواهد کرد

... ای کاش آنروز زود برسد

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، تحليل روز، علی اکبری، دلنوشته ها، اجتماعي، ،
:: برچسب‌ها: ماه جمادی الاول,
نویسنده : علي اكبري(آج)
جیب مردم

یا ذالجلال و الاکرام

کسانی که روزی برای صدارت شعار می دادند ملاک تورم جیب مردم است حالا دست به آمارسازی های شاخدار زده و در حالی که کشور در رکود بی سابقه غوطه ور است خبر از رونق اقتصادی میدهند درحالی که تورم کمر مردم را می شکند صدایشان از بلندگوها بلند است که تورم را تک رقمی کرده اند

در حالی که مردم همینها را تحمل ندارند صحبت از گران کردن قیمت سوخت تا بالای 50 درصد میزنند

حالا جیب مردم را با این رونقها خالی و واژگون کرده و ادعا دارند که یارانه را نیز باید قطع کنند چرا که نور چشمی ها از برجام و بیرون هیچ عایدی نداشته اند و با یک خسارت غیر جبران که به کشور تحمیل کرد ه اند و سکه ها هدیه گرفته اند حالا حقوق های نجومی خود را بر جیب مردم تحمیل می کنند

وای از این دوزبازی و دروغ گویی

کاش همایش حقوق شهروندی لااقل برگزار نمی کردند و میلیاردی برای هیچ بر هزینه های کشور تحمیل نمی کردند ما همینطوری خشک و خالی سخنان پز از راستشان را بدون داد و بیداد و ... شفاف قبول داریم

در حالی یک دوره 4 ساله را پشت سر گذاشته اند و هنوز تعدادی از بالا نشینان طبق قانون اموالشان را به دستگاه قضا اعلام نکرده اند از شفافیت و اتاق شیشه ای سخن می رانند

....دم خروس و قسم حضرت عباس......

:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، اجتماعي، حقوق، ،
:: برچسب‌ها: ماه ربیع الثانی,
نویسنده : علي اكبري(آج)
درد

یا مهربان

گاهی می شود گفت

گاهی حتی گفتنی نیست

مردم مظلوم میانمار در این ایام که دیگر مسلمانان در شادی ایام بسر می برند چه می کشند ؟

دردی که حتی نمی شود گفت!!!!؟؟

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، اجتماعي، حقوق، ،
:: برچسب‌ها: ماه ذی الحجه,
نویسنده : علي اكبري(آج)
فلک

بنام حق

این یک وسیله است

بسیار ساده و دم دستی؛

یک چوب و یک تکه طناب،

برای تادیب بود.

 در زمانی نه چندان دور!

گاهی انسان فکر می کند که این وسیله را در مورد مدیران دولتی بکار بگیرد ،آیا کارگر می افتد!؟

اگر نه برای قاضی های زمان بکار بگیریم

شاید مشکل حل شود.

:: موضوعات مرتبط: عمومي، تحليل روز، اجتماعي، حقوق، ،
:: برچسب‌ها: ماه صفر,
نویسنده : علي اكبري(آج)
جاده

یا مبدا

پر کاهی در روی آب

ادعای کشتیی دارد

که چنین هستم و چنان نیستم

من از اینسوی به آنسوی هستم

من از موانع با این روش می گذرم

در گذرگاه با این طرفند می روم

من اینم و من آنم و من.....

در همین هنگامه بادی نه چندان قوی آب را مواج و تلاطمی بر دریا می نشیند

پر کاه نه لنگر دارد نه ایستگاه و نه خواستگاه

او و اینهمه ادعا مانده در راه......

مورچه ای در معبری با دانه ای روان است

من چه قدرتی دارم و چه بازویی در من چقدر توانایی نهفته چند برابر وزنم دارم دانه میکشم

گم نمی شوم و این راه دور از خانه را با پر دلی طی می کنم من اگر در قهرمانی المپیک شرکت کنم ممتازترین هستم و طلایی جاده ها را میشناسم و آسمان را و من ...

در این اثنا نم نمک بارانی باریدن میکند و جویبار کوچکی جریان مورچه پا در هوا در چند قطره باران گرفتار نه ابر را می بیند و نه زمین را و نه جاده میداند کجاست فقط پر کاهی میخواهد که جان بدر برد و نفسی و ....

مگسی وز وز کنان بر بینی نه چندان تمیزی زوم کرده ننشسته می خورد و پر کشیده و در جایی دیگر از بدن فرد فرود می آید چنانکه مرکز غذاهای عالیه را یافته بر هر حرکت دستی چنان جنبان و سریع است که تا ندارد مغرور از خود که من در نزدیک و چشم دهان و دست این آدمیزاد میچرم و او هیچ راه گریزی از من ندارد او نمی تواند به من هوشیار و چشم باز و توانا در پرواز دست یابد

من او را می جویم و می خورم و او در آزار من دست از پا درزاتر است من روشهای بسیار مبتکرانه ای در پریدن و خوردن دادم که هیچ کس به گردم نمی رسد هنوز انسانی نتوانسته زوتر از من غذایی را مزه کند من چقدر فرز و پیشرو هستم.....

در همین خیالات غوطه ور است که در تارهای عنکبوت گیر و هرچه بیشتر تقلا می کند بیشتر در بند میشود و گرفتاری فزونتر....

تقلا فایده بخش نیست گوید کاش موری می آمد و این طنابها از پایم می گسست و رهایی و....

....کاندید شده است برای ریس جمهور شدن دست و پا می زند آنطور آمار می دهد فراوان من آلودگی را از بین می برم من زمین را پر از محصول می کنم من دامداران را رونق بخشم من سفره ها را پر از غذاهای متنوع می کنم من نفت خام نخواهم فروخت بلکه از آن انواع محصولات اسخراج کرده و صادر می کنم و گنجینه کشور را پر از ارز من کسب و کار را رونق می دهم من کاری می کنم که مردم بگویند دیگر نیازی به یارانه ندارند من 100روزه همه این کارها را به سامان می کنم من تمام وعده هایم در سررسید این صد روز اجرایی می کنم

این که به مردم آمار نشان بدهی و بگویی بانک مرکزی می گوید تورم نداریم و یا مرکز آمار می گوید چنان و بهمان درست نیست جیب مردم ملاک است تورم و رونق و شاخص های اقتصادی را مردم لمس می کنند چرا باید آمار چنین بگوید مردم خودشان خواهند دید دیگر اینها در ریاست من جمع خواهد شد

مرا اگر انتخاب کنید کاری می کنم که همه ابرقدرتها بدست و پای ما بی افتند این کشورهای زپرتی که جای خود دار کاری خواهم کرد که پاسپورت ایرانی در جهان ارزش اول را پیدا کند مفسدان اقتصادی را چنان له کنم که تا ایرانی هست نتواند قد علم کند. مردم چنان به رونق اقتصادی برسانم که بگویند چگونه توانست اینهمه در صد روز کار ایجاد کند که کشور از نظر عمرانی بالاترین نرخ را دارد یک جوان بیکار نیست بخصوص اگر تحصیل کرده باشد و......

100 که گذشت حالا به 1100هم رسیده و فقط 300روز از مهلتش در کرسی ریاست باقی است هیچ آبادانی مشاهده نمی شود کرد. قبض آب و برق و گاز و ... را بدون هیچ مجوز قانونی 300% بردند بالا حقوق کارگر و کارمند را در این سه سال 40%افزایش نداده اند بودجه عمرانی را به صفر رسانده اند بیکاری را تا هفت میلیون جوان افزایش رکود را در تمام سیستم کشور منتقل کرده اند پاسپورت ایرانی برای کشوری چون امارات و جیبوتی شده درویزیگی وزرا که راهشان نمی دهند عزت ایرانی را بجایی رساندند که آمریکا برای نماینده شان در سازمان ملل نه آمریکا راه نمی دهد و آنها که از هیاهو پر بودند عملا هیچ غلطی نکردند.

500زایر ایران را قتل عام کردند ولی نفس شان یک هق نکرد

هزاران سانتریفیوژ هسته ای که با خون دل و جان کندن و جان دادن بدست آمده بود و قلب راکتور که ترس را تا مغز استخوان صهیونیستها برده بود را بتن ریختند برای هیچ حالا همه نشسته اند و بدعهدی دشمن را ماله کشی می کنند سخن گوی خزانه داری آمریکا هم مانده که چطوری طرفشان به این راحتی از آنها دفاع می کند

قرار بود امید در همه جا موج بزند بعد از 1100روز از افتضاحات شان در مصاحبه خودشان هم هیچ نکته امید بخشی بیرون نمی آید. فقط چند پاره کاغد در دست که بانک مرکزی گفته از رکود خارج شده ایم و تورم تک رقمی شده است و مرکز آمار گفته بیکار نداریم و وزارت نفت فرمده آقای ژنرال که 2میلیون بشکه نفت خام فروخته اند ولی پولش را قطره قطره خواهند داد .همه وعدهای داده شده را تکرار می کند هنوز انگار ریس نیست هنوز نامزد ریاست است.

قرار بود عدالت را بگسرانند اما برای یک گارگر و یک کارمند با یک میلیون تومان خزانه شان خالی است ولی برای یک نامدیر دزد و نورچشمی حقوق 257برابر آن کارمند را میدهند برای یک زوج وام چهار پنج میلونی ندارند اما چند میلیارد را با سود صفر می دهند به یک مفسد دزد که نامش هست مدیر و از غیرت هیچ بویی نبرده البته همان مدیران نجومی بگیر وام میدهند که مبادا ناراحت بشند.

برای اینکه دهن کجی به ملت و رهبری را خوب تکمیل کنند این مدیران که از نظر ملت دزد نامیده شده و از نظر امامشان متجاوز به ارزشهای نظام و باعث بی اعتمادی کامل به دولت و دولتیان شده را همین باعثین این گندکاریها آنها را ذخایر نظام و امانتداران می نامند

وای بر ما و این امانتداران

وای به نظام و این ذخایر....

اینها ذخایر جیبی و ارزی و بانکی هستند نه نظام. اینها سارقان بیت المال هستند نه امانتدار اموال مردم!

ما چه می بینیم این افراد را و آنهایی که از اینها ارتزاق دارند چه می پندارند این قشر را

عدالت از این واضع تر می جوید.!!!؟

یکی در اون بالاها ماشین چند میلیاردی سوار می شود و این یکی اینجا پول تاکسی ندارد که زن بیمارش را به درمانگاه برساند؛ گریه ندارد این کشور داری و این اقامه به قسط.

اینها ارزشهای انقلاب و نظام و معمار انقلاب بود!!!!!؟؟؟؟؟؟

آن مردان بی ادعایی که شبانه روز کار می کردند و چندرغاز حقوقشان را هم بخاطر مستضعفین دریافت نمی کردند کجایند

کجایی سال 1360 چرا اینقدر از جاده دور افتاده ایم 

می شود برگردیم و جاده را پیدا کنیم

کجایی جاده.؟؟؟.

37سال از کجا به ناکجا آباد آمده ایم.

 

جاده کجایی؟؟؟؟کجایی جاده؟؟؟؟

 

:: موضوعات مرتبط: تحليل روز، علی اکبری، اجتماعي، حقوق، ،
:: برچسب‌ها: ماه ذی القعده,
نویسنده : علي اكبري(آج)
رجحان

یا قیوم

جالبه!

چی جالبه؟

یک کارمند بازنشسته  برای یک عمر کار خود نظر دوخته به پاداش پایان خدمت خود یکباره با خزانه خالی دولت برخورد می کند و  که یک عمر بی منت کار کرده کریمانه صبر را پیشه می کند و چشم امید دارد تا گشایشی برای این تدبیر کنندگان حاصل آید و ... مشکلات تل انبار خود را فراموش تا مگر مشکلی از مملکت رفع گردد نوبت را چشم می بندد تا مگر رفع معبری حاصل گردد.

می پذیرد که دولت بعد از بیش از یکسال بجای اینکه این پاداش را یکباره بدهد که چمشش بگیرد و گره ای باز شود و یا بتوان با آن مشکلی حل کند قسطی بدهد

که نه چشم ببیند و نه گره ای بوسیله آن باز شود.

...اما ناگاه.. یخ میکند!

شاید هم یخ می زنند.

چرا؟

وقتی که در این خالی دخل می بیند که تعداد زیادی نورچشمی که نه مدیریت دانند و نه کارمندی از قضای در وتخته نام خود را مدیر نهاده و چماتمه زده اند بر صدر و حقوق ماهانه می گیرند نه چند برابر حقوق ماهانه آن کارمند بلکه چند ده برابر حقوق سالانه او و شاید هم بیش از حقوق دریافتی عمرش  و آنهم فقط در ماه و چند ده برابر پاداش یک عمر خدمت او.

اینها را که نمی شود تحمل کرد و جالبه که به این علاوه می شود یک وام ناقابل 500برابری وام ازدواج که هرکس بخواهد آنرا بگیرد ترجیح می دهد بخاطر ضامن و وثیقه و... نگیرد چون بیکار شدن برای گرفتن آن همانقدر وقت می برد که بروی ساعاتی مزدوری و...

خب این وام ناقابل برای این مدیر چقدر سودش است36%

خیر!

24%

خیر

12%

خیر

6%

پس حتما4%

خیر

پس 3%

خیر اگر صلاح بدانند این مدیر بی لیاقت 1%و گر نه آنرا هم صفر در نظر میگیرد.

خب چگونه قسط بندی می شود این چند میلیارد نا قابل.

معلومه دیگر ماهی 50 هزار تومان از حقوق 250میلیونی او کم می شود و اگر صلاح باشد رایگان بیمه عمر می شود که بانک موصوف ضرر نکند کمی بیش از 500سال بازپرداخت خواهد شد که ناخواسته عمرش را به شما داد ورثه اصلا نگران نباشند چون بیمه شده است.

خب از نظر اشراف زادگان این نوعی عدالت است.

چون چنین مدیری اصلا گیر نمی آید فقط همین3000 عدد بوده در دنیا که دولت تدبیر آنها را تور کرده و بکار گمارده است!

و برای 1000تای آنها شرایط ویژه تر قایل گردیده تا بتوانند جولان بیشتری داشته باشند.

و بهتر بچرند یعنی صندلی مدیریت را چرگاه خود دیده اند.

و آن دو هزار بقیه هم حقوق ناقابل زیر 40میلیون ابتیاع می کنند!

......

حمله به ارزشها یعنی چه ؟

اگر بدانیم برای چه این انقلاب را امام خمینی(ره) براه انداخت آنوقت این سخن رهبری را بیشتر درک خواهیم کرد.

مردم قیام کردند که این نابرابری ها برچیده شود یک مشت مفت خور زالو صفت نچسبند به مملکت و بقیه مردم به نان شب محتاج باشند.

یک عده برای سفر خارج رفتن در سال چندین با مثل خانه خاله رفتن نباشد و برای بقیه مردم رفتن به گردش تا شهر دیگر یک آرزو.

یک عمر نخوردگی بکشند که بتوانند در عمرشان یک زیارت بروند.

و برای کودکشان تهیه یک دوچرخه آنقدر سخت باشد که تحمل اشکهای اور را داشته باشند اما پول خرید آنرا هرگز و می بینند در این سختی عده ای هستند که بچه های بی شرمشان سوار ماشینهای چند میلیاردی می شوند برای تفریح و تحصیل دست در جیب ملت دارند.

برای وارد کردن برنج و نفع شخصی حاضرند هزاران کشاورز هم وطن خود را به روز سیاه بنشانند.

مردم.! خون دادند که این کثافت ها را نبینند!

اما حالا می بینند که عده ای ترجیح می دهند منافع خود را بر منافع ملت.

و وقت پیکار با دشمن در کجا بودند معلوم نیست اما با یک اشاره فلان کاکا شده مدیر و راه چپاول هم که سخت نیست کافی است مدیر با کفایت برنامه ریز یک بخشنامه را امضا و صادر کنند! 

این مرفعین بی درد کجا بودند که ببینند مردم از نان شب خود زدند تا لقمه ای نان به رزمنده ای برسانند تا مملکت از چپاول غارتگران در امان بماند؟

حالا چگونه باید تحمل کنند که درد نداری را. دروغ خالی بودن خزانه را. چپاول بیت المال را؟!!

وقتی می شود نداری را تحمل کرد که نباشد !

اما نمی شود این بی عدالتی ها را تحمل نمود.

باشد برای یک عده نوکیسه فقط، قابل تحمل نیست.

آخر قانون تفاوت حقوق را 7 برابر حداقل حقوق گفته 900هزار تومان حداقل برای یک کارگر که باید 8ساعت در کارهای سخت همه نوع محنتی را تحمل کند و عرق بریزد و آب گرم بخورد و باری بر بدن و صورت چروکش نخورد، با یک فرد دیگر که تنها هنرش نشستن زیر باد کولرگازی و تکیه بر صندلی چرخان میلیونی و امضا ست این بگیرد یک میلیون و او بگیرد 250میلیون !!!

بیش از بیست سال زحمت این را او در یک ماهه غارت کند.

تازه کفایت به این هم نکند و وام میلیاردی هم با سود نزدیک صفر بگیرد.

اگر پولت، قرص الحسنه بانک دهی، هنگام وام گرفتن 4 درصد وام ات می دهند آنهم با دادن امتیاز یک میلیون یک سال بگذار دو میلیون بهت می دهند یکساله ماهانه قسط بندی . تفاوت از کجا تا کجا.

چگونه باید تحمل کرد .

اینها که برای وام دادن چنین برنامه ریزند و برای پول مردم چنین کیسه دوزند جواب چه دارند.

با شعار و شعر می خواهند مردم را قانع کنند.

می شود ؟نمی شود.

جالبه!

یک نور چشمی را برداشته یکی مثل آن جایگزین کرده اند 

ارزشهای اسلامی وانقلابی چی بود چی شد.

سیاست بازان برکرسی صدارت جولان می دهند و شعار امید و تدبیر انقلابی اینهم نتیجه راستگویی شان.!!!؟؟؟

:: موضوعات مرتبط: عمومي، تحليل روز، علی اکبری، اجتماعي، حقوق، ،
:: برچسب‌ها: ماه شوال,
نویسنده : علي اكبري(آج)
نزدیک

یا ظاهر

خواهی آمد

با دستانی از رحمت

با چشمانی نورانی

با قدمهایی استوار

با قلبی روشن

با همه خوبی ها

با دعایی بر لب

آنروز ،همه مظلومان را در انتظارند

دردمندان عالم، امید به نگاهت

شوقی سراسر از آمدند

ساده و بی پیراهه

می دانم که منتقم هستی

همانطور که جد بزرگوارت حضرت مولا چنین بود

تو صفات او را داری

جاذبه قوی برای دوستان

و دافعه سراسری بر دشمنان حق

...کاش نزدیک باشد آن جمعه که می آیی

نزدیک است ولی ما چقدر می دانیم

نمی دایم .

...شاید این جمعه بیایی... شاید

 

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، علی اکبری، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، ،
:: برچسب‌ها: ماه شعبان,
نویسنده : علي اكبري(آج)
وجود

يا واجب الوجود

يکي از سوالاتي که براي انسان پيش مي آيد اين است که وجود چيست و ماهيت آن کدام است.

يا کمي جدي تر بپرسيم وجود چه نقشي براي موجود دارد.

من خيال کنم در اين سوال جدي جواب را داده باشم اصلاً اين وجود است که فرد يا هر موجودي را ايجاد مي کند.

يعني چه؟ راحت است يعني اگر از موجود وجود را بگيريم ديگر موجود نيست.

نمي دانم چقدر اين معني را در ذهن مي شود پرورش داد وجود را کمي رقيق کنيم به ذات مي رسيم.

يعني ذات يک چيز جزيي از وجود است.

در يک زمان و در يک مکان موجود مي تواند باشد يا نه؟

اين سه بعد از ابعاد هستي هستند يعني زمان و مکان و بعد ديگر هم وجود است!

شايد بشود دو موجود را در هستي در يک مکان و در يک زمان داشته باشيم ولي در همين نقطه مشترک زمان و مکان وجود آنها يکسان نباشد.

يعني تصور کنيد اگر وجود يک حرکت طولي پيدا کند در همين زمان و مکاني که شما هستيد ديگر شما درک و احساس الان را نداشته باشيد شايد از سرما يخ بزنيد يا از گرما ذوب شويد

شايد بگويد چنين امکاني ناممکن است ولي اين ممکني است که امکان دارد.

وجود شما امروز يک مقدار مشخصي از امواج صوتي و نوري و مغناطيسي و .... را درک مي کند يعني ما مي گوييم احساس مي کنيم حالا اگر وجود شما را کمي تغيير دهيم مثلا تمام امواج صوتي در اين هستي براي شما قابل احساس باشد اين يعني چه؟ يعني وجود شما کمي تغيير کند حالا رشد داده شود يا چيزي در مفهوم عکس آن و يا چيزي در راستاي نمو يا ضد نمو شما از اين وجود به آن وجود برسيد ! شايد زلزله اي که مي خواستم در شما ايجاد کنم همينجا مفهوم شده باشد شما ديگر يا از شدت اين امواج وجودتان نا وجود مي شود يا از اين وجود در رنج و عذاب فراوان خواهيد بود.

شما الان بيداريد يک وجود داريد وقتي بخواب مي رويد مکان و زمان شما عوض نمي شود چون وجود ديگري همزمان در آن مکان و زمان بيدار است اين وجود شماست که تغيير مي کند يعني از بعضي چيزها بريده مي شويد و به بعضي چيزهاي ديگر پيوند مي خوريد(محدويت).

بنظرم بايد بگويم در يک مکان و زمان وجود شما تغيير پيدا مي کند تا بيدار شدن بر مي گرديد به وجود قبلي ولي زمان و مکان به همان صورت طبيعي قبل است.

حالا اگر وجود شما را بصورت ديگر تغيير دهند شما مي توانيد با اجنه ارتباط پيدا کنيد!؟

اگر وجود شما رشد عرضي يا طولي يا ... بدهند شما به موجودي داراي ادراکات ديگر تبديل مي شويد.

يک سگ و يک گاو در يک زمان و يک مکان زيست مي کنند اين سگ بويايي دارد چند صد برابر آن.

و آن يکي شکمي دارد چند برابر اين و هزاران فرق بين اين و آن.

حالا درک کنيد اين دو موجود در يک مکان و يک زمان هستند اما ادراک بين اين دو از زمين تا آسمان است. آيا اين دو موجود وجود يکسان دارند.

 زمان و مکان و ... در يک کلاس درس و آنچه که از فرستنده معلم ارسال مي شود يکسان است از يک وجود نشات مي گيرد چرا دانش آموزان و يا دانش پذيران يکسان ياد نمي گيرند! شايد براي شما اين جواب من قابل قبول نباشد و بخواهيد عوامل ديگري را در اين بين بيان کنيد حالا در اين همه علت که بيان مي داريد مي توانيد يک علت را هم آنچه اينجا گفته مي شود قرار دهيد(وجود).

وجود يک ترکيبي از ذات و ديگر احساسات در نظر بگيريد و آنچه که ما از آن شناخت نداريم پس چرا مکان و زمان را از وجود جدا کرده ايم چون اينها را مي توانيم اندازه گيري کنيم يعني کمي در شناخت آنها پيشرفت داريم خب چيزهاي قابل مقايسه و اندازه گيري را مي شود بعد داد.

حالا تمام ادراکات ما همين حسهايي که مي شناسيم نيست مثلا حس ششم يا هفتم و غيره اينها براي اين است که وجود قابل شناخت نشده البته وجود همين ادراکات نيست ذات نيست عقل نيست هوش نيست دل نيست قلب نيست جان نيست و هزاران نيست ديگر ولي شايد همه اينها هم هست.

هر کس روي قسمتي از اين وجود نامي نهاده .

من ترکيبي است از جسم و جان حالا اين ادراکات براي جسم هستند يا جان مشخص نيست يعني درک يک موضوع در هر دو اين اثر دارد گاهي چيزي با جسم درک مي شود و گاهي با جان بيان مي شود.

در هر حال وجود چيزي است که اگر از موجود گرفته شود نيست مي شود.

پس يک وجود است

حالا که وجود، وجود دارد پس مي تواند رشد و نمو کند مي تواند ضعيف شود.

من منظورم از اين فلسفه بافي رسيدن به اين نکته است که انسان مي تواند وجود خود را رشد دهد.

علما و دانشمندان کساني بودند که اين وجود را رشد داده اند.

رشد يک حرکت است حالا از بعد مکان و زمان شايد نباشد ولي بي اثر اين دو بعد هم نيست

رياضي يک علمي است که توانسته ابعاد را تعريف کند يعني در همه ابعاد مسائل ايجاد يا آنرا را حل کند هر چند که براي نشان دادن در عمل برايمان ممکن نباشد.

فضاء در سه بعد عرض و طول و ارتفاع تعريف شده است حالا اگر براي زمان نيز چند بعد تعريف شود و براي ديگر چيزها هم ابعاد مختلف تعريف شود آنوقت بحث وجود خود يک ترکيب چندين در چندين در چند خواهد شد.

آنوقت چگونه ما با اين وجود ضعيف مي خواهيم آنرا درک کنيم.

اگر تمام آنچه که موجود است و آنچه موجود مي شود را در يک جا جمع و قابل درک کنيم اوضاع خيلي براي وجود ضعيف ما ناشناخته تر خواهد شد پس بهتر که درک ما در يک مقدار محدودي قرار گرفته است.

فرض کنيد يک انسان هم زمان مي توانست تمام امواج تصويري ماهواره را بدون واسطه احساس کند آنوقت چي مي شد مسلم با اين وجود امکان تحمل نبود.

انساني که بخواهد وجود خود را رشد دهد بايد آنچه را که خوب مي داند را در خود پرورش دهد در اين حالت يکسري از ابعاد وجودي او که شايد بد باشد و شايد هم نباشد خودبخود ضعيف مي شود.

چرا چون ما در اين عالم محدود ساخته شده ايم. مکان و زمان ما را محدود مي کنند.

اگر بخواهيم رشد کنيم زمان و عمر خودمان را احتمالاً نمي توانيم زياد کنيم ولي مثل خيلي از بزرگان مي توانيم عرض آنرا يا عمق آنرا زياد کنيم اين مي شود که انساني مثل علي عليه اسلام 1400 سال قبل سخني را مي گويد که هنوز تازه است.

يا گاليله مطلبي را اثبات مي کند که هنوز بعد از چند صد سال هنوز براي ما نامفهوم است.

انشتين در باره زمان و ماده فرمولي مي دهد که براي ما قابل هزم نيست.

چرا که آنها در وجود خود رشدي ايجاد کرده اند که از اين حالت عادي خارج شده اند و درکي نموده اند که ديگران از درک آن عاجز.

 .... شايد اگر وجود ما کمي تغيير کند در همين مکان و زمان ما در برزخ قرار گيريم!

اينطور نيست؟

:: موضوعات مرتبط: علی اکبری، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علمي، علوم پايه، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: ماه رجب,
نویسنده : علي اكبري(آج)
اقتصاد مقاومتی1

يا عادل

آيا اقتصاد مقاومتي خيلي سخت است؟

وقتي يک دختر(احتمالاً بالا شهري) در ماه 8 ميليون هزينه سگ ملوسش ميشه - در اين مملکت!!

در همان زمان يک دختر(احتمالاً روستايي) براي خيلي کمتر از 8 ميليون لنگ چار تکه جهيز است- در اين مملکت!!

کي مي شود اين دو را به هم پيوند زد!!؟

کافي است او را از احوال اين با خبر کني.

به همين سادگي مقاومت در اقتصاد کليد خورده!!

وقتي بانک مرکزي و مجموعه ذيل حاضر نيست آن دانه درشتهاي بدهکارش را اعلام کند

همانها که براي گرفتن وامهاي چند صد ميلياردي حتي يک امضاء يا يک سفته نبايد بدهند تا برسد به ضامن و....

اما همين بانکها براي دادن يک وام 2 ميلوني ازدواج يک پرونده حد اقل 50 برگي آماده نمي کنند!!؟

از سفته گرفته تا چندين ضامن و تعهد در رفته

کافي است اين دو را بهم گره بزنيم

..... خنده رانت خوار را به گريه ندار!

بهم برسان.

همين!!

به همين سادگي.!

يا عادل

آيا اقتصاد مقاومتي خيلي سخت است؟

وقتي يک دختر(احتمالاً بالا شهري) در ماه 8 ميليون هزينه سگ ملوسش ميشه - در اين مملکت!!

در همان زمان يک دختر(احتمالاً روستايي) براي خيلي کمتر از 8 ميليون لنگ چار تکه جهيز است- در اين مملکت!!

کي مي شود اين دو را به هم پيوند زد!!؟

کافي است او را از احوال اين با خبر کني.

به همين سادگي مقاومت در اقتصاد کليد خورده!!

وقتي بانک مرکزي و مجموعه ذيل حاضر نيست آن دانه درشتهاي بدهکارش را اعلام کند

همانها که براي گرفتن وامهاي چند صد ميلياردي حتي يک امضاء يا يک سفته نبايد بدهند تا برسد به ضامن و....

اما همين بانکها براي دادن يک وام 2 ميلوني ازدواج يک پرونده حد اقل 50 برگي آماده نمي کنند!!؟

از سفته گرفته تا چندين ضامن و تعهد در رفته

کافي است اين دو را بهم گره بزنيم

..... خنده رانت خوار را به گريه ندار!

بهم برسان.

همين!!

به همين سادگي.!

:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، تحليل روز، علی اکبری، اجتماعي، ،
:: برچسب‌ها: اقتصاد,
نویسنده : علي اكبري(آج)
هدفمندی

يا رحيم

از ابتدا که قرار بود يارانه ها را به مردم بدهند(هدفمندي يارانه ها)  تا خود مديريت کنند.

ظاهرا دوباره مي خواهند خودشان مديريت کننده باشند.

يعني آنچه در جهان ثابت شده دولت مدير خوبي نيست دولتي هاي ما مي خواهند خلاف آنرا ثابت کنند) مي گويند ما مديران خوبي هستيم!!!

مردم نمي توانند مديريت کنند!!!!

ماييم که مي توانيم!

اگر قرار بود که شما عالي مقام ها مديريت کنيد که اصلاً هدفمندي اجرا نمي شد.

اين هدف بزرگ(مديريت مردم بر امور خود) اصل مهم امروز فراموش شده!

چرا؟

اينکه چرا ؟ چون دولت خيال مي کند بايد جيب مردم را کيسه و خزانه خود بداند آقا پول هدفمندي(مردم) را به مردم بدهيد خودشان مي دانند آنرا چکار کنند.

بنزين خواستند مي خرند. دارو خواستند همچنين نخواستند بروند در بانک بگذارند بروند زمين بخرند بروند ويلا ،ماشين،اسباب بازي و.... بخرند هرچه دوست دارند.

به شما چه که بيت المال را دست مي زنيد که مي خواهيد چه ها کنيد.

شما همان چه هايي که کرديد مردم را بس است.

عزت ما را پاي استکبار قرباني کرديد.

بس است.

شرف ما را زير پاي دول زورگو غرب پايمال.

بس است.

200 کيلو اورانيوم که با خون بهترين دانشمندان اين کشور بدست آمد در برابر وعده هاي پوچ استکبار اکسيد نموديد.

بس است.

آيا اينها قيمت نداشت.

آيا اينها ارزان بدست آمده بود که چنين مفت فداي جاه طلبي خود کرديد.

اين را نامش مديريت و افتخار بزرگ مي گذاريد.

هر روز قطعنامه بر عليه ما صادر مي شود اين بود زانو زدن آمريکا بر حق شما، اين بود ديپلماسي فعال!

عقب نشيني هر روز شما و پيش روي غرب اين نامش فرهنگ عاشوراست.

اين چراغ سبز نشان دادن ها چه نتايجي در بر داشته ما را هم خبر دهيد تا در جهل نمانيم!

چرا يک منتقد را در سخن نمي بينيم؟

درهاي نقد را بسته ايد و نام آنرا نقدپذيري نهاده ايد.

اين چراها نشان مي دهد که کار خراب است

ور نه مخفي نبود.بود؟

تجربه نشان داده هرجا مردم نامحرم بودند کلاه سر دولت رفته.

چه در قاجار چه در پهلوي و چه قبل تر

اين عقب نشيني نامش نرمش قهرمانه نيست اين ذليل شدن است نامش خاريست!

چرا دولت آمريکا به اسرائيل بايد گزارش بدهد ولي شما به مردم گزارش نمي دهيد

هنوز بايد منتظر باشيم؟

تا کي؟!

خدا کند که من نفهم باشم!

خدا کند که اينها همه اشتباه من باشد.

خدا کند......

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، تحليل روز، علی اکبری، اجتماعي، حقوق، ،
:: برچسب‌ها: یارانه,
نویسنده : علي اكبري(آج)
سخن31

يا جبار

رسول اکرم صلي الله عليه واله و سلم:

شما هرگاه دوست داشته باشيد با پروردگار سخن بگويد قرآن بخواند.

امام علي عليه السلام:

بدترين مردم کسي است که از لغزش ديگران در نمي گذرد و عيوب و خطايش را نمي پوشد.

آنکس که آز و طمع شيوه خود ساخت خود را کوچک شمرد.

دليري و شجاعت مرد به اندازه همت و غيرت اوست.

آنکس که خودبين باشد بسيار کسان بر او خشم گيرند.

آخرت هيچ جايگزيني ندارد و دنيا حق آدمي نيست.

دانا کسي است که مي آموزد.

بزرگترين اشتباه ها را نزد خدا زبان دروغگو دارد.

ناتوان ترين مردم کسي است که نتواند دوستي گزيند.

سخن30    سخن29  سخن28  سخن 27   سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، قصه و قاصدك، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، ،
:: برچسب‌ها: امام علی,
نویسنده : علي اكبري(آج)
حسين عليه‌السلام

يا عطشان

با تسليت ايام سوگواري اباعبدالله‌الحسين عليه‌السلام

السلام عليک يا ابا عبدالله وعلي الارواح التي حلت بفنائک عليک مني جميعا سلام الله ابدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتکم
السلام علي الحسين
وعلي علي بن الحسين
وعلي اولاد الحسين
وعلي اصحاب الحسين

 ولادت

 در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت دومين فرزند برومند حضرت على وفاطمه , که درود خدا بر ايشان باد, در خانه وحى و ولايت چشم به جهان گشود.

چون خبر ولادتش به پيامبر گرامى اسلام (ص ) رسيد, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما را فرمود تا کودک را بياورد.اسما او را در پارچه اى سپيد پيچيد و خدمت رسول اکرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.
به روزهاى اول يا هفتمين روز ولادت با سعادتش , امين وحى الهى , جبرئيل  فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, اين نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبير)  که به عربى (حسين ) خوانده مي شود نام بگذار.

چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است , جز آن که تو خاتم پيغمبران هستى .و به اين ترتيب نام پرعظمت حسين از جانب پروردگار, براى دومين فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد.

حسين (ع ) و پيامبر (ص )

 از ولادت حسين بن على (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد(دهم هجري)اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى که پيامبر راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز ميداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پيشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى مي گويد: ديدم که رسول خدا (ص ) حسين (ع ) را بر زانوى خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى , تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى , تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدايى که نُه نفرند و خاتم ايشان ,قائم ايشان (امام زمان عج ) مي باشد.
ابوهريره که از مزدوران معاويه و از دشمنان خاندان امامت است , در عين حال اعتراف مي‌کند که : رسول اکرم را ديدم که حسن و حسين را بر شانه هاى خويش نشانده بود و به سوى ما مي آمد, وقتى به ما رسيد فرمود هر کس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است. عاليترين, صميميترين و گوياترين رابطه معنوى و ملکوتى بين پيامبر و حسين را ميتوان در اين جمله رسول گرامى اسلام(ص )خواند که فرمود: حسين از من و من ازحسينم .

حسين (ع ) با پدر

 شش سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زيست . پدرى که جز به انصاف حکم نکرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانيد , جز خدا نديد و جز خدا نخواست و جز خدا نيافت . پدرى که در زمان حکومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند ,همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند...
در تمام اين مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي کرد, و در چند سالى که حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامى , مانند يک سرباز فداکار، همچون برادر بزرگوارش مي کوشيد, و در جنگهاى جمل , صفين و نهروان شرکت داشت.
به اين ترتيب , از پدرش اميرالمؤمنين(ع ) و دين خدا حمايت کرد و حتى گاهى در حضور جمعيت به غاصبين خلافت اعتراض مي کرد. در زمان حکومت عمر, امام حسين (ع ) وارد مسجد شد, خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن ميگفت. بي درنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: از منبرپدرم فرود آى ....

امام حسين (ع ) با برادر

پس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع ) امامت و رهبرى شيعيان به حسن بن على (ع ), فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامين پيشوايشان امام حسن (ع ) گوش فرا دارند. امام حسين (ع ) که دست پرورد وحى محمدى و ولايت علوى بود, همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاويه صلح کند و آن همه ناراحتي ها را تحمل نمايد, امام حسين (ع ) شريک رنج هاى برادر بود و چون ميدانست که اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين است , هرگز اعتراض به برادر نداشت .

امام حسين (ع ) در زمان معاويه

 چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنيا رحلت فرمود, به گفته رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن على (ع ) امامت و رهبرى شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گرديد. امام حسين (ع ) مي ديد که معاويه با اتکا به قدرت اسلام , بر اريکه حکومت اسلام به ناحق تکيه زده , سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامى و قوانين خداوند است و از اين حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج مي برد, ولى نمي توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم کند تا او را از جايگاه حکومت اسلامى پايين بکشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعى مشابه او داشت.
امام حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشکار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پيش از هر جنبش و حرکت مفيدى به قتلش مي رسانند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پيشه ساخت که اگر بر مي خاست , پيش از اقدام به دسيسه کشته مي شد, از اين کشته شدن هيچ نتيجه اى گرفته نمي شد. بنابراين تا معاويه زنده بود, چون برادر زيست و علم مخالفت هاى بزرگ نيفراخت , جز آن که گاهى محيط و حرکات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم رابه آينده نزديک اميدوار مي ساخت که اقدام مؤثرى خواهد نمود.
در تمام طول مدتى که معاويه از مردم براى ولايتعهدى يزيد, بيعت مي گرفت , حسين به شدت با اومخالفت کرد, و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و وليعهدى او را نپذيرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاويه گفت و يا نامه اى کوبنده براى او نوشت . معاويه هم در بيعت گرفتن براى يزيد, به او اصرارى نکرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت ...

قيام حسينى

يزيد پس از معاويه بر تخت حکومت اسلامى تکيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند و براى اين که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت کند, مصمم شد براى نامداران و شخصيتهاى اسلامى پيامى بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به همين منظور, نامه اى به حاکم مدينه نوشت و در آن يادآور شد که براى من از حسين (ع )بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان .
حاکم اين خبر را به امام حسين (ع )رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود: انا لله و انا اليه راجعون و على الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل يزيد. آن گاه که افرادى چون يزيد, (شرابخوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمي کند) بر مسند حکومت اسلامى بنشيند, بايد فاتحه اسلام را خواند.(زيرا اين گونه زمامدارها با نيروى اسلام و به نام اسلام , اسلام را از بين ميبرند.)
امام حسين (ع ) مي دانست اينک که حکومت يزيد را به رسميت نشناخته است , اگر در مدينه بماند به قتلش مي رسانندش, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدينه به سوى مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه , همراه با سرباز زدن او از بيعت يزيد, در بين مردم مکه و مدينه انتشار يافت , و اين خبر تا به کوفه هم رسيد. کوفيان ازامام حسين (ع ) که در مکه به سر مي برد دعوت کردند تا به سوى آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل , پسر عموى خويش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزديک ببيند و برايش بنويسد. مسلم به کوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اى روبرو شد, هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت کردند, و مسلم هم نامه اى به امام حسين (ع ) نگاشت و حرکت فورى امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر چند امام حسين (ع ) کوفيان را به خوبى مي شناخت , و بي وفايى و بي دينيشان را در زمان حکومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد کرد, و ليکن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصميم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند.با اين حال تا هشتم ذيحجه , يعنى روزى که همه مردم مکه عازم رفتن به منى بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به مکه برساند, آن حضرت در مکه ماند و در چنين روزى با اهل بيت و ياران خود, از مکه به طرف عراق خارج شد و با اين کار هم به وظيفه خويش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پيغمبر امت , يزيد را به رسميت نشناخته و با او بيعت نکرده ,بلکه عليه او قيام کرده است .
يزيد که حرکت مسلم را به سوى کوفه دريافته و از بيعت کوفيان با او آگاه شده بود, ابن زياد را (که از پليدترين ياران يزيد و از کثيفترين طرفداران حکومت بنى اميه بود) به کوفه فرستاد.ابن زياد از ضعف ايمان و دورويى و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهديد وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت , و مسلم به تنهايى با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت , و پس از جنگى دلاورانه و شگفت , با شجاعت شهيد شد.(سلام خدا بر او باد).و ابن زياد جامعه دورو و خيانتکار و بي ايمان کوفه را عليه امام حسين (ع ) برانگيخت , و کار به جايى رسيد که عده اى از همان کسانى که براى امام (ع ) دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشيدند و منتظر ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام حسين (ع ) از همان شبى که از مدينه بيرون آمد, و در تمام مدتى که در مکه اقامت گزيد, و در طول راه مکه به کربلا, تا هنگام شهادت , گاهى به اشاره , گاهى به صراحت , اعلان ميداشت که : مقصود من از حرکت , رسوا ساختن حکومت ضد اسلامى يزيد وبرپاداشتن امر به معروف و نهى از منکر و ايستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدى هدفى ندارم . و اين مأموريتى بود که خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسيرى خانواده اش اتمام پذيرد.
رسول گرامى (ص ) و اميرمؤمنان (ع ) و حسن بن على (ع ) پيشوايان پيشين اسلام , شهادت امام حسين (ع ) را بارها بيان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسين (ع ),رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود. و خود امام حسين (ع ) به علم امامت ميدانست که آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد, ولى او کسى نبود که در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, يا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را و شهادت را سعادت مي‌پنداشت . (سلام ابدى خدا بر او باد) .
خبر شهادت حسين (ع ) در کربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته , از رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن على (ع ) و ديگر بزرگان صدر اسلام شنيده بودند. بدين سان حرکت امام حسين (ع ) با آن درگيري ها و ناراحتي ها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشديد کرد. به ويژه که خود در طول راه مي فرمود: من کان باذلا فينا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا. هر کس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد,همراه ما بيايد. و لذا در بعضى از دوستان اين توهم پيش آمد که حضرتش را از اين سفر منصرف سازند، غافل از اين که فرزند على بن ابى طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر, و از ديگران به وظيفه خويش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده، دست نخواهد کشيد.
بارى امام حسين (ع ) با همه اين افکار و نظريه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خويش ادامه داد, و کوچکترين خللى در تصميمش راه نيافت .سرانجام  رفت , و شهادت را دريافت . نه خود تنها, بلکه با اصحاب و فرزندان که هر يک ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند, رفتند و کشته شدند, و خون هايشان شن هاى گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقيمانده بسترهاى گناه آلود خاندان اميه ) جانشين رسول خدا نيست , و اساسا اسلام از بنى اميه و بنى اميه از اسلام جداست .
راستى هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند, و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوت راني هاى او و عمالش را مي شنيدند, چقدر از اسلام متنفر مي شدند, زيرا اسلامى که خليفه پيغمبرش يزيد باشد, به راستى نيز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت رابه گوش مردم برسانند.و شنيديم و خوانديم که در شهرها, در بازارها, در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نکبت بار يزيد, همواره و همه جا دهان گشودند وفرياد زدند, و پرده زيباى فريب را از چهره زشت و جنايتکار جيره خواران بنى اميه برداشتند و ثابت کردند که يزيد سگباز وشرابخوار است , هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريکه اى که او بر آن تکيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسينى را تکميل کرد, طوفانى در جانها برانگيختند, چنان که نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گرديد و همه آرزوهاى طلايى و شيطانيش چون نقش بر آب گشت .
نگرشى ژرف ميخواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت . از همان اوان شهادتش تا کنون , دوستان و شيعيانش , و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج مي گذارند, همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را, سالروز قيام و شهادتش را با سياهپوشى و عزادارى محترم مي شمارند, و خلوص خويش را با گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز ميدارند. پيشوايان معصوم ما, همواره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنايتى خاص داشتند. غير از اين که خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند, در فضيلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار, گفتارهاى متعددى ايراد فرموده اند.
ابوعماره گويد: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم , فرمود اشعارى درسوگوارى حسين براى ما بخوان . وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گريه حضرت برخاست , من مي خواندم و آن عزيز مي گريست , چندان که صداى گريه از خانه برخاست . بعد از آن که اشعار را تمام کردم , امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن مردم بر امام حسين (ع ) مطالبى بيان فرمود.
نيز از آن جناب است که فرمود: گريستن و بي تابى کردن در هيچ مصيبتى شايسته نيست مگر در مصيبت حسين بن على , که ثواب و جزايى گرانمايه دارد.

امام باقرالعلوم (ع ) به محمد بن مسلم که يکى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شيعيان ما بگوييد که به زيارت مرقد حسين بروند, زيرا بر هر شخص باايمانى که به امامت ما معترف است , زيارت قبر اباعبدالله لازم ميباشد.
امام صادق (ع ) مي فرمايد:

ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يکون من الاعمال . همانا زيارت حسين (ع) از هر عمل پسنديده اى ارزش و فضيلتش بيشتر است . زيرا که اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است که به جهانيان درس ايمان و عمل صالح مي دهد و گويى روح را به سوى ملکوت خوبي ها و پاکدامني ها و فداکاري ها پرواز مي دهد. هر چند عزادارى و گريه بر مصايب حسين بن على (ع ), و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشکوه و حماسه ساز کربلايش ارزش و معيارى والا دارد, لکن بايد دانست که نبايد تنها به اين زيارت ها و گريه ها و غم گساريها اکتفا کرد, بلکه همه اين تظاهرات , فلسفه ديندارى , فداکارى و حمايت از قوانين آسمانى را به ما گوشزد مي‌نمايد, و هدف هم جز اين نيست , و نياز بزرگ ما از درگاه حسينى آموختن انسانيت و خالى بودن دل از هر چه غير از خداست ميباشد, و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم , هدف مقدس حسينى به فراموشى مي گرايد.

اميد که ما در ظاهر نمانيم

هر چند که تظاهر خود در اين راه قدمي بزرگ است.

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، ،
:: برچسب‌ها: ماه محرم,
نویسنده : علي اكبري(آج)
سخن29

یا غفار

رسول اکرم صلی الله علیه واله و سلم:

وقتی خداوند برای بنده‌ای نیکی بخواهد،وی را در کار دین دانا و به دنیا بی‌اعتنا می‌سازد و عیوب او را بدو می‌نمایاند.

امام جواد علیه‌السلام:

کسی که راه ورود به کاری را نشناسد راه برون شدن از آن درمانده‌اش می‌کند.

امام محمد باقر علیه‌السلام:

 خداوند دوست ندارد اصرار درخواهش از یکدیگر ولی اصرار در خواهش از خودش را دوست دارد.

خداوند دنیا را به دوست و دشمن خود می‌دهد ولی دینش را فقط به دوست خود می‌بخشد.

هر کس به خدا توکل  کند مغلوب نمی‌شود.

دعای انسان برای برادر دینی‌اش نزدیکترین و سریع‌ترین دعا به  اجابت است.

با ارزش‌ترین کارها نزد خداوند عملی است که بنده بر آن مداومت ورزد، هرچند کم باشد.

سخن28  سخن 27   سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1

:: موضوعات مرتبط: قصه و قاصدك، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: امام باقر,
نویسنده : علي اكبري(آج)
سخن28

يا غفار

رسول اکرم صلي الله عليه واله و سلم:

از قرض گرفتن بپرهيزيد، زيرا اندوه شب است و خواري روز.

امام هادي عليه‌السلام:

نعمتها را به خوبي در اختيار ديگران قرار دهيد و با شکرگزاري از آنها،نعمت را افزايش دهيد.

پروردگار  دنيا را سراي آزمايش ساخته و آخرت را سراي رسيدگي.

فقر يعني آزمندي نفس و نا اميدي بسيار.

مردم در دنيا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند.

حکمت اثري بر دلهاي فاسد نمي‌گذارد.

فروتني آن است که با مردم چنان کني که دوست داري با تو چنان باشند.

سخن 27   سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1

:: موضوعات مرتبط: قصه و قاصدك، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: امام هادي,
نویسنده : علي اكبري(آج)
توان
بنام قادر متعال

 

در سراشيبي عشق افتاده ولي نمي‌داند اين شيب يعني چه، غمي که تمام وجودش را گرفته مثل خوره بر جان اوست.

لکنت زبان هم خود يک غوز بر مشکلات افزوده است! با اين تفاسير چگونه خود را به قلعه برساند.

ديگراني به او سنگ مي‌زنند تا پشيمان شود از آمدن شايد هم رفتن، راهي که انتخاب کرده راهي آسان مي‌نمود که مي‌شود آنرا طي کرد اما دست‌اندازي در کارش را قبلا تصور نمي‌کرد اما امروز يک معضل بزرگ در پيش روي اوست.توان و اميد

وقتي که در تقلاي شکست نخوردن هستي وقتي که ديگر آخرين رمق‌هاي خود را براي نرسيدن پشت‌ات بکار مي‌گيري انگار اميد نقطه‌اي است که بايد از دست ندهي، بايد به خود اميدوار باشي و تلاش کني تلاش خود يک موفقيت بزرگ است انسانهاي بزرگ از نا اميدي فرار کرده‌اند و به دامن تلاش خود جهيده‌اند!

گوشه‌اي دنج مي‌خواهي براي چه خود خلوت خويش شو کار تمام است تو پيروزي اگر فکرش را بکني که هرکس به اندازه توان خود تلاش کرده است و چيزي کم نگذاشته پيروز است و موفق تو موفق هستي چون بر خود واجب کردي که تا آخرين توان و قدرت خود مقاومت کني، خيال مي‌کني حريف تو نقطه ضعف ندارد مسلم دارد هرچند تو از آن خبر نداشته باشي!

اين هم بلايي است ما را ناآگاهي و بي‌اطلاعي! مگر دانستن را نمي‌خواستي، اين بدست نمي‌آيد مگر جستجو و يافتن مگر پيگير بودن و رحمت کشيدن با اين کوشش خواهد بود که بدست خواهد آمد بي رنج گنج ميسر نمي‌شود را مگر فراموش کرده‌ايم، هرگز! چنين نيست که فراموش کرده باشيم! گاهي باورمان براي بعضي امور ساده قوي است و براي امور مشکل ضعيف در حالي که باورما بايد براي انجام امور سخت بايد قوي باشد.

زندگي پستي و بلندي بسيار در جلو ما مي‌گذارد چگونگي رد شدن از آن يک طرح مي‌خواهد ما در اين مسير بايد براي هر ماه گاهي هفته و گاه روز و شايد هم ساعت نياز به طراحي داريم

گاهي بايد طرح کلي را کمي عوض کنيم نه اهداف را فراموش کنيم

طرح اگر قرار است ما را به هدف نرساند طرح نيست يک باتلاق است ما بايد اين کج راه‌ها را بشناسيم و در آن گرفتار نشويم اهداف را هميشه در پيش روي خود آينه‌وار نگهداريم اگر چنين کرديم موفق خواهيم شد ورنه هميشه در اينکه چه کنيم گرفتاريم و رهايي از آن ممکن نيست!

راستي هنوز براي بخاک رسيدن مرددي نيک بينديش بيش از آنچه تو براي نشکستن خرج مي‌کني حريف براي شکست تلاش دارد پس تو در مقاومت سرفراز خواهي شد چون او تندتر از تو خسته خواهد شد

چرا منتظري که تکي را جواب دهي گاهي خود تک بزن

آخر هميشه جواب دادن وقت بيشتري مي‌برد تا يک تک که توان حريف را ذايل مي‌کند

چقدر دوست داشتني هستي وقتي در حال سعي خود بسوي هدف عرق مي‌ريزي

فکرش را کرده‌اي که قطرات عرق‌ات همچون مرواريد بل بيشتر ارزش دارد

چه کسي قدر آن را مي‌داند

همه کساني که دوستشان داري و کساني که دوست‌ات دارند

براهي که انتخاب کرده‌اي خوب نگاه کن بي‌انديش و در طراز يک ان بسوي جلو حرکت کن و هيچ از تنگي و پيچ واهمه نکن

من مي‌بينم که از همه مشکلات گذشته‌اي و چه شيرين موفقيت را بغل زده‌اي... .

:: موضوعات مرتبط: عمومي، قصه و قاصدك، علی اکبری، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، ،
:: برچسب‌ها: سعي,
نویسنده : علي اكبري(آج)
فدك

   بسمه تعالي   

فدک روستايي است  در   شرق انار با فاصله 5 کيلومتري شهر انار  و  نزديک به قربان‌آباد و خالق‌آباد و مثل بيشتر روستاهاي انار سکونت در آن به کمي گرايش يافته است بدون سکنه محلي؛ جايي که روزي براي خود شور و شوق زندگي جريان داشت. در ميان جاده آسفالته بين امين شهر - اسدآباد مهدوي - توکل آباد - قربان آباد(کمي پايين‌تر) انار قرار گرفته است.

اين متن از کتابي است از:

 وزارت دفاع ملي

سازمان جغرافيائي کشور

 اداره جغرافيائي

بنام:

فرهنگ جغرافيائي

 آباديهاي کشور جمهوري اسلامي ايران

انار

جلد94- چاپ يکم

برگ       NH-40-5سال 1358(در داخل جلد 1357)

البته قابل ذکر است که آنچه بعنوان تعداد جمعيت و... که در اين کتاب آمده و آنطور که در مقدمه اين کتاب آمده مربوط به گروهي پژوهشگر است که در سال 1353 در فارس سرگرم کار شده و نتيجه کار آنها 138 جلد شده که طبق يک نقشه راهنما(شکل در پستهاي قبل آمده است)  مي‌باشد که هيچ مبناي اهميتي قابل ذکري براي نقاط نيست بدين جهت اين مجلد هم که بنام انار ثبت است فقط مي‌توان مرکزيت نقطه را مشخص کند نه اهميت جمعيتي دارد نه اهميت تقسيمات کشوري. براي پيدا کردن هر نقطه يا شهر و آبادي ما مايد در نقشه محل آنرا و سپس براساس حروف الفبا آنرا مي‌توانيم پيدا کنيم.

لذا اين مجلد کتاب  شهر شهربابک و روستاهايي از رفسنجان و ... را در بر گرفته است.

 ديگر نقاط جغرافيايي از قبيل دشت و رود و کوه و.... در همان روستاهايي که کنار آن است توضيح داده شده است.(در مورد     فدک   بدون هيچ دخل و تصرفي از اين کتاب در صفحه 57الي 58  چنين بيان شده است). حتي با اينکه رسم‌الخط کتاب به من نمي‌خورد و ... براي امانت با سختي سعي کردم عين نوشته در آيد( با اين حال پرانتز سبز از من است) مثل چسباندن حروف و غيره در آينده من در نوشته جديد توضيحات و اشتباهات اين متن را مي‌آورم و علل آنرا بررسي مي‌کنم اميدوارم که فرصت اجازه دهد.

اما     فدک   در اين کتاب:

فدک    FADAK 

ده از دهستان انار، بخش حومه، شهرستان رفسنجان، استان کرمان

طج(طول جغرافيايي)  َ19   55ْ، عج(عرض جغرافيايي)  َ53  30ْ، ارتفاع م(ارتفاع متوسط)1390متر.کويري، گرم خشک در 5 ک م(کيلومتري) خاور انار .

جمعيت: 10 خانوار سرشماري????(????ه.ش) 103 تن.

زبان: فارسي

دين:اسلام؛ شيعه 

کار و پيشه:کشاورزي و فرشبافي(5 دستگاه)،فرشها با طرح کاشان .

کشت:آبي؛ آب از چاه نيم ژرف.

فرآورده‌ها: گندم،جو،پنبه ، يونجه و پسته.

رستيني‌ها:  درختان اسکنبيل؛ پوشش گياهي براي چراي دام.

جانوران:  شغال،روباهو خرگوش.

مردم اين آبادي از شرکت تعاوني روستايي وخانه انصاف روستاي انار بهره مي‌برند.

:: موضوعات مرتبط: شهرستان انار، اماكن انار، جغرافياي انار، مردم انار، اجتماعي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: فدك,
نویسنده : علي اكبري(آج)
سخن24

يا حي

امام جواد عليه السلام:

خداوند چنانكه بر خشم بر زنان و كودكان خشمگين مي‌شود بر هيچ چيز ديگر چنين خشمگين نمي‌شود.

آنکس که به غير روي آورد خداوند به همان واگذارش مي‌کند.

فاش کردن کاري پيش از استوار کردن آن سبب تباهي آن مي‌شود..

فساد اخلاقي آدم بر اثر معاشرت با بي‌خردان است.

نيکوتر از شگفتي در گفتار اين است که سخن نگويي.

در کارها ثابت قدم باشيد تا کامياب و موفق شويد.

عالمان به سبب زيادي جاهلان غريبند.

توجه قلبي به پروردگار متعال بهتر و سزاوارتر است از خسته کردن اعضا با ظاهر عبادات.

سخن 23   سخن 22    سخن21    سخن20   سخن19   سخن 18  سخن17   سخن16   سخن 15   سخن14   سخن 13  سخن12   سخن11  سخن10    سخن9   سخن8  سخن ?  سخن ?   سخن?   سخن?     سخن3    سخن?     سخن1   

:: موضوعات مرتبط: قصه و قاصدك، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: امام جواد,
نویسنده : علي اكبري(آج)
ازدياد مرض

يا شافي

فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ فَزَادَهُمْ اللَّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا کَانُواْ يَکْذِبُونَ‏

در دلهاى منافقان، بيمارى است پس خداوند بيمارى آنان را بيافزايد. و براى ايشان عذابى دردناک است، به سزاى آنکه دروغ مي‌گويند.

10-بقره

در علم و معلوم به اين نکته اشاره شده که علم خدا چگونه است و اين خود تفاوت دارد با معلوم.

در اين آيه نيز يک نسبت قهري را به خود نسبت داده است نشان به اين است که آن امر و هر امر ديگري در دنيا و آخرت و همه عوالم بي سنت او نيست يعني همه امور در اراده و يد قدرت باري تعالي است.

ولي خداوند همه امور را با يک قاعده کلي در آميخته است اگر امر الف صورت گيرد نتيجه يک بدست خواهد آمد

اگر امر ب انجام شود نتيجه دو بدست آيد و.......

اين نيست که شما در نتيجه انجام امر الف که نتيجه قهري 1 را داراست به نتيجه 2 يا 3 و يا هر غير 1 ديگري برسيد! چون آنها خود نتيجه قهري امور ب و ج و د و .... هستند.

مگر اينکه! بخواهد عجزي بنمايش درآيد يا خيري بالاتري در اراده پروردگار صورت گيرد که در اينجا محل بحث نيست و در نوشته‌هاي معجزه خود مفصل بيان گرديده است

اينکه وقتي آب را تا 100 درجه سانتي‌گراد گرم کنيد بخار مي‌شود يک نتيجه قهري امر گرم نمودن آب است اما همين گرما در آهن نتيجه ديگري حاصل مي‌کند مسلم است آهن در 100 درجه گرما بخار نخواهد شد يا ذوب نمي‌گردد که خود شامل قانون ديگر است و نتيجه يک امر ديگرازدياد مرض

ترکيب اکسيژن و هيدروژن با نسبت يک به دو ايجاد آب است اين يک قاعده کلي است و خداوند قرار نيست که آنرا تغيير دهد يا تا زماني ثابت بعد از آن يک قانون ديگر را جايگزين آن نمايد اينها در عالم ثابت هستند.

پس در اين آيه پروردگار هستي يک امر حتمي را متذکر شده است که اگر در جان و دل کسي مرض (نفاق و دروغ و....) وارد شود فرد اگر درمان نشود مرض تکثير يافته و زياد مي‌شود.

نکته ظريف در اين راه يافتن مرض است بايد سعي زياد نمائيم که ميکروب وارد قلب نشود اگر شد که غذاي آماده و محل تکثير فراهم است! جاي محبت و گرمي دل است وقتي اين محل در اختيار ميکروب و مرض قرار گيرد رشد خواهد کرد و رذائل اخلاقي در آن جولان خواهند داد، همانطور که خوبي‌ها و اخلاق پسنديده در آن رشد مي‌يابند.

اين زياد شدن نتيجه قهري ورود آفت و مرض به يک جاي نرم و گرم و مناسب رشد است و جان انسان جنين جايي دارد بايد در دريچه قلب ودل و جان را مصون از ورود ميکروب نمود و گرنه ذره فاسد وارد شد بايد سريع آنرا خارج کرد و يا کشت وگر نه فرد مواظبت نکند و دلخوش باشد که اين ذره کاري از دستش بر نمي‌آيد و دچار غرور بي‌جا شده است و ميکروب کار خودش را خواهد کرد و بيماري گسترش بافته و مرض زياد مي‌شود.

اين آيه اشاره به نتيجه دارد نه اينکه خداوند مرض در قلب را زياد مي‌کند بلکه خداوند کسي را که مراقبت از جان و دل خود همت نمي‌کند اخطار مي‌دهد که اگر اين مراقبت نکنيد هرآينه اين نتيجه پيش مي‌ايد  اين حاصل چنين مراقبه نکردن خواهد بود.

البته ما از خداوند بايد همان خواست و اراده خواستن و توفيق را هم از او بخواهيم .

متذکر مي‌شود که اين فهم ناقص کلام الهي در حد حقير است و گر نه بسيار دارد معني در يک کلام اين آيه.

اگر به آيات قبلي اين آيه که افراد منافق و دروغگو را بيان داشته و در ادامه اين آيه نيز به امر دروغ تسريع شده مفهوم زياد شدن مرض و در آنها يک امر عادي مي‌نمايد به اين مفهوم که کساني نه اينکه مراقبت نمي‌کنند بلکه اسرار دارند که مرض وارد جان(قلب و جان و دل همه يک معني دارند و منظور تلمبه خون در بدن نيست) آنها شود و نفاق و دروغ و ديگر رذايل آنها آشکار است.

حالا خودمان از عقلمان سوال کنيم اگر وارد محيطي بشويم که فاسد است و محيط آلوده‌اي است و باعث مثلاً بيماري وبا مي‌شود آيا اگر گفته شود وارد نشويد و فردي بگويد من قوي‌تر از اين هستم که به وبا دچار شوم وقتي وارد شد اگر چند ميکروب وارد بدن او شد و فرد بدين علت که بدن قوي داشته و اين چند ميکروب ريز کاري از پيش نخواهند برد آيا در اينجا بيمار شدن او در آينده تقصير کيست مسلم خودش مقصر است اما افزايش و زياد شدن ميکروب از کجاست مسلم يک امر قهري است که حاصل رشد و تکثير بيماري در جاي مناسب است همه اين امور جز قاعده کلي است که خداوند بوجود آورده و سنت تغيير ناپذير حق.

مراقبت کردن يک امر اختياري است که از ذي‌شعور لازم است و اين اختيار باعث رشد و کمال است و گرنه چه کمالي متصور است وقتي همه در يک راه به اجبار در حرکت باشند.

بيماري روحي و بيماري جاني و جسمي در کليت يکسان هستند.

اگر فردي يکبار دروغ گفت و از اينکار پشيماني بعمل نياورد مراقبت که نکرده هيج بلکه به عمل خود هيچ تذکري نيز نداده است دريجه ورود بيماري را باز کرده ولي انسان مراقب وقتي به اين نقطه رسيد سريع پشيمان شده و خود را سرزنش کرده و هشدار مي‌دهد و مواظبت بعمل مي‌آورد که تکرار نشود. علماي عمل به مراقبه اينجا خود را مجازات هم مي‌کنند که اين باعث شود که مصونيت پيدا کنند مثلا روزه مي‌گيرند بخاطر اين مراقبت نکردن يا چند رکعت نماز بجا مي‌اورند و ... که همه باعث مي‌شود که رشد و کمال يافته و بيماري در آنها تکثير نشود.

نکته اشاره شده در آيات ديگري نيز اشاره شده‌اند که نشان مي‌دهد رشد و تکثير مخصوص بيماري تنها نيست بلکه اخلاق نيکو هم وقتي وارد قلب شوند رشد يافته و زياد مي‌شوند، همچون: علم، هدايت و ايمان، قابل افزايش معرّفى شده است. همانند: «زدنى علماً» 114طه، «زادتهم ايمانا» 2انفال و «زادهم هدى» 17محمد. همچنين برخى از امراض و اوصاف ناپسند مانند: رجس، نفرت، ترس و خسارت نيز قابل ازدياد دانسته شده‏‌اند. همانند:  «زادتهم رجساً» 125توبه و «زادهم نفوراً» 60فرقان و «مازادوکم الاّ خَبالاً» 47توبه و «ولا يزيد الظالمين الاّ خساراً» 82اسراء.

با توجّه به آيات مذکور، معلوم مي‌شود که سنّت خداوند و قانون کلي، آزادى دادن به هر دو گروه خير و شر است. «کلاّ نُمدّ هؤلاء و هؤلاء» 20اسراء.

توجه به اين اصل که همه امور از خداست و اين زياد شدن هم از اوست بلکه اينها همه از قوانين و سنت‌هاي الهي است ما بايد اينرا بدانيم نه اينکه نتيجه بگيريم که ما در اجبار هستيم و مرض زياد مي‌شود بله مرض زياد ميشود وقتي که قلب محل محبت و احسان و نيکي و جاي مهر و گرمي و صميمت در اختيار اغيار و امراض قرار گيرد بجاي صفات نکوي ياد شده.

مقصر در ماست كه مراقبت نكرديم.

:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علمي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: تربيت,
نویسنده : علي اكبري(آج)
ترس

یا عزیز

یک پروژه هماهنگ بین دستگاه تبلیغاتی غرب و سیاست مداران غربی وجود دارد که امروز بطور آشکار دست این افراد را برای جامعه جهانی رو شده است ولی ظاهراً قرار نیست آنها از گذشته درس بگیرند و ابتکاری دیگر بخرج دهند تا معلوم نشود دستشان خالی است.ترس از شعار

همین دیشب بطور ناچاری رادیو فردا را گوش می‌دادم که دوباره خنده‌ام گرفت حمله به ایران در دستور کار مقامات اسرائیلی قرار گرفت چون از فشارهای بین‌المللی نامید شده‌اند ایهود دارد بقیه اعضا‌ء کابینه را مجاب می‌کند که با او همراهی کنند(خنده دار نیست)

حالا کمی این بیانات و تبلیغات رسانه‌ای را با صدها پیام و خبر و تحلیل آنها در سالهای قبل مقایسه کنید روزهایی که اسرائیل قصد زدن تاسیسات هسته‌ای ایران را داشت که در آن موقع ایران هنوز حزب‌الله را به اسرائیل و غرب نچشانده بود و حماس را هنوز نمی‌شناخت.

اسرائیل همپیمان احمقی چون نامبارک در مصر داشت هنوز جزیره عربستان در تلاطم بحران جنبش علیه حکام حلقه بگوش اسرائیل نشده بود هنوز در غرب مردم به سیستم حاکمان خود باور داشتند هنوز در اسرائیل کسی تظاهرات بر علیه رژیم صهیونیست به‌راه نیانداخته بود.

حالا همه این اتفاقات افتاده و در حال روی دادن است.

جنبش 99 درصدی بر علیه 1 درصد حاکم بر غرب دیگر حرفی برای گفتن غرب جا نگذاشته است تزلزل در ارکان سیستم غربی پیدا شده است و انشاءالله بزودی بساط این سیستم را بر خواهد چید.

امروز دیگر با تبلیغات و شعارهای دهان پرکن نمی‌توان مردم جهان را فریب داد تا چه رسد مردم ایران که سالهاست این نوع بازی‌ها را می‌شناسند و آنها را شکست داده‌اند

امروز پشتیبان بی چون و چرای غرب علاوه بر مردم خودش باید جواب اسناد رو شده جنایت‌های خود در جهان و تجهیز و برانگیختن جنایتکاران و تروریستها را بر علیه کشوهای جهان نیز باید بدهد.

اسرائیل از عهده یک جزء نیروی مقاومت بر نیا‌مد حالا چگونه می‌خواهد با همه مقاومت نبرد کند ما که نمی‌دانیم

هنوز قدرتهای استکباری در خیال گذشته خود بسر می‌برند که می‌شود مردم و کشورهای دیگر را با بلندگو مرعوب و منکوب کرد ولی امروز صحنه، صحنه عمل است.

مرد می‌خواهد که وارد معرکه شود تا هلاک گردد اگر اسرائیل راست می‌گوید به ایران تعرض کند تا خودش و همه هیمنه‌اش بر باد شود.

ظلم امروز دارد می‌رود که به آخر خط برسد انشاءالله

و این تقلاها جز این را نشان نمی‌دهد.

:: موضوعات مرتبط: عمومي، اجتماعي، علمي، علوم پايه، ،
نویسنده : علي اكبري(آج)
شهيد جانباز محمد كاظمي

بسم رب الشهدا و الصدیقین

متن زیر را برادر روحانی آقای محمود یوسفی از روحانیون با مرام لطف آباد است  برایم ارسال نموده است با حفظ امانتداری فقط ویرایش تایپی لازم صورت گرفته است.

با تشکر از این روحانی گرامی زندگی پرافتخار جانباز شهید محمد کاظمی را در ذیل می‌آورم:

شهید محمد کاظمی، جانباز شیمیایی و قطع نخاع که بیش از بیست سال در فراق یاران سفر کرده، درد و رنج جراحت ها را با یاد آن عزیزان التیام بخشید و نهایتاً در بهمن 87 به قافلة شهدا پیوست...


شهیدی از حسین‌آباد کشکوئیهشهدا یادتان بخیر

  شهید محمد کاظمی، جانباز شیمیایی و قطع نخاع که بیش از بیست سال در فراق یاران سفر کرده، درد و رنج جراحت ها را با یاد آن عزیزان التیام بخشید و نهایتاً در بهمن 87 به قافلة شهدا پیوست، در بیست سال پایان عمر دنیایی‌اش، 48 بار عمل جراحی شد و بیش از چهار سال از بهترین لحظات عمرش را روی تخت بیمارستان گذراند.

آموزش غواصی

سال63 با تعدادی از دوستان و همکلاس‌های دبیرستانی تصمیم گرفتیم از کشکوئیه رفسنجان عازم جبهه شویم. ثبت‌نام کردیم و از آن‌جا به اهواز و سپنتا اعزام شدیم. پس از تقسیم نیروها، در گردان 414 به فرماندهی شهید علی بینا سازماندهی شدیم. از آن‌جا که بچه‌های گردان 410 به فرماندهی شهید حاج احمد امینی اکثراً بچه‌های رفسنجان بودند، ما نیز به آنها پیوستیم. شهید بینا بسیار دوست داشتنی بود و تکیه کلام خاصی داشت که بچه‌ها را «بچه مسلمان» صدا می‌زد. کارِ گردان 410 بیشتر غواصی در آب بود. شهید امینی ما را برای آموزش غواصی آماده کرد. مدتی در استخر مس سرچشمه، چند روزی در سد دز و سپس در نهرهای منتهی به اروند آموزش و تمرین را ادامه دادیم.

نیروی عملیاتی

ما برای عملیاتی آماده می‌شدیم که نمی‌دانستیم کی و کجا انجام می‌شود. مدتی در بهمن‌شیر مستقر شدیم. شب‌ها بچه‌ها در نخلستان‌های اطراف پخش می‌شدند و به دعا و مناجات و نماز می‌پرداختند. امینی برای بچه‌ها مثل پدری مهربان بود. اگر کسی وارد این گردان می‌شد نمی‌فهمید فرمانده کیست؟
ده روز به عملیات، ما را به نهرهای بلامه و علی‌شیر بردند. شب‌ها با دوربین، سنگرهای عراقی‌ها را به ما نشان می‌دادند.

نورانیت بچه‌ها

یک شب یک روحانی وارسته و عارف به نام سیدکمال موسوی را آوردند که در جمع بچه‌ها صحبت کند و به بچه‌ها روحیه بدهد. مرحوم سیدکمال گفته بود من نورانیتی در این بچه‌ها می‌بینم که نیازی به وجود امثال من ندارند و رفت.

آماده برای والفجر هشت

یک روز از قرارگاه خاتم، تعدادی از فرماندهان برای بازدید از نیروها و سنجش آمادگی آنها آمده بودند. شهید امینی مرا به جمع این فرماندهان که در بین آنها فقط حاج قاسم (سردار سلیمانی) را می‌شناختم، دعوت کرد. یکی از آنها از من پرسید: اگر بخواهی شناکنان از بهمن‌شیر عبور کنی چقدر طول می‌کشد؟ گفتم: رفت و برگشت سه دقیقه. گفتند: لباس غواصی بپوش و برو توی آب. پوشیدم و آمادة رفتن شدم. حاج احمد گفت: یادت باشه گفتی سه دقیقه. گفتم: خیالت راحت باشه، کمتر بشه، بیشتر نمی‌شه. مسیر 150 متری را در کمتر از سه دقیقه رفتم و برگشتم. وقتی برگشتم، حاج قاسم لب آب دستم را گرفت و مرا بالا کشید. فرماندة قرارگاه خاتم پرسید: آیا همة نیروها این مسیر را در سه دقیقه طی می‌کنند؟ گفتم: بله. گفت همه با هم بروید. رفتیم و برگشتیم و همان سه دقیقه شد. فرمانده گفت: شما هر کدام یک فرماندة گردان شده‌اید. بعدها فهمیدیم که ما را برای عملیات والفجر هشت آماده می‌کردند.

شب وداع یاران

یک شب حاج قاسم آمد و بچه‌ها را طبق نقشه توجیه کرد. شب وداع فرا رسید. ما هیچ وقت ندیده بودیم که حاج احمد(امینی) نوحه بخواند، اما آن شب به نوحه‌سرایی پرداخت و این جمله را که «حسین فاطمه سر در بدن نداشت» خیلی تکرار می‌کرد. آن‌قدر گریه کرد که غش کرد.
شب عملیات فرا رسید. حاج احمد به بچه‌ها گفت: دعا کنید اگر شهید شدم، مانند مولایم حسین(ع) سر در بدن نداشته باشم.

آب اروند، آن شب بسیار وحشتناک بود. صدای عجیبی داشت. واقعاً ترسناک بود، ولی خدا ترس را از وجود بچه‌ها دور کرد. حاجی، اروند را به فاطمه زهرا(س) قسم داد که بچه‌ها را کمک کند.

گشتی عراقی

طنابی را حلقه حلقه آماده کرده بودیم که داخل آب از هم جدا نشویم. وقتی رفتیم داخل آب، بیست متر که رفتیم، همه از هم پراکنده شدند. دو طرف آب، نخلستان بود. تشخیص نمی‌دادیم کدام طرف، ایران است و کدام طرف عراق. پنجاه متر موانع و سیم‌های خاردار حلقوی، فرشی و خورشیدی بود. حاج احمد از داخل سیم خاردارها ما را عبور داد و گفت: هر کدام جلو یک سنگر آماده بایستید تا دستور عملیات بدهم. ناگهان چند تا عراقی را دیدم که نزدیک می‌شدند. به حاج احمد گفتم. گفت: «وجعلنا» بخوان، رد می‌شن و ما را نمی‌بینن. عراقی‌ها بالای سر ما رسیدند. ایستادند و با هم صحبت کردند و بعد از پنج دقیقه رفتند.

 تیراندازی بی‌هنگام

منتظر شروع عملیات بودیم. یک عراقی بی‌جهت شروع به تیراندازی کرد. یکی از بچه‌ها به نام حسن خیامی مجروح شد. درد عجیبی داشت. به بچه‌ها گفت: یکی دهان مرا بگیرد که صدایم بلند نشود. کسی قبول نکرد. برادرش این کار را کرد.

حسن در همین حالت شهید شد. صدای الله اکبر و رمز عملیات «یا فاطمه الزهرا» بلند شد. در محور ما که عملیات باید دو ساعت طول می‌کشید، ظرف بیست دقیقه تمام شد. تمام عراقی‌ها کشته شدند و گردان‌های بهرام سعیدی و حاج علی محمدی‌پور آمدند. فاو، همان شب سقوط کرد.

حاج احمد شهید شد

آن شب کسی نفهمید حاج احمد شهید شده. فردا صبح موقعی که بچه‌ها فهمیدند، دور پیکر پاکش جمع شدند و گریه می‌کردند. صحنة دلخراشی بود. گردان‌های بعدی فوراً جنازه را به عقب بردند. من در این عملیات شیمیایی شدم

یک‌سال بعد برای عملیات کربلای چهار آماده می‌شدیم. گردان ما که بسیاری از نیروهایش شهید شده بودند، نیروی جدید گرفته بود.

ساعت یک نیمه‌شب، پیک گردان مرا صدا زد و گفت: عابدینی (فرمانده جدید گردان) با شما کار داره. هوا خیلی سرد بود. در اتاق را با نایلون و پتو پوشانده بودیم. علاءالدین هم روشن بود و با اورکت زیر پتو خوابیده بودیم؛ ولی باز هم سردمان بود.

رفتم به سنگر عابدینی. دیدم حاج قاسم هم نشسته. عابدینی گفت: نیروها را به خط کنید بیایند لب رودخانه. گفتم: خیلی سرده. گفت: این کار هر شبه. بگویید بیایند. بچه‌ها را بیدار کردیم. با خودم گفتم توی این سرما چطور بچه‌ها یخ را بشکنند و بروند توی آب؟ لباس‌های غواصی یخ زده بود. وقتی لباس‌هایمان را در آوردیم و لباس غواصی پوشیدیم، پنج دقیقه بدنمان مات شده بود و چشم‌هایمان گرد. خیلی سرد بود. عابدینی گفت: بروید داخل آب و تا آن‌جا که توانایی دارید، جلو بروید. رفتیم. رسیدیم به یک پل که از بالای آن صدای بی‌سیم می‌آمد. عابدینی بالای پل ایستاده بود. بعضی از بچه‌ها از سرما بیهوش شده بودند. آنها را سوار لندکروز کرده، کنار آتش بردند.

عملیات لو رفت

عملیات لو رفته بود. مأموریت ما عوض شد. حاج قاسم گفت: فقط بروید آن‌طرف آب و با عراقی‌ها درگیر شوید. سی متر داخل آب رفته بودیم که از زمین و آسمان آتش گلوله و راکت و خمپاره بر سرمان فرو ریخت. دست و پای بچه‌ها کنده می‌شد و روی آب می‌افتاد، اما هیچ‌کس برنگشت.

رفتیم سمت دشمن تا خط شکسته شد. چند تا از بچه‌ها واقعاً کارشان خیلی درست بود. شهید فریدون حمزه‌ای، یکی از بچه‌هایی بود که عاشق نماز شب بود. اگر کسی می‌فهمید نماز می‌خواند، فوراً جایش را عوض می‌کرد. برادری داشت به‌نام غلامرضا که فکر کنم با هم شهید شدند. در کربلای چهار، در آب حرکت می‌کردیم. هنوز بیست متری به خشکی مانده بود. تیری به سرش خورد. در حالی که هنوز قدرت نگه‌داشتن خود را داشت. دستش را بالا آورد. خداحافظی کرد و گفت: من رفتم. و رفت زیر آب، شهید شد.

روی سیم خاردار خوابیدم

سیم خاردار زیاد بود. بچه‌ها در سیم خاردارها گیر کرده بودند. وضعیت بسیار سختی بود. عراقی‌ها با کلت که در جنگ، سلاح بی‌ارزشی است، بچه‌ها را می‌زدند. با قوتی که خدا به من عنایت کرده بود، خوابیدم روی سیم‌های خاردار و به بچه‌ها گفتم از روی من عبور کنند. بچه‌ها عبور کردند.
گلوله‌ای به پهلوی من خورد. مجدداً یک گلولة راکت یا تانک خورد کنار من که بلندم کرد و محکم به زمین زد. با ترکش آن، قطع نخاع شدم.
قایقی که یک نوجوان اصفهانی آن را هدایت می‌کرد، راه را گم کرد و اشتباهی به طرف ما آمد. من و چند تا از شهدا و مجروحین را داخل قایق گذاشتند. دشمن، قایق را به گلوله بست. قایق چند بار خاموش و روشن شد تا بالاخره ما را به ساحل خودی رساند.


مرا جزو شهدا بردند

به سختی نفس می‌کشیدم. مرا جزو شهدا در آمبولانس گذاشتند. چند تا جنازه هم روی من انداختند. به بیمارستان که رسیدیم، یک پزشک متوجه شد من زنده‌ام. با خودکار پهلویم را سوراخ کرد. خون‌ها بیرون ریخت. مرا به تهران منتقل کردند.
بعد از عمل جراحی در تهران، دکترها و پرستارها به من می‌گفتند: این سوراخ‌ها چیه در بدنت؟ ما که هر چه گشتیم بابت این سوراخ‌ها، ترکشی پیدا نکردیم. سوراخ‌ها زخم‌های سیم‌خاردار‌ها بود که من برای عبور بچه‌ها روی آنها خوابیده بودم.
به این ترتیب با قطع نخاع شدن و قطع پا، بنده از ادامه حضور در جنگ و جبهه محروم شدم و کربلای چهار آخرین برگ حضور من در آن فضاهای نورانی بود.

ایشان از سرداران لشکر 41 ثارالله بودن وتا لحظه شهادت درد ورنج زیادی را تحمل نمودند.یاد و خاطرش برای همیشه زنده باد.

خداوند شهدای جنگ تحمیلی را با شهدای بدر ، احد و عاشورا محشور کند.

:: موضوعات مرتبط: عمومي، شهرستان انار، مردم انار، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، ،
:: برچسب‌ها: شهداي انار,
نویسنده : علي اكبري(آج)
شبهاي پيشاور

بنام حق الیقین

اهل کتاب و مطالعه حتماً می‌دانند که این تیتر عنوان کتابی است از سلطان الواعظین شیرازی که به عنوان یک مبلغ شیعی در بلاد هند و پاکستان سیر نموده و در بلاد مختلف به دعوت اهل منطقه به سخنرانی پرداخته است و در پیشاور پاکستان ده شب متوالی از نماز مغرب و عشاء تا نیمه شب و بعضاً اذان صبح با چند تن از سران سنی در مجلس عمومی مباحثه نموده و آنها را مغلوب نموده است جالب این است که این واعظ بزرگ  تمام اسناد و روایات را از کتب معتبر بزرگان اهل سنت آورده و هیچ به شیعه استناد نکرده است. 

منبع فیض بزرگ او خاندان اهل عصمت بوده و چنان توانسته مستند سخن گوید که انسان متعجب است که عناد ورزی این قوم از اول تا کنون چگونه بر علیه شیعه صورت گرفته در جایی آنها را محکوم نموده است که ما شیعیان ،سنی هستیم و شما که شیعه را رافضی و خارج از سنت می‌خوانید وکافر بل شما به این تهمت رواتر خواهید بود چرا که عمر ظاهراً با استناد به سخن (خود عمر) حکم قرآن و سنت پیامبر(ص) را زمین نهاد و بدعت را وارد دین نمود جایی که عمر می‌گوید من متعه را که قرآن حلال و سنت پیامبر است را حرام و هرکس که به این قانون شرع عمل کند حد زده یا سنگسار می‌کنم.

ولی در شیعه هیچگاه چنین اتفاقی نیفتاده است.

در اینجا شیخ عبدالسلام که هنوز خود را مغلوبه نمی‌داند به داعی(سلطان الواعظین که در کتاب خود را داعی می‌خواند) می‌گوید چون پیامبر یک مجتهد بوده و عمر هم مجتهد پس خود اجتهاد نموده و حکمی را که لازم بوده صادر کرده(آدم خنده‌اش می‌گیرد از این نوع استلال کور البته حضار هم می‌خندند). داعی در اینجا جواب می‌دهد که در برابر نص قرآن مگر می‌شود اجتهاد نمود.

جالبتر این است که همین سنی‌ها باب اجتهاد را مسدود هم کرده‌اند!

من به نوبه خود خواندن این کتاب را به همه توصیه می‌نمایم که هیچ بلکه لازم می‌دانم چون نکاتی که برایمان مفهوم نیست در این کتاب روشن می‌شود.

کسانی که می‌خواهند کتاب را دانلود کنند می‌توانند به این لینک مراحعه نمایند.( دانلود کتاب شبهای پیشاور)

:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: شبهاي پيشاور,
نویسنده : علي اكبري(آج)
عباس آباد

   بسمه تعالی   

عباس آباد روستایی است  در   شمال شرق انار با فاصله یک 1کیلومتری شهر انار  و بعلت نزدیکی به شهرستان انار مهاجرت زیادی از آن به شهر انجام گرفته و از طرفی این روستا قدیمی توانسته در دوره جدید با مهاجرت مقاومت نموده و باقی بماند این روستا یک شهید بنام حسین عبدالهی(شهدای انار ردیف77) تقدیم این نظام و دفاع مقدس نموده است.

دارای شورای مستقل و دهیاری هم می‌باشد. و مسجد  امام حسین علیه السلام زینت بخش روستاست.

جمعیت این روستا امروزه حدود222 نفر

و تعداد 56خانوار .

دارای 9 ضبط پسته بوده و متاسفانه دارای هیچ مغازه و محل تجاری نیست که علت آن نزدیکی به شهر می‌تواند باشد. از امکانات برق و تلفن و آب آشامیدنی برخوردار بوده ولی تاکنون مردم روستا از گاز محروم بودند که در طرح جدید سال90 انشاءالله از این نعمت نیز برخوردار خواهند شد.

این متن از کتابی است از:

 وزارت دفاع ملی

سازمان جغرافیائی کشور

 اداره جغرافیائی

بنام:

فرهنگ جغرافیائی

 آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران

انار

جلد94- چاپ یکم

برگ       NH-40-5سال 1358(در داخل جلد 1357)

البته قابل ذکر است که آنچه بعنوان تعداد جمعیت و... که در این کتاب آمده و آنطور که در مقدمه این کتاب آمده مربوط به گروهی پژوهشگر است که در سال 1353 در فارس سرگرم کار شده و نتیجه کار آنها 138 جلد شده که طبق یک نقشه راهنما(شکل در پستهای قبل آمده است)  می‌باشد که هیچ مبنای اهمیتی قابل ذکری برای نقاط نیست بدین جهت این مجلد هم که بنام انار ثبت است فقط می‌توان مرکزیت نقطه را مشخص کند نه اهمیت جمعیتی دارد نه اهمیت تقسیمات کشوری. برای پیدا کردن هر نقطه یا شهر و آبادی ما ماید در نقشه محل آنرا و سپس براساس حروف الفبا آنرا می‌توانیم پیدا کنیم.

لذا این مجلد کتاب  شهر شهربابک و روستاهایی از رفسنجان و ... را در بر گرفته است.

 دیگر نقاط جغرافیایی از قبیل دشت و رود و کوه و.... در همان روستاهایی که کنار آن است توضیح داده شده است.(در مورد  عباس آباد  بدون هیچ دخل و تصرفی از این کتاب در صفحه ۵۴ال ۵۴  چنین بیان شده است). حتی با اینکه رسم‌الخط کتاب به من نمی‌خورد و ... برای امانت با سختی سعی کردم عین نوشته در آید( با این حال پرانتز سبز از من است) مثل چسباندن حروف و غیره در آینده من در نوشته جدید توضیحات و اشتباهات این متن را می‌آورم و علل آنرا بررسی می‌کنم امیدوارم که فرصت اجازه دهد.

اما     عباس آباد   در این کتاب:

عباس آباد    ABBASABAD  

ده از دهستان انار، بخش حومه، شهرستان رفسنجان، استان کرمان

طج(طول جغرافیایی)  َ17   55ْ، عج(عرض جغرافیایی) 53َ  30ْ، ارتفاع م(ارتفاع متوسط)1402متر.کویری، معتدل خشک در 3 ک م(کیلومتری) شمال انار .

جمعیت: 25 خانوار سرشماری۲۵۲۵(۱۳۴۵ه.ش) 87 تن از طایفه‌ی جدید.

زبان: فارسی

دین:اسلام؛ شیعه 

کار و پیشه:کشاورزی،کارگری و فرشبافی(8دستگاه)،فرشها با طرح کاشان .

کشت:آبی؛ آب از چاه نیم ژرف.

فرآورده‌ها: گندم،جو،پنبه و پسته.

رستینی‌ها:  درختان اسکنبیل؛ پوشش گیاهی برای چرای دام.

مردم این آبادی وابسطه بشرکت تعاونی روستایی آبادی انارهستند.

:: موضوعات مرتبط: عمومي، شهرستان انار، اماكن انار، جغرافياي انار، مردم انار، اجتماعي، ،
:: برچسب‌ها: عباس آباد,
نویسنده : علي اكبري(آج)
بوي دلتنگي

 

يا ضامن آهو

در سالروز شهادت مولايمان حضرت علي بن موسي الرضا عليه السلام، و در حالي كه آسمان هم انگار بر مظلوميت آن امام شهيد اشك مي بارد، سروده‌اي از غلامرضا گرمابدري در اين پست مي‌نگاريم باشد كه توفيق زيازت‌اش بزودي حاصل گردد و در عقبي شفاعتش نصيب.


در غروب نگاه محزونت
چه غريبانه اشك مي ريزي
خوب شد كه نديد فرزندت
روضه خوان شد نگاه خونبارت
سر سپردي به خاك دلتنگي
گريه گريه مصيبتي اعظم
چه به روز دل تو آوردند
ذكر لب هاي تشنه ات هر دم
آه با چشم غرق خون ديدي
هم نوا شد دل شكسته تو
بوي باران و بوي دلتنگي
چه شده كه شقايق و لاله
آسمان هم به گريه افتاده
ناله ناله فرات مي ريزد آرزويي به جز شهادت نيست
و به بالين تو جوادت نيست
بين آن كوچه دست بر پهلو
كوچه، ديوار، لاله، در، پهلو
گوشه حجره قتلگاهت بود
جاري از گوشه نگاهت بود
كه عطش شعله مي كشيد از جان
السلام عليك يا عطشان
كربلا كربلا مصيبت بود
با سري كه پر از جراحت بود
مي وزد از حوالي چشمت
مي چكد از زلالي چشمت
هم نفس با نگاه بارانيت
زمزم اشك هاي پنهانيت

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، اجتماعي، ،
:: برچسب‌ها: امام رضا,
نویسنده : علي اكبري(آج)
عسكر

بنام یاریگر حق

با تیریک میلاد امام حسن عسکری علیه السلام به فرزند عزیزش مهدی معود و دوستداران اهل بیت و شیعیان آن امام همام

بدين جهت لقب عسكر به آن امام تعلق گرفت كه بصورت محصور و تحت نظر در سامرا كه لشكرگاه و محل نيروهاي نظامي بود تبعيد شده بود تا نتواند با شيعيان در ارتباط باشد.

امام حسن عسکرى علیه السلام، فرزند امام هادى(علیه السلام)، در روز هشتم ربیع الثّانى یا 24 ربیع الاوّل سال 232 هجرى قمرى در مدینه به دنیا آمد.
نام مادر گرامى آن حضرت را، سوسن و بعضى «سلیل» و «حُدَیْث» نیز گفته اند.
او در هشتم ربیع الاوّل سال 260 هجرى قمرى با توطئه معتمد خلیفه عبّاسى در شهر سامرّا، در 28 سالگى به شهادت رسید.
آن حضرت بعد از شهادت پدر بزرگوارش در 22 سالگى به مقام امامت رسید.
برنامه و مواضع او به عنوان مرجع فکرى شیعیان قلمداد گردید و مصالح عقیدتى و اجتماعى آنان را کاملاً مراعات مىکرد.
در عصر آن حضرت، دشوارى ها و گرفتارى هایى پیش آمد که از قدرت عبّاسیان کاست، تا جایى که موالى و ترکان بر حکومت دست یافتند، ولى فشار و شکنجه و آزار نسبت به امام و یارانش تخفیف پیدا نکرد.
متوکّل او را به زندان انداخت، بىآن که سبب آن کار را بگوید! عبّاسیان تلاش مىکردند که امام عسکرى(علیه السلام) را در دستگاه حکومت وارد کنند تا پیوسته مراقب او باشند و او را از پایگاه هاى خویش و از یاران و پیروانش دور سازند.
آن حضرت نیز مانند پدر بزرگوارش ناچار شد در سامرّا اقامت کند و زیر نظر باشد.
مواضع علمى امام عسکرى(علیه السلام) در پاسخ هاى قاطع و استوار در مورد شبهه ها و افکار کفرآمیز و بیان کردن حقّ، با روش مناظره و گفتگوهاى موضوعى و مناقشه ها و بحثهاى علمى، روز به روز شخصیّت آن حضرت را بارزتر نشان مىداد و مؤمنین را به شخصیّت مکتبى و فکرى خود مجهّز مىنمود و از طرفى پایدارى و ایستادگى آنان را در برابر جریانهاى فکرى خطرناک تضمین مىنمود.
کِنْدى (ابویوسف یعقوب بن اسحاق) فیلسوف عراقى در زمان امام(علیه السلام)، به زعم خود، پیرامون متناقضات قرآنى به خیال خود، کتابى تدوین کرد، امام عسکرى(علیه السلام)به وسیله بعضى از منسوبانِ به حوزه علمى او، با او تماس گرفت و کوشش او را با شکست رو به رو کرد و کِنْدى را قانع نمود که در اشتباه بوده است، کِنْدى توبه کرد و اوراق خود را سوزانید.

مسأله مهدى و غیبت آن حضرت

امام عسکرى به وضوح مىدید که اراده خداوند براى ایجاد دولت الهى بر روى زمین، بر این تعلّق گرفته است که فرزندش مهدى(علیه السلام)غیبت کند.
سخنان ائمّه پیشین و نصوص فراوان و پیاپى، به آمدن مهدى(علیه السلام) بشارت مىداد و در این موارد، روایات متواتر و صحیح از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در دست است، و مؤلّفان صحاح از اهل سنّت که معاصران آن حضرت یا پیش از آن بوده اند ، روایات مربوط به مهدى موعود(علیه السلام) را نقل کرده اند که بخارى و مسلم و احمد بن حنبل از آن جمله اند.
امام عسکرى تلاش مىکرد تا مردم را قانع سازد که زمان غیبت فرا رسیده است و تنفیذ آن در شخص فرزندش امام مهدى(علیه السلام)صورت گرفته است.
این امر درباره افکار افراد عادى دشوار مىنمود و امام(علیه السلام) به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان و افکار، رسوخ مىداد و به مردم مىفهماند که این حقیقت را باید بپذیرند و دیگران را به این اندیشه و اعتقاد و متفرّعات آن آگاه سازند.
دوستان و طرفداران امام(علیه السلام) به وسیله مکاتبه و مراسله با او تماس مىگرفتند و درباره مهدى موعود از حضرتش پرسش مىنمودند و جواب لازم و کافى را دریافت مىکردند.
شیعیان وقتى اموالى را از حقوق شرعىاى که بر آنان واجب بود، براى امام عسکرى(علیه السلام)مىبردند ابتدا حضور به «عثمان بن سعید عمرى» وارد مىشدند و او که براى سرپوش گذاشتن بر فعّالیّتهاى امام(علیه السلام) و براى مصلحت او، تجارت روغن مىکرد، پول هایى را که تحویل مىگرفت در خیکهاى روغن مىگذاشت و دور از چشم حاکمان، براى امام مىفرستاد، زیرا اگر بر قضیّه واقف مىشدند همه آن را مصادره مىکردند.

قیام صاحب زنج و برخورد امام عسکرى(علیه السلام)

در زمان خلافت مهتدى عبّاسى، صاحب الزّنج، به اتّفاق بردگان و فقرا و مستضعفین سر به قیام برداشت و توانست بر بصره و اطراف آن چیره گردد و ادّعا داشت که او از سلاله پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) است و نسبش به امام على بن ابیطالب(علیه السلام)مىرسد.
مسعودى در مروج الذّهب مىنویسد: او زاده یکى از روستاهاى رى بوده و بیشتر یارانش از موالى و زنجىها بود که دشوارى هایى براى عبّاسىها پدید آورد و نزدیک بود بغداد، پایتخت آنها را پس از نبردهاى سختى که میان او و خلفاى عبّاسى جریان داشت به تصرّف خود درآوَرَد.

امام عسکرى(علیه السلام) فرمود: صاحب الزّنج از ما اهل بیت نیست.
در این حال، هر گاه سخن از قیام او به میان مىآمد و به دنبال آن کشتن پیرمردان و کودکان و به اسارت گرفتن زنان و سوزاندن شهرها و خانه ها و دیگر اعمال ناروایى که اتّفاق مىافتاد، انتساب او را به علوىها تکذیب مىکرد و آنان را با مشرب خوارج ارزیابى مىنمود.
ولى کسى که حوادث آن دوره از تاریخ اسلامى را، که ترک ها و غلامان مقدّرات کشور را در قدرت خود گرفته بودند و نیز ظلم و بیدادى که سرتاسر مملکت اسلامى و مردم آن را فرا گرفته بود و در همان حال، خلیفه تقریباً هیچ کاره بود، مدّ نظر قرار دهد، به نظرش بعید نمىآید که حرکت صاحب الزّنج و پیروان او همچون دیگر قیام ها به رهبرى علوىها و دیگران ترتیب داده مىشده است تا از آنچه بر مردم در آن زمان مىرفت رهایى پیدا کنند و کارهاى ناروایى که به آنها نسبت داده شده چه بسا ساخته و پرداخته خودِ حُکّام و دستگاه هاى آنها براى بدنام کردنشان بوده باشد.
و در مورد آنچه راویان از قول امام روایت کرده اند که «صاحب الزّنج» از ما نیست، شاید بتوان گفت: که این سخن بر فرض صحّت، صریحاً گویاى تکذیب انتساب ایشان به خود نبوده، زیرا امکان دارد که منظور حضرت این باشد که او در کارها و اقدام هایش ، از ما نیست; همچنان که امکان دارد امام از سوى حکّام وقت، مجبور به بیان چنین سخنى شده باشد.
برخى روایات، آن چنان که در «اکمال الدّین» شیخ صدوق آمده، اشاره به این دارند که او هرگز دروغگو نبوده است.
به هر حال، برخورد معتمد عبّاسى با امام حسن عسکرى تفاوتى با برخوردهاى حاکمان عبّاسى پیش از او با ایشان نداشت.
او امام را تحت مراقبت شدیدى قرار داد، به طورى که کسى جز در شرایط ویژه اى که امام با نزدیکان خود قرار گذاشته بود، امکان تماس با آن حضرت را نمىیافت و هر آنچه که از خارج به ایشان مىرسید یا به خارج مىدادند، از طریق مراسله بود.
وقتى که خبر کسالت امام به گوش معتمد عبّاسى رسید، دستور داد تا خانه آن حضرت را زیر نظر بگیرند.
پس از شهادت امام نیز تفتیش و بازجویى کامل به عمل آمد و همه اثاث خانه را مُهر و موم کردند و آن گاه در صدد تحقیق و بازجویى از فرزندان امام عسکرى(علیه السلام) برآمدند و به قابله ها دستور دادند که زنان را تحت معاینه دقیق قرار دهند و اگر آثار حمل در یکى از آنان دیدند به خلیفه گزارش کنند.
هراس و وحشت عبّاسیان از مهدى موعود که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)نوید ظهورش را بارها داده بود و او را بزرگترین مصلح در تاریخ جامعه بشرى ـ که طومار ظلم و ستم را در هم خواهد پیچید و عدالت اجتماعى را برقرار خواهد ساخت ـ معرّفى کرده بود، روز به روز بالا مىگرفت.
آنان مىخواستند با کشتن نسل پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، مانع ظهور امام منتَظر گردند و امام عسکرى(علیه السلام) در نامه اى به همین مطلب اشاره کرده:

«پنداشته اند با کشتن من، نسلم را قطع خواهند کرد و حال آن که خداوند خواسته آنان را تکذیب کرده است و سپاس خداى را که مرا از جهان نَبُرْد تا آن که جانشین و امام بعد از من را نشانم داد. او در خلقت و اخلاق، شبیه ترین کس به پیامبر اکرم است. خداوند او را در دوران غیبت حفظ مىکند، سپس او را ظاهر مىسازد تا زمین را پس از آن که پر از ظلم و ستم شده باشد، سرشار از عدالت و برابرى کند.»

اینک در میان سخنان و کلمات گهربار حضرت امام عسکرى(علیه السلام)، که هر یک به منزله چراغ هدایت و مشعل فروزان راه زندگى است، چهل حدیثِ برگزیده، تقدیمِ تشنگان آب زلال و حیات بخش مکتب انسان سازش مىشود.
به امید آن که همگى بهره لازم را از کلمات شریفش برگیریم و منتظر ظهور فرزند دلبند و برومندش باشیم.

سخنانی کوتاه از آن امام

1- پرهیز از جدال و شوخى
«لا تُمارِ فَیَذْهَبَ بَهاؤُکَ وَ لا تُمازِحْ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْکَ.»:
جدال مکن که ارزشت مىرود و شوخى مکن که بر تو دلیر شوند.
2- تواضع در نشستن
«مَنْ رَضِىَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الَْمجْلِسِ لَمْ یَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِکَتُهُ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتّى یَقُومَ.»:
هر که به پایین نشستن در مجلس خشنود باشد، پیوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخیزد.
3- سلام نشانه تواضع
«مِنَ التَّواضُعِ أَلسَّلامُ عَلى کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الَْمجْلِسِ.»:
از جمله تواضع و فروتنى، سلام کردن بر هر کسى است که بر او مىگذرى، و نشستن در پایین مجلس است.
4- خنده بیجا
«مِنَ الْجَهْلِ أَلضِّحْکُ مِنْ غَیْرِ عَجَب.»:
خنده بیجا از نادانى است.
5- اندیشه در کار خدا
«لَیْسَتِ الْعِبادَةُ کَثْرَةَ الصِّیامِ وَ الصَّلوةِ وَ إِنَّما الْعِبادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فى أَمْرِ اللّهِ.»:
عبادت کردن به زیادى روزه و نماز نیست، بلکه [حقیقتِ] عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.
6- پلیدى خشم
«أَلْغَضَبُ مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ.»:
خشم و غضب، کلید هر گونه شرّ و بدى است.
7- شناخت احمق و حکیم
«قَلْبُ الأَحْمَقِ فى فَمِهِ وَ فَمُ الْحَکیمِ فى قَلْبِهِ.»:
قلب احمق در دهان او و دهان حکیم در قلب اوست.
8- دوست نادان
«صَدیقُ الْجاهِلِ تَعَبٌ.»:
دوست نادان، مایه رنج است.
9- تواضع و فروتنى
«أَلتَّواضُعُ نِعْمَةٌ لا یُحْسَدُ عَلَیْها.»:
تواضع و فروتنى، نعمتى است که بر آن حسد نبرند.
10- کلید تمام گناهان
«جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فى بَیْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْکَذِبَ.»:
تمام پلیدى ها در خانه اى قرار داده شده و کلید آن دروغگویى است.
11- نماز شب، سیر شبانه
«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یُدْرَکُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّیْلِ.»:
وصول به خداوند عزّوجلّ، سفرى است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
نویسنده : علي اكبري(آج)
عباس آباد

   بسمه تعالی   

عباس آباد روستایی است  در   شمال شرق انار با فاصله یک 1کیلومتری شهر انار  و بعلت نزدیکی به شهرستان انار مهاجرت زیادی از آن به شهر انجام گرفته و از طرفی این روستا قدیمی توانسته در دوره جدید با مهاجرت مقاومت نموده و باقی بماند این روستا یک شهید بنام حسین عبدالهی(شهدای انار ردیف77) تقدیم این نظام و دفاع مقدس نموده است.

دارای شورای مستقل و دهیاری هم می‌باشد. و مسجد  امام حسین علیه السلام زینت بخش روستاست.

جمعیت این روستا امروزه حدود222 نفر

و تعداد 56خانوار .

دارای 9 ضبط پسته بوده و متاسفانه دارای هیچ مغازه و محل تجاری نیست که علت آن نزدیکی به شهر می‌تواند باشد. از امکانات برق و تلفن و آب آشامیدنی برخوردار بوده ولی تاکنون مردم روستا از گاز محروم بودند که در طرح جدید سال90 انشاءالله از این نعمت نیز برخوردار خواهند شد.

این متن از کتابی است از:

 وزارت دفاع ملی

سازمان جغرافیائی کشور

 اداره جغرافیائی

بنام:

فرهنگ جغرافیائی

 آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران

انار

جلد94- چاپ یکم

برگ       NH-40-5سال 1358(در داخل جلد 1357)

البته قابل ذکر است که آنچه بعنوان تعداد جمعیت و... که در این کتاب آمده و آنطور که در مقدمه این کتاب آمده مربوط به گروهی پژوهشگر است که در سال 1353 در فارس سرگرم کار شده و نتیجه کار آنها 138 جلد شده که طبق یک نقشه راهنما(شکل در پستهای قبل آمده است)  می‌باشد که هیچ مبنای اهمیتی قابل ذکری برای نقاط نیست بدین جهت این مجلد هم که بنام انار ثبت است فقط می‌توان مرکزیت نقطه را مشخص کند نه اهمیت جمعیتی دارد نه اهمیت تقسیمات کشوری. برای پیدا کردن هر نقطه یا شهر و آبادی ما ماید در نقشه محل آنرا و سپس براساس حروف الفبا آنرا می‌توانیم پیدا کنیم.

لذا این مجلد کتاب  شهر شهربابک و روستاهایی از رفسنجان و ... را در بر گرفته است.

 دیگر نقاط جغرافیایی از قبیل دشت و رود و کوه و.... در همان روستاهایی که کنار آن است توضیح داده شده است.(در مورد  عباس آباد  بدون هیچ دخل و تصرفی از این کتاب در صفحه ۵۴ال ۵۴  چنین بیان شده است). حتی با اینکه رسم‌الخط کتاب به من نمی‌خورد و ... برای امانت با سختی سعی کردم عین نوشته در آید( با این حال پرانتز سبز از من است) مثل چسباندن حروف و غیره در آینده من در نوشته جدید توضیحات و اشتباهات این متن را می‌آورم و علل آنرا بررسی می‌کنم امیدوارم که فرصت اجازه دهد.

اما     عباس آباد   در این کتاب:

عباس آباد    ABBASABAD  

ده از دهستان انار، بخش حومه، شهرستان رفسنجان، استان کرمان

طج(طول جغرافیایی)  َ17   55ْ، عج(عرض جغرافیایی) 53َ  30ْ، ارتفاع م(ارتفاع متوسط)1402متر.کویری، معتدل خشک در 3 ک م(کیلومتری) شمال انار .

جمعیت: 25 خانوار سرشماری۲۵۲۵(۱۳۴۵ه.ش) 87 تن از طایفه‌ی جدید.

زبان: فارسی

دین:اسلام؛ شیعه 

کار و پیشه:کشاورزی،کارگری و فرشبافی(8دستگاه)،فرشها با طرح کاشان .

کشت:آبی؛ آب از چاه نیم ژرف.

فرآورده‌ها: گندم،جو،پنبه و پسته.

رستینی‌ها:  درختان اسکنبیل؛ پوشش گیاهی برای چرای دام.

مردم این آبادی وابسطه بشرکت تعاونی روستایی آبادی انارهستند.

:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، شهرستان انار، اماكن انار، جغرافياي انار، مردم انار، اجتماعي، ،
نویسنده : علي اكبري(آج)

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد