منوی اصلی


نویسندگان


آرشیو موضوعی

عمومي
مناسبت روز[94]
قصه و قاصدك[83]

تحليل روز

علی اکبری
خاطرات[13]
دلنوشته ها[51]

شهرستان انار
اماكن انار[5]
جغرافياي انار[3]
مردم انار[11]

اجتماعي
حقوق[32]
اخلاقي و مذهبي[90]

علمي
علوم پايه[10]
علوم انساني[46]

لینک دوستان

آج در آوا

روزنامه 7صبح

روزنامه جمهوري اسلامي

روزنامه رسالت

روزنامه خراسان

روزنامه اطلاعات

روزنامه كيهان

مسابقه درسهايي از قرآن

آج انار

شهرستان انار

انار

آج

علي اكبري(آج)

آج در پرشين

کیت اگزوز

زنون قوی

چراغ لیزری دوچرخه

قالب بلاگفا

آمار بازدید

» تعداد بازديدها:
» کاربر: Admin

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 149
بازدید ماه : 1655
بازدید کل : 57320
تعداد مطالب : 240
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1


آرشیو ماهانه

فروردين 1403

بهمن 1402

آبان 1402

مرداد 1402

تير 1402

خرداد 1402

ارديبهشت 1402

فروردين 1402

اسفند 1401

بهمن 1401

دی 1401

آذر 1401

آبان 1401

مهر 1401

مرداد 1401

خرداد 1401

ارديبهشت 1401

فروردين 1401

اسفند 1400

بهمن 1400

دی 1400

آذر 1400

آبان 1400

شهريور 1400

خرداد 1400

ارديبهشت 1400

فروردين 1400

آذر 1399

مهر 1399

شهريور 1399

خرداد 1399

ارديبهشت 1399

دی 1398

آذر 1398

آبان 1398

شهريور 1398

مرداد 1398

خرداد 1398

ارديبهشت 1398

فروردين 1398

اسفند 1397

دی 1397

آبان 1397

مهر 1397

مرداد 1397

تير 1397

خرداد 1397

ارديبهشت 1397

اسفند 1396

بهمن 1396

دی 1396

آذر 1396

آبان 1396

شهريور 1396

مرداد 1396

تير 1396

خرداد 1396

ارديبهشت 1396

فروردين 1396

اسفند 1395

بهمن 1395

دی 1395

آذر 1395

آبان 1395

مهر 1395

شهريور 1395

مرداد 1395

تير 1395

خرداد 1395

ارديبهشت 1395

فروردين 1395

دی 1394

آذر 1394

آبان 1394

ارديبهشت 1394

فروردين 1394

اسفند 1393

بهمن 1393

دی 1393

آبان 1393

مهر 1393

شهريور 1393

مرداد 1393

تير 1393

فروردين 1393

اسفند 1392

بهمن 1392

آذر 1392

آبان 1392

آذر 1391

آبان 1391

مهر 1391

شهريور 1391

تير 1391

خرداد 1391

ارديبهشت 1391

فروردين 1391

اسفند 1390

بهمن 1390

دی 1390

آذر 1390

آبان 1390

مهر 1390

شهريور 1390

تير 1390

خرداد 1390

فروردين 1390

اسفند 1389

بهمن 1389

دی 1389

آذر 1389

آبان 1389

مهر 1385

پیوند های روزانه


لوگوی ما

آج


لوگوی دوستان


بر چسب ها




هادي

چهار شنبه 10 آبان 1391

يا راهبر

با تبريک ميلاد با سعادت حضرت امام علي النقي الهادي عليه السلام به همه دوستداران خاندان نبوت و امامت.

تولد حضرت امام علي نقي فرزند امام محمد تقي جوادالائمه عليه السلام و دهمين امام شيعيان در  نيمه ذيحجه سال 212(يا214)هجري قمري نوشته اند.

 مادر آن بزرگوار سمانه از زنان درست کردار پاکدامني بود که دست قدرت الهي او را براي تربيت مقام ولايت و امامت مأمور کرده بود ، و چه نيکو وظيفه مادري را به انجام رسانيد و بدين مأموريت خدايي قيام کرد .

نام آن حضرت - علي - کنيه آن امام همام " ابوالحسن " و لقبهاي مشهور آن حضرت " هادي "(راهنما) و " نقي "(برگزيده) بود . حضرت امام هادي عليه السلام پس از پدر بزرگوارش در سن 8 سالگي به مقام امامت رسيد و دوران امامتش 33 سال بود .

 در اين مدت حضرت علي النقي (ع ) براي نشر احکام اسلام و آموزش شناساندن مکتب و مذهب جعفري و تربيت شاگردان و اصحاب گرانقدر گامهاي بلند برداشت . نه تنها تعليم و تعلم و نگاهباني فرهنگ اسلامي را امام دهم (ع ) در مدينه عهده دار بود ، و لحظه اي از آگاهانيدن مردم و آشنا کردن آنها به حقايق مذهبي نمي آسود ، بلکه در امر به معروف و نهي از منکر و مبارزه پنهان و آشکار با خليفه ستمگر وقت - يعني متوکل عباسي - آني آسايش نداشت .

 به همين جهت بود که عبدالله بن عمر والي مدينه بنا بر دشمني ديرينه و بدخواهي دروني ، به متوکل خليفه زمان خود نامه اي خصومت آميز نوشت ، و به آن امام بزرگوار تهمتها زد ، و نسبتهاي ناروا داد و آن حضرت را مرکز فتنه انگيزي و حتي ستمکاري وانمود کرد و در حقيقت آنچه در شأن خودش و خليفه زمانش بود به آن امام معصوم (ع ) منسوب نمود ، و اين همه به جهت آن بود که جاذبه امامت و ولايت و علم و فضيلتش مردم را از اطراف جهان اسلام به مدينه مي کشانيد و اين کوته نظران دون همت که طالب رياست ظاهري و حکومت مادي دنياي فريبنده بودند ، نمي توانستند فروغ معنويت امام را ببينند .

 و نيز " مورخان و محدثان نوشته اند که امام جماعت حرمين ( = مکه و مدينه ) از سوي دستگاه خلافت ، به متوکل عباسي نوشت : اگر تو را به مکه و مدينه حاجتي است ، علي بن محمد ( هادي ) را از اين ديار بيرون بر ، که بيشتر اين ناحيه را مظيع و منقاد خود گردانيده است " . اين نامه و نامه حاکم مدينه نشان دهنده نفوذ معنوي امام هادي (ع ) در سنگر مبارزه عليه دستگاه جبار عباسي است .

 از زمان حضرت امام محمد باقر (ع ) و امام جعفر صادق (ع ) و حوزه چهار هزار نفري آن دوران پربار ، شاگرداني در قلمرو اسلامي تربيت شدند که هر يک مشعلدار فقه جعفري و دانشهاي زمان بودند ، و بدين سان پايه هاي دانشگاه جعفري و موضع فرهنگ اسلامي ، نسل به نسل نگهباني شد و امامان شيعه ، از دوره حضرت رضا (ع ) به بعد ، از جهت نشر معارف جعفري آسوده خاطر بودند ، و اگر اين فرصت مغتنم در زمان امام جعفر صادق (ع ) پيش نيامده بود ، معلوم نبود سرنوشت اين معارف مذهبي به کجا مي رسيد ؟ به خصوص که از دوره زنداني شدن حضرت موسي بن جعفر (ع ) به بعد ديگر چنين فرصتهاي وسيعي براي تعليم و نشر براي امامان بزرگوار ما - که در برابر دستگاه عباسي دچار محدوديت بودند و تحت نظر حاکمان ستمکار - چنان که بايد و شايد پيش نيامد .

 پس از آنکه حضرت هادي (ع ) به امر متوکل و به همراه يحيي بن هرثمه که مأمور بردن حضرت از مدينه بود ، به سامرا وارد شد ، والي بغداد اسحاق بن ابراهيم طاهري از آمدن امام (ع ) به بغداد با خبر شد ، و به يحيي بن هرثمه گفت : اي مرد ، اين امام هادي فرزند پيغمبر خدا (ص ) مي باشد و مي داني متوکل نسبت به او توجهي ندارد اگر او را کشت ، پيغمبر (ص ) در روز قيامت از تو بازخواست مي کند . يحيي گفت : به خدا سوگند متوکل نظر بدي نسبت به او ندارد . نيز در سامرا ، متوکل کارگزاري ترک داشت به نام وصيف ترکي .

و نيز به يحيي سفارش کرد در حق امام مدارا و مرحمت کند . همين وصيف خبر ورود حضرت هادي را به متوکل داد . از شنيدن ورود امام (ع ) متوکل به خود لرزيد و هراسي ناشناخته بر دلش چنگ زد . از اين مطالب که از قول يحيي بن هرثمه مأمور جلب امام هادي (ع ) نقل شده است درجه عظمت و نفوذ معنوي امام در متوکل و مردان درباري به خوبي آشکار مي گردد ، و نيز اين مطالب دليل است بر هراسي که دستگاه ستمگر بغداد و سامرا از موقعيت امام و موضع خاص او در بين هواخواهان و شيعيان آن حضرت داشته است .

 مورخان نوشته اند : مادر متوکل نسبت به مقام امام علي النقي (ع ) اعتقادي به سزا داشت . روزي متوکل مريض شد و جراحتي پيدا کرد که اطباء از علاجش درماندند . مادر متوکل نذر کرد اگر خليفه شفا يابد مال فراواني خدمت حضرت هادي (ع ) هديه فرستد . در اين ميان به فتح بن خاقان که از نزديکان متوکل بود گفت : يک نفر را بفرست که از علي بن محمد درمان بخواهد شايد بهبودي يابد . وي کسي را خدمت آن حضرت فرستاد امام هادي فرمود : فلان دارو را بر جراحت او بگذاريد به اذن خدا بهبودي حاصل مي شود .

 چنين کردند ، آن جراحت بهبودي يافت . مادر متوکل هزار دينار در يک کيسه چرمي سر به مهر خدمت امام هادي (ع ) فرستاد . اتفاقا چند روزي از اين ماجرا نگذشته بود که يکي از بدخواهان به متوکل خبر داد دينار فراواني در منزل علي بن محمد النقي ديده شده است . متوکل سعيد حاجب را به خانه آن حضرت فرستاد . آن مرد از بالاي بام با نردبان به خانه امام رفت . وقتي امام متوجه شد ، فرمود همان جا باش چراغ بياورند تا آسيبي به تو نرسد . چراغي افروختند . آن مرد گويد : ديدم حضرت هادي به نماز شب مشغول است و بر روي سجاده نشسته . امام فرمود : خانه در اختيار توست .

 آن مرد خانه را تفتيش کرد . چيزي جز آن کيسه اي که مادر متوکل به خانه امام فرستاده بود و کيسه ديگري سر به مهر در خانه وي نيافت ، که مهر مادر خليفه بر آن بود . امام فرمود : زير حصير شمشيري است آن را با اين دو کيسه بردار و به نزد متوکل برو . اين کار ، متوکل و بدخواهان را سخت شرمنده کرد . امام که به دنيا و مال دنيا اعتنايي نداشت پيوسته با لباس پشمينه و کلاه پشمي روي حصيري که زير آن شن بود مانند جد بزرگوارش علي (ع ) زندگي مي کرد و آنچه داشت در راه خدا انفاق مي فرمود .

 با اين همه ، متوکل هميشه از اينکه مبادا حضرت هادي (ع ) بر وي خروج کند و خلافت و رياست ظاهري بر وي به سر آيد بيمناک بود .

در مدت 20سال که حضرت هادي (ع ) در سامره بودند مراقبت سخت از او وجود داشت .و نيز نوشته اند : " متوکل عباسي سپاه خود را که نود هزار تن بودند از اتراک و در سامرا اقامت داشتند امر کرد که هر کدام توبره اسب خود را از گل سرخ پر کنند ، و در ميان بيابان وسيعي ، در موضعي روي هم بريزند . ايشان چنين کردند . و آن همه به منزله کوهي بزرگ شد . اسم آن را تل " مخالي " نهادند آنگاه خليفه بر آن تل بالا رفت و حضرت امام علي النقي ( عليه السلام ) را نيز به آنجا طلبيد و گفت : شما را اينجا خواستم تا مشاهده کنيد سپاهيان من را . و از پيش امر کرده بود که لشکريان با آرايشهاي نظامي و اسلحه تمام و کمال حاضر شوند ، و غرض او آن بود که شوکت و اقتدار خود را بنماياند ، تا مبادا آن حضرت يا يکي از اهل بيت او اراده خروج بر او نمايند " .

 در اين مدت 20سال زندگي امام هادي (ع ) در سامرا ، به صورتهاي مختلف کارگزاران حکومت عباسي ، مستقيم و غير مستقيم ، چشم مراقبت بر حوادث زندگي امام و رفت و آمدهايي که در اقامتگاه امام (ع ) مي شد ، داشتند از جمله : " حضور جماعتي از بني عباس ، به هنگام فوت فرزند امام دهم ، حضرت سيد محمد - که حرم مطهر وي در نزديکي سامرا ( بلد ) معروف و مزار است - ياد شده است . اين نکته نيز مي رساند که افرادي از بستگان و مأموران خلافت ، همواره به منزل امام سر مي زده اند . "

 اصحاب و ياران امام دهم (ع )
در ميان اصحاب امام دهم ، برمي خوريم به چهره هايي چون " علي بن جعفر ميناوي " که متوکل او را به زندان انداخت و مي خواست بکشد . ديگر اديب معروف ، ابن سکيت که متوکل او را شهيد کرد . و علت آن را چنين نوشته اند که دو فرزند متوکل خليفه عباسي در نزد ابن سکيت درس مي خواندند . متوکل از طريق فرزندان خود کم کم ، متوجه شد که ابن سکيت از هواخواهان علي (ع ) و آل علي (ع ) است .

 متوکل که از دشمنان سرسخت آل علي (ع ) بود روزي ابن سکيت را به حضور خود خواست و از وي پرسيد : آيا فرزندان من شرف و فضيلت بيشتر دارند يا حسن و حسين فرزندان علي (ع ) ؟ ابن سکيت که از شيعيان و دوستداران باوفاي خاندان علوي بود ، بدون ترس و ملاحظه جواب داد : فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع ) و امام حسين (ع ) که دو نوگل باغ بهشت و دو سيد جنت ابدي الهي اند قابل قياس و نسبت نيستند . فرزندان تو کجا و آن دو نور چشم ديده مصطفي کجا ؟ آنها را با قنبر غلام حضرت (ع ) هم نمي توان سنجيد . متوکل از اين پاسخ گستاخانه سخت برآشفت .

 در همان دم دستور داد زبان ابن سکيت را از پشت سر درآوردند و بدين صورت آن شيعي خالص و يار راستين امام دهم (ع ) را شهيد کرد . ديگر از ياران حضرت هادي (ع ) حضرت عبدالعظيم حسني است . بنا بر آنچه محدث قمي در منتهي الآمال آورده است : " نسب شريفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبي عليه السلام منتهي مي شود ... " از اکابر محدثين و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و ياران حضرت جواد (ع ) و حضرت امام هادي (ع ) بود . صاحب بن عباد رساله اي مختصر در شرح حال آن جناب نوشته .

 نوشته اند : " حضرت عبدالعظيم از خليفه زمان خويش هراسيد و در شهرها به عنوان قاصد و پيک گردش مي کرد تا به ري آمد و در خانه مردي از شيعيان مخفي شد ... " . " حضرت عبدالعظيم ، اعتقاد راسخي به اصل امامت داشت . چنين استنباط مي شود که ترس اين عالم محدث زاهد از قدرت زمان ، به خاطر زاهد بودن و حديث گفتن وي نبوده است ، بلکه به علت فرهنگ سياسي او بوده است . او نيز مانند ديگر داعيان بزرگ و مجاهد حق و عدالت ، براي نشر فرهنگ سياسي صحيح و تصحيح اصول رهبري در اجتماع اسلامي مي کوشيده است ، و چه بسا از ناحيه امام ، به نوعي براي اين کار مأموريت داشته است .زيرا که نمي شود کسي با اين قدر و منزلت و ديانت و تقوا ، کسي که حتي عقايد خود را بر امام عرضه مي کند تا از درست بودن آن عقايد ، اطمينان حاصل کند - به طوري که حديث آن معروف است - اعمال او ، به ويژه اعمال اجتماعي و موضعي او ، بر خلاف نظر و رضاي امام باشد . حال چه به اين رضايت تصريح شده باشد ، يا خود حضرت عبدالعظيم با فرهنگ ديني و فقه سياسي بدان رسيده باشد " .

 صورت و سيرت حضرت امام هادي (ع )
حضرت امام دهم (ع ) داراي قامتي نه بلند و نه کوتاه بود . گونه هايش اندکي برآمده و سرخ و سفيد بود . چشمانش فراخ و ابروانش گشاده بود . امام هادي (ع ) بذل و بخشش بسيار مي کرد . امام آن چنان شکوه و هيبتي داشت که وقتي بر متوکل خليفه جبار عباسي وارد مي شد او و درباريانش بي درنگ به پاس خاطر وي و احترامش برمي خاستند .

 خلفايي که در زمان امام (ع ) بودند : معتصم ، واثق ، متوکل ، منتصر ، مستعين ، معتز ، همه به جهت شيفتگي نسبت به قدرت ظاهري و دنياي فريبنده با خاندان علوي و امام همام حضرت هادي دشمني ديرينه داشتند و کم و بيش دشمني خود را ظاهر مي کردند ولي همه ، به خصال پسنديده و مراتب زهد و دانش امام اقرار داشتند ، و اين فضيلتها و قدرتهاي علمي و تسلط وي را بر مسائل فقهي و اسلامي به تجربه ، آزموده و مانند نياکان بزرگوارش (ع ) در مجالس مناظره و احتجاج ، وسعت دانش وي را ديده بودند .

 شهادت امام هادي (ع )
امام دهم ، حضرت هادي (ع ) در سال 254 هجري بعد از 41يا 42سال عمر شريف به وسيله زهر به شهادت رسيد . در سامرا در خانه اي که تنها فقط فرزندش امام حسن عسکري بر بالين او بود .

معتمد عباسي امام دهم را مسموم کرد . از اين سال امام حسن عسکري پيشواي حق شد و بار تعهد امامت را بر دوش گرفت . و در همان خانه اي که در آن بيست سال زنداني و تحت نظر بود ، سرانجام به خاک سپرده شد .

 زن و فرزندان امام هادي (ع )
حضرت هادي (ع ) يک زن به نام سوسن يا سليل و پنج فرزند داشته است .

1 - ابومحمد حسن عليه السلام ( امام عسکري (ع ) يازدهمين اختر تابناک ولايت و امامت است ) .

2 - حسين .

3 - سيد محمد که يک سال قبل از پدر بزرگوارش فوت کرد ، جواني بود آراسته و پرهيزگار که بسياري گمان مي کردند مقام ولايت به وي منتقل خواهد شد . قبر مطهرش که مزار شيعيان است در نزديکي سامرا مي باشد .

4 - جعفر .

5 - عايشه ، يا به نقل شادروان شيخ عباس قمي " عليه " .

 زيارت جامعه کبيره که از امام علي النقي (ع) به ما رسيده است.

زيارت جامعه کبيره که اقيانوسي مواج از معارف الهي و مضامين عالي مشتمل بر معرفي مقام ائمه عليهم السلام است؛ که به تعبير علامه مجلسي(ره) از نظر سند و روايت از صحيح‌ترين و قوي‌ترين زيارات ائمه عليهم السلام است يادگاري عظيمي است که در حرم هر يک از ائمه معصومين عليهم‌السلام آن زيارت را مي‌خوانيم.

چند کلام از امام هادي عليه السلام:

هرکه کمال دوستي خود را براي تو فراهم کرد، تو نيز کمال طاعت را برايش بگذار.

هر کس از خدا فرمان ببرد ، از او فرمان برند.

عاقّ [والدين] ، نادارى در پي‌دارد و به خوارى مي‌کشاند .

 آن که از خودش راضى شود ، ناراضيان از او فراوان شوند .

إنَّمَا الأعيادُ أربَعَةٌ لِلشّيعَةِ : الفِطرُ و الأضحى و الغَديرُ و الجُمُعَةُ ؛ امام هادى عليه ‏السلام :شيعيان فقط چهار عيد دارند : فطر ، قربان ، غدير و جمعه .



:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 14:13



سخن29

دو شنبه 17 مهر 1391

یا غفار

رسول اکرم صلی الله علیه واله و سلم:

وقتی خداوند برای بنده‌ای نیکی بخواهد،وی را در کار دین دانا و به دنیا بی‌اعتنا می‌سازد و عیوب او را بدو می‌نمایاند.

امام جواد علیه‌السلام:

کسی که راه ورود به کاری را نشناسد راه برون شدن از آن درمانده‌اش می‌کند.

امام محمد باقر علیه‌السلام:

 خداوند دوست ندارد اصرار درخواهش از یکدیگر ولی اصرار در خواهش از خودش را دوست دارد.

خداوند دنیا را به دوست و دشمن خود می‌دهد ولی دینش را فقط به دوست خود می‌بخشد.

هر کس به خدا توکل  کند مغلوب نمی‌شود.

دعای انسان برای برادر دینی‌اش نزدیکترین و سریع‌ترین دعا به  اجابت است.

با ارزش‌ترین کارها نزد خداوند عملی است که بنده بر آن مداومت ورزد، هرچند کم باشد.

سخن28  سخن 27   سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1



:: موضوعات مرتبط: قصه و قاصدك، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: امام باقر,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 13:42



مادر امام رئوف

شنبه 7 مهر 1391

يا ضامن آهو

ميلاد مسعود هشتمين اختر تابناک آسمان امامت و ولايت حضرت امام رضا عليه‌السلام بر همه شيعيان و دوستداران اهل بيت(ع) مبارک باد

در پست ميلاد رضوي زندگي آن امام همام را بيان داشتيم در اينجا از مادر مکرم آن حضرت مي‌آوريم

*چگونه بانو «تکتم» به محضر امام موسي کاظم(ع) رسيدند:

آن بانوي طاهره، در سال 147 هجري قمري، يعني تقريباً در همان سالي که وجود نازنين امام کاظم(ع) در سن 19 و يا 20 سالگي به سر مي‌برند، در ميان کارواني که کنيزان و برده‌هايي را از شمال آفريقا (از شهر مريس) براي فروش به آن شهر آورده بود، وارد شهر مدينه شد.

در آن کاروان، برده‌ها و کنيزان زيادي براي فروش وجود داشتند و اين بانوي بزرگوار نيز در آن کاروان، به عنوان يکي از کنيزان فروشي حضور داشتند.

همچنين در منابع مربوطه آمده است: آن بانوي بزرگوار، به هنگام ورود کاروان به شهر مدينه، به شدت بيمار بوده‌اند، به گونه‌اي که صاحب کاروان، او را از کنيزان فروشي ديگر جدا کرده بود و به همين خاطر هم بود که وقتي امام کاظم(ع) براي بار اول، جهت خريداري کردن وي به آن کاروان سر زد، صاحب کاروان آن بانو را به وي نشان نداد و يا حتي وقتي که بعداً امام(ع) از صاحب کاروان، او را خريداري کرد، اصحاب و ياران امام(ع) از اينکه آن حضرت، يک کنيز بيماري را با آن همه اصرار و قيمت بالا، خريداري کرد، تعجب کردند.

نجمه خاتون در بحبوحه شرايط سخت سياسي وارد مدينه شد

*اوضاع شهر مدينه و منزل امام کاظم(ع) به هنگام ورود کاروان به شهر :

ـ کاروان مربوط به آن بانوي طاهره، در سال 147 هجري قمري وارد شهر مدينه شد و از طرفي ديگر، چنان‌که در منابع تاريخي ذکر شده است، وجود نازنين امام صادق(ع)، در سال 148 هجري قمري، يعني تقريباً يک سال پس از ورود اين کاروان به شهر مدينه، توسط زهري که از ناحيه حکومت عباسي به او خورانده شد، مسموم و به شهادت رسيد.

به همين خاطر، وقتي آن بانوي مکرمه وارد شهر مدينه شد، هنوز امر خطير امامت و ولايت امت، به امام کاظم (ع) منتقل نشده بود، اين دوره از تاريخ اسلام، چنان‌که در منابع معتبر تاريخي آمده است، در واقع پر آشوب‌ترين و پر فتنه‌ترين دوره تاريخ اسلام به حساب مي‌‌آيد.

در اين دوره از تاريخ، دو خاندان فاسد بني‌اميه و بني‌عباس در دسته‌ها و جناح‌هاي مختلف، به شدت رو در روي هم قرار گرفته‌ بودند و جنگ‌ها و خونريزي‌هاي زيادي، ‌هر روز به گوش مردم مسلمان مي‌رسيد.

بني اميه که قريباً تا چند دهه قبل از اين، به اوج قدرت و سلطنت بر ممالک عربي دست يافته بودند و ظلم و ستم آنها در حق شيعيان و علويان به اوج خود رسيده بود، هم‌اکنون به بهانه مقابله با دشمن سرسخت خود، يعني خاندان بني‌عباس، از کشتن علويان و شيعيان و مردمان مظلوم، هيچ ابايي نداشت و براي دفاع از قدرتي که در دست داشت، دست به هر فتنه‌اي مي‌زد.

در اواخر عمر شريف امام صادق(ع) بني عباس بر بني‌اميه غالب شدند و توانستند قدرت را از چنگ آنان بيرون بياورند و سرانجام، منصور عباسي که حاکمي بسيار ظالم و مستبد و فاسد بود، بر اريکه سلطنتي تکيه زد و آن‌گاه همه کينه‌ها و عداوت‌هاي خاندان عباسي را از علويان و خاندان اهل‌بيت(ع) ظاهر ساخت و تا مي‌توانست به ظلم و ستم در حق آنان و به قتل و کشتارشان اقدام کرد.

بنابراين در اين دوره از تاريخ،‌ خانه امام(ع) کاملاً تحت نظارت و محاصره دستگاه فاسد حکومتي بود، به گونه‌اي که کوچکترين ارتباط اصحاب و ياران و علويان با اين خانه، تحت کنترل بود و معمولاً به قتل و اسارت اصحاب مي‌انجاميد.

مادر امامان هفتم و هشتم از اهالي اندلس بودند

*مادر امام کاظم(ع) نيز از اهالي اندلس بودند:

ـ مادر امام کاظم(ع)، حميده خاتون در ابتدا کنيزي بودند که از منطقه‌اي از مناطق شمال آفريقا و از حوالي اندلس (اسپانياي فعلي) از قومي از اقوام بربر، براي فروش وارد مدينه شده بود و وجود نازنين امام باقر(ع) او را خريداري کردند و سپس او را به همسري فرزند معصومش امام صادق(ع) در آوردند.

اين زن در واقع، معلم و مربي بانو تُکتَم، مادر حضرت معصومه(س) نيز به شمار مي‌رود و در حقيقت به نوعي، هم‌ولايتي آن بانو نيز محسوب مي‌شود؛ چرا که هر دو بانوي بزرگوار از همان حوالي اندلس و نَوب (از نواحي شمال آفريقا) به عنوان کنيز، به مدينه آورده شده بودند و سپس از قضاي لطف ‌آميز پروردگار متعال، ‌افتخار ورود به منزل امام معصوم(ع) را کسب کردند و در نهايت، به نکاح بهترين مخلوقات روي زمين در آمده‌اند.

*حميده خاتون، از کنيزي تا بزرگترين عالمه دين:

بانو حميده خاتون زني بسيار دانشمند، فقيه، عالمه و آشنا با معارف بلند ديني بود، او به بسياري از احاديث معصومين (ع)، به ويژه نسبت به احاديث صادر شده از زبان مبارک امام صادق(ع) آگاه بود و حتي به نشر و ترويج و نقل احاديث آن امام بزرگوار به خصوص در ميان بانوان مسلمان مي‌پرداخت.

مرحوم شيخ عباس قمي، صاحب کتاب مشهور مفاتيح الجنان در کتاب ديگرش منتهي الآمال چنين مي‌نويسد: آنچه بر من از برخي روايات مفهوم شد، آن است که آن مخدره، چندان فقيهه و عالمه نسبت به احکام و مسائل دين بوده است که وجود نازنين حضرت صادق(ع) زن‌هاي جامعه را که در مسائل ديني از آن حضرت سئوال مي‌کردند، به آن بانوي مکرمه ارجاع مي‌دادند تا مسائل خود را از او سوال کنند.

رؤياي صادقانه امام کاظم(ع) قبل از ازدواج

*ماجراي آن رؤياي صادقانه‌اي که امام موسي کاظم(ع) قبل از ورود نجمه خاتون به مدينه ديدند:

ـ برخي از محدثين و مؤرخين در منابع مربوط به زندگاني امام کاظم و يا امام رضا(ع) نوشته‌اند؛ در همين اوضاع و زمان بود که وجود نازنين امام کاظم(ع) در شبي از شب‌ها، جد اعلاي خود حضرت رسول اکرم(ص) و همچنين جد بزرگوارش حضرت علي(ع) را در خواب ديد که آن دو حضرت، پارچه‌اي ابريشمي به همراه خود داشتند و وقتي آن را باز کردند، در ميان آن پيراهني بود که آن را به دستان مبارک امام کاظم(ع) دادند و امام(ع) وقتي آن پيراهن را نگريست، ديد که عکس دختري نوراني و خوش‌سيما بر روي آن نقش بسته است.

آن‌گاه حضرت رسول اکرم(ص) و حضرت اميرالمومنين(ع) خطاب به آن حضرت فرمودند: اي موسي، بدان که از اين کنيز، بهترين انسان‌هاي روي زمين براي تو متولد خواهد شد و سپس فرمودند: «اي موسي! هرگاه که آن مولود به دنيا آمد، نام او را علي بگذار».

و فرمودند: (اي موسي) همانا خداوند متعال به واسطه آن مولود "يعني وجود نازنين امام علي بن موسي الرضا(ع)" عدالت و رأفت و رحمت خود را براي خلائق خود آشکار خواهد کرد؛ خوشا به حال کسي که او را تصديق کند و واي بر حال آن‌که با او دشمني کرده و او را تکذيب کند.

*ماجراي ورود بانو تکتم به خانه امامت :

ـ «هاشم بن احمر» راوي اين ماجرا، قضيه را چنين تعريف مي‌کند:

روزي امام کاظم(ع) مرا به حضور خود طلبيدند و از من سوال کردند: آيا خبر داري که به تازگي کارواني از حوالي مغرب کنيزاني براي فروش وارد مدينه کرده است؟

من عرض کردم: نه فدايت شوم، من خبر ندارم.

آن‌گاه امام (ع) فرمودند: چرا، به تازگي کارواني وارد شهر شده است، آماده شو، تا نزد آن کاروان برويم.

پس من به همراه آن حضرت راه افتاديم و آن کاروان را در شهر پيدا کرديم، وقتي از صاحب کاروان سوال کرديم، فهميديم که تنها هفت کنيز از آن کاروان باقي مانده است و فعلاً به فروش نرسيده‌اند.

صاحب آن کاروان، وقتي قصد قصد امام (ع) را براي خريد کنيز متوجه شد، همه آن ده کنيز را يک يک به آن حضرت نشان داد، ولي امام (ع) هيچ کدام از آنها را نخواست و گويا به دنبال يک کنيز خاصي مي‌گشت، پس، از آن مرد پرسيد: آيا کنيز ديگري به همراه داري؟

آن مرد گفت: نه، کنيز ديگري ندارم.

آن حضرت فرمودند: چرا، بايد کنيز ديگري هم به همراه داشته باشي!

من از اين سخن امام تعجب کردم تا اينکه پس از چندين بار پرسش امام(ع)، سرانجام آن مرد گفت: به خدا، من هيچ کنيز ديگري به همراه ندارم، مگر يک کنيزي که هم اکنون بيمار است و به درد شما نمي‌خورد.

امام(ع) فرمودند: همان کنيز را براي من بياور.

برده فروش از آوردن آن کنيز امتناع مي‌کرد و من تعجبم از اين اصرار امام، رفته رفته زيادتر مي‌شد.

پس از آن‌که چندين مرتبه آن برده فروش، حرف امام(ع) را زمين انداخت، آن حضرت به منزل خود برگشت، ولي فرداي آن روز دوباره مرا به سراغ آن مرد فرستاد تا به هر قيمتي که شده،‌ آن کنيز را براي او خريداري کنم.

پس من دوباره نزديک آن کاروان رفتم و پيغام امام(ع) را به صاحب کاروان رساندم، آن مرد در پاسخ گفت: مانعي نيست، ولي بدان که قيمت آن کنيز بسيار گران است.

من پس از آن‌که ديدم، آن مرد روي حرفش محکم ايستاده است، گفتم: مشکلي ندارد و بالاخره با بهايي بسيار زيادتر از بهاي يک کنيز معمولي، او را خريداري کردم.

اما در همان موقعي که مي‌خواستم آن کنيز را به منزل امام(ع) ببرم، آن مرد مرا صدا زد و از من پرسيد: راست بگو، آن مردي که ديروز همراه تو بود، چه کسي بود؟

من گفتم: او مردي از بني هاشم بود.

پرسيد: از کدام سلسله بني‌هاشم؟

گفتم: همين اندازه بدان که او از بزرگان دين اسلام است.

آن‌گاه آن مرد گفت: من نمي‌دانم که او چه کسي است، ولي بدان که من اين کنيز را از دورترين بلاد غرب خريداري کرده‌ام، روزي زني از اهل کتاب، اين کنيز را ديد و از من پرسيد: اين کنيز را از کجا آورده‌اي؟

من به او گفتم: من اين کنيز را براي خودم خريده‌ام و قصد فروش آن را ندارم.

گفت:‌ چنين کنيزي سزاوار نيست که در نزد امثال تو باشد، بلکه بايد اين کنيز نزد بهترين مرد روي زمين باشد و همانا از آن مرد، ‌پسري به وسيله اين کنيز به دنيا خواهد آمد که اهل مشرق و مغرب زمين، همگي از او اطاعت کنند.

هشام مي‌گويد: من آن موقع، معني کلام او را نفهميدم، ولي بعداً که امام(ع)، آن رؤياي خود و همچنين علت خريداري آن کنيز را براي من بيان کرد، فلسفه آن را متوجه شدم.

سپس هشام مي‌گويد: آن‌گاه من آن کنيز را به منزل امام کاظم (ع) بردم، وقتي به خانه آن حضرت رسيدم، ديدم که آن حضرت با اصحاب خود نشسته‌اند و مشغول بحث و گفتگو هستند.

پس من سلام کردم و همه ماجرا را که آن برده فروش به من گفته بود، براي آن حضرت بازگو کردم، آن‌گاه يکي از اصحاب امام(ع)، فلسفه خريد آن کنيز را از خود آن حضرت سوال کرد

آن حضرت در جواب فرمودند: به خدا سوگند که من اين کنيز را جز به فرمان خداوند متعال خريداري نکردم و همانا از طرف خداوند متعال، من به خريد او، امر شدم.



:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: امام رضا,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 10:43



سخن28

دو شنبه 12 شهريور 1391

يا غفار

رسول اکرم صلي الله عليه واله و سلم:

از قرض گرفتن بپرهيزيد، زيرا اندوه شب است و خواري روز.

امام هادي عليه‌السلام:

نعمتها را به خوبي در اختيار ديگران قرار دهيد و با شکرگزاري از آنها،نعمت را افزايش دهيد.

پروردگار  دنيا را سراي آزمايش ساخته و آخرت را سراي رسيدگي.

فقر يعني آزمندي نفس و نا اميدي بسيار.

مردم در دنيا با اموالشان و در آخرت با اعمالشان هستند.

حکمت اثري بر دلهاي فاسد نمي‌گذارد.

فروتني آن است که با مردم چنان کني که دوست داري با تو چنان باشند.

سخن 27   سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1



:: موضوعات مرتبط: قصه و قاصدك، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: امام هادي,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 12:39



دادرسي نيست مرا

دو شنبه 14 تير 1391

با حي

به تو دل بستم و غير تو کسي نيست مرا
جز تو اي جان جهان دادرسي نيست مرا


عاشق روي توام اي گل بي مثل و مثال
به خدا غير تو هرگز هوسي نيست مرا


با تو هستم ز تو هرگز نشدم دور ولي
چه توان کرد که بانک جرسي نيست مرا


پرده از روي بينداز به جان تو قسم
غير ديدار رخت ملتمسي نيست مرا


گر نباشد برم اي پردگي هر جايي
ارزش قدس چو بال مگسي نيست مرا


مده از جنت و از حور و قصورم خبري
جز رخ دوست نظر سوي کسي نيست مرا

شعر: امام خميني(ره)

ظهور

 چشم يعقوب به ديدار تو حيران مانَد
يوسف از حسن تو انگشت به دندان مانَد

پرده بردار که از شرم تماشاي رخت
تا صف حشر ، قمر سر به گريبان مانَد

 برتر و بهتر و زيباتر و پاکيزه تري
که بگويم گل روي تو به رضوان مانَد

هر که بر سلسله عشق تو تسليم نشد
گردنش بسته به قلاده شيطان مانَد

اين عجب نيست که تا حشر به ياد لب تو
خضر در آب بقا باشد و عطشان مانَد

گرچه در ديده ما تاب تماشاي تو نيست
مهر در ابر روا نيست که پنهان مانَد

همه شب بر سر آنم که ز راه آيي و من
جان نثار قدمت سازم اگر جان مانَد

يوسف مصر ولا بيشتر از اين مگذار
چشم يعقوب به دروازه کنعان مانَد

چند بايد ز فراق تو به حبس دل ما
ناله بي کسي عترت و قرآن مانَد

به پريشاني بنده نگه‌اي کن مگذار
بيش از اين ملت اسلام پريشان مانَد

منبع: اشعار مذهبي



:: موضوعات مرتبط: قصه و قاصدك، اخلاقي و مذهبي، علمي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: امام خامنه اي,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 12:34



فدك

دو شنبه 31 خرداد 1391

   بسمه تعالي   

فدک روستايي است  در   شرق انار با فاصله 5 کيلومتري شهر انار  و  نزديک به قربان‌آباد و خالق‌آباد و مثل بيشتر روستاهاي انار سکونت در آن به کمي گرايش يافته است بدون سکنه محلي؛ جايي که روزي براي خود شور و شوق زندگي جريان داشت. در ميان جاده آسفالته بين امين شهر - اسدآباد مهدوي - توکل آباد - قربان آباد(کمي پايين‌تر) انار قرار گرفته است.

اين متن از کتابي است از:

 وزارت دفاع ملي

سازمان جغرافيائي کشور

 اداره جغرافيائي

بنام:

فرهنگ جغرافيائي

 آباديهاي کشور جمهوري اسلامي ايران

انار

جلد94- چاپ يکم

برگ       NH-40-5سال 1358(در داخل جلد 1357)

البته قابل ذکر است که آنچه بعنوان تعداد جمعيت و... که در اين کتاب آمده و آنطور که در مقدمه اين کتاب آمده مربوط به گروهي پژوهشگر است که در سال 1353 در فارس سرگرم کار شده و نتيجه کار آنها 138 جلد شده که طبق يک نقشه راهنما(شکل در پستهاي قبل آمده است)  مي‌باشد که هيچ مبناي اهميتي قابل ذکري براي نقاط نيست بدين جهت اين مجلد هم که بنام انار ثبت است فقط مي‌توان مرکزيت نقطه را مشخص کند نه اهميت جمعيتي دارد نه اهميت تقسيمات کشوري. براي پيدا کردن هر نقطه يا شهر و آبادي ما مايد در نقشه محل آنرا و سپس براساس حروف الفبا آنرا مي‌توانيم پيدا کنيم.

لذا اين مجلد کتاب  شهر شهربابک و روستاهايي از رفسنجان و ... را در بر گرفته است.

 ديگر نقاط جغرافيايي از قبيل دشت و رود و کوه و.... در همان روستاهايي که کنار آن است توضيح داده شده است.(در مورد     فدک   بدون هيچ دخل و تصرفي از اين کتاب در صفحه 57الي 58  چنين بيان شده است). حتي با اينکه رسم‌الخط کتاب به من نمي‌خورد و ... براي امانت با سختي سعي کردم عين نوشته در آيد( با اين حال پرانتز سبز از من است) مثل چسباندن حروف و غيره در آينده من در نوشته جديد توضيحات و اشتباهات اين متن را مي‌آورم و علل آنرا بررسي مي‌کنم اميدوارم که فرصت اجازه دهد.

اما     فدک   در اين کتاب:

فدک    FADAK 

ده از دهستان انار، بخش حومه، شهرستان رفسنجان، استان کرمان

طج(طول جغرافيايي)  َ19   55ْ، عج(عرض جغرافيايي)  َ53  30ْ، ارتفاع م(ارتفاع متوسط)1390متر.کويري، گرم خشک در 5 ک م(کيلومتري) خاور انار .

جمعيت: 10 خانوار سرشماري????(????ه.ش) 103 تن.

زبان: فارسي

دين:اسلام؛ شيعه 

کار و پيشه:کشاورزي و فرشبافي(5 دستگاه)،فرشها با طرح کاشان .

کشت:آبي؛ آب از چاه نيم ژرف.

فرآورده‌ها: گندم،جو،پنبه ، يونجه و پسته.

رستيني‌ها:  درختان اسکنبيل؛ پوشش گياهي براي چراي دام.

جانوران:  شغال،روباهو خرگوش.

مردم اين آبادي از شرکت تعاوني روستايي وخانه انصاف روستاي انار بهره مي‌برند.



:: موضوعات مرتبط: شهرستان انار، اماكن انار، جغرافياي انار، مردم انار، اجتماعي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: فدك,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 11:55



سخن27

چهار شنبه 30 خرداد 1391

يا غفار

رسول اكرم صلي الله عليه واله و سلم:

سر لوحه كارنامه مومن، دوستي با علي‌بن‌ابيطالب است.

من شهر علم هستم و علي عليه‌اسلام دروازه آن، پس؛ هر كه علم خواهد بايد كه از در وارد شود.

فرزندان خود را بزرگ بداريد و آنان را خوب تربيت كنيد، تا آمرزيده شويد.

ثابت قدم‌ترين شما بر صراط، كسي است كه محبتش به اهل بيت من بيشتر باشد.

مهدي امت من كسي است كه هنگام پر شدن زمين از بيداد و ظلم، آن را پر از عدل خواهد كرد.

اگر بنده خدا مي‌دانست كه در ماه رمضان چه بركتي وجود دارد، دوست مي‌داشت كه تمام سال، رمضان باشد.

براي بهشت دري است بنام ريان كه فقط روزه‌داران از آن وارد مي‌شوند.

سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1



:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، قصه و قاصدك، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: پيامبر اعظم,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 6:55



شهادت در حبس

چهار شنبه 27 خرداد 1391

يا حي

بمناسبت شهادت امام موسي كاظم عليه السلام

امام موسى الكاظم عليه السلام بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق(ع) (148 ه.ق.) در بيست سالگى به امامت رسيد و 35 سال رهبرى و ولايت شيعيان را بر عهده داشت. بدين ترتيب ايشان 55  سال بيشتر عمر نكرده‌اند.

ابوالحسن موسي بن جعفر (ع) امام هفتم از ائمه اثني عشر(ع) ونهمين معصوم از چهارده معصوم (ع) تولد آن حضرت در ابواء(محلي ميان مكه و مدينه) به روز يكشنبه 7 صفر سال 128 يا 129 ق واقع شد.

 به جهت كثرت زهد و عبادتش معروف به (العبد الصالح) و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به (الكاظم) گرديد. آن حضرت به كنيه هاي ابو ابراهيم و ابو علي نيز معروف بوده است. مادر آن حضرت حميده كنيزي از اهل مغرب يا اندلس (اسپانيا) بوده است و نام پدر حميده را صاعد مغربي (بربري) گفته اند ..... برادران ديگر امام از اين بانو اسحاق و محمد ديباج بوده اند. امام موسي الكاظم (ع) هنوز كودك بود كه فقهاي مشهور مثل ابوحنيفه از او مسئله مي پرسيدند و كسب علم مي كردند

  چگونگي به امامت رسيدن آن حضرت:

در زمان حيات امام صادق (ع) كساني از اصحاب آن حضرت معتقد بودند پس از ايشان اسماعيل امام خواهد شد. اما اسماعيل در زمان حيات پدر از دنيا رفت ولي كساني مرگ او را باور نكردند و او را همچنان امام دانستند پس از وفات حضرت صادق (ع) عده اي چون از حيات اسماعيل مأيوس شدند پسر او محمد بن اسماعيل را امام دانستند و اسماعيليه امروز بر اين عقيده هستند و پس از او پسر او را امام مي دانند و همينطور به ترتيب و به تفضيلي كه در كتب اسماعيليه مذكور است.

پس از وفات حضرت صادق (ع) بزرگترين فرزند ايشان عبدالله نام داشت كه بعضي او را عبدالله افطحمي دانند اين عبدالله مقام و منزلت پسران ديگر حضرت صادق (ع) را نداشت و به قول شيخ مفيد در (ارشاد) متهم بود كه در اعتقادات با پدرش مخالف است و چون بزرگترين برادرانش از جهت سن و سال بود ادعاي امامت كرد و برخي نيز از او پيروي كردند اما چون ضعف دعوي و دانش او را ديدند روي از او برتافتند و فقط عده قليلي از او پيروي كردند كه فطحيه موسوم هستند.

برادر ديگر امام موسي كاظم (ع) اسحق كه برادر تني آن حضرت بود به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسي كاظم (ع) را قبول داشت و حتي از پدرش روايت مي كرد كه او تصريح بر امامت آن حضرت كرده است.

برادر ديگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردي سخي و شجاع بود و از زيديه جاروديه بود و در زمان مامون در خراسان وفات يافت اماجلالت قدر و علو شأن و مكارم اخلاق و دانش وسيع امام موسي كاظم (ع) بقدري بارز و روشن بود كه اكثريت شيعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرويدند و علاوه بر اين بسياري از شيوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفي و معاذين كثير و صغوان جمال و يعقوب سراج نص صريح امامت حضرت امام موسي الكاظم (ع) را از امام صادق (ع) روايت كردند و بدين ترتيب امامت ايشان در نظر اكثريت شيعه مسجل گرديد.

 ـ شخصيت اخلاقي:

 او در علم و تواضع و مكارم اخلاق و كثرت صدقات و سخاوت و بخشندگي ضرب المثل بود. بران و بدانديشان را با عفو و احسان بيكران خويش تربيت مي فرمود.

 شبها بطور ناشناس در كوچه هاي مدينه مي گشت و به مستمندان كمك مي كرد. مبلغ دويست، سيصد و چهارصد دينار در كيسه ها مي گذاشت و در مدينه ميان نيازمندان قسمت مي كرد. صرار (كيسه ها) موسي بن جعفر در مدينه معروف بود. و اگر به كسي صره اي مي رسيد بي نياز مي گشت معذلك در اطاقي كه نماز مي گذارد جز بوريا و مصحف و شمشير چيزي نبود.

  ـ برخورد حاكمان سياسي معاصر با امام:

مهدي خليفه عباسي امام را در بغداد بازداشت كرد اما بر اثر خوابي كه ديد و نيز تحت تأثير شخصيت امام از او عذرخواهي كرد و به مدينه اش بازگرداند گويند كه مهدي از امام تعهد گرفت كه بر او و فرزندانش قيام نكند اين روايت نشان مي دهد كه امام كاظم (ع) قيام را در آن زمان صلاح و شايسته نمي دانسته است و با آنكه از جهت كثرت عبادت و زهد به (العبد الصالح) معروف بوده است بقدري در انظار مردم مقامي والا و ارجمند داشته است كه او را شايسته مقام خلافت و امامت ظاهري نيز مي دانستند و همين امر موجب تشويش و اضطراب دستگاه خلافت گرديده و مهدي به حبس او فرمان داده است.

 ـ زمخشري در (ربيع الابرار) آورده است كه هارون فرزند مهدي در يكي از ملاقاتها به امام پيشنهاد نمود فدك را تحويل بگيرد و حضرت نپذيرفت وقتي اصرار زياد كرد فرمود مي پذيرم به شرط آن كه تمام آن ملك را با حدودي كه تعيين مي كنم به من واگذاري، هارون گفت حدود آن چيست؟ امام فرمود يك حد آن به عدن است حد ديگرش به سمرقند و حد سومش به افريقيه (آفريقا) و حد چهارمش كناره درياي خزر است. هارون از شنيدن اين سخن سخت برآشفت و گفت: پس براي ما چه چيز باقي مي ماند؟ امام فرمود:
مي دانستم اگر حدود فدك را تعيين كنم آن را به مامسترد نخواهي كرد (يعني خلافت و اداره سراسر كشور اسلام حق منست) از آن روز هارون كمر به قتل موسي بن جعفر (ع) بست. در سفر هارون به مدينه هنگام زيارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قريش و روساي قبايل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا بن عم و اين را از روي فخر فروشي به ديگران گفت. امام كاظم (ع) حاضر بود و فرمود: السلام عليك يا رسول الله، السلام عليك يا ابت (يعني سلام بر تو اي پدر من)مي گويند هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گرديد.

   زندان نمودن امام و چگونگي شهادت:

درباره حبس امام موسي (ع) به دست هارون الرشيد شيخ مفيد در ارشاد روايت مي كند كه علت گرفتاري و زنداني شدن امام، يحيي بن خالد بن بر مك بوده است زيرا هارون فرزند خود امين را به يكي از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث كه مدتي هم والي خراسان بوده است سپرده بود و يحيي بن خالد بيم آن را داشت كه اگر خلافت به امين برسد جعفربن محمد را همه كاره دستگاه خلافت سازد و يحيي و بر مكيان از مقام خود بيفتند. جعفر بن محمد بن اشعث شيعه بود و قايل به امامت موسي (ع) و يحيي اين معني را به هارون اعلام مي داشت. سرانجام يحيي پسر برادر امام را به نام علي بن اسماعيل بن جعفر از مدينه خواست تا به وسيله او از امام و جعفر نزد هارون بدگويي كند. گويند امام هنگام حركت علي بن اسماعيل از مدينه او را احضار كرد و از او خواست كه از اين سفر منصرف شود. و اگر ناچار مي خواهد برود از او سعايت نكند. علي قبول نكرد و نزد يحيي رفت و بوسيله او پيش هارون راه يافت و گفت از شرق و غرب ممالك اسلامي مال به او مي دهند تا آنجا كه ملكي را توانست به هزار دينار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدينه امام و جمعي از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت يا رسول الله از تو پوزش مي خواهم كه مي خواهم موسي بن جعفر را به زندان افكنم زيرا او مي خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بريزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بيرون بردند و او را پوشيده به بصره نزدوالي آن عيسي بن جعفربن منصور بردند.

 عيسي پس از مدتي نامه اي به هارون نوشت وگفت كهموسي بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز كاري ندارد يا كسي بفرست كه او را تحويل بگيرد يا من او را آزاد خواهم كرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربيع سپرد و پس از مدتي از او خواست كه امام را آزاري برساند اما فضل نپذيرفت و هارون او را به فضل بن يحيي بن خالد برمكي سپرد. چون امام در خانه فضل نيز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنيدن اين خبر در خشم شد و آخر الامر يحيي امام را  به سندي بن شاهك سپرد و سندي آن حضرت را در زندان مسموم كرد و چون آن حضرت از سم وفات يافت سندي جسد آن حضرت را به فقها و اعيان بغداد نشان داد كه ببيند در بدن او اثر زخم يا خفگي نيست. بعد او را در باب التبن در موضعي به نام مقابر قريش دفن كردند. كاظمين زيارتگاه عاشقان آن امام همام

تاريخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر يا پنجم يا بيست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگي گفته اند.

 

نجمه همسر امام:

 

 نجمه , مادر بزرگوار امام رضا(ع ) و از زنان مومنه , پارسا, نجيب و پاكيزه بود.حميده ، همسر امام صادق (ع )، او را كه كنيزى از اهالى مغرب بود، خريد و به منزل برد.

نجمه در خانه امام صادق (ع )، حميده خاتون را بسيار احترام مى كرد و به خاطر جلال و عظمت او، هيچ گاه نزدش نمى نشست !روزى حميده در عالم رويا، رسول گرامى اسلام (ص )را ديد كه به او فرمودند:اى حميده ! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خودموسى درآور زيرا از او فرزندى به دنيا خواهد آمد كه بهترين فرد روى زمين باشد.پس از اين پيام ، حميده به فرزندش امام كاظم (ع ) فرمود: پسرم !.نـجـمـه بانويى است كه من هرگز بهتر از او را نديده ام ، زيرا در زيركى و محاسن اخلاق ، مانندى ندارد.من او را به تو مى بخشم ، تو نيز در حق او نيكى كن .ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر(ع ) و نجمه ، نورى شد كه در شكم مادر به تسبيح و تهليل مـشـغـول بـود و مـادر از آن ، احـسـاس سنگينى نمى كرد وچون به دنيا آمد، دست ها را بر زمين گذاشت ، سر را به سوى آسمان بلندكرد و لب هاى مباركش را به حركت درآورد: گويا با خدايش رازو نيازمى كرد.پس از تولد امام هشتم (ع )، اين بانوى مكرمه با تربيت گوهرى تابناك ، ارزشى فراتر يافت .

  فرزندان امام:

بنا به گفته شيخ مفيد در ارشاد امام موسي كاظم (ع) سي و هفت فرزند پسر و دختر داشت كه هيجده تن از آنها پسر بودند و علي بن موسي الرضا (ع) امام هشتم افضل ايشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسي و محمد بن موسي و ابراهيم بن موسي بودند. يكي از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله عليها است كه قبرش در قم مزار شيعيان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را كمتر و بيشتر نيز گفته اند.

   تأثير علمي آن بزرگوار:

 

امام هفتم (ع) با جمع روايات و احاديث و احكام و احياي سنن پدر گرامي و تعليم و ارشاد شيعيان، اسلام راستين را كه با تعاليم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد (ع) نظم و استحكام يافته بود حفظ و تقويت كرد و علي رغم موانع بسيار در راه انجام وظايف الهي تا آنجا پايداري كرد كه جان خود را فدا ساخت.

 

سخناني از آن امام معصوم عليه السلام:

عَونُكَ لِلضَّعيفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛

 كمك كردن تو به ناتوان، بهترين صدقه است.

لَو كانَ فِيكُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛

 اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن كامل) در ميان شما بود، قائم ما قيام مي‌كرد.

لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحاسِب نَفسَهُ في كُلِّ يَومٍ؛

 كسى كه هر روز خود را ارزيابى نكند، از ما نيست.

ما مِن شَى‏ءٍ تَراهُ عَيناكَ إلّا و فيهِ مَوعِظَةٌ؛

 در هر چيزى كه چشمانت مي‌بيند، موعظه‌‏اى است.

مَن كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ يَومِ القِيامَة؛

هر كس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قيامت از او باز مي‌دارد.

 مبادا حريم ميان خود و برادرت را (يكسره) از ميان ببرى؛ چيزى از آن باقى بگذار؛ زيرا از ميان رفتن آن، از ميان رفتن شرم و حيا است.

 

خداي متعال براي هدايت مردم دو «حجت» قرار داده است، حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار، رسولان و پيامبران و امامان عليهم السلام هستند و حجت پنهان، عقل هاي مردم است.
بخيل کسي است که در آنچه خداوند عزوجل بر او واجب فرموده بخل ورزد و از انجام آن خودداري کند.
حضرت به قبري نگريست و فرمود «زندگي دنيا که سرانجامش اين باشد، شايسته آن است که از آغاز نسبت به آن زهد و بي رغبتي ورزند و از پايانش بترسند.
کسي که مردانگي ندارد، دين ندارد و کسي که عقل ندارد، مردانگي ندارد. باارزش ترين مردم کسي است که دنيا را براي خود ارزش نداند.



:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: امام موسي كاظم,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 6:54



سخن26

سه شنبه 9 خرداد 1391

یا رحیم

هر کس که مرتکب اشتباهی نشده دست بکاری هم نزده و کار نو و جدیدی هم انجام نداده!

فردوسی: خرد و دانش دانا در گفتار او آشکار می‌شود.

پاسکال: دنیا سراسر زیبایی و کمال است و ما کمتر متوجه آن هستیم.

بزرگمهر: خردورزان همیشه به راه آزادگان و راستان می‌روند.

سقراط: فاش نکردن اسرار مردم، دلیل کرامت و بلند همتی است.

بایزید بسطامی: یا خود را چنان نشان بده که هستی، یا چنان باش که می‌گویی.

شریعتی: لحظه را می‌گذراندیم تا به خوشبختی برسیم! غافل از اینکه خوشبختی در همان لحظه‌ها بود.

ابوعلی سینا: معلم نفس خود و شاگرد وجدان خویش باش.

سخن 25   سخن24   سخن 23   سخن 22    سخن21    سخن20   سخن19   سخن 18  سخن17   سخن16   سخن 15   سخن14   سخن 13  سخن12   سخن11  سخن10    سخن9   سخن8  سخن 7  سخن 6   سخن5   سخن4     سخن3    سخن2     سخن1   



:: موضوعات مرتبط: عمومي، قصه و قاصدك، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: پندها,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 13:38



اشك حيدر

چهار شنبه 5 ارديبهشت 1391

يا عزيز

به مناسبت شهادت يگانه دخت پيامبر اعظم(ص) شعري از عزيزي در پي مي‌آوريم

 

بايد از فقدان گل، خونجوش بود ياس كبود

در فراق ياس، مشكي پوش بود


ياس ما را رو به پاكي مي برد

رو به عشقي اشتراكي مي برد

ياس يك شب را گل ايوان ماست

ياس تنها يك سحر مهمان ماست


بعد روي صبح، پرپر مي شود

راهي شبهاي ديگر مي شود


ياس مثل عطر پاك نيّـت است

ياس استنشاق معصوميّـت است


ياس بوي حوض كوثر مي دهد

عطر اخلاق پيمبر مي دهد


حضرت زهرا دلش از ياس بود

دانه هاي اشكش از الماس بود


داغ عطر ياس زهرا زير ماه

مي چكانيد اشك حيدر را به چاه


عشق محزون علي ياس است و بس

چشم او يك چشمه الماس است و بس


اشك مي ريزد علي مانند رود

بر تن زهرا: گل ياس كبود


گريه كن زيرا كه دُخت آفتاب

بي خبر بايد بخوابد در تراب


اين دل ياس است و روح ياسمين

اين امانت را امين باش اي زمين


نيمه شب دزدانه بايد در مغاك

ريخت بر روي گل خورشيد، خاك



:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، قصه و قاصدك، علمي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: امام علي,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 11:45



نقطه

سه شنبه 22 فروردين 1391

يا اول

شايد از عجايب تعاريف  در جهان تعريف نقطه هندسي است، البته نقاط ديگر خود گفتاري ديگر مي‌خواهند که گاهي آنها نيز از شگفتي نقطه هندسي چيزي کم ندارند! تعاريفي سخت و گاه متناقض و بعضي نيز ناقص.نقطه از هيچ تا همه چيز

تقطه هندسي خود در شگفتي يک است.بدين جهت عجيب است که در فلسفه شايد بوجود آمدن مرغ و تخم مرغ يک مثال معروف باشد يعني کدام اول بوده يا کدام اول خلق شده و جواب از هر نوع که باشد به ضد خواهد رسيد مهم جواب نخواهد بود.

من بنوعي ديگر اين ضديت را در نقطه هندسي يافته‌ام و بايد اشاره نمود که درک و ذهن آنقدر قوي ساخته شده و پيجيده است که بتواند مسائلي به اين بغرنجي را ايجاد نمايد و به هيچ کس هم آسيب نزد .....شايد.

بايد پرسيد آيا شما به تعريف نقطه،خط،سطح و حجم در هندسه توجه کرده‌ايد؟

نقطه را چنين تعريف کنند:نهادي تصوري است در فضا که به خودي خود وسعت و اندازه‌اي ندارد. نقطه اساس زبان هندسه‌است و شکل‌هاي هندسي از آن منشاء مي‌گيرند.

شايد اين مسئله بغرنج و نامتقارن براي شما به آساني درک شد و به کناري رفت ولي بيائيم کمي روي ان مکث کنيم براي چه؟

اگر به اشکال هندسي و فضايي و حجمي توجه کنيم وجود دارند ولي نقطه اصلاً وجود ندارد!

تعجب اينجاست که از هيچ ما همه چيز را ساخته‌ايم!

خيلي براي خودتان سخت نگيريد چون اين اول بار نيست که ذهن بشر از هيچ همه چيز و از همه چيز هيچ مي‌سازد.!

در تعريف نقطه نه طول داريد نه عرض و نه عمق(ارتفاع) در حالي که خط امتداد و طول دارد اولين حرکت بسوي تعريف از هيچ اينجاست

وقتي يک چيزي طول ندارد بي نهايت آن هم نمي‌تواند طول داشته باشد حال مي‌بينيد که در تعريف خط اين قانون رياضي ناديده مي‌شود و از نقطه امتداد و طول حاصل مي‌شود در حالي که اينجا هم عرض و پهنا و عمق موجود نيست.

اگر در تعريف سطح هم توجه شود طول و عرض هست ولي باز هم عمق وجود ندارد!

خب اين سطوح هستند که حجم را بوجود مي‌آورند پس سطح هم مثل نقطه در بي‌نهايت عمق پيدا مي‌کند!

شايد مثال ابتداي نوشته به ذهن شما آيد که بخواهيد آنچه را که ذهن درک کرده را بيآوريد يعني بگويد اين حجم بود که خود ايجاد کننده سطح و سپس خط و بعد نقطه شده است

يعني جاي مرغ و تخم مرغ را عوض کنيد مشکل اين نيست که کدام کدام را بوجود آورده يا کدام اول بوده و ديگري را ساخته مسلم است که در ذهن ابتدا نبوده ولي تعاريف و مسائل باعث ايجاد آن در ذهن شده است يعني براي حجم ما مرزي قائل شده‌ايم از هيج و آنرا سطح ناميديم چون اگر کوچکترين تصوري از عمق برايش داشته باشيد به مسائل اصلي رياضي و هندسي جوابي پيدا نمي‌کنيد بلکه غير قابل حل خواهند شد اما اينکه ادراک انسان چيزي را در خود بوجود آورده که اصلاً در جهان خارج نمي‌تواند باشد عجيب نيست.

شما سطح را از حجم استنتاج و خط را از سطح و نقطه را از خط موجود کرده‌ايد و اين يعني از بود نيست درست کردن

که البته فقط و فقط ذهن شما قادر به چنين عمل فوق‌العاده‌اي است آنوقت خالق اين ذهن و درک شما و در عالم ديگر چه‌ها مي‌تواند بسازد آنهم نه ذهني بلکه واقعي جاي سوال ندارد!؟ واقعاً جاي هيچ سوالي باقي نيست که نيست! تاکيد بر نيست را دست کم نگيريد!

برگه کاغذي جلو خود نگهداريد شما با يک جسم داراي حجم روبرو هستيد حالا يک لبه کاغذ را نگاه کنيد آنچه را که بين صفحه و فضاي خارج مي‌بينيد خط است اگر بين لبه و فضا کمي جابجا بشويد از خط خارج شده‌ايد يا وارد فضا شده‌ايد يا وارد صفحه کاغذ اين مرزي که نيست همان خط است

در ذهن شما يک انتزاع از خط بوجود آمد که مي‌توانيد مسائل رياضي بسياري را با آن حل کنيد ولي بدون اين خط هندسه بي‌معني خواهد بود. و اين همچنان ادامه دارد

بقول حافظ:

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولي

عشق داند که در اين دايره سرگردانند

بله آنچه که در هندسه و هندسه‌داني مورد تصور و بحث است يک نقطه پوچ است ولي در عالم وجود واقعاَ يک دايره است

و در خلقت جهان هستي همه مثل همان نقطه هستند که هيچ‌اند اما در همين هيچ يک دايره است که همه را سرگردان کرده است

و در عرفان معني پيدا مي‌کند هيچ و همه.

در مورد سياه چاله‌ها که يک مبحث بزرگ علمي در كيهان‌شناسي است من قضيه بسط و قبض جهان را در همين ديدم جايي که جهان در حال گسترش است اما در ديدي ديگر جهان در حال انقباض مي‌باشد

فقط بستگي به نوع نگاه دارد

وقتي از يکسوي به سياه چاله مي‌نگريم همه چيز را دارد در خود فرو مي‌برد آنجا هيچ ذره‌اي قدرت گريز از مرکز را ندارد حتي نور! اما درست در مقابلش نورافشاني است و گستردگي در فضا و انبساط

و ما حيران که جهان در حال گسترش است يا در حال انقباض و در هم فرو رفتن ولي در اصل اين دو تناقض يکي است

براي خالق جهان که از بالا به آن نگاه مي‌کند يکي است و براي ما که با قويترين تلسکوپ‌ها مي‌نگريم و با سخترين مسائل رياضي و هندسي و مثلثاتي و... پيدا مي‌کنيم فقط از يک بعد مي‌نگريم و يکي از آنها را بيشتر نمي‌توانيم ببينيم يا انقباض يا انبساط.

و بقول حافظ در ادامه همين غزل دارد که:

وصل خورشيد به شبپره اعمي نرسد

که در آن آينه صاحب نظران حيرانند

گر شوند آگه از انديشه‌ي ما مغبچگان

بعد ازين خرفه‌ي صوفى به گرو نستانند

زاهد ار رندى حافظ نکند فهم چه شد

ديو بگريزد از آن قوم که قرآن خوانند

بدرستي که انديشمندترين‌ها هم در همين نقطه حيران و سرگردان مانده‌اند که هست و نيست آنرا نمي‌دانند

چه به ذره نگاه شود و چه کهکشان هر دو حيران کننده است

و چه به نقطه و چه به دايره

در اصل وقتي ما هندسه را مي‌خوانيم و يا درس مي‌دهيم بجاي نشان دادن يک نقطه داريم يک دايره را ترسيم مي‌کنيم و در همان حال مي‌گويم نقطه

بعد در تعريف نقطه از وجود يک هيچ صحبت مي‌کنيم.

همان وقتي كه ما داريم يك چيز كوچك را مشاهده مي‌كنيم در آن يك عظمت نهفته است

بقول هاتف عليه‌الرحمه:

در ترجيح بند؛ که يکي هست و هيچ نيست جز او،وحده لااله الاهو

دل هر ذره را که بشکافي

آفتابيش در ميان بيني

هرچه داري اگر به عشق دهي

کافرم گر جوي زيان بيني

دل هر ذره كه هيچ در دل هر هيچ بشكافي دنيايي با عظمت خواهي يافت و در اين ميان من حيران از اين آفرينش پر رمز و راز!



:: موضوعات مرتبط: علی اکبری، علوم پايه، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: نقطه و دايره,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 8:59



سخن25

سه شنبه 29 فروردين 1391

يا لطيف

حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليه:

پاداش خوشرويي در برابر مومن، بهشت است و خوشرويي با دشمن ستيزه جو، انسان را از عذاب آتش باز مي‌دارد.

بهترين شما کسي است که در برخورد با مردم نرم‌تر و مهربان‌تر باشد و ارزشمندترين مردم کساني هستند که با همسرانشان مهربان و بخشنده‌اند.

همانا سعادتمند حقيقي کسي است که امام علي عليه السلام را در دوران زندگي و پس از مرگ دوست داشته باشد.

خداوند نيکي به پدر و مادر را واجب کرد تا مردم از خشم او در امان بمانند و دستگيري از خويشان را موجب افزايش عمر و سبب فزوني جمعيت و قدرت قرار داد.

کسي که عبادتهاي خالصانه خود را بسوي خدا بفرستد، پروردگار کريم، برترين مصلحت را بسويش روانه مي‌کند.

رب العالمين پرهيز از افترا و دشنام را براي دور شدن از لعنت واجب فرمود و دزدي را منع کرد تا مردمان راه عفت پويند.

سخن24   سخن 23   سخن 22    سخن21    سخن20   سخن19   سخن 18  سخن17   سخن16   سخن 15   سخن14   سخن 13  سخن12   سخن11  سخن10    سخن9   سخن8  سخن 7  سخن 6   سخن5   سخن4     سخن3    سخن2     سخن1   



:: موضوعات مرتبط: قصه و قاصدك، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: حضرت فاطمه,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 8:58



سخن24

سه شنبه 11 اسفند 1390

يا حي

امام جواد عليه السلام:

خداوند چنانكه بر خشم بر زنان و كودكان خشمگين مي‌شود بر هيچ چيز ديگر چنين خشمگين نمي‌شود.

آنکس که به غير روي آورد خداوند به همان واگذارش مي‌کند.

فاش کردن کاري پيش از استوار کردن آن سبب تباهي آن مي‌شود..

فساد اخلاقي آدم بر اثر معاشرت با بي‌خردان است.

نيکوتر از شگفتي در گفتار اين است که سخن نگويي.

در کارها ثابت قدم باشيد تا کامياب و موفق شويد.

عالمان به سبب زيادي جاهلان غريبند.

توجه قلبي به پروردگار متعال بهتر و سزاوارتر است از خسته کردن اعضا با ظاهر عبادات.

سخن 23   سخن 22    سخن21    سخن20   سخن19   سخن 18  سخن17   سخن16   سخن 15   سخن14   سخن 13  سخن12   سخن11  سخن10    سخن9   سخن8  سخن ?  سخن ?   سخن?   سخن?     سخن3    سخن?     سخن1   



:: موضوعات مرتبط: قصه و قاصدك، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: امام جواد,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 10:43



ازدياد مرض

شنبه 1 اسفند 1390

يا شافي

فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ فَزَادَهُمْ اللَّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا کَانُواْ يَکْذِبُونَ‏

در دلهاى منافقان، بيمارى است پس خداوند بيمارى آنان را بيافزايد. و براى ايشان عذابى دردناک است، به سزاى آنکه دروغ مي‌گويند.

10-بقره

در علم و معلوم به اين نکته اشاره شده که علم خدا چگونه است و اين خود تفاوت دارد با معلوم.

در اين آيه نيز يک نسبت قهري را به خود نسبت داده است نشان به اين است که آن امر و هر امر ديگري در دنيا و آخرت و همه عوالم بي سنت او نيست يعني همه امور در اراده و يد قدرت باري تعالي است.

ولي خداوند همه امور را با يک قاعده کلي در آميخته است اگر امر الف صورت گيرد نتيجه يک بدست خواهد آمد

اگر امر ب انجام شود نتيجه دو بدست آيد و.......

اين نيست که شما در نتيجه انجام امر الف که نتيجه قهري 1 را داراست به نتيجه 2 يا 3 و يا هر غير 1 ديگري برسيد! چون آنها خود نتيجه قهري امور ب و ج و د و .... هستند.

مگر اينکه! بخواهد عجزي بنمايش درآيد يا خيري بالاتري در اراده پروردگار صورت گيرد که در اينجا محل بحث نيست و در نوشته‌هاي معجزه خود مفصل بيان گرديده است

اينکه وقتي آب را تا 100 درجه سانتي‌گراد گرم کنيد بخار مي‌شود يک نتيجه قهري امر گرم نمودن آب است اما همين گرما در آهن نتيجه ديگري حاصل مي‌کند مسلم است آهن در 100 درجه گرما بخار نخواهد شد يا ذوب نمي‌گردد که خود شامل قانون ديگر است و نتيجه يک امر ديگرازدياد مرض

ترکيب اکسيژن و هيدروژن با نسبت يک به دو ايجاد آب است اين يک قاعده کلي است و خداوند قرار نيست که آنرا تغيير دهد يا تا زماني ثابت بعد از آن يک قانون ديگر را جايگزين آن نمايد اينها در عالم ثابت هستند.

پس در اين آيه پروردگار هستي يک امر حتمي را متذکر شده است که اگر در جان و دل کسي مرض (نفاق و دروغ و....) وارد شود فرد اگر درمان نشود مرض تکثير يافته و زياد مي‌شود.

نکته ظريف در اين راه يافتن مرض است بايد سعي زياد نمائيم که ميکروب وارد قلب نشود اگر شد که غذاي آماده و محل تکثير فراهم است! جاي محبت و گرمي دل است وقتي اين محل در اختيار ميکروب و مرض قرار گيرد رشد خواهد کرد و رذائل اخلاقي در آن جولان خواهند داد، همانطور که خوبي‌ها و اخلاق پسنديده در آن رشد مي‌يابند.

اين زياد شدن نتيجه قهري ورود آفت و مرض به يک جاي نرم و گرم و مناسب رشد است و جان انسان جنين جايي دارد بايد در دريچه قلب ودل و جان را مصون از ورود ميکروب نمود و گرنه ذره فاسد وارد شد بايد سريع آنرا خارج کرد و يا کشت وگر نه فرد مواظبت نکند و دلخوش باشد که اين ذره کاري از دستش بر نمي‌آيد و دچار غرور بي‌جا شده است و ميکروب کار خودش را خواهد کرد و بيماري گسترش بافته و مرض زياد مي‌شود.

اين آيه اشاره به نتيجه دارد نه اينکه خداوند مرض در قلب را زياد مي‌کند بلکه خداوند کسي را که مراقبت از جان و دل خود همت نمي‌کند اخطار مي‌دهد که اگر اين مراقبت نکنيد هرآينه اين نتيجه پيش مي‌ايد  اين حاصل چنين مراقبه نکردن خواهد بود.

البته ما از خداوند بايد همان خواست و اراده خواستن و توفيق را هم از او بخواهيم .

متذکر مي‌شود که اين فهم ناقص کلام الهي در حد حقير است و گر نه بسيار دارد معني در يک کلام اين آيه.

اگر به آيات قبلي اين آيه که افراد منافق و دروغگو را بيان داشته و در ادامه اين آيه نيز به امر دروغ تسريع شده مفهوم زياد شدن مرض و در آنها يک امر عادي مي‌نمايد به اين مفهوم که کساني نه اينکه مراقبت نمي‌کنند بلکه اسرار دارند که مرض وارد جان(قلب و جان و دل همه يک معني دارند و منظور تلمبه خون در بدن نيست) آنها شود و نفاق و دروغ و ديگر رذايل آنها آشکار است.

حالا خودمان از عقلمان سوال کنيم اگر وارد محيطي بشويم که فاسد است و محيط آلوده‌اي است و باعث مثلاً بيماري وبا مي‌شود آيا اگر گفته شود وارد نشويد و فردي بگويد من قوي‌تر از اين هستم که به وبا دچار شوم وقتي وارد شد اگر چند ميکروب وارد بدن او شد و فرد بدين علت که بدن قوي داشته و اين چند ميکروب ريز کاري از پيش نخواهند برد آيا در اينجا بيمار شدن او در آينده تقصير کيست مسلم خودش مقصر است اما افزايش و زياد شدن ميکروب از کجاست مسلم يک امر قهري است که حاصل رشد و تکثير بيماري در جاي مناسب است همه اين امور جز قاعده کلي است که خداوند بوجود آورده و سنت تغيير ناپذير حق.

مراقبت کردن يک امر اختياري است که از ذي‌شعور لازم است و اين اختيار باعث رشد و کمال است و گرنه چه کمالي متصور است وقتي همه در يک راه به اجبار در حرکت باشند.

بيماري روحي و بيماري جاني و جسمي در کليت يکسان هستند.

اگر فردي يکبار دروغ گفت و از اينکار پشيماني بعمل نياورد مراقبت که نکرده هيج بلکه به عمل خود هيچ تذکري نيز نداده است دريجه ورود بيماري را باز کرده ولي انسان مراقب وقتي به اين نقطه رسيد سريع پشيمان شده و خود را سرزنش کرده و هشدار مي‌دهد و مواظبت بعمل مي‌آورد که تکرار نشود. علماي عمل به مراقبه اينجا خود را مجازات هم مي‌کنند که اين باعث شود که مصونيت پيدا کنند مثلا روزه مي‌گيرند بخاطر اين مراقبت نکردن يا چند رکعت نماز بجا مي‌اورند و ... که همه باعث مي‌شود که رشد و کمال يافته و بيماري در آنها تکثير نشود.

نکته اشاره شده در آيات ديگري نيز اشاره شده‌اند که نشان مي‌دهد رشد و تکثير مخصوص بيماري تنها نيست بلکه اخلاق نيکو هم وقتي وارد قلب شوند رشد يافته و زياد مي‌شوند، همچون: علم، هدايت و ايمان، قابل افزايش معرّفى شده است. همانند: «زدنى علماً» 114طه، «زادتهم ايمانا» 2انفال و «زادهم هدى» 17محمد. همچنين برخى از امراض و اوصاف ناپسند مانند: رجس، نفرت، ترس و خسارت نيز قابل ازدياد دانسته شده‏‌اند. همانند:  «زادتهم رجساً» 125توبه و «زادهم نفوراً» 60فرقان و «مازادوکم الاّ خَبالاً» 47توبه و «ولا يزيد الظالمين الاّ خساراً» 82اسراء.

با توجّه به آيات مذکور، معلوم مي‌شود که سنّت خداوند و قانون کلي، آزادى دادن به هر دو گروه خير و شر است. «کلاّ نُمدّ هؤلاء و هؤلاء» 20اسراء.

توجه به اين اصل که همه امور از خداست و اين زياد شدن هم از اوست بلکه اينها همه از قوانين و سنت‌هاي الهي است ما بايد اينرا بدانيم نه اينکه نتيجه بگيريم که ما در اجبار هستيم و مرض زياد مي‌شود بله مرض زياد ميشود وقتي که قلب محل محبت و احسان و نيکي و جاي مهر و گرمي و صميمت در اختيار اغيار و امراض قرار گيرد بجاي صفات نکوي ياد شده.

مقصر در ماست كه مراقبت نكرديم.



:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علمي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: تربيت,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 13:26



پناه بي پناه‌هان

یک شنبه 1 بهمن 1390

يا محسن

اي چشم گريان از غم فراق بهترين بنده و شايسته‌ترين خلق نزد تو، اي در حزن نشسته براي رفتن خُلق عظيم به سوي خالق. اي دل غمبار از عروج مهربان‌ترين خلق به خلق از خاک به افلاک.

دمي غصه و غم از رحلت والاترين نبي و آخرين نبي اعظم حضرت محمد مصطفي (ص) به سوي خالق خويش. پيامبري که براي امت رحمت بود و برکت.

پس رحلت جانگدازش تسليت باد

و تسليتي مضاعف براي شهادت سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبي عليه‌السلام و سلاله پاکش حضرت امام رضا عليه السلام.

در آستانه سالروز رحلت پيامبر گرامي اسلام حضرت محمدبن عبدالله(ص) و شهادت امامان بزرگوارمان حضرت امام حسن مجتبي(ع) و حضرت امام رضا(ع) و در ايامي که دل ها از فراق ، داغدار و چشم ها به ماتم اشکبار است، سروده اي در وصف رسول خدا(ص)

مگر يتيم نبودي خدا پناهت داد
خدا که در حرم امن خويش راهت داد
هجوم جهل و خرافه، هجوم تاريکي
خدا پناه در آن دوره سياهت داد
خدا، خدا و خدا، آن خداي بي مانند
همان که عصمت پرهيز از گناهت داد
همان که جان نجيب تو را مراقب بود
همان که سينه خالي زاشتباهت داد
توان و توشه به پايان رسيده بود، ولي
خدا رسيد به فرياد و زاد راهت داد
بگو که نعمت پروردگار پنهان نيست
خدا که دست تو را خواند و دستگاهت داد
خدا که چشم تو را با نماز روشن کرد
خداکه فرصت تشخيص راه و چاهت داد
چقدر واقعه آسماني و شفاف
خدا به يمن دعاهاي صبحگاهت داد
خدا که عاقبتي خير و خوش عطايت کرد
خدا که آينه را نور با نگاهت داد
قسم به روز، که خورشيد شمع خانه توست
قسم به شب که خدا برتري به ماهت داد
خدا که اشک تو را جلوه گهر بخشيد
خدا که شعله روشن به جاي آهت داد
خدا که جان تو را از الهه ها پيراست
خدا که غلغله قول لااله ات داد
يتيم آمده ام، مانده ام، پناهم ده
مگر يتيم نبودي خدا پناهت داد

گوهر صلوات

چراغ هدايت گري بشر، همواره روشن است؛ چنان که نام پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله جاويد است. روزهاي مقدس خدا، يادواره هايي از فضايل‌ند و امروز، رنگ و بوي صلوات گرفته ايم. امروز در فضايي آکنده از بغض و غزل گريه، دل را قرين عطر صلوات مي کنيم و در غمِ گل هاي محمدي شريک مي شويم. انگيزه اي فراهم شده تا با ارج نهادن به تلاش هاي بي وقفه حبيب خدا، از خوان پر کرامت صلوات بهره مند شويم. فرصتي مهيا شده تا پس از بررسي «معناي اين ذکر شريف» و «چگونگي درود عرشيان و فرشيان»، و نيز بررسي «صلوات در قرآن کريم» و «نماز»، به مساحت معنوي اين ذکر کوتاه بيشتر پي ببريم. از جمله بدانيم: «صلوات گناهان را از ميان مي برد»، «وسيله برآمده شدن حاجات است»، «فقرزدايي مي کند»، «باعث استجابت دعا مي شود»، «نقش مهمي در قيامت و در سنجش اعمال دارد» و «در محو شدن گناهان مؤثر است».

با هم به سمت دشت اشراق صلوات گام برمي داريم:

اللهم صل علي محمد و آل محمد

در حزن بي شمار

مسجدالنبي در تراکم سوگ واژه هاي وداع، غمگنانه ترين تصوير امروز است. صلوات و محراب و منبر، در جامه اشکند و مهرانگيزترين خانه وحي، در حزن بي شمار. صحيفه هاي رسولان پيشين، در محضر شريف قرآن با دسته گل هاي تسلي نشسته اند. سرتاسر امروز، درياي تيره ماتم است. بوي شرجي عزا، سرزمين شعرهاي آيين را فرا گرفته است.

28 صفر، پاي هموارترين بيان ها را نيز به تيغستان اندوه کشانده است. تاريخ که روزگاري هجرت طربناک پيامبر را تا مدينه عاشق ديده بود، اينک اين هجرت غمبار را چگونه روايت کند؟ دستي کو تا غبار تلخ مرثيه را بزدايد؟ همه هستي مصيبت زده اند. با کوچ زبده وجود، گرداگرد دين برگزيده، شيون هايي از تبار غروب است و ماتم سرايي. نگاه کن کنار رسالت سبزي که بر دوش قلم نهاده شده، داغ بيست و هشتم صفر را.

معناي صلوات

صلوات در اصل به معناي دعاست و نماز را به دليل دربرداشتن دعا، «صلاة» مي گويند. در عرف، صلاة را بر دو چيز اطلاق مي کنند: يکي «درود»، که دعايي خاص است و ديگري «نماز» که عبادتي مخصوص است.

گفته اند حقيقت دعا آن است که بنده با تمام اعضا خدا را بخواند. درود دهنده نيز بايد گاه فرستادن صلوات، دلش با زبان موافق باشد و اين الفاظ کوتاه و روشن را با تأمّل و توجه جان، همراهي کند.

پژوهش بيشتر در ترجمان صلاة، ما را به احتمال هاي ديگري در اين زمينه رهنمون مي‌سازد: گروهي صلاة را از «صله» دانسته اند و بر اين عقيده اند که نمازگزار حقيقي آن است که در حال نماز، از خلق منفصل و به خالق متصل گردد، و درود دهنده کامل نيز آن است که از آثار بدعت، منقطع و به انوار سنت متصل شده باشد. دسته ديگر، ريشه صلاة را «تصليه» مي دانند که به معناي پيروي است. بر اين اساس، نمازگزار، پيرو شارع در امر او و درود دهنده، تابع پروردگار و فرشتگان خواهد بود، به فرموده آيه شريف: «إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَي النَّبِيِّ». (احزاب: 56)

صلوات در قرآن کريم

قرآن مجيد در آيات فراواني، از آخرين سفير الهي و اين شخصيت پرفروغ عالم هستي، به شکل هاي گوناگون سخن گفته و چهره مقدس و ملکوتي اش را به تصوير کشيده است. گاه نام مقدسش را با تعظيم ياد مي کند. زماني اطاعت از او را اطاعت از پروردگار و نافرماني او را نافرماني خدا برمي شمارد. گاهي به وجود پربرکتش سوگند ياد مي کند و وقتي ديگر به دفاع از او برمي خيزد.

خداي کريم افزون بر بيان اوصاف پيامبراعظم صلي الله عليه و آله در قرآن مجيد، احترام به آن حضرت را يکي از واجبات مسلمانان برشمردهو در آياتي، همگان را به اين امر مهم و وظيفه شرعي فراخوانده است. از جمله مصداق هاي آشکار احترام پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله ، مسئله صلوات است. جالب اينکه پروردگار پيش از آنکه چنين دستوري را صادر کند، نخست خود و فرشتگانش براي پيامبر، صلوات مي فرستند و سپس مي فرمايد: «اي مؤمنان! شما نيز به دليل اداي احترام و رعايت حقوق رسول خدا صلي الله عليه و آله بر او صلوات و درود بفرستيد». (احزاب: 56)

پيوند صلوات و نماز

در تفسير منسوب به امام حسن عسکري عليه السلام آمده است: «از حقوق نماز اين است که پس از نماز، با اعتقاد به اينکه پيامبر و آلش بهترين انتخاب شدگان هستند، بر آنها صلوات بفرستي».

از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده است: «روزه با دادن زکات فطره تمام مي شود، همان طور که نماز با صلوات بر محمد و آلش به پايان مي رسد. کسي که روزه بگيرد و عمدا زکات فطره ندهد، روزه اش، روزه نيست، همان گونه که اگر کسي نماز بخواند و عمدا صلوات بر محمد و آلش را ترک کند، نمازش، نماز واقعي نخواهد بود».

صلوات، برطرف کننده نياز

پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «صلوات فرستادن شما بر من، باعث روا شدن نيازهايتان است. در اين صورت، خدا را از شما راضي مي گرداند و اعمالتان را پاکيزه مي کند.»

امام صادق عليه السلام روش خواستن حاجت را اين گونه شرح مي دهد: «هرگاه اراده کرديد چيزي از نيازمندي هاي دنيا را از خداوند سبحان بخواهيد، ابتدا بايد خدا را بستاييد و سپس بر محمد و آل محمد صلوات بفرستيد. آن گاه حاجت خود را از خداوند کريم درخواست کنيد.»

نيز از آن حضرت است که: مردي وارد مسجد شد و پس از به جا آوردن نماز، دست به سوي درگاه خدا بلند کرد و نيازهاي خود را طلبيد. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله که در مسجد حضور داشت، با مشاهده اين وضع فرمود: اين بنده در خواسته خود از خدا تعجيل کرد. سپس شخص ديگري آمد و دو رکعت نماز گزارد و ثناي خدا را به جا آورد. آن گاه بر محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله صلوات فرستاد و خدمت حضرت رسيد. رسول خدا صلي الله عليه و آله به او فرمود: «دعايت در آستانه اجابت است».

برطرف شدن فقر با صلوات

فرستادن صلوات، توان گري مي آورد و فقر را از انسان مي زدايد. گويند: فقيري در حال تنگ دستي پيامبر را در خواب ديد. حضرت به او فرمود: اگر مي خواهي بي نياز شوي و خداوند براي تو از آسمان روزي برساند، بر من صلوات بفرست. پس از اين خواب، آن مرد شروع به فرستادن صلوات کرد. چند روزي نگذشته بود که در راه عبور از خرابه اي، پايش به خشتي خورد و هنگامي که خشت کنار رفت، ناگهان چشمش به گنجي از طلا افتاد، ولي با خود گفت: پيامبر فرموده که خدا از آسمان برايم روزي خواهد فرستاد. از اين رو، به آن دست نَزَد و به خانه رفت. در خانه جريان را براي همسرش تعريف مي کرد که به طور اتفاقي مرد يهودي اي که همسايه آنها بود، صداي او را از پشت بام شنيد و از محل گنج آگاه شد. يهودي، غلام خود را صدا کرد و سراغ گنج رفتند. وقتي به آن محل رسيدند، به غير از چند مار و عقرب چيزي ديگر نديدند. يهودي مار و عقرب ها را جمع کرد و به قصد انتقام از دروغ پردازي آن مردم مسلمان، آنها را به خانه آورد و از سوراخ پشت بام به خانه مرد مسلمان ريخت. همه مار و عقرب ها دوباره به طلا تبديل شدند و آن مرد فقير مسلمان به آرزوي خود رسيد و خدا از آسمان برايش روزي فرستاد. يهودي از شدت شگفتي فرياد زد: اين چه سرّي است که کوزه پيش من پر از مار و عقرب بود و نزد شما پر از دينار؟ آن مرد مسلمان گفت: پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله به من فرمود: اگر مي‌خواهي بي نياز شوي، بر من صلوات بفرست. در اين هنگام مرد يهودي اسلام آورد و مسلمان شد.

اگر از آفت دوران شکسته حال شوي

امان طلب ز جناب مقدس نبوي

و گر سهام حوادث تو را نشانه کند

پناه بر به حصار درود مصطفوي

استجابت دعا با صلوات

دعا براي رسيدن به مرحله استجابت، نيازمند صلوات است. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «هر کس، اگر حاجتي داشته باشد، بايد اول بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد، سپس حاجت خود را بخواهد و در پايان دعا نيز صلوات بفرستد؛ زيرا حق تعالي، کريم تر از آن است که دو طرف دعا را قبول کند و وسط دعا را نپذيرد.

صلوات بر محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله ، حجاب ها را برطرف مي کند.» بيان ديگر ايشان چنين بر جان ها مي نشيند: «هميشه ميان دعا و مستجاب شدنش، حجابي مي آيد و مانع مي شود، و تا بر محمد صلي الله عليه و آله صلوات فرستاده نشود، آن حجاب برطرف نمي گردد».

بي بدرقه درود او هيچ دعا

البته به منزل اجابت نرسد

صلوات، مهريه حوّا بوده است. در أمالي شيخ صدوق آمده است که حضرت آدم عليه السلام ده بار بر پيامبر صلوات فرستاد تا خداوند حوا را به ازدواج او درآورد.

ارتباط پيامبران پيشين با صلوات

امام هادي عليه السلام به عبدالعظيم حسني فرمود: حق تعالي ابراهيم را خليل خود گردانيد به دليل آنکه بسيار بر محمد و آل او صلوات مي فرستاد.

خداوند به موسي عليه السلام وحي کرد: اي موسي! آيا مي خواهي من به تو، از کلامت به تو، از نگاهت به چشم تو، از روحت به بدن تو و از انديشه ات به دل تو نزديک تر باشم؟ موسي عليه السلام عرض کرد: آري. خطاب رسيد: اکنون که جوياي اين سعادت هستي، بر حبيب من، محمد مصطفي صلي الله عليه و آله صلوات بفرست؛ زيرا صلوات بر او، رحمت و نور است.

صلوات و رنج شيطان

روزي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله از راهي عبور مي کرد. شيطان را ديد که خيلي ضعيف و لاغر شده است. از او پرسيد: چرا به اين روز افتاده اي؟ گفت: اي رسول خدا! از دست امت تو رنج مي برم. پيامبر فرمود: مگر امت من با تو چه کرده اند؟ گفت: امت شما شش ويژگيدارند که من طاقت ديدن آنها را ندارم:

1) آنکه هر وقت به هم مي رسند، سلام مي کنند.

2)اينکه با هم مصافحه مي کنند.

3)آنکه هر کاري مي خواهند انجام دهند، ان شاءالله مي گويند.

4) از گناهان استغفار مي کنند.

5)تا نام شما را مي شنوند، صلوات مي فرستند.

6)ابتداي هر کار بسم الله الرحمن الرحيم مي گويند.

در بخش آغازينِ روايتي مي خوانيم: «فرداي قيامت در ترازوي عدل الهي، چيزي سنگين تر از ذکر صلوات بر محمدو آل محمد صلي الله عليه و آله نيست».

حِرز امان چيست؟ نعت و نام محمد صلي الله عليه و آله

صلّ عَلي سيّدالأنام محمد صلي الله عليه و آله

در تاريخ آمده است: زني، پسر نابينا و ناشنوايي داشت. روزي خدمت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله رسيد و درخواست کرد بچه او را شفا دهد. حضرت فرمود: اي زن! اگر مي خواهي شفا يابد، بر من صلوات بفرست. آن زن برخاست و در مسير خانه، هر گامي برمي داشت، يک صلوات مي فرستاد. هنگامي که به خانه رسيد، فرزند خود را سالم ديد. پس خدمت پيامبر بازگشت و موضوع شفا يافتن فرزندش را به آن حضرت عرض کرد. حاضران در مجلس، شادمان گشتند. آن گاه جبرئيل نازل شد و عرض کرد: خداوند مي فرمايد: همان گونه که او را به برکت صلوات شفا دادم، در روز قيامت، گناهان امت تو را نيز به برکت صلوات مي آمرزم.

سر خيل رُسُل، شافع روز عَرَصاتب نمود به امت از کَرَم راه نجات فرمود خدا جمله گناهش بخشدهر کس که براي من فرستد صلوات.

صلوات، موجب حصول رضاي خداست: تمجيد و پرداختن به مدح کسي، موجب خرسنديِ دوست او مي شود. از اين رو، ياد کردن حبيب خدا با صلوات ـ که نشانه تعظيم است موجب خشنوديِ حق تعالي است.

صلوات، موجب اثبات محبت بنده به خداست: زيرا نشانه دوستي کسي، دوستي با دوست او نيز هست و چون حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله ، حبيب پروردگار است، پس دوستي با آن حضرت، نشانِ دوستي با خداوند متعالي است.

صلوات، موجب حيات دل است: مؤمن راستين، همواره گوش به فرمان قادر متعالي گام برمي دارد. صلوات، فرمان خداست و مؤمن با فرستادن صلوات، امر الهي را اطاعت مي کند. حيات دل، چيزي جز اين نيست که انسان در مسير ايمان، مطيع فرمان باشد.

صلوات، موجب هدايت دل است: هر عملي، اثري در دل پديد مي آورد. بديهي است هر چه آن عمل به تکرار بينجامد، ميزان اثرگذاري اش بر دل بيشتر است. تکرار و مداومت درود نبوي ـ به شرط توجه روحانيت خاتم رسولان ـ موجب بروز آثار محبت رسول خدا صلي الله عليه و آله در دل هاست که در پي اين معنا، زواياي باطني با نور هدايت آشنا مي شود.

پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله :

بهترين اعمال در آخرت سه چيز است:

الف)صلوات بر محمد و آل محمد صلي الله عليه و آله

ب) آب رساني به تشنه ها

ج) دوستي علي بن ابي طالب عليه السلام.

برخي از فرشتگان در شب معراج به پيامبر گفتند: ما منتظريم تا شخصي از امت شما صلوات بفرستد و ما براي او قصري بسازيم.

عبدالسلام بن نعيم گويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: من داخل کعبه شدم و دعايي به خاطرم نيامد به جز صلوات بر محمد صلي الله عليه و آله . امام فرمود: آگاه باش کسي از خانه خدا مانند تو در فضيلت و ثواب، بيرون نيامده است.

 



:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: پيامبر اعظم,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 13:51



نااميدي

پنج شنبه 25 دی 1390

بسم الرحمن الرحيم

وَهُوَ الَّذِى يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِن بَعْدِ مَا قَنَطُواْ وَيَنشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِىُّ الْحَمِيدُ
 وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَوَاتِ وَالْارضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَآبَّةٍ وَ هُوَ عَلَى‏ جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَآءُ قَدِيرٌ

شورا28و29

و اوست که پس از نا اميدى مردم باران مي‌فرستد و رحمت خويش را گسترش مي‌‏دهد و اوست سَرور ستوده.
 و از نشانه‌‏هاى قدرت او آفرينش آسمان‏ها و زمين است و جنبندگانى که در آن دو پراکنده‌‏اند و او هرگاه بخواهد بر گردآورى آنها تواناست.

 

شايد موقعيت پيش آمده در استان کرمان از نظر کم باراني در سال جاري کم سابقه باشد اما براي مردم شهرستان انار که چندين سال است که با باراني کمتر از50ميليمتر روبرو هستند نا اميد کننده‌تر باشد. در همين احوالات بودم که به اين آيه برخوردم و بسيار اميدوار شدم چون ديده مي‌شود اگر انسان در آستانه نااميدي قرار گيرد خداوند درهاي رحمت خود را بر روي او مي‌گشايد. ما هم به اميد همين کلام خداوند در نااميدي خود اميدوار شديم که حتماً در وقت مناسب باران رحمت نازل خواهد شد.انشا‌ءالله




:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: حكمتها,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 11:31



نماز باران يا استسقا

پنج شنبه 4 دی 1390

يا رحيم

آنقدر خشکي و کم باراني بر استان کرمان غلبه نمود که قرار شد روز دوشنبه نماز باران در تمام شهرها و روستاها خوانده شود. در انار هم نماز باران روز دوشنبه 5 دي 1390 خوانده خواهد شد چون روز شنبه تا دوشنبه بهتر است که روزه گرفته شود و سپس دست بدعا برداريم متن زير به همين مناسبت قلمي مي‌گردد در ضمن نماز باران در امين شهر نيز در دشت خوانده هواهد شد اميد که همه با شرکت در آن و با حالت تضرع و استغاثه و استغفار بدرگاه خداوند التماس نمايند و باران ببارد چون در سال جديد هيچ باراني در شهرمان ديده نشده است با اينکه استانهاي ديگر باران کافي بايده است.

خدايا تو رحيم و بخشنده هستيکاريکاتوري از حسين جنايي

خداوندا تو مهربانتريني براي همه

ايزدا تو سرشار از لطف و عنايت هستي براي همه بندگانت

اي رب العامين تو خالقي و بي نياز از همه چيز

اي رحمت بي پايان

اي خالق بي همتا

از عزت دهنده هر معزي

اي ستار هر عيب

اي که هر جنبنده‌اي در جنبش‌اش تجلي از توست و هر ساکن در سکونش پيداي تو

وقتي که همه دستشان از کمک کوتاه شود آنوقت به کوچکي و حقارت خود واقف و به عظمت‌ات معترف

ما امروز آماده‌ايم که اعتراف کنيم به ناتوانيمان به نيازمان به نقصمان و به نداريمان

ما امروز آمده‌ايم که بگوييم بدکار هستيم و پر از خطا و گناه

ما امروز جمع شده‌ايم که بر بي شرمي خود در برابرت عذر بخواهيم

امروز تجمع مي‌کنيم براي تمام غرورهاي گذشته خود و بي‌اعتنايي‌هايمان بگوييم که بي‌تو نيستيم

بدون رحمت تو رگ حياتمان بسته است

اگر نعمتهايت را نشمرده‌ايم براي اينکه در خودمان غرق شده بوديم

اگر مهربانيت نبود بارها در غلطيده و شکسته بوديم

هرچند که هنوز هستيم

ولي ملتمس درگاهيم

براي نيازي بزرگ آمده‌ايم

باز هم بي‌شرمي مي‌کني ولي خودت به عظمت‌ات ببخش که اگر نبخشي ناتوان از عذر آن هستيم

آنچه را که که کرده‌ايم خود مي‌دانيم که جز خطا و سهو نبوده

و آنچه گفته‌ايم پر از بي‌مغزي و بي‌فکري بوده

امروز هم آماده‌ايم که بگويم توبه

نمي‌دانم چه بگويم ، اين هم بايد از مرحمت خودت باشد که استغفرالله بگويم

اما اگر نعمت زبان نباشد باز ناتوان از گفتن همين هم هستيم

مي‌آيم بسويت ولي تو بايد بخواهي و اراده کني که ما ناتوان از همين آمدنيم

الهي به عظمت‌ات ما را ببخش

يا رب بر ما باز هم مهرباني نما

حق را چراغ راهمان قرار بده

از اشتباهات و خطاهاي زيادمان بگذر

همانطور که از پيشينيان توبه کارمان درگذشتي

لطف خودت را شامل حال ما کن هرچند که ما لايق آن نيستيم

در جمع خود کودکان معصومي را آورده‌ايم که بگويم آنها از خطاي ماست که  محروم شده‌اند بر گناه ما بي‌گناهان را محروم مکن و بخاطر بي‌گناهان از گناهان ما درگذر

ما حيواناتي را در دشت و صحرا مي‌بينيم که از تشنگي بر ما لعنت مي‌گويند حق با آنهاست به حق خودت تشنگي آنها را براي خطاي ما ادامه نده

آن گناهاني که راه رحمت‌ات را مسدود و مانع بالا آمدن استغاثه ما شده است را ببخش که بخشنده‌تر از تو را سراغ نداريم و گداتر از خود کسي را سراغ

بحق پيامبرت(ص) و بحق خاندان او ما را شامل رحمت‌ات فرما

و به حق همه صالحان بر کوتاهي ما قلم عف بکش

تا نزول رحمت‌ات را شاهد باشيم آيا شود که چشمان گنه کارمان رحمت‌ بي انتهايت را ببيند اين نديدن هم تقصير قلب‌مان است پس زياهي آنرا با نور خودت برطرف کن

اين بدکاران جمع شده بدرگاه‌ات را مورد رحمت قرار بده که اگر ندهي گمراهيمان از اين هم بيشتر خواهد شد و عقلمان ضايع گردد

خداوندا شايد حکام و قاضيان در احکام خود ظلم نموده‌اند بحق کساني که حق‌شان پايمال گريده و از درخواست آن چشم پوشيده‌اند و باز دچار گناهي ديگر شده‌اند بر ما رحم کنم و به تظلم خواهي آنها توان عطاء فرما و ما روسياهان بدرگاهت آمده را عف فرما

يا رب بر محمد و آل او صلوات مي‌خواهيم بفرستيم همانطور که شايسته آنهاست ولي نمي‌توانيم بر همين سلامي که الکن است خود توانايي عطاء کن و آنرا بي‌نقص گردان

که دعايمان بدون اين صلوات ابتر نماند

اي بي‌نياز بر ما نيازمندان پُرو لطف کن و توبه ما را بپذير و براي تمام نکرده‌هايمان چشم پوش و بر بدکرداريمان عذر بپذير و باران رحمت‌ات را نازل فرما که امروز از ديروز و ديروز از روز قبلش و امسال از سال قبل و سالقبل  از سالهاي قبل‌اش به آن نيازمندتر هستيم

خدايا! ما براي اينکه نشان دهيم لطفت‌ات را فراموش نمي‌کنيم اينجا جمع شده‌ايم، بلکه جمع شده‌ايم که بگويم لطفت را فراموش کرده‌ايم پس مجازات ما را بردار که به رحمت‌ات بيش از پيش و بيشتر از پيش نيازمنديم.

پروردگارا! آيا بر بنده‌اي که آشکارا تو را مي‌خواند و بر گناه خود معترف است رحم نمي‌کني؟ من اطمينان دارم که رحم خواهي نمود.

آيا اشتباهات ما بسيار تکرار شده است و باز هم قرار است تکرار شود خب معلوم است ما انسان خطا کاريم و بر اين خطاي خود واقف چه کنيم در کنار همه هوش و عقل و انديشه مان زيادي حوس و شهوت داريم و دنياگرا و مالپرست هستيم بر اين کم خردي ما خرده مگير

اللها! بر همه خردي ما و تمناي کبرما عيب مخواه و راه راست را خود بر ما آشکار کن

تا بتوانيم واقعيت را از غير آن و حق را از ناحق تشخيص دهيم

و بدينوسيله بتوانيم راه را پيدا کنيم و بپي‌مايم

خدايا تو که بر تضرع کنندکان خشم نمي‌گيري پس من امروز براي تضرع آمدم و طلب باران رحمت دارم اگر بد تضرع کرده‌ام خود آنرا اصلاح فرما و رحمت خود را نازل کن!

از امامان معصوم توست که اگر بندگان توبه کنند تو برکت را و رحمت و نعمت خود را بر آنها باز مي‌فرستي و ما امروز براي توبه آمده‌ايم اگر رحم نکني ما بر توبه خود شک داريم نه رحمت بي‌منهاي تو ولي مي‌دانيم که توبه همان اظهار پشيماني است پس بر درگاه‌ات مي‌آوريم که ما گناه کار هستيم و استغفار از آن مي‌کنيم که تو غفارالذنوبي

پس توبه ما را خواهي پذيرفت و بر گناه ما چشم خواهي بست و بر کودکان ما رحم و باران رحمت‌ات را خواهي فرستاد

خدايا بر ما رحم نکني حق داري اما حيوانات بيابان تو چرا؟

پروردگارا ! اگر باران رحمت‌ات را بر ما نفرستي حق با توست ولي پرندگان و چرندگان و چهارپايان و موجودات زنده و بي جان و .... را بدون رحمت و باران رها نفرما!

خدايا ما در بازار بر سر هم کلاه مي‌گذاريم و بر ترازوي حق استوار نيستيم و بر حق خود رضا نداريم ولي تو ما را ببخش

اي ايزد ما ! ما در کارمان کم مي‌گذاريم در قضاوت يکطرفه مي‌رويم در حق ديگران متجاوزيم و از چراغ قرمز چهار راه و زندگي عبور مي‌کنيم ولي نگاهمان به رحمت توست.

زکات مالمان را نمي‌دهيم و توقع بي‌جا داريم خدايا گشايش کن که از اين گردنه‌ها صحيح بگذريم و چشم‌مان را مال دنيا نگيرد و دست بخشش‌مان باز شود و فقرا را در سفره خود شريک کنيم

خمس مالمان را بپردازيم و بر يتيمان ترحم و ديگران را فراموش نکينم

حق را پاس بداريم و از تظاهر به حق و درستي بسيار بپرهيزيم.

حقا ما را نگهدار باش و سفره نعمت و برکت‌ات را بر ما بگستران و نزول رحمت و باران را بر ما ازديات بخش.




:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، خاطرات، اماكن انار، مردم انار، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 11:26



غروب عاشورا

شنبه 15 آذر 1390

یا ثارالله

قسمتی را جستجو نتوان کرد

راهی را طی نتوان کرد

بحری را غوطه‌ور نتوان شد
یا حسین
آسمانی را تعریف نتوان کرد

کوهی را فتح نتوان نمود

اینجا حیاتی دیگر پیداست

اینجا راهی بس دشوار

گداری بس پر شیب

شیری ژیان در کمین

پروازی بسوی روشنایی

در پی آب حیاتی

یا در حیات دوباره آب

تشنگی همه را گلو فشرده

طفل شش ماهه عطشان را

کس نتواند بال زدن دید

آیا می‌شود دهان چسبیده از خشکی را....

بل نامردمان را

حرمله و تیر سه شعبه را

آه از نامردمی‌ها

آه از بی‌حیایی‌ها

آه از نامرادی‌ها

آه از این همه نامردی

خیانت و خباثت

هوس بازی و ترس

دو رنگی و چند رنگی

بی‌فایی و فلاکت

رنگی است تیره و همه‌گیر

برایم تعریف کن از زیبایی

از روبروی حق و باطل

از پیروزی و شکست

از ماندن و رفتن

از عاقبت و فرجام

زشتی و زیبایی

رهی است دور

پیداست از آنجا روشنایی

تاریکی را نکاو

مدار را نگاه کن

حقیقت پیداست

چون روز

اگر پیدا نبود که حر بر نمی‌گشت

چشمانت را بسته‌ای

راه پیداست

روشنایی افق را در نوردیده

چشمانت را باز کن خواهی دید.

حبیب و زهیر

ادهم و بشر

جابر و جناده

جندب و جوین

حجاج و حلاس

زاهر و زهیر

سوار و شبیب

سعید و  بریر

عائد و عامر

عبدالله و عبیدالله

عبدالرحمان و عمار

قاسم و قاسط

کردوس و کنانه

مسلم و مسعود

نصر و نعمان

عمرو و نافع

سلمان و حجاج

یزید و حنظله

عابس و شوذب

عبدالرحمان و وهب

زیاد و عقبه

یحیی و منجح

..... و .....

هفتاد و دو یار از سحر گذشتن و به صبح رسیدن

و برایشان می‌خوانیم

السلام علیک یا ابا عبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی جمیعا سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
السلام علی الحسین
وعلی علی بن الحسین
وعلی اولاد الحسین
وعلی اصحاب الحسین



:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، قصه و قاصدك، علی اکبری، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: ماه محرم,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 14:12



زيارت ناحيه

دو شنبه 6 آذر 1390

یا مشهود

قسمتی از مفاهیم زیارت ناحیه  مقدسه

سلام بر کسی که؛ دعا متسجاب است در زیر گنبد حرمش.

سلام بر کسی که؛ قرار داد خداوند شفاء را در خاک شریفش.

سلام بر کسی که؛ امامان از نسل اویند.

سلام بر کسی که؛ پسر خاتم الانبیا.

سلام بر کسی که؛ نسل او  همه از پاکان هستند.

سلام بر کسی که؛ پیشوای دین است.

سلام بر کسی که؛ ساکن کربلاست.

سلام بر کسی که؛ ظالمانه خونش ریخته شد.

سلام بر کسی که؛ با خون زخم‌هایش غسل داده شد.

سلام بر کسی که؛ گریبانهایش چاک خورده.

سلام بر کسی که؛ لب‌هایش از عطش خشکیده.

سلام بر کسی که؛ فرشتگان آسمان بر او گریه کردند.

سلام بر کسی که؛ بدنش به خون آغشته شد.

سلام بر کسی که؛ حرمت خیمه‌هایش شکسته شد.

سلام بر کسی که؛ جان‌ش رنج‌ها دیده.

سلام بر کسی که؛ روح‌ش ربوده شده.

سلام بر کسی که؛ شکسته شد پیمانش.

سلام بر کسی که؛ شکسته شد حرمتش.

سلام بر کسی که؛ فرزند شیرخوارش با تیر سه شعبه شهید شد.

سلام بر کسی که؛ بدنهایی برایش شهید شدند که لباسهایشان به غارت رفت.

سلام بر کسی که؛ سرهایشان بالای نیزه رفت.

سلام بر کسی که؛ زنان خیام حرمش به بیرون شتافتند.

سلام بر کسی که؛ خونش ریخته شد. 

سلام بر کسی که؛ اعضاءاش تکه تکه شد.

سلام بر کسی که؛ سه شبانه روز بدن پاکش در آفتاب افتاد.

سلام بر کسی که؛ شهید شد تا اسلام بماند.

سلام بر کسی که؛ نماند که ذلیل گردد.



:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: ماه محرم,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 12:19



در رثاي استاد عميد زنجاني

دو شنبه 9 آبان 1390

   یا حی 

خبر بسیار ناگوار و تأثرآور بود. استاد آیت الله عباسعلی عمید زنجانی استاد حوزه و دانشگاه و رئیس اسبق دانشکده حقوق و رئیس سابق دانشگاه تهران دار فانی را وداع گفت.
فقیه تئوری پرداز فقه سیاسی اهل بیت (ع) و مدافع جدی نظام امت و امامت ، در عمری بابرکت از 1316 تا سحرگاه هشتم آبان 1390 تا قلبش از کار نایستاد یک آن از حرکت هدفمند و متعالی بازنایستاد. وی که شاگرد پرکار و یار وفادار امام راحل امت (ره) و همراه جدی و یاور واقعی امام حاضر امت بود، از زنجان و قم و نجف گرفته تا تهران همواره در راه حفظ وتعلیم و گسترش علوم اهل بیت (ع) تلاش همه جانبه کرد و نیم قرن یعنی پنجاه سال به تدریس و تألیف پرداخت؛ در بیش از 179 همایش داخلی و بین المللی با ارائه مقاله و یا به عنوان سخنران مدّعو شرکت کرد؛ بیش از چهل جلد کتاب، هفتاد مقاله علمی، و تدریس دروس مقاطع مختلف تحصیلی (کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری) در عرصه های مرتبط با حقوق اسلامی مانند فقه سیاسی، حقوق بین الملل اسلام، فقه تطبیقی و حقوق اساسی(کلیات و حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران و حقوق اساسی تطبیقی) و مبانی حقوق عمومی در اسلام و قواعد فقه در حوزه های مختلف حقوق جزا و عمومی و بین الملل و خصوصی را برای نسل فعلی و آینده به یادگار گذاشت. استاد صاحب نام و پیش کسوت تبیین گر حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران بود و در این راه گوی تقدم را از دیگران ربود و پیشکسوتی را از آن خود کرد. در واقع او بود که برای دیگران راه تبیین و تحقیق در این حوزه را گشود. راهی که او در حوزه فقه سیاسی و حقوق عمومی ایران گشود برای رهروان و پژوهشگران هموار است و چراغ دانشی را که او برافروخت همچنان پرفروغ و روشنگر است.
او یکپارچه شور و شعور در دفاع از امام راحل امت و میراث گرانقدرش یعنی نظام ولایت امر بود و در دفاع از نظام ولایت فقیه با هیچکس حتی دوستانش نیز تعارف نداشت. از خاطر این حقیر هیچگاه فراموش نمی شود که یکبار در جلسه در شورای نگهبان مرحوم استاد در جمع اساتیدی چون دکتر کدخدائی و دکتر الهام و دکتر عزیزی و برخی دیگر از سخن استاد متعهد و روحانی زاده ای آنچنان برآشفت که گفت: «آقای ...این نظام نظام مظلومی است، اگر فلان فقیه مجاهد و به رحمت خدا رفته الان اینجا بود شما را تعزیر می‌کرد. »
شاید بسیاری ندانند که این فقیه مجاهد اهل بیت (ع) در دوران مسابقه برخی افراد در بهره بردن چرب و شیرین های دنیا، زندگیش را فروخت و پژوهشکده مطالعات و تحقیقات علوم اسلامی را تأسیس نمود تا بتواند به اهداف علمی و پژوهشی اش در دفاع از نظام امت و امامت جامه عمل بپوشاند. با آنکه از صاحب نظران علوم اسلامی و حوزوی به شمار می آمد و با داشتن سابقه علمی و اخلاقی و تحصیلات حوزوی و درجه اجتهاد ترجیح داد در محیط دانشگاه بماند و عمر گرانمایه خویش را در حوزه علوم انسانی و به ویژه فقه سیاسی وقف کند.
دلیل آن روشن بود. او در یک مقایسه و مطالعه تطبیقی ، فقه را «نماد علمی تشیّع» بر می شمرد و بر این اعتقاد بود «اگر فقه شیعه همراه با دولت های شیعه به معنای واقعی ، نه مانند قاجاریه ، افشاریه ، صفویه ، حتی دیالمه و آل بویه ، بلکه حکومت هایی مثل جمهوری اسلامی بود هم سرعتش و هم رشد کمّی‌اش و هم رشد کیفی‌اش ده ها برابر حالا بود. دلیلش هم این است که اکنون در بطن جمهوری اسلامی ایران ، جوانه هایی که در این فقه زده و شاخه‌های ارزنده ای که به وجود آمده در گذشته نبوده است . وقتی ما فقه جزا و فقه کیفری را در بطن این حکومت آزمایش می کنیم خیلی چیزها را درمی یابیم و فقه توسعه پیدا می کند».
استاد ما معتقد بود: «اگر درتاریخ تجربه حکومتی داشتیم ، فقه‌مان بیشتر رشد می کرد و صاف‌تر می شد. اکنون بسیاری از بحث‌ها در خلأ است و آزموده نشده است . خواه ناخواه فرصت جدید چند ساله ای به وجود آمده است که فقه به عرصه‌ی عمل بیاید تا خود را نشان دهد. باید با این فقه جامعه‌ای ایجاد کرد که الگو و نمونه باشد. در آن صورت ، می توانیم در دنیا بگوییم که فقه شیعه نماد علمی تشیّع است ولی فقهی که آزموده نشده و فقط نظری صرف است این کارآیی را ندارد. فقه یعنی : قانون . بنابراین ، فقه ما باید با قانون گذاری‌های دنیا رقابت کند. و خود را نشان بدهد.»
ایشان جایگاه ولایت فقیه و مصلحت را در نظام بسیار والا می دانستند و در خصوص نسبت توسعه فقه و حکومت اسلامی قائل بودند : «در بطن حکومت ها، فقه خیلی می‌تواند توسعه پیدا کند، در حالی که مسئله‌ی رؤیت هلال یک مسئله جزئی است ، هیچ طوری هم نمی شد که بگوییم به طور سنّتی نگاه کنید و ماه را پیدا کنید و روزه و افطار کنید ولی می بینیم که فقه در این زمینه چه رشدی پیدا کرده است ! یا مثلاً فرض کنید همین مصلحت فقط لفظش در فقه شیعه بود اما ببینید اکنون چه ابعادی پیدا کرده است ! خود من یکی از مجلّدات فقه سیاسی را تحت عنوان مصلحت در 500 صفحه نگاشته ام ، باز هم جا دارد. شما جای جای فقه را بگردید، می بینید مصلحت جا دارد، منتها گاه گاهی مصلحت ها، مصلحت های منصوص است آنها دیگر بحثی ندارد. اما بعضی جاها مصلحت ها غیرمنصوص است . از مصلحت فتوا متولد نمی شود. مصلحت حکم‌زا نیست مثل کتاب و سنّت ، مثل برائت عقلی و شرعی حکم‌زا نیست ، ولی در حوزه اختیارات و ولایتی که فقیه دارد، مصلحت در آنجا اثر مستقیم دارد. این مسئله تا حالا خوب بحت نشده بود، ولی اکنون بحث مفصّلی است.»
استاد مرحوم ما جمهوری اسلامی را نظام مظلومی می دانست و خدمت در آن را عبادت می دانست و به همین دلیل به هیچوجه از زیر بار مسئولیت شانه خالی نمی‌کرد و در برخی موارد باید گفت خود را قربانی می کرد. از جمله این موارد ریاست دانشگاه تهران بود که وقتی علیرغم میلشان مسئولیت آن بر دوش ایشان قرار داده شد، با وجود کبر سن از بامدادان تا پاسی گذشته از شب بیش از امثال ما کار و فداکاری می کرد. در گذشته علاوه بر ریاست دانشکده حقوق و ریاست دانشگاه تهران، سابقه دو دوره قانونگذاری بعنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و عضویت در هیات بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و عضویت در هیأت امنای دانشگاه های امام خمینی(ره) و علوم پزشکی زنجان و دانشگاه تهران را نیز در کارنامه خویش داشت.
یاد استاد گرامی باد، آنهم در آستانه برگزاری همایش «فقه سیاسی و نظام سازی اسلامی» که آرزو و توصیه ایشان در راستای حرکت در مسیر توصیه رهبر معظم انقلاب بود، همایشی که امروز در دانشگاه تهران برگزار می شود و ایشان قرار بود افتتاح کننده آن باشند و با سخنان زلال برگرفته از مکتب امام راحل امت شیفتگان علم را سیراب سازند.
رضوان و رحمت الهی بر روح بزرگ این فقیه گرانقدر و استاد ممتاز دانشگاه تهران باد.

¤دکتر فیروز اصلانی - شاگرد استاد و عضو هیأت علمی دانشکده حقوق دانشگاه تهران

:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، خاطرات، علوم انساني، ،

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 11:36



رهياب

دو شنبه 9 آبان 1390

یا علی

هنوز ته نگاهش امیدی هست

رهی دورتر را هم نظاره می‌کند

تکانی و حرکتی...

شاید بتوان جواب یافت

راه این است

من هنوز اینرا نمی‌شناسم

ولی دلیلی ندارد که راه را پیدا نکنم

ازدواج هندوانه سربسته است!

اما دلیل نیست که من هندوانه کال و خراب و پوسیده بخرم؟

من باید بشناسم و انتخاب کنم

سر بسته بودن دلیل چشم بستن نیست

فکر نکردن هم

بصیرت بخرج ندادن و نشناختن هم

من انتخاب می‌کنم

من بصیر هستم

من عقل دارم

من از شناخت خود کمک می‌گیرم

دچار هوس زودگذر نخواهم شد

راه را پیدا می‌کنم سپس قدم برمی‌دارم

محکم ، وقتی راه را پیدا کردم دیگر توکل می‌کنم

بقیه‌اش با خدا، او خودش گفته

من شما را کفایت می‌کنم

او برایم کافی است

پس چرا با چشمانی باز و فکر و اندیشه محکم گام بر ندارم

چرا راه را نیابم

مگر من کر و کور و بی‌فکر شده‌ام

هرگز جنین نخواهم کرد

من انسانم

خدا مرا عقل داده است و اختیار

لزوم اختیار عقل است

و الزام راه رفتن چشم و پا

آیا اینها در اختیار من نیست؟



:: موضوعات مرتبط: عمومي، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 11:35



سخن20

دو شنبه 6 آبان 1390

بنام حق

حضرت رسول اکرم (ص): هرکاری که با نام خدا آغاز نشود ابتر و ناقص است.

امام جواد علیه السلام: توجه قلب به خداوند بهتر است از خسته کردن اعضا با ظاهر عبادت.

امام محمد باقرعلیه السلام: برای نرم شدن دل در خلوت با خدا راز و نیاز کن.

سخن19   سخن 18  سخن17   سخن16   سخن 15   سخن14   سخن 13  سخن١٢   سخن11  سخن10    سخن9   سخن٨  سخن ۷  سخن ۶   سخن۵   سخن۴     سخن٣    سخن۲     سخن1   


:: موضوعات مرتبط: عمومي، قصه و قاصدك، علوم انساني، ،

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 11:22



شبهاي پيشاور

چهار شنبه 22 خرداد 1390

بنام حق الیقین

اهل کتاب و مطالعه حتماً می‌دانند که این تیتر عنوان کتابی است از سلطان الواعظین شیرازی که به عنوان یک مبلغ شیعی در بلاد هند و پاکستان سیر نموده و در بلاد مختلف به دعوت اهل منطقه به سخنرانی پرداخته است و در پیشاور پاکستان ده شب متوالی از نماز مغرب و عشاء تا نیمه شب و بعضاً اذان صبح با چند تن از سران سنی در مجلس عمومی مباحثه نموده و آنها را مغلوب نموده است جالب این است که این واعظ بزرگ  تمام اسناد و روایات را از کتب معتبر بزرگان اهل سنت آورده و هیچ به شیعه استناد نکرده است. 

منبع فیض بزرگ او خاندان اهل عصمت بوده و چنان توانسته مستند سخن گوید که انسان متعجب است که عناد ورزی این قوم از اول تا کنون چگونه بر علیه شیعه صورت گرفته در جایی آنها را محکوم نموده است که ما شیعیان ،سنی هستیم و شما که شیعه را رافضی و خارج از سنت می‌خوانید وکافر بل شما به این تهمت رواتر خواهید بود چرا که عمر ظاهراً با استناد به سخن (خود عمر) حکم قرآن و سنت پیامبر(ص) را زمین نهاد و بدعت را وارد دین نمود جایی که عمر می‌گوید من متعه را که قرآن حلال و سنت پیامبر است را حرام و هرکس که به این قانون شرع عمل کند حد زده یا سنگسار می‌کنم.

ولی در شیعه هیچگاه چنین اتفاقی نیفتاده است.

در اینجا شیخ عبدالسلام که هنوز خود را مغلوبه نمی‌داند به داعی(سلطان الواعظین که در کتاب خود را داعی می‌خواند) می‌گوید چون پیامبر یک مجتهد بوده و عمر هم مجتهد پس خود اجتهاد نموده و حکمی را که لازم بوده صادر کرده(آدم خنده‌اش می‌گیرد از این نوع استلال کور البته حضار هم می‌خندند). داعی در اینجا جواب می‌دهد که در برابر نص قرآن مگر می‌شود اجتهاد نمود.

جالبتر این است که همین سنی‌ها باب اجتهاد را مسدود هم کرده‌اند!

من به نوبه خود خواندن این کتاب را به همه توصیه می‌نمایم که هیچ بلکه لازم می‌دانم چون نکاتی که برایمان مفهوم نیست در این کتاب روشن می‌شود.

کسانی که می‌خواهند کتاب را دانلود کنند می‌توانند به این لینک مراحعه نمایند.( دانلود کتاب شبهای پیشاور)



:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: شبهاي پيشاور,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 13:48



دليل

چهار شنبه 31 اسفند 1389

بنام ياور مظلومين

بسياري مثل اينكه دلشان مي خواهد چشم بسته غيب بگويند

مثلا اينكه اين اتفاقات در آفريقا بوسيله غرب بخصوص آمريكا طراحي شده و همه بر عليه ايران است!

اين تحليل بدون دليل را چه دليل نقض است؟

همين كافي است كه بدانيم هروز مقامهاي آمريكا و غربي در منطقه منت كش نوكرهايشان در عربستان و اردون و امارات و غيره هستند كه چگونه مانع تكرار اتفاق مصر باشند

ديروز مصر غزه را محاصره كرده بود امروز وزير خارجه مصر به آنچا مي رود كه اوضاع مردم را بررسي كند.

ديروز حسني مبارك كنار شارون و بوش و اوباما و نتانياهو و پرز عكس يادگاري مي گرفت امروز بدست مردم مصر در حال محاكمه و در جنگال عدالت

ديروز كاردار ايران از مصر رانده مي شد امروز سفير اسرائيل از مصر فرار كرده و ايران در حال باز كردن سفارت

اينها را انقلاب مصر رقم زده و هزاران دليل روشنتر از روز كه نياز به طرح نيست

آيا هنوز دليل مي خواهيد كه مردم منطقه و جهان از آمريكا و استثمارگران و استعمارگران و ... بيزارند و در كنار ايران

هرجا مردم پاي كار باشند ايران برنده است

چه آمريكا حض كند چه غش

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، تحليل روز، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: آمريكا,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 13:42



آزادي

چهار شنبه 8 دی 1389

بنام آزادی دهنده مطلق

عجب کلمه‌ای است این آزادی هر کس در هر جایی با هر ملیت و قومی بخود اجازه می‌دهد که آنرا تفسیر و بیان کند ، کلمه‌ای که همه آنرا دوست می‌دارند با این کلمه جملات فراوان ساخته شده و خواهد شد.

ادبیاتی‌ها روی آن مانور داده‌اند، سیاسیون جور دیگر به تفسیر نشسته اند، شعرا با آن شعرها سروده‌اند و ملاکها بافته و بیان داشته‌اند. اقتصادیون بر بازار آزاد فهم کرده‌اند و بهترین دانسته‌اند که رقابت کامل می‌شود و....

بدین جهت است که حقیر هم بخود حق می‌دهم که جملاتی در حد فهم خود قلم فرسایی کنیم شاید هم وب سایی نماییم. چه بعضی را خوش آید چه بعضی را ناخوش ما هم بشریم و آزاد مثل دیگران که به خود حق دادند چنین کنند، دلیل از این محکم‌تر هم آفریده نشده است!

بعضی وقتی بگویی آزادی یعنی چه می‌گویند یعنی تو آزادی که سرنوشت خود را تعیین کنی و تصمیم بگیری برای خودت! اگر چنین بودی یعنی آزادی.

دیگری گوید تو آزادی که هرکار خواستی انجام دهی بشرطی که مانع آزادی دیگران نشوی!

تو حق تصیمیم آزادانه برای اداره کشورت داری!

شما می‌توانی حرف دیگران را قبول کنی یا رد کسی شما را مجبور نکرده.

انسان آزاد آفریده شده پس خود برای خود زندان ساخته‌ای آنرا رها کن کسی حق ندارد تو را اجبار به کاری نماید!

.............. هزاران دیگر به معنی آزادی پرداخته‌اند!

کمی یا فرسخی اینطرف‌تر یا آنطرف‌تر.......

.... اما این جملات زیبا هیچ یک قادر نیستند تو را با آزادی آشنا کنند بلکه فقط مفاهیم خود فهمی از آزادی ارائه می‌دهند.

یا تمام آزادی را بیان دارند ؛هرکدام کمی جلو می‌روند یا کمی عقب بالاخره هم همانطور سرگردان تورا می‌گذارند با این همه هیج کس نیست که از آزادی ناراحت باشد یا آنرا نخواسته باشد .

در تمام دنیا هم اگر سیر کنید و آزادی را بخواهی آزادی مطلق به هیچ عنوان وجود ندارد

هر جا و هر کس به مقتضای شرایط قیدی بر آن کوبیده و آنرا بیان کرده. یکی ملاک را انسان قرار داده یکی حکومت دیگر جامعه آن یکی فرد ، یکی بازار و ....

پس بزودی درک می‌کنیم آزادی بدون قید وجود خارجی ندارد هر آزادی با قیدی محدود و پایبند شده است.

اگر می‌گوید نه یک نمونه را آشکار کنید تا دیگری بند آنرا نشانتان بدهد.

برای چراغ سبز و قرمز چراغ زرد استثنا کردند دیگر بقیه کارها که جای خود دارد.

پس بلاشک هیچکدام تو را بی قید نمی‌کند! این یک اصل کلی است آزادی بدون قید و بند و شرط وجود خارجی ندارد.

مثلاً تو آزادی نباید صلب آزادی دیگری کنی

تو آزادی بشرطی که قانون برایت مانع ایجاد نکند،در حریم جامعه باید حقوق دیگران را رعایت کنی در حریم خصوصی آزادی که....

به فراخور فرهنگ،ادب،هنر،هنجار و قانون تو را به بند کرده است.

شما هم که بخواهید آنرا تعریف کنی باید به آن قیدی وارد کنی و گر نه در هرلحظه فردی می‌تواند عملی انجام دهد که تو را از تعریف‌ات پشیمان کند.

سوال اساسی در همین نقطه نهفته است(یادمان باشد آزادی قید دارد).

اگر چنین است ما حق نداریم که قیدهای ملکوتی را مفلوک کنیم و بندهای مخلوقی را بجای خالقی بنشانیم و از کل به جزء تنزل دهیم، این نوع قید زدن خود نقض غرض است.

آیا صحیح است که بندهای خداوند را برداریم و بندهای بنده خدا را بجای آن قرار دهیم؛ هرگز این کار نمی‌تواند صحیح باشد.

منشور ملل و قوانین بین‌المللی و ملی و کشوری محترم هستند اما زیر قوانین و منشور الهی چون آن کل است این جزء هرجا این دو با هم هم‌خوانی نداشته باشند آنکه باید بر زمین بماند بشری و ملی و منطقه‌ای و ... است نه الهی.

چون عقل عاجز ما توان ندارد که قانونی جامع و مانع بیاورد همه یکی جایی لنگ دارند اگر دیروز خوب بودند امروز خوب نیستند اگر امروز خوب هستند فردا معلوم نیست که چنین باشند.

ما منکر قوانین نیستیم اما احترام قوانین آنها بجای خود احترام به دستورات الهی هم بجای خود.

اگر قوانین و دستورات خالق مانع اجرای قانون خداوند شد آیا ما اجازه داریم که این یکی را فدای آن کنیم یا باید مفلوک را فدا کنیم؟ مسلم است که آنچه خداوند دستور داده است اولویت دارد.

چون قوانین بشری ساخته مخلوق هستند و مخلوق ناقص و جایز الخطاء پس قوانین بشری همه دارای نقص هستند چون عقل انسان کامل نیست(یادمان باشد قانون بشری بدون نقص نداریم)

برعکس قوانین بشری قوانین خداوند کامل هستند چرا که خداوند کامل است و کامل قانون ناقص نمی‌دهد ولی بنظر ما که ناقص هستیم بخصوص در عقل می‌تواند ناقص بنظر آید این یک شرط است که بارها و بارها در تاریخ ثابت شده است که هیچ قانونی کامل نوشته نشده  مثل قوانین کشوری ،اساسی،جزایی،حقوقی که همیشه در حال تغییر هستند چون نقص‌ها و نقض‌های آن به مرور مشخص می‌شود.

این کشورهای غربی معلوم نیست چرا اینقدر به ناتوانی انسان اقرار دارند و در اجرای قوانین بشری اصرار.(این راز را داشته باشید) و گاهی انتظار دارند که قوانین انسانی را بجای قوانین بشری قرار دهند و هیچ هم ابا ندارند که بارها چنین کرده‌اند نمونه آن قانون خداوند:

وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِم مَّطَرَاً فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ‏


٨۴-اعراف

و ما بارانى (از سنگ) بر آنان باراندیم. پس بنگر که سرانجام گنهکاران چه شد؟

قوم لوط را بخاطر لواط سنگسار آسمانی می‌کند و نابود اما کشور انگلیس و ... هم‌جنس بازی و لواط‌گرایی را قانونی....

خداوند فرعون را بخاطر ظلم و فساد نابود و غرق می‌کند ولی اینها هر روز بر ظلم خود می‌افزایند و به ظالمان و غاصبان فلسطین کمک و یاری کرده و برایش اشک می‌ریزند.

خداوند

وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُواْ بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَةٍ

سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةِ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِیهَا صَرْعَى‏ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیَةٍ
فَهَلْ تَرَى‏ لَهُم مِّن بَاقِیَةٍ

۸-۹ حاقه

و امّا قوم عاد به وسیله بادى سرد و سوزنده و بنیان کن نابود شدند، که خداوند هفت شب و هشت روز پى در پى، آن را بر آنان مسلط کرد.
پس (اگر آنجا بودى) مى‏دیدى که در آن ایام، آن قوم از پا افتاده، گویا تنه‏هاى نخل تو خالى هستند.
پس آیا هیچ بازمانده‏اى براى آنان مى‏بینى؟

حالا اگر قبول کنیم که این انسان یا یک گروه یا یک کشور یا یک منطقه و غیره یک قانونی نوشته‌اند که درست است باز اشتباه است که چنین فکر کنیم جمع ناقصین کمال آفرین نیست هرچند که بهتر از یک فرد یا یک گروه باشد.

استاد بی عقلی که با استناد به قوانین بشری و بین‌المللی به همه چیز رخت رسمیت می‌پوشد  و  اثبات درستی می‌کند در درک این نکته عاجز و ناتوان است

چه تصمینی وجود دارد که نویسندگان قوانین بین‌المللی به نفع خود قانون ننوشته باشند نمونه آن هم حق وتو سازمان ملل است با کدام عقلی هم خوانی دارد جز اینکه قانون ظالمانه‌ای است

حالا اگر این منور الفکر بگوید چون سازمان ملل این کشور را به رسمیت شناخته پس قانونی است یک جو عقل در جمجمه‌اش یافت می‌شود شاید نه کدام کشکی کدام پشمی کدام قانونی یک مشت متجاوز و مستکبر برای پیشبرد اهداف خود جامعه ملل را سازمان ملل کردند بعد اسرائیل برای همان اهداف مسکبرانه بوجود آوردند بعد در این سازمان خود ساخته برسمیت شناختند حالا این کجایش قانونی است و رسمیت دارد، اگر در این سازمان که برای اسرائیل بوجود آمده برسمیت نشناسند پس کجا برسمیت بشناسند؟

تا یک کشور صدایش از ظلم آنها بلند می‌شود با چکش شورای امنیت یا سازمان ملل آنرا خفه و یا سرش را می‌شکند این شد قانون این شد حقوق بشر اینها که کلاه‌شان از سرشان تاس‌تر است. جان برادر برو فکری دیگر کن جز استبداد و ظلم و تجاوز و غارتگری از این شورای امنیت و این سازمان ملل چیزی تا کنون بیرون نیامده.

دیدیم که قوانین بشری نه اینکه نقص دارند بلکه بیشتر اوقات منافع نویسندگان قانون مد نظر بوده است نه حقوق دیگران نمونه آن هم قوانین بشری سازمان ملل است که آن پنج کشور زور گو برای خود حق وتو قائل شدند و دیگران را زیر مجموعه خود تعریف کردند یک جو اگر انصاف داشتند برای هر قاره یک حق وتو قایل می‌شدند نه برای تنها خودشان سه کشور اروپایی یکی آمریکا و دیگری آسیایی آفریقا با این همه کشور اصلاً محاسبه شده؟

حالا که قانون را نوشتید به دیگران حق بدهید که بر آن یک قید لااقل بزنند اینقدر بی‌حیا و بی‌مروت تشریف دارند که قانون خود را مطلق و زدن قید برای دیگران ممنون برای خودشان الاماشاءالله هرچه خواستند قید بند می‌کنند. چرا باید این جزم‌ها انتظار داشته باشند که دیگران پیرو مطلق آنها باشند خدا عالم است و بشر در تحیر.

این منادیان حقوق انسان هم اگر خیر خواه باشند که نشان داده‌اند نیستند می‌توانند اشتباه کنند پس من و ما مجاز هستیم که از آنها پیروی نکنیم یا اینقدر منصف باشند که به ما اینقدر آزادی بدهند که در دین و پیرو آنها نباشیم!

اگر آنها اینقدر به آزادی اهمیت قائل هستند انسانها را در اطاعت خداوند آزاد بگذارند.

ای کشورهای مدعی آزادی مدعی حقوق بشر مدعی تمدن

یک لحظه ما را رها کنید یک لحظه ما را آزاد بگذارید!

بگذارید ما نمازمان را بخوانیم بگذارید ما مسجد داشته باشیم بگذارید ما پوشش خودمان را داشته باشیم

ای نویسندگان قوانین و ای منورالفکرها ای انسانهای والا! ای بشر دوستان! ای دایه‌های مهربانتر از مادر! ای بر کرسی قدرت نشستگان! ای بی همه چیزه ای صاحبان زر و زور ای مسکبران بی‌چشم و رو و .... یک جو انصاف بگذارید ما یک ذره آزاد باشیم٬ جلو اندیشه ما را نگیرید٬جلو حرکت ما مانع نگذارید٬ چرخ‌های ما را پنچر نکیند.

مگر این دین ما این پوشش ما این مناره مسجد ما این حجاب اسلامی چه ضربه‌ای به شما وارد کرده که یادتان رفته ما انسان هستیم؟!!

چنان ما را محدود می‌کنید چنان به کوچکترین حقوق انسانی ما اهمیت نمی‌دهید که همان منشور ملل شما٬ شما را محکوم می‌کند٬ ببینید کارتان به کجا کشیده است٬ خجالت نکشید قوانین را عوض کنید که همین کار را هم دارید می‌کنید حق نفس کشیدن ما را هم ندهید چرا که برایتان ضرر دارد چرا که حقوق بشر شما جزء برای شما نیست!

مطمئن باشید با همین ظلم‌هاست که ریشه غرب خشکیده خواهد شد کشور مهد تمدنی که جلو پوشش مردم را بگیرد چاره‌ای ندارد که فرو بریزد. این صدای شکستن استخوانهای کشورهای مسکبر غرب است که دارد بگوش می‌رسد البته در تغییر قوانین در قرآن سوزی در خراب کردن مسجد در ممنوعیت ساخت مناره در منع تحصیل دختران دیگر کشورها در منع بدست آوردن تکنولوژی و....

وقتی دارید قانون می‌نویسید که مسلمانان نباید چنین کنند دارید یک میخ بر تابوت خود می‌کوبید.

با ویران کردن مسحد کمر غرب را می‌شکنید با سوزاندن قرآن دارید آتش بر کنده خود می‌زنید و خود نمی‌فهمی !

آزادی شعاری است که بر آن سوار شوی و کشور گشایی و غارتگری نمایی

منع پوشش اسلام و منع ساخت مسجد و منع تحصل یعنی منع از حقوق اولیه این حقوق بشر شماست وجدانهای خفته را بیدار کنید منعی ندارد باکی نیست هرچه شما بیشتر مانع شوید ما بیشتر خودمان را باور می‌کنیم. دنیا امروز در حال بیدار شدن است بر پهلویش لگد بزنید تا زودتر بیدار شود.

کشوری که مانع اجرای قوانین ادیان دیگر شود ظالم است و ظلم دوام ندارد که این سنت الهی است.

جهان با کفر می‌ماند ولی با ظلم هرگز این قانون خلقت است. قوم نوح چنین شدند و قوم ثمود و قوم عاد و .... چرا که فساد و ظلم می‌کردند و به حرف حق پشت.

امروز در تمام جهان ثابت شده است که حقوق بشر یعنی سلب آزادی دیگران یعنی غارت کشورهای جهان سوم و.....

پایان چیرگی سودمداران غرب بر جهان هر روز نزدیکتر می‌شود تا وعده حق تحقق یابد.

می‌خواهید قبول کنید می‌خواهید نکنید

حقیقت برای زورمداران تلخ است و مستکبران از واقعیت گریزان.



:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: آزادي,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 12:49



عسكر

یک شنبه 22 اسفند 1389

بنام یاریگر حق

با تیریک میلاد امام حسن عسکری علیه السلام به فرزند عزیزش مهدی معود و دوستداران اهل بیت و شیعیان آن امام همام

بدين جهت لقب عسكر به آن امام تعلق گرفت كه بصورت محصور و تحت نظر در سامرا كه لشكرگاه و محل نيروهاي نظامي بود تبعيد شده بود تا نتواند با شيعيان در ارتباط باشد.

امام حسن عسکرى علیه السلام، فرزند امام هادى(علیه السلام)، در روز هشتم ربیع الثّانى یا 24 ربیع الاوّل سال 232 هجرى قمرى در مدینه به دنیا آمد.
نام مادر گرامى آن حضرت را، سوسن و بعضى «سلیل» و «حُدَیْث» نیز گفته اند.
او در هشتم ربیع الاوّل سال 260 هجرى قمرى با توطئه معتمد خلیفه عبّاسى در شهر سامرّا، در 28 سالگى به شهادت رسید.
آن حضرت بعد از شهادت پدر بزرگوارش در 22 سالگى به مقام امامت رسید.
برنامه و مواضع او به عنوان مرجع فکرى شیعیان قلمداد گردید و مصالح عقیدتى و اجتماعى آنان را کاملاً مراعات مىکرد.
در عصر آن حضرت، دشوارى ها و گرفتارى هایى پیش آمد که از قدرت عبّاسیان کاست، تا جایى که موالى و ترکان بر حکومت دست یافتند، ولى فشار و شکنجه و آزار نسبت به امام و یارانش تخفیف پیدا نکرد.
متوکّل او را به زندان انداخت، بىآن که سبب آن کار را بگوید! عبّاسیان تلاش مىکردند که امام عسکرى(علیه السلام) را در دستگاه حکومت وارد کنند تا پیوسته مراقب او باشند و او را از پایگاه هاى خویش و از یاران و پیروانش دور سازند.
آن حضرت نیز مانند پدر بزرگوارش ناچار شد در سامرّا اقامت کند و زیر نظر باشد.
مواضع علمى امام عسکرى(علیه السلام) در پاسخ هاى قاطع و استوار در مورد شبهه ها و افکار کفرآمیز و بیان کردن حقّ، با روش مناظره و گفتگوهاى موضوعى و مناقشه ها و بحثهاى علمى، روز به روز شخصیّت آن حضرت را بارزتر نشان مىداد و مؤمنین را به شخصیّت مکتبى و فکرى خود مجهّز مىنمود و از طرفى پایدارى و ایستادگى آنان را در برابر جریانهاى فکرى خطرناک تضمین مىنمود.
کِنْدى (ابویوسف یعقوب بن اسحاق) فیلسوف عراقى در زمان امام(علیه السلام)، به زعم خود، پیرامون متناقضات قرآنى به خیال خود، کتابى تدوین کرد، امام عسکرى(علیه السلام)به وسیله بعضى از منسوبانِ به حوزه علمى او، با او تماس گرفت و کوشش او را با شکست رو به رو کرد و کِنْدى را قانع نمود که در اشتباه بوده است، کِنْدى توبه کرد و اوراق خود را سوزانید.

مسأله مهدى و غیبت آن حضرت

امام عسکرى به وضوح مىدید که اراده خداوند براى ایجاد دولت الهى بر روى زمین، بر این تعلّق گرفته است که فرزندش مهدى(علیه السلام)غیبت کند.
سخنان ائمّه پیشین و نصوص فراوان و پیاپى، به آمدن مهدى(علیه السلام) بشارت مىداد و در این موارد، روایات متواتر و صحیح از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در دست است، و مؤلّفان صحاح از اهل سنّت که معاصران آن حضرت یا پیش از آن بوده اند ، روایات مربوط به مهدى موعود(علیه السلام) را نقل کرده اند که بخارى و مسلم و احمد بن حنبل از آن جمله اند.
امام عسکرى تلاش مىکرد تا مردم را قانع سازد که زمان غیبت فرا رسیده است و تنفیذ آن در شخص فرزندش امام مهدى(علیه السلام)صورت گرفته است.
این امر درباره افکار افراد عادى دشوار مىنمود و امام(علیه السلام) به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان و افکار، رسوخ مىداد و به مردم مىفهماند که این حقیقت را باید بپذیرند و دیگران را به این اندیشه و اعتقاد و متفرّعات آن آگاه سازند.
دوستان و طرفداران امام(علیه السلام) به وسیله مکاتبه و مراسله با او تماس مىگرفتند و درباره مهدى موعود از حضرتش پرسش مىنمودند و جواب لازم و کافى را دریافت مىکردند.
شیعیان وقتى اموالى را از حقوق شرعىاى که بر آنان واجب بود، براى امام عسکرى(علیه السلام)مىبردند ابتدا حضور به «عثمان بن سعید عمرى» وارد مىشدند و او که براى سرپوش گذاشتن بر فعّالیّتهاى امام(علیه السلام) و براى مصلحت او، تجارت روغن مىکرد، پول هایى را که تحویل مىگرفت در خیکهاى روغن مىگذاشت و دور از چشم حاکمان، براى امام مىفرستاد، زیرا اگر بر قضیّه واقف مىشدند همه آن را مصادره مىکردند.

قیام صاحب زنج و برخورد امام عسکرى(علیه السلام)

در زمان خلافت مهتدى عبّاسى، صاحب الزّنج، به اتّفاق بردگان و فقرا و مستضعفین سر به قیام برداشت و توانست بر بصره و اطراف آن چیره گردد و ادّعا داشت که او از سلاله پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) است و نسبش به امام على بن ابیطالب(علیه السلام)مىرسد.
مسعودى در مروج الذّهب مىنویسد: او زاده یکى از روستاهاى رى بوده و بیشتر یارانش از موالى و زنجىها بود که دشوارى هایى براى عبّاسىها پدید آورد و نزدیک بود بغداد، پایتخت آنها را پس از نبردهاى سختى که میان او و خلفاى عبّاسى جریان داشت به تصرّف خود درآوَرَد.

امام عسکرى(علیه السلام) فرمود: صاحب الزّنج از ما اهل بیت نیست.
در این حال، هر گاه سخن از قیام او به میان مىآمد و به دنبال آن کشتن پیرمردان و کودکان و به اسارت گرفتن زنان و سوزاندن شهرها و خانه ها و دیگر اعمال ناروایى که اتّفاق مىافتاد، انتساب او را به علوىها تکذیب مىکرد و آنان را با مشرب خوارج ارزیابى مىنمود.
ولى کسى که حوادث آن دوره از تاریخ اسلامى را، که ترک ها و غلامان مقدّرات کشور را در قدرت خود گرفته بودند و نیز ظلم و بیدادى که سرتاسر مملکت اسلامى و مردم آن را فرا گرفته بود و در همان حال، خلیفه تقریباً هیچ کاره بود، مدّ نظر قرار دهد، به نظرش بعید نمىآید که حرکت صاحب الزّنج و پیروان او همچون دیگر قیام ها به رهبرى علوىها و دیگران ترتیب داده مىشده است تا از آنچه بر مردم در آن زمان مىرفت رهایى پیدا کنند و کارهاى ناروایى که به آنها نسبت داده شده چه بسا ساخته و پرداخته خودِ حُکّام و دستگاه هاى آنها براى بدنام کردنشان بوده باشد.
و در مورد آنچه راویان از قول امام روایت کرده اند که «صاحب الزّنج» از ما نیست، شاید بتوان گفت: که این سخن بر فرض صحّت، صریحاً گویاى تکذیب انتساب ایشان به خود نبوده، زیرا امکان دارد که منظور حضرت این باشد که او در کارها و اقدام هایش ، از ما نیست; همچنان که امکان دارد امام از سوى حکّام وقت، مجبور به بیان چنین سخنى شده باشد.
برخى روایات، آن چنان که در «اکمال الدّین» شیخ صدوق آمده، اشاره به این دارند که او هرگز دروغگو نبوده است.
به هر حال، برخورد معتمد عبّاسى با امام حسن عسکرى تفاوتى با برخوردهاى حاکمان عبّاسى پیش از او با ایشان نداشت.
او امام را تحت مراقبت شدیدى قرار داد، به طورى که کسى جز در شرایط ویژه اى که امام با نزدیکان خود قرار گذاشته بود، امکان تماس با آن حضرت را نمىیافت و هر آنچه که از خارج به ایشان مىرسید یا به خارج مىدادند، از طریق مراسله بود.
وقتى که خبر کسالت امام به گوش معتمد عبّاسى رسید، دستور داد تا خانه آن حضرت را زیر نظر بگیرند.
پس از شهادت امام نیز تفتیش و بازجویى کامل به عمل آمد و همه اثاث خانه را مُهر و موم کردند و آن گاه در صدد تحقیق و بازجویى از فرزندان امام عسکرى(علیه السلام) برآمدند و به قابله ها دستور دادند که زنان را تحت معاینه دقیق قرار دهند و اگر آثار حمل در یکى از آنان دیدند به خلیفه گزارش کنند.
هراس و وحشت عبّاسیان از مهدى موعود که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)نوید ظهورش را بارها داده بود و او را بزرگترین مصلح در تاریخ جامعه بشرى ـ که طومار ظلم و ستم را در هم خواهد پیچید و عدالت اجتماعى را برقرار خواهد ساخت ـ معرّفى کرده بود، روز به روز بالا مىگرفت.
آنان مىخواستند با کشتن نسل پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، مانع ظهور امام منتَظر گردند و امام عسکرى(علیه السلام) در نامه اى به همین مطلب اشاره کرده:

«پنداشته اند با کشتن من، نسلم را قطع خواهند کرد و حال آن که خداوند خواسته آنان را تکذیب کرده است و سپاس خداى را که مرا از جهان نَبُرْد تا آن که جانشین و امام بعد از من را نشانم داد. او در خلقت و اخلاق، شبیه ترین کس به پیامبر اکرم است. خداوند او را در دوران غیبت حفظ مىکند، سپس او را ظاهر مىسازد تا زمین را پس از آن که پر از ظلم و ستم شده باشد، سرشار از عدالت و برابرى کند.»

اینک در میان سخنان و کلمات گهربار حضرت امام عسکرى(علیه السلام)، که هر یک به منزله چراغ هدایت و مشعل فروزان راه زندگى است، چهل حدیثِ برگزیده، تقدیمِ تشنگان آب زلال و حیات بخش مکتب انسان سازش مىشود.
به امید آن که همگى بهره لازم را از کلمات شریفش برگیریم و منتظر ظهور فرزند دلبند و برومندش باشیم.

سخنانی کوتاه از آن امام

1- پرهیز از جدال و شوخى
«لا تُمارِ فَیَذْهَبَ بَهاؤُکَ وَ لا تُمازِحْ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْکَ.»:
جدال مکن که ارزشت مىرود و شوخى مکن که بر تو دلیر شوند.
2- تواضع در نشستن
«مَنْ رَضِىَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الَْمجْلِسِ لَمْ یَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِکَتُهُ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتّى یَقُومَ.»:
هر که به پایین نشستن در مجلس خشنود باشد، پیوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخیزد.
3- سلام نشانه تواضع
«مِنَ التَّواضُعِ أَلسَّلامُ عَلى کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الَْمجْلِسِ.»:
از جمله تواضع و فروتنى، سلام کردن بر هر کسى است که بر او مىگذرى، و نشستن در پایین مجلس است.
4- خنده بیجا
«مِنَ الْجَهْلِ أَلضِّحْکُ مِنْ غَیْرِ عَجَب.»:
خنده بیجا از نادانى است.
5- اندیشه در کار خدا
«لَیْسَتِ الْعِبادَةُ کَثْرَةَ الصِّیامِ وَ الصَّلوةِ وَ إِنَّما الْعِبادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فى أَمْرِ اللّهِ.»:
عبادت کردن به زیادى روزه و نماز نیست، بلکه [حقیقتِ] عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.
6- پلیدى خشم
«أَلْغَضَبُ مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ.»:
خشم و غضب، کلید هر گونه شرّ و بدى است.
7- شناخت احمق و حکیم
«قَلْبُ الأَحْمَقِ فى فَمِهِ وَ فَمُ الْحَکیمِ فى قَلْبِهِ.»:
قلب احمق در دهان او و دهان حکیم در قلب اوست.
8- دوست نادان
«صَدیقُ الْجاهِلِ تَعَبٌ.»:
دوست نادان، مایه رنج است.
9- تواضع و فروتنى
«أَلتَّواضُعُ نِعْمَةٌ لا یُحْسَدُ عَلَیْها.»:
تواضع و فروتنى، نعمتى است که بر آن حسد نبرند.
10- کلید تمام گناهان
«جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فى بَیْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْکَذِبَ.»:
تمام پلیدى ها در خانه اى قرار داده شده و کلید آن دروغگویى است.
11- نماز شب، سیر شبانه
«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یُدْرَکُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّیْلِ.»:
وصول به خداوند عزّوجلّ، سفرى است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد



:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 10:25



درباره



به وبلاگ من خوش آمدید
aliakbariA@yahoo.com


مطالب پیشین

جمعه
باریکه
آشنا
تقلا
روز و شب حسین
انسان حیوان
زورگیری بانکی
تمام
کالا
خواستن
چه شدیم
راهی
سوال
باد
دوگانه
وزین
تاریخ
بیداد
زجر
دیدگاه




Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by aj