ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 54
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 69
بازدید ماه : 214
بازدید کل : 73107
تعداد مطالب : 243
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1


زيارت ناحيه

یا مشهود

قسمتی از مفاهیم زیارت ناحیه  مقدسه

سلام بر کسی که؛ دعا متسجاب است در زیر گنبد حرمش.

سلام بر کسی که؛ قرار داد خداوند شفاء را در خاک شریفش.

سلام بر کسی که؛ امامان از نسل اویند.

سلام بر کسی که؛ پسر خاتم الانبیا.

سلام بر کسی که؛ نسل او  همه از پاکان هستند.

سلام بر کسی که؛ پیشوای دین است.

سلام بر کسی که؛ ساکن کربلاست.

سلام بر کسی که؛ ظالمانه خونش ریخته شد.

سلام بر کسی که؛ با خون زخم‌هایش غسل داده شد.

سلام بر کسی که؛ گریبانهایش چاک خورده.

سلام بر کسی که؛ لب‌هایش از عطش خشکیده.

سلام بر کسی که؛ فرشتگان آسمان بر او گریه کردند.

سلام بر کسی که؛ بدنش به خون آغشته شد.

سلام بر کسی که؛ حرمت خیمه‌هایش شکسته شد.

سلام بر کسی که؛ جان‌ش رنج‌ها دیده.

سلام بر کسی که؛ روح‌ش ربوده شده.

سلام بر کسی که؛ شکسته شد پیمانش.

سلام بر کسی که؛ شکسته شد حرمتش.

سلام بر کسی که؛ فرزند شیرخوارش با تیر سه شعبه شهید شد.

سلام بر کسی که؛ بدنهایی برایش شهید شدند که لباسهایشان به غارت رفت.

سلام بر کسی که؛ سرهایشان بالای نیزه رفت.

سلام بر کسی که؛ زنان خیام حرمش به بیرون شتافتند.

سلام بر کسی که؛ خونش ریخته شد. 

سلام بر کسی که؛ اعضاءاش تکه تکه شد.

سلام بر کسی که؛ سه شبانه روز بدن پاکش در آفتاب افتاد.

سلام بر کسی که؛ شهید شد تا اسلام بماند.

سلام بر کسی که؛ نماند که ذلیل گردد.

:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: ماه محرم,
نویسنده : علي اكبري(آج)
در رثاي استاد عميد زنجاني

   یا حی 

خبر بسیار ناگوار و تأثرآور بود. استاد آیت الله عباسعلی عمید زنجانی استاد حوزه و دانشگاه و رئیس اسبق دانشکده حقوق و رئیس سابق دانشگاه تهران دار فانی را وداع گفت.
فقیه تئوری پرداز فقه سیاسی اهل بیت (ع) و مدافع جدی نظام امت و امامت ، در عمری بابرکت از 1316 تا سحرگاه هشتم آبان 1390 تا قلبش از کار نایستاد یک آن از حرکت هدفمند و متعالی بازنایستاد. وی که شاگرد پرکار و یار وفادار امام راحل امت (ره) و همراه جدی و یاور واقعی امام حاضر امت بود، از زنجان و قم و نجف گرفته تا تهران همواره در راه حفظ وتعلیم و گسترش علوم اهل بیت (ع) تلاش همه جانبه کرد و نیم قرن یعنی پنجاه سال به تدریس و تألیف پرداخت؛ در بیش از 179 همایش داخلی و بین المللی با ارائه مقاله و یا به عنوان سخنران مدّعو شرکت کرد؛ بیش از چهل جلد کتاب، هفتاد مقاله علمی، و تدریس دروس مقاطع مختلف تحصیلی (کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری) در عرصه های مرتبط با حقوق اسلامی مانند فقه سیاسی، حقوق بین الملل اسلام، فقه تطبیقی و حقوق اساسی(کلیات و حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران و حقوق اساسی تطبیقی) و مبانی حقوق عمومی در اسلام و قواعد فقه در حوزه های مختلف حقوق جزا و عمومی و بین الملل و خصوصی را برای نسل فعلی و آینده به یادگار گذاشت. استاد صاحب نام و پیش کسوت تبیین گر حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران بود و در این راه گوی تقدم را از دیگران ربود و پیشکسوتی را از آن خود کرد. در واقع او بود که برای دیگران راه تبیین و تحقیق در این حوزه را گشود. راهی که او در حوزه فقه سیاسی و حقوق عمومی ایران گشود برای رهروان و پژوهشگران هموار است و چراغ دانشی را که او برافروخت همچنان پرفروغ و روشنگر است.
او یکپارچه شور و شعور در دفاع از امام راحل امت و میراث گرانقدرش یعنی نظام ولایت امر بود و در دفاع از نظام ولایت فقیه با هیچکس حتی دوستانش نیز تعارف نداشت. از خاطر این حقیر هیچگاه فراموش نمی شود که یکبار در جلسه در شورای نگهبان مرحوم استاد در جمع اساتیدی چون دکتر کدخدائی و دکتر الهام و دکتر عزیزی و برخی دیگر از سخن استاد متعهد و روحانی زاده ای آنچنان برآشفت که گفت: «آقای ...این نظام نظام مظلومی است، اگر فلان فقیه مجاهد و به رحمت خدا رفته الان اینجا بود شما را تعزیر می‌کرد. »
شاید بسیاری ندانند که این فقیه مجاهد اهل بیت (ع) در دوران مسابقه برخی افراد در بهره بردن چرب و شیرین های دنیا، زندگیش را فروخت و پژوهشکده مطالعات و تحقیقات علوم اسلامی را تأسیس نمود تا بتواند به اهداف علمی و پژوهشی اش در دفاع از نظام امت و امامت جامه عمل بپوشاند. با آنکه از صاحب نظران علوم اسلامی و حوزوی به شمار می آمد و با داشتن سابقه علمی و اخلاقی و تحصیلات حوزوی و درجه اجتهاد ترجیح داد در محیط دانشگاه بماند و عمر گرانمایه خویش را در حوزه علوم انسانی و به ویژه فقه سیاسی وقف کند.
دلیل آن روشن بود. او در یک مقایسه و مطالعه تطبیقی ، فقه را «نماد علمی تشیّع» بر می شمرد و بر این اعتقاد بود «اگر فقه شیعه همراه با دولت های شیعه به معنای واقعی ، نه مانند قاجاریه ، افشاریه ، صفویه ، حتی دیالمه و آل بویه ، بلکه حکومت هایی مثل جمهوری اسلامی بود هم سرعتش و هم رشد کمّی‌اش و هم رشد کیفی‌اش ده ها برابر حالا بود. دلیلش هم این است که اکنون در بطن جمهوری اسلامی ایران ، جوانه هایی که در این فقه زده و شاخه‌های ارزنده ای که به وجود آمده در گذشته نبوده است . وقتی ما فقه جزا و فقه کیفری را در بطن این حکومت آزمایش می کنیم خیلی چیزها را درمی یابیم و فقه توسعه پیدا می کند».
استاد ما معتقد بود: «اگر درتاریخ تجربه حکومتی داشتیم ، فقه‌مان بیشتر رشد می کرد و صاف‌تر می شد. اکنون بسیاری از بحث‌ها در خلأ است و آزموده نشده است . خواه ناخواه فرصت جدید چند ساله ای به وجود آمده است که فقه به عرصه‌ی عمل بیاید تا خود را نشان دهد. باید با این فقه جامعه‌ای ایجاد کرد که الگو و نمونه باشد. در آن صورت ، می توانیم در دنیا بگوییم که فقه شیعه نماد علمی تشیّع است ولی فقهی که آزموده نشده و فقط نظری صرف است این کارآیی را ندارد. فقه یعنی : قانون . بنابراین ، فقه ما باید با قانون گذاری‌های دنیا رقابت کند. و خود را نشان بدهد.»
ایشان جایگاه ولایت فقیه و مصلحت را در نظام بسیار والا می دانستند و در خصوص نسبت توسعه فقه و حکومت اسلامی قائل بودند : «در بطن حکومت ها، فقه خیلی می‌تواند توسعه پیدا کند، در حالی که مسئله‌ی رؤیت هلال یک مسئله جزئی است ، هیچ طوری هم نمی شد که بگوییم به طور سنّتی نگاه کنید و ماه را پیدا کنید و روزه و افطار کنید ولی می بینیم که فقه در این زمینه چه رشدی پیدا کرده است ! یا مثلاً فرض کنید همین مصلحت فقط لفظش در فقه شیعه بود اما ببینید اکنون چه ابعادی پیدا کرده است ! خود من یکی از مجلّدات فقه سیاسی را تحت عنوان مصلحت در 500 صفحه نگاشته ام ، باز هم جا دارد. شما جای جای فقه را بگردید، می بینید مصلحت جا دارد، منتها گاه گاهی مصلحت ها، مصلحت های منصوص است آنها دیگر بحثی ندارد. اما بعضی جاها مصلحت ها غیرمنصوص است . از مصلحت فتوا متولد نمی شود. مصلحت حکم‌زا نیست مثل کتاب و سنّت ، مثل برائت عقلی و شرعی حکم‌زا نیست ، ولی در حوزه اختیارات و ولایتی که فقیه دارد، مصلحت در آنجا اثر مستقیم دارد. این مسئله تا حالا خوب بحت نشده بود، ولی اکنون بحث مفصّلی است.»
استاد مرحوم ما جمهوری اسلامی را نظام مظلومی می دانست و خدمت در آن را عبادت می دانست و به همین دلیل به هیچوجه از زیر بار مسئولیت شانه خالی نمی‌کرد و در برخی موارد باید گفت خود را قربانی می کرد. از جمله این موارد ریاست دانشگاه تهران بود که وقتی علیرغم میلشان مسئولیت آن بر دوش ایشان قرار داده شد، با وجود کبر سن از بامدادان تا پاسی گذشته از شب بیش از امثال ما کار و فداکاری می کرد. در گذشته علاوه بر ریاست دانشکده حقوق و ریاست دانشگاه تهران، سابقه دو دوره قانونگذاری بعنوان نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و عضویت در هیات بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و عضویت در هیأت امنای دانشگاه های امام خمینی(ره) و علوم پزشکی زنجان و دانشگاه تهران را نیز در کارنامه خویش داشت.
یاد استاد گرامی باد، آنهم در آستانه برگزاری همایش «فقه سیاسی و نظام سازی اسلامی» که آرزو و توصیه ایشان در راستای حرکت در مسیر توصیه رهبر معظم انقلاب بود، همایشی که امروز در دانشگاه تهران برگزار می شود و ایشان قرار بود افتتاح کننده آن باشند و با سخنان زلال برگرفته از مکتب امام راحل امت شیفتگان علم را سیراب سازند.
رضوان و رحمت الهی بر روح بزرگ این فقیه گرانقدر و استاد ممتاز دانشگاه تهران باد.

¤دکتر فیروز اصلانی - شاگرد استاد و عضو هیأت علمی دانشکده حقوق دانشگاه تهران
:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، خاطرات، علوم انساني، ،
نویسنده : علي اكبري(آج)
رهياب

یا علی

هنوز ته نگاهش امیدی هست

رهی دورتر را هم نظاره می‌کند

تکانی و حرکتی...

شاید بتوان جواب یافت

راه این است

من هنوز اینرا نمی‌شناسم

ولی دلیلی ندارد که راه را پیدا نکنم

ازدواج هندوانه سربسته است!

اما دلیل نیست که من هندوانه کال و خراب و پوسیده بخرم؟

من باید بشناسم و انتخاب کنم

سر بسته بودن دلیل چشم بستن نیست

فکر نکردن هم

بصیرت بخرج ندادن و نشناختن هم

من انتخاب می‌کنم

من بصیر هستم

من عقل دارم

من از شناخت خود کمک می‌گیرم

دچار هوس زودگذر نخواهم شد

راه را پیدا می‌کنم سپس قدم برمی‌دارم

محکم ، وقتی راه را پیدا کردم دیگر توکل می‌کنم

بقیه‌اش با خدا، او خودش گفته

من شما را کفایت می‌کنم

او برایم کافی است

پس چرا با چشمانی باز و فکر و اندیشه محکم گام بر ندارم

چرا راه را نیابم

مگر من کر و کور و بی‌فکر شده‌ام

هرگز جنین نخواهم کرد

من انسانم

خدا مرا عقل داده است و اختیار

لزوم اختیار عقل است

و الزام راه رفتن چشم و پا

آیا اینها در اختیار من نیست؟

:: موضوعات مرتبط: عمومي، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
نویسنده : علي اكبري(آج)
سخن20

بنام حق

حضرت رسول اکرم (ص): هرکاری که با نام خدا آغاز نشود ابتر و ناقص است.

امام جواد علیه السلام: توجه قلب به خداوند بهتر است از خسته کردن اعضا با ظاهر عبادت.

امام محمد باقرعلیه السلام: برای نرم شدن دل در خلوت با خدا راز و نیاز کن.

سخن19   سخن 18  سخن17   سخن16   سخن 15   سخن14   سخن 13  سخن١٢   سخن11  سخن10    سخن9   سخن٨  سخن ۷  سخن ۶   سخن۵   سخن۴     سخن٣    سخن۲     سخن1   
:: موضوعات مرتبط: عمومي، قصه و قاصدك، علوم انساني، ،
نویسنده : علي اكبري(آج)
شبهاي پيشاور

بنام حق الیقین

اهل کتاب و مطالعه حتماً می‌دانند که این تیتر عنوان کتابی است از سلطان الواعظین شیرازی که به عنوان یک مبلغ شیعی در بلاد هند و پاکستان سیر نموده و در بلاد مختلف به دعوت اهل منطقه به سخنرانی پرداخته است و در پیشاور پاکستان ده شب متوالی از نماز مغرب و عشاء تا نیمه شب و بعضاً اذان صبح با چند تن از سران سنی در مجلس عمومی مباحثه نموده و آنها را مغلوب نموده است جالب این است که این واعظ بزرگ  تمام اسناد و روایات را از کتب معتبر بزرگان اهل سنت آورده و هیچ به شیعه استناد نکرده است. 

منبع فیض بزرگ او خاندان اهل عصمت بوده و چنان توانسته مستند سخن گوید که انسان متعجب است که عناد ورزی این قوم از اول تا کنون چگونه بر علیه شیعه صورت گرفته در جایی آنها را محکوم نموده است که ما شیعیان ،سنی هستیم و شما که شیعه را رافضی و خارج از سنت می‌خوانید وکافر بل شما به این تهمت رواتر خواهید بود چرا که عمر ظاهراً با استناد به سخن (خود عمر) حکم قرآن و سنت پیامبر(ص) را زمین نهاد و بدعت را وارد دین نمود جایی که عمر می‌گوید من متعه را که قرآن حلال و سنت پیامبر است را حرام و هرکس که به این قانون شرع عمل کند حد زده یا سنگسار می‌کنم.

ولی در شیعه هیچگاه چنین اتفاقی نیفتاده است.

در اینجا شیخ عبدالسلام که هنوز خود را مغلوبه نمی‌داند به داعی(سلطان الواعظین که در کتاب خود را داعی می‌خواند) می‌گوید چون پیامبر یک مجتهد بوده و عمر هم مجتهد پس خود اجتهاد نموده و حکمی را که لازم بوده صادر کرده(آدم خنده‌اش می‌گیرد از این نوع استلال کور البته حضار هم می‌خندند). داعی در اینجا جواب می‌دهد که در برابر نص قرآن مگر می‌شود اجتهاد نمود.

جالبتر این است که همین سنی‌ها باب اجتهاد را مسدود هم کرده‌اند!

من به نوبه خود خواندن این کتاب را به همه توصیه می‌نمایم که هیچ بلکه لازم می‌دانم چون نکاتی که برایمان مفهوم نیست در این کتاب روشن می‌شود.

کسانی که می‌خواهند کتاب را دانلود کنند می‌توانند به این لینک مراحعه نمایند.( دانلود کتاب شبهای پیشاور)

:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: شبهاي پيشاور,
نویسنده : علي اكبري(آج)
دليل

بنام ياور مظلومين

بسياري مثل اينكه دلشان مي خواهد چشم بسته غيب بگويند

مثلا اينكه اين اتفاقات در آفريقا بوسيله غرب بخصوص آمريكا طراحي شده و همه بر عليه ايران است!

اين تحليل بدون دليل را چه دليل نقض است؟

همين كافي است كه بدانيم هروز مقامهاي آمريكا و غربي در منطقه منت كش نوكرهايشان در عربستان و اردون و امارات و غيره هستند كه چگونه مانع تكرار اتفاق مصر باشند

ديروز مصر غزه را محاصره كرده بود امروز وزير خارجه مصر به آنچا مي رود كه اوضاع مردم را بررسي كند.

ديروز حسني مبارك كنار شارون و بوش و اوباما و نتانياهو و پرز عكس يادگاري مي گرفت امروز بدست مردم مصر در حال محاكمه و در جنگال عدالت

ديروز كاردار ايران از مصر رانده مي شد امروز سفير اسرائيل از مصر فرار كرده و ايران در حال باز كردن سفارت

اينها را انقلاب مصر رقم زده و هزاران دليل روشنتر از روز كه نياز به طرح نيست

آيا هنوز دليل مي خواهيد كه مردم منطقه و جهان از آمريكا و استثمارگران و استعمارگران و ... بيزارند و در كنار ايران

هرجا مردم پاي كار باشند ايران برنده است

چه آمريكا حض كند چه غش
:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، تحليل روز، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: آمريكا,
نویسنده : علي اكبري(آج)
آزادي

بنام آزادی دهنده مطلق

عجب کلمه‌ای است این آزادی هر کس در هر جایی با هر ملیت و قومی بخود اجازه می‌دهد که آنرا تفسیر و بیان کند ، کلمه‌ای که همه آنرا دوست می‌دارند با این کلمه جملات فراوان ساخته شده و خواهد شد.

ادبیاتی‌ها روی آن مانور داده‌اند، سیاسیون جور دیگر به تفسیر نشسته اند، شعرا با آن شعرها سروده‌اند و ملاکها بافته و بیان داشته‌اند. اقتصادیون بر بازار آزاد فهم کرده‌اند و بهترین دانسته‌اند که رقابت کامل می‌شود و....

بدین جهت است که حقیر هم بخود حق می‌دهم که جملاتی در حد فهم خود قلم فرسایی کنیم شاید هم وب سایی نماییم. چه بعضی را خوش آید چه بعضی را ناخوش ما هم بشریم و آزاد مثل دیگران که به خود حق دادند چنین کنند، دلیل از این محکم‌تر هم آفریده نشده است!

بعضی وقتی بگویی آزادی یعنی چه می‌گویند یعنی تو آزادی که سرنوشت خود را تعیین کنی و تصمیم بگیری برای خودت! اگر چنین بودی یعنی آزادی.

دیگری گوید تو آزادی که هرکار خواستی انجام دهی بشرطی که مانع آزادی دیگران نشوی!

تو حق تصیمیم آزادانه برای اداره کشورت داری!

شما می‌توانی حرف دیگران را قبول کنی یا رد کسی شما را مجبور نکرده.

انسان آزاد آفریده شده پس خود برای خود زندان ساخته‌ای آنرا رها کن کسی حق ندارد تو را اجبار به کاری نماید!

.............. هزاران دیگر به معنی آزادی پرداخته‌اند!

کمی یا فرسخی اینطرف‌تر یا آنطرف‌تر.......

.... اما این جملات زیبا هیچ یک قادر نیستند تو را با آزادی آشنا کنند بلکه فقط مفاهیم خود فهمی از آزادی ارائه می‌دهند.

یا تمام آزادی را بیان دارند ؛هرکدام کمی جلو می‌روند یا کمی عقب بالاخره هم همانطور سرگردان تورا می‌گذارند با این همه هیج کس نیست که از آزادی ناراحت باشد یا آنرا نخواسته باشد .

در تمام دنیا هم اگر سیر کنید و آزادی را بخواهی آزادی مطلق به هیچ عنوان وجود ندارد

هر جا و هر کس به مقتضای شرایط قیدی بر آن کوبیده و آنرا بیان کرده. یکی ملاک را انسان قرار داده یکی حکومت دیگر جامعه آن یکی فرد ، یکی بازار و ....

پس بزودی درک می‌کنیم آزادی بدون قید وجود خارجی ندارد هر آزادی با قیدی محدود و پایبند شده است.

اگر می‌گوید نه یک نمونه را آشکار کنید تا دیگری بند آنرا نشانتان بدهد.

برای چراغ سبز و قرمز چراغ زرد استثنا کردند دیگر بقیه کارها که جای خود دارد.

پس بلاشک هیچکدام تو را بی قید نمی‌کند! این یک اصل کلی است آزادی بدون قید و بند و شرط وجود خارجی ندارد.

مثلاً تو آزادی نباید صلب آزادی دیگری کنی

تو آزادی بشرطی که قانون برایت مانع ایجاد نکند،در حریم جامعه باید حقوق دیگران را رعایت کنی در حریم خصوصی آزادی که....

به فراخور فرهنگ،ادب،هنر،هنجار و قانون تو را به بند کرده است.

شما هم که بخواهید آنرا تعریف کنی باید به آن قیدی وارد کنی و گر نه در هرلحظه فردی می‌تواند عملی انجام دهد که تو را از تعریف‌ات پشیمان کند.

سوال اساسی در همین نقطه نهفته است(یادمان باشد آزادی قید دارد).

اگر چنین است ما حق نداریم که قیدهای ملکوتی را مفلوک کنیم و بندهای مخلوقی را بجای خالقی بنشانیم و از کل به جزء تنزل دهیم، این نوع قید زدن خود نقض غرض است.

آیا صحیح است که بندهای خداوند را برداریم و بندهای بنده خدا را بجای آن قرار دهیم؛ هرگز این کار نمی‌تواند صحیح باشد.

منشور ملل و قوانین بین‌المللی و ملی و کشوری محترم هستند اما زیر قوانین و منشور الهی چون آن کل است این جزء هرجا این دو با هم هم‌خوانی نداشته باشند آنکه باید بر زمین بماند بشری و ملی و منطقه‌ای و ... است نه الهی.

چون عقل عاجز ما توان ندارد که قانونی جامع و مانع بیاورد همه یکی جایی لنگ دارند اگر دیروز خوب بودند امروز خوب نیستند اگر امروز خوب هستند فردا معلوم نیست که چنین باشند.

ما منکر قوانین نیستیم اما احترام قوانین آنها بجای خود احترام به دستورات الهی هم بجای خود.

اگر قوانین و دستورات خالق مانع اجرای قانون خداوند شد آیا ما اجازه داریم که این یکی را فدای آن کنیم یا باید مفلوک را فدا کنیم؟ مسلم است که آنچه خداوند دستور داده است اولویت دارد.

چون قوانین بشری ساخته مخلوق هستند و مخلوق ناقص و جایز الخطاء پس قوانین بشری همه دارای نقص هستند چون عقل انسان کامل نیست(یادمان باشد قانون بشری بدون نقص نداریم)

برعکس قوانین بشری قوانین خداوند کامل هستند چرا که خداوند کامل است و کامل قانون ناقص نمی‌دهد ولی بنظر ما که ناقص هستیم بخصوص در عقل می‌تواند ناقص بنظر آید این یک شرط است که بارها و بارها در تاریخ ثابت شده است که هیچ قانونی کامل نوشته نشده  مثل قوانین کشوری ،اساسی،جزایی،حقوقی که همیشه در حال تغییر هستند چون نقص‌ها و نقض‌های آن به مرور مشخص می‌شود.

این کشورهای غربی معلوم نیست چرا اینقدر به ناتوانی انسان اقرار دارند و در اجرای قوانین بشری اصرار.(این راز را داشته باشید) و گاهی انتظار دارند که قوانین انسانی را بجای قوانین بشری قرار دهند و هیچ هم ابا ندارند که بارها چنین کرده‌اند نمونه آن قانون خداوند:

وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِم مَّطَرَاً فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ‏


٨۴-اعراف

و ما بارانى (از سنگ) بر آنان باراندیم. پس بنگر که سرانجام گنهکاران چه شد؟

قوم لوط را بخاطر لواط سنگسار آسمانی می‌کند و نابود اما کشور انگلیس و ... هم‌جنس بازی و لواط‌گرایی را قانونی....

خداوند فرعون را بخاطر ظلم و فساد نابود و غرق می‌کند ولی اینها هر روز بر ظلم خود می‌افزایند و به ظالمان و غاصبان فلسطین کمک و یاری کرده و برایش اشک می‌ریزند.

خداوند

وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُواْ بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَةٍ

سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةِ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِیهَا صَرْعَى‏ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیَةٍ
فَهَلْ تَرَى‏ لَهُم مِّن بَاقِیَةٍ

۸-۹ حاقه

و امّا قوم عاد به وسیله بادى سرد و سوزنده و بنیان کن نابود شدند، که خداوند هفت شب و هشت روز پى در پى، آن را بر آنان مسلط کرد.
پس (اگر آنجا بودى) مى‏دیدى که در آن ایام، آن قوم از پا افتاده، گویا تنه‏هاى نخل تو خالى هستند.
پس آیا هیچ بازمانده‏اى براى آنان مى‏بینى؟

حالا اگر قبول کنیم که این انسان یا یک گروه یا یک کشور یا یک منطقه و غیره یک قانونی نوشته‌اند که درست است باز اشتباه است که چنین فکر کنیم جمع ناقصین کمال آفرین نیست هرچند که بهتر از یک فرد یا یک گروه باشد.

استاد بی عقلی که با استناد به قوانین بشری و بین‌المللی به همه چیز رخت رسمیت می‌پوشد  و  اثبات درستی می‌کند در درک این نکته عاجز و ناتوان است

چه تصمینی وجود دارد که نویسندگان قوانین بین‌المللی به نفع خود قانون ننوشته باشند نمونه آن هم حق وتو سازمان ملل است با کدام عقلی هم خوانی دارد جز اینکه قانون ظالمانه‌ای است

حالا اگر این منور الفکر بگوید چون سازمان ملل این کشور را به رسمیت شناخته پس قانونی است یک جو عقل در جمجمه‌اش یافت می‌شود شاید نه کدام کشکی کدام پشمی کدام قانونی یک مشت متجاوز و مستکبر برای پیشبرد اهداف خود جامعه ملل را سازمان ملل کردند بعد اسرائیل برای همان اهداف مسکبرانه بوجود آوردند بعد در این سازمان خود ساخته برسمیت شناختند حالا این کجایش قانونی است و رسمیت دارد، اگر در این سازمان که برای اسرائیل بوجود آمده برسمیت نشناسند پس کجا برسمیت بشناسند؟

تا یک کشور صدایش از ظلم آنها بلند می‌شود با چکش شورای امنیت یا سازمان ملل آنرا خفه و یا سرش را می‌شکند این شد قانون این شد حقوق بشر اینها که کلاه‌شان از سرشان تاس‌تر است. جان برادر برو فکری دیگر کن جز استبداد و ظلم و تجاوز و غارتگری از این شورای امنیت و این سازمان ملل چیزی تا کنون بیرون نیامده.

دیدیم که قوانین بشری نه اینکه نقص دارند بلکه بیشتر اوقات منافع نویسندگان قانون مد نظر بوده است نه حقوق دیگران نمونه آن هم قوانین بشری سازمان ملل است که آن پنج کشور زور گو برای خود حق وتو قائل شدند و دیگران را زیر مجموعه خود تعریف کردند یک جو اگر انصاف داشتند برای هر قاره یک حق وتو قایل می‌شدند نه برای تنها خودشان سه کشور اروپایی یکی آمریکا و دیگری آسیایی آفریقا با این همه کشور اصلاً محاسبه شده؟

حالا که قانون را نوشتید به دیگران حق بدهید که بر آن یک قید لااقل بزنند اینقدر بی‌حیا و بی‌مروت تشریف دارند که قانون خود را مطلق و زدن قید برای دیگران ممنون برای خودشان الاماشاءالله هرچه خواستند قید بند می‌کنند. چرا باید این جزم‌ها انتظار داشته باشند که دیگران پیرو مطلق آنها باشند خدا عالم است و بشر در تحیر.

این منادیان حقوق انسان هم اگر خیر خواه باشند که نشان داده‌اند نیستند می‌توانند اشتباه کنند پس من و ما مجاز هستیم که از آنها پیروی نکنیم یا اینقدر منصف باشند که به ما اینقدر آزادی بدهند که در دین و پیرو آنها نباشیم!

اگر آنها اینقدر به آزادی اهمیت قائل هستند انسانها را در اطاعت خداوند آزاد بگذارند.

ای کشورهای مدعی آزادی مدعی حقوق بشر مدعی تمدن

یک لحظه ما را رها کنید یک لحظه ما را آزاد بگذارید!

بگذارید ما نمازمان را بخوانیم بگذارید ما مسجد داشته باشیم بگذارید ما پوشش خودمان را داشته باشیم

ای نویسندگان قوانین و ای منورالفکرها ای انسانهای والا! ای بشر دوستان! ای دایه‌های مهربانتر از مادر! ای بر کرسی قدرت نشستگان! ای بی همه چیزه ای صاحبان زر و زور ای مسکبران بی‌چشم و رو و .... یک جو انصاف بگذارید ما یک ذره آزاد باشیم٬ جلو اندیشه ما را نگیرید٬جلو حرکت ما مانع نگذارید٬ چرخ‌های ما را پنچر نکیند.

مگر این دین ما این پوشش ما این مناره مسجد ما این حجاب اسلامی چه ضربه‌ای به شما وارد کرده که یادتان رفته ما انسان هستیم؟!!

چنان ما را محدود می‌کنید چنان به کوچکترین حقوق انسانی ما اهمیت نمی‌دهید که همان منشور ملل شما٬ شما را محکوم می‌کند٬ ببینید کارتان به کجا کشیده است٬ خجالت نکشید قوانین را عوض کنید که همین کار را هم دارید می‌کنید حق نفس کشیدن ما را هم ندهید چرا که برایتان ضرر دارد چرا که حقوق بشر شما جزء برای شما نیست!

مطمئن باشید با همین ظلم‌هاست که ریشه غرب خشکیده خواهد شد کشور مهد تمدنی که جلو پوشش مردم را بگیرد چاره‌ای ندارد که فرو بریزد. این صدای شکستن استخوانهای کشورهای مسکبر غرب است که دارد بگوش می‌رسد البته در تغییر قوانین در قرآن سوزی در خراب کردن مسجد در ممنوعیت ساخت مناره در منع تحصیل دختران دیگر کشورها در منع بدست آوردن تکنولوژی و....

وقتی دارید قانون می‌نویسید که مسلمانان نباید چنین کنند دارید یک میخ بر تابوت خود می‌کوبید.

با ویران کردن مسحد کمر غرب را می‌شکنید با سوزاندن قرآن دارید آتش بر کنده خود می‌زنید و خود نمی‌فهمی !

آزادی شعاری است که بر آن سوار شوی و کشور گشایی و غارتگری نمایی

منع پوشش اسلام و منع ساخت مسجد و منع تحصل یعنی منع از حقوق اولیه این حقوق بشر شماست وجدانهای خفته را بیدار کنید منعی ندارد باکی نیست هرچه شما بیشتر مانع شوید ما بیشتر خودمان را باور می‌کنیم. دنیا امروز در حال بیدار شدن است بر پهلویش لگد بزنید تا زودتر بیدار شود.

کشوری که مانع اجرای قوانین ادیان دیگر شود ظالم است و ظلم دوام ندارد که این سنت الهی است.

جهان با کفر می‌ماند ولی با ظلم هرگز این قانون خلقت است. قوم نوح چنین شدند و قوم ثمود و قوم عاد و .... چرا که فساد و ظلم می‌کردند و به حرف حق پشت.

امروز در تمام جهان ثابت شده است که حقوق بشر یعنی سلب آزادی دیگران یعنی غارت کشورهای جهان سوم و.....

پایان چیرگی سودمداران غرب بر جهان هر روز نزدیکتر می‌شود تا وعده حق تحقق یابد.

می‌خواهید قبول کنید می‌خواهید نکنید

حقیقت برای زورمداران تلخ است و مستکبران از واقعیت گریزان.

:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: آزادي,
نویسنده : علي اكبري(آج)
عسكر

بنام یاریگر حق

با تیریک میلاد امام حسن عسکری علیه السلام به فرزند عزیزش مهدی معود و دوستداران اهل بیت و شیعیان آن امام همام

بدين جهت لقب عسكر به آن امام تعلق گرفت كه بصورت محصور و تحت نظر در سامرا كه لشكرگاه و محل نيروهاي نظامي بود تبعيد شده بود تا نتواند با شيعيان در ارتباط باشد.

امام حسن عسکرى علیه السلام، فرزند امام هادى(علیه السلام)، در روز هشتم ربیع الثّانى یا 24 ربیع الاوّل سال 232 هجرى قمرى در مدینه به دنیا آمد.
نام مادر گرامى آن حضرت را، سوسن و بعضى «سلیل» و «حُدَیْث» نیز گفته اند.
او در هشتم ربیع الاوّل سال 260 هجرى قمرى با توطئه معتمد خلیفه عبّاسى در شهر سامرّا، در 28 سالگى به شهادت رسید.
آن حضرت بعد از شهادت پدر بزرگوارش در 22 سالگى به مقام امامت رسید.
برنامه و مواضع او به عنوان مرجع فکرى شیعیان قلمداد گردید و مصالح عقیدتى و اجتماعى آنان را کاملاً مراعات مىکرد.
در عصر آن حضرت، دشوارى ها و گرفتارى هایى پیش آمد که از قدرت عبّاسیان کاست، تا جایى که موالى و ترکان بر حکومت دست یافتند، ولى فشار و شکنجه و آزار نسبت به امام و یارانش تخفیف پیدا نکرد.
متوکّل او را به زندان انداخت، بىآن که سبب آن کار را بگوید! عبّاسیان تلاش مىکردند که امام عسکرى(علیه السلام) را در دستگاه حکومت وارد کنند تا پیوسته مراقب او باشند و او را از پایگاه هاى خویش و از یاران و پیروانش دور سازند.
آن حضرت نیز مانند پدر بزرگوارش ناچار شد در سامرّا اقامت کند و زیر نظر باشد.
مواضع علمى امام عسکرى(علیه السلام) در پاسخ هاى قاطع و استوار در مورد شبهه ها و افکار کفرآمیز و بیان کردن حقّ، با روش مناظره و گفتگوهاى موضوعى و مناقشه ها و بحثهاى علمى، روز به روز شخصیّت آن حضرت را بارزتر نشان مىداد و مؤمنین را به شخصیّت مکتبى و فکرى خود مجهّز مىنمود و از طرفى پایدارى و ایستادگى آنان را در برابر جریانهاى فکرى خطرناک تضمین مىنمود.
کِنْدى (ابویوسف یعقوب بن اسحاق) فیلسوف عراقى در زمان امام(علیه السلام)، به زعم خود، پیرامون متناقضات قرآنى به خیال خود، کتابى تدوین کرد، امام عسکرى(علیه السلام)به وسیله بعضى از منسوبانِ به حوزه علمى او، با او تماس گرفت و کوشش او را با شکست رو به رو کرد و کِنْدى را قانع نمود که در اشتباه بوده است، کِنْدى توبه کرد و اوراق خود را سوزانید.

مسأله مهدى و غیبت آن حضرت

امام عسکرى به وضوح مىدید که اراده خداوند براى ایجاد دولت الهى بر روى زمین، بر این تعلّق گرفته است که فرزندش مهدى(علیه السلام)غیبت کند.
سخنان ائمّه پیشین و نصوص فراوان و پیاپى، به آمدن مهدى(علیه السلام) بشارت مىداد و در این موارد، روایات متواتر و صحیح از رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در دست است، و مؤلّفان صحاح از اهل سنّت که معاصران آن حضرت یا پیش از آن بوده اند ، روایات مربوط به مهدى موعود(علیه السلام) را نقل کرده اند که بخارى و مسلم و احمد بن حنبل از آن جمله اند.
امام عسکرى تلاش مىکرد تا مردم را قانع سازد که زمان غیبت فرا رسیده است و تنفیذ آن در شخص فرزندش امام مهدى(علیه السلام)صورت گرفته است.
این امر درباره افکار افراد عادى دشوار مىنمود و امام(علیه السلام) به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان و افکار، رسوخ مىداد و به مردم مىفهماند که این حقیقت را باید بپذیرند و دیگران را به این اندیشه و اعتقاد و متفرّعات آن آگاه سازند.
دوستان و طرفداران امام(علیه السلام) به وسیله مکاتبه و مراسله با او تماس مىگرفتند و درباره مهدى موعود از حضرتش پرسش مىنمودند و جواب لازم و کافى را دریافت مىکردند.
شیعیان وقتى اموالى را از حقوق شرعىاى که بر آنان واجب بود، براى امام عسکرى(علیه السلام)مىبردند ابتدا حضور به «عثمان بن سعید عمرى» وارد مىشدند و او که براى سرپوش گذاشتن بر فعّالیّتهاى امام(علیه السلام) و براى مصلحت او، تجارت روغن مىکرد، پول هایى را که تحویل مىگرفت در خیکهاى روغن مىگذاشت و دور از چشم حاکمان، براى امام مىفرستاد، زیرا اگر بر قضیّه واقف مىشدند همه آن را مصادره مىکردند.

قیام صاحب زنج و برخورد امام عسکرى(علیه السلام)

در زمان خلافت مهتدى عبّاسى، صاحب الزّنج، به اتّفاق بردگان و فقرا و مستضعفین سر به قیام برداشت و توانست بر بصره و اطراف آن چیره گردد و ادّعا داشت که او از سلاله پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) است و نسبش به امام على بن ابیطالب(علیه السلام)مىرسد.
مسعودى در مروج الذّهب مىنویسد: او زاده یکى از روستاهاى رى بوده و بیشتر یارانش از موالى و زنجىها بود که دشوارى هایى براى عبّاسىها پدید آورد و نزدیک بود بغداد، پایتخت آنها را پس از نبردهاى سختى که میان او و خلفاى عبّاسى جریان داشت به تصرّف خود درآوَرَد.

امام عسکرى(علیه السلام) فرمود: صاحب الزّنج از ما اهل بیت نیست.
در این حال، هر گاه سخن از قیام او به میان مىآمد و به دنبال آن کشتن پیرمردان و کودکان و به اسارت گرفتن زنان و سوزاندن شهرها و خانه ها و دیگر اعمال ناروایى که اتّفاق مىافتاد، انتساب او را به علوىها تکذیب مىکرد و آنان را با مشرب خوارج ارزیابى مىنمود.
ولى کسى که حوادث آن دوره از تاریخ اسلامى را، که ترک ها و غلامان مقدّرات کشور را در قدرت خود گرفته بودند و نیز ظلم و بیدادى که سرتاسر مملکت اسلامى و مردم آن را فرا گرفته بود و در همان حال، خلیفه تقریباً هیچ کاره بود، مدّ نظر قرار دهد، به نظرش بعید نمىآید که حرکت صاحب الزّنج و پیروان او همچون دیگر قیام ها به رهبرى علوىها و دیگران ترتیب داده مىشده است تا از آنچه بر مردم در آن زمان مىرفت رهایى پیدا کنند و کارهاى ناروایى که به آنها نسبت داده شده چه بسا ساخته و پرداخته خودِ حُکّام و دستگاه هاى آنها براى بدنام کردنشان بوده باشد.
و در مورد آنچه راویان از قول امام روایت کرده اند که «صاحب الزّنج» از ما نیست، شاید بتوان گفت: که این سخن بر فرض صحّت، صریحاً گویاى تکذیب انتساب ایشان به خود نبوده، زیرا امکان دارد که منظور حضرت این باشد که او در کارها و اقدام هایش ، از ما نیست; همچنان که امکان دارد امام از سوى حکّام وقت، مجبور به بیان چنین سخنى شده باشد.
برخى روایات، آن چنان که در «اکمال الدّین» شیخ صدوق آمده، اشاره به این دارند که او هرگز دروغگو نبوده است.
به هر حال، برخورد معتمد عبّاسى با امام حسن عسکرى تفاوتى با برخوردهاى حاکمان عبّاسى پیش از او با ایشان نداشت.
او امام را تحت مراقبت شدیدى قرار داد، به طورى که کسى جز در شرایط ویژه اى که امام با نزدیکان خود قرار گذاشته بود، امکان تماس با آن حضرت را نمىیافت و هر آنچه که از خارج به ایشان مىرسید یا به خارج مىدادند، از طریق مراسله بود.
وقتى که خبر کسالت امام به گوش معتمد عبّاسى رسید، دستور داد تا خانه آن حضرت را زیر نظر بگیرند.
پس از شهادت امام نیز تفتیش و بازجویى کامل به عمل آمد و همه اثاث خانه را مُهر و موم کردند و آن گاه در صدد تحقیق و بازجویى از فرزندان امام عسکرى(علیه السلام) برآمدند و به قابله ها دستور دادند که زنان را تحت معاینه دقیق قرار دهند و اگر آثار حمل در یکى از آنان دیدند به خلیفه گزارش کنند.
هراس و وحشت عبّاسیان از مهدى موعود که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)نوید ظهورش را بارها داده بود و او را بزرگترین مصلح در تاریخ جامعه بشرى ـ که طومار ظلم و ستم را در هم خواهد پیچید و عدالت اجتماعى را برقرار خواهد ساخت ـ معرّفى کرده بود، روز به روز بالا مىگرفت.
آنان مىخواستند با کشتن نسل پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، مانع ظهور امام منتَظر گردند و امام عسکرى(علیه السلام) در نامه اى به همین مطلب اشاره کرده:

«پنداشته اند با کشتن من، نسلم را قطع خواهند کرد و حال آن که خداوند خواسته آنان را تکذیب کرده است و سپاس خداى را که مرا از جهان نَبُرْد تا آن که جانشین و امام بعد از من را نشانم داد. او در خلقت و اخلاق، شبیه ترین کس به پیامبر اکرم است. خداوند او را در دوران غیبت حفظ مىکند، سپس او را ظاهر مىسازد تا زمین را پس از آن که پر از ظلم و ستم شده باشد، سرشار از عدالت و برابرى کند.»

اینک در میان سخنان و کلمات گهربار حضرت امام عسکرى(علیه السلام)، که هر یک به منزله چراغ هدایت و مشعل فروزان راه زندگى است، چهل حدیثِ برگزیده، تقدیمِ تشنگان آب زلال و حیات بخش مکتب انسان سازش مىشود.
به امید آن که همگى بهره لازم را از کلمات شریفش برگیریم و منتظر ظهور فرزند دلبند و برومندش باشیم.

سخنانی کوتاه از آن امام

1- پرهیز از جدال و شوخى
«لا تُمارِ فَیَذْهَبَ بَهاؤُکَ وَ لا تُمازِحْ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْکَ.»:
جدال مکن که ارزشت مىرود و شوخى مکن که بر تو دلیر شوند.
2- تواضع در نشستن
«مَنْ رَضِىَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الَْمجْلِسِ لَمْ یَزَلِ اللّهُ وَ مَلائِکَتُهُ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتّى یَقُومَ.»:
هر که به پایین نشستن در مجلس خشنود باشد، پیوسته خدا و فرشته ها بر او رحمت فرستند تا برخیزد.
3- سلام نشانه تواضع
«مِنَ التَّواضُعِ أَلسَّلامُ عَلى کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ، وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الَْمجْلِسِ.»:
از جمله تواضع و فروتنى، سلام کردن بر هر کسى است که بر او مىگذرى، و نشستن در پایین مجلس است.
4- خنده بیجا
«مِنَ الْجَهْلِ أَلضِّحْکُ مِنْ غَیْرِ عَجَب.»:
خنده بیجا از نادانى است.
5- اندیشه در کار خدا
«لَیْسَتِ الْعِبادَةُ کَثْرَةَ الصِّیامِ وَ الصَّلوةِ وَ إِنَّما الْعِبادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فى أَمْرِ اللّهِ.»:
عبادت کردن به زیادى روزه و نماز نیست، بلکه [حقیقتِ] عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.
6- پلیدى خشم
«أَلْغَضَبُ مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ.»:
خشم و غضب، کلید هر گونه شرّ و بدى است.
7- شناخت احمق و حکیم
«قَلْبُ الأَحْمَقِ فى فَمِهِ وَ فَمُ الْحَکیمِ فى قَلْبِهِ.»:
قلب احمق در دهان او و دهان حکیم در قلب اوست.
8- دوست نادان
«صَدیقُ الْجاهِلِ تَعَبٌ.»:
دوست نادان، مایه رنج است.
9- تواضع و فروتنى
«أَلتَّواضُعُ نِعْمَةٌ لا یُحْسَدُ عَلَیْها.»:
تواضع و فروتنى، نعمتى است که بر آن حسد نبرند.
10- کلید تمام گناهان
«جُعِلَتِ الْخَبائِثُ فى بَیْت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الْکَذِبَ.»:
تمام پلیدى ها در خانه اى قرار داده شده و کلید آن دروغگویى است.
11- نماز شب، سیر شبانه
«إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ سَفَرٌ لا یُدْرَکُ إِلاّ بِامْتِطاءِ اللَّیْلِ.»:
وصول به خداوند عزّوجلّ، سفرى است که جز با عبادت در شب حاصل نگردد

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
نویسنده : علي اكبري(آج)

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد