یک شنبه 27 ارديبهشت 1394 |
يا واجب الوجود
يکي از سوالاتي که براي انسان پيش مي آيد اين است که وجود چيست و ماهيت آن کدام است.
يا کمي جدي تر بپرسيم وجود چه نقشي براي موجود دارد.
من خيال کنم در اين سوال جدي جواب را داده باشم اصلاً اين وجود است که فرد يا هر موجودي را ايجاد مي کند.
يعني چه؟ راحت است يعني اگر از موجود وجود را بگيريم ديگر موجود نيست.
نمي دانم چقدر اين معني را در ذهن مي شود پرورش داد وجود را کمي رقيق کنيم به ذات مي رسيم.
يعني ذات يک چيز جزيي از وجود است.
در يک زمان و در يک مکان موجود مي تواند باشد يا نه؟
اين سه بعد از ابعاد هستي هستند يعني زمان و مکان و بعد ديگر هم وجود است!
شايد بشود دو موجود را در هستي در يک مکان و در يک زمان داشته باشيم ولي در همين نقطه مشترک زمان و مکان وجود آنها يکسان نباشد.
يعني تصور کنيد اگر وجود يک حرکت طولي پيدا کند در همين زمان و مکاني که شما هستيد ديگر شما درک و احساس الان را نداشته باشيد شايد از سرما يخ بزنيد يا از گرما ذوب شويد
شايد بگويد چنين امکاني ناممکن است ولي اين ممکني است که امکان دارد.
وجود شما امروز يک مقدار مشخصي از امواج صوتي و نوري و مغناطيسي و .... را درک مي کند يعني ما مي گوييم احساس مي کنيم حالا اگر وجود شما را کمي تغيير دهيم مثلا تمام امواج صوتي در اين هستي براي شما قابل احساس باشد اين يعني چه؟ يعني وجود شما کمي تغيير کند حالا رشد داده شود يا چيزي در مفهوم عکس آن و يا چيزي در راستاي نمو يا ضد نمو شما از اين وجود به آن وجود برسيد ! شايد زلزله اي که مي خواستم در شما ايجاد کنم همينجا مفهوم شده باشد شما ديگر يا از شدت اين امواج وجودتان نا وجود مي شود يا از اين وجود در رنج و عذاب فراوان خواهيد بود.
شما الان بيداريد يک وجود داريد وقتي بخواب مي رويد مکان و زمان شما عوض نمي شود چون وجود ديگري همزمان در آن مکان و زمان بيدار است اين وجود شماست که تغيير مي کند يعني از بعضي چيزها بريده مي شويد و به بعضي چيزهاي ديگر پيوند مي خوريد(محدويت).
بنظرم بايد بگويم در يک مکان و زمان وجود شما تغيير پيدا مي کند تا بيدار شدن بر مي گرديد به وجود قبلي ولي زمان و مکان به همان صورت طبيعي قبل است.
حالا اگر وجود شما را بصورت ديگر تغيير دهند شما مي توانيد با اجنه ارتباط پيدا کنيد!؟
اگر وجود شما رشد عرضي يا طولي يا ... بدهند شما به موجودي داراي ادراکات ديگر تبديل مي شويد.
يک سگ و يک گاو در يک زمان و يک مکان زيست مي کنند اين سگ بويايي دارد چند صد برابر آن.
و آن يکي شکمي دارد چند برابر اين و هزاران فرق بين اين و آن.
حالا درک کنيد اين دو موجود در يک مکان و يک زمان هستند اما ادراک بين اين دو از زمين تا آسمان است. آيا اين دو موجود وجود يکسان دارند.
زمان و مکان و ... در يک کلاس درس و آنچه که از فرستنده معلم ارسال مي شود يکسان است از يک وجود نشات مي گيرد چرا دانش آموزان و يا دانش پذيران يکسان ياد نمي گيرند! شايد براي شما اين جواب من قابل قبول نباشد و بخواهيد عوامل ديگري را در اين بين بيان کنيد حالا در اين همه علت که بيان مي داريد مي توانيد يک علت را هم آنچه اينجا گفته مي شود قرار دهيد(وجود).
وجود يک ترکيبي از ذات و ديگر احساسات در نظر بگيريد و آنچه که ما از آن شناخت نداريم پس چرا مکان و زمان را از وجود جدا کرده ايم چون اينها را مي توانيم اندازه گيري کنيم يعني کمي در شناخت آنها پيشرفت داريم خب چيزهاي قابل مقايسه و اندازه گيري را مي شود بعد داد.
حالا تمام ادراکات ما همين حسهايي که مي شناسيم نيست مثلا حس ششم يا هفتم و غيره اينها براي اين است که وجود قابل شناخت نشده البته وجود همين ادراکات نيست ذات نيست عقل نيست هوش نيست دل نيست قلب نيست جان نيست و هزاران نيست ديگر ولي شايد همه اينها هم هست.
هر کس روي قسمتي از اين وجود نامي نهاده .
من ترکيبي است از جسم و جان حالا اين ادراکات براي جسم هستند يا جان مشخص نيست يعني درک يک موضوع در هر دو اين اثر دارد گاهي چيزي با جسم درک مي شود و گاهي با جان بيان مي شود.
در هر حال وجود چيزي است که اگر از موجود گرفته شود نيست مي شود.
پس يک وجود است
حالا که وجود، وجود دارد پس مي تواند رشد و نمو کند مي تواند ضعيف شود.
من منظورم از اين فلسفه بافي رسيدن به اين نکته است که انسان مي تواند وجود خود را رشد دهد.
علما و دانشمندان کساني بودند که اين وجود را رشد داده اند.
رشد يک حرکت است حالا از بعد مکان و زمان شايد نباشد ولي بي اثر اين دو بعد هم نيست
رياضي يک علمي است که توانسته ابعاد را تعريف کند يعني در همه ابعاد مسائل ايجاد يا آنرا را حل کند هر چند که براي نشان دادن در عمل برايمان ممکن نباشد.
فضاء در سه بعد عرض و طول و ارتفاع تعريف شده است حالا اگر براي زمان نيز چند بعد تعريف شود و براي ديگر چيزها هم ابعاد مختلف تعريف شود آنوقت بحث وجود خود يک ترکيب چندين در چندين در چند خواهد شد.
آنوقت چگونه ما با اين وجود ضعيف مي خواهيم آنرا درک کنيم.
اگر تمام آنچه که موجود است و آنچه موجود مي شود را در يک جا جمع و قابل درک کنيم اوضاع خيلي براي وجود ضعيف ما ناشناخته تر خواهد شد پس بهتر که درک ما در يک مقدار محدودي قرار گرفته است.
فرض کنيد يک انسان هم زمان مي توانست تمام امواج تصويري ماهواره را بدون واسطه احساس کند آنوقت چي مي شد مسلم با اين وجود امکان تحمل نبود.
انساني که بخواهد وجود خود را رشد دهد بايد آنچه را که خوب مي داند را در خود پرورش دهد در اين حالت يکسري از ابعاد وجودي او که شايد بد باشد و شايد هم نباشد خودبخود ضعيف مي شود.
چرا چون ما در اين عالم محدود ساخته شده ايم. مکان و زمان ما را محدود مي کنند.
اگر بخواهيم رشد کنيم زمان و عمر خودمان را احتمالاً نمي توانيم زياد کنيم ولي مثل خيلي از بزرگان مي توانيم عرض آنرا يا عمق آنرا زياد کنيم اين مي شود که انساني مثل علي عليه اسلام 1400 سال قبل سخني را مي گويد که هنوز تازه است.
يا گاليله مطلبي را اثبات مي کند که هنوز بعد از چند صد سال هنوز براي ما نامفهوم است.
انشتين در باره زمان و ماده فرمولي مي دهد که براي ما قابل هزم نيست.
چرا که آنها در وجود خود رشدي ايجاد کرده اند که از اين حالت عادي خارج شده اند و درکي نموده اند که ديگران از درک آن عاجز.
.... شايد اگر وجود ما کمي تغيير کند در همين مکان و زمان ما در برزخ قرار گيريم!
اينطور نيست؟
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: ماه رجب,
نویسنده : علي اكبري(آج)
|