چهار شنبه 22 آذر 1389 |
این متن برداشتی کاملاْ آزاد با کم و زیادهای بسیاری است از کتاب
شهید فرهنگ پیشرو انسانیت امام حسین(ع) از مرحوم علامه محمد تقی جعفری(ره) یا همان امام حسین(ع).
هر چند وقتی ایشان سخنرانی مینمودند کمتر مطالباش را فهم میکردم البته چون عمق مطالبش زیاد بود.
حالا با اینکه چندین با این کتاب را مطالعه کردهام به این باور رسیدهام که مطالب کتاب هم خیلی ژرف هستند و این نشان از اندیشه عمیق ایشان دارد.
هر چه این کتاب بیشتر مطالعه شود نظرمان در مورد قیام امام حسین(ع) یک دگرگونی خاصی پیدا میکند.
هدفم از این مطلب بیشتر معرفی این کتاب است دوستان را توصیه میکنم حداقل یکبار این کتاب را مطالعه کنید.
... امام حسین چه چیزها دیده است؟
چون عمار یاسر در جنگ صفین به شهادت رسید به معاویه رساندند این پیام پیامبر اعظم(ص) را که « یا عمار تقتُلُکَ الفئةٌ الباغیَة» ای عمار تو را گروهی ستمکار خواهند کشت
اینجا بود که آن ملعون پیرو مکتب ماکیاولی سخنی راند که نشان از بیمنطقی و بیعقلی و استدلالهای پوچ برای مردمی پوچ اطرافش بود.
گفت: بله این درست است چون علی عمار را به میدان جنگ آورد پس علی عمار را کشت.
ولی علی(ع) این مرد اسلام پیام داد به معاویه که من عمار را کشتم همانطور که پیامبر اسلام(ص) عمویمان حمزه را به احد برد و کشت.
چشم باز و گوش باز و این عمی حیرتم از چشم بندی خدا!
البته دیگرانی را هم برده بود که بکشد ولی فرار کردند و کشته نشدند.
حسین(ع) تمام این دورانها و این پیامها را دیده و طرف خود را میشناسد .
روزی که عمویشان ابوذر را به تبعید فرستاندند جز علی و فرزندانش کسی بدرقه ابوذر نرفت.
چه کسی به ابوذر برادر گفته بود که حسن و حسین اورا عمو خواندند جزء پیامبر(ص) کسی چنین نفرموده بود. چرا حسین باید همه اینها را ببیند و بیعت کند با چنین خاندانی!
روزی را که مالک اشتر را با عسل مسموم و شهید کردند آن دلاور مرد ملکوتی زاهدی که علی(ع) گفت نسبت مالک به من مثل نسبت من به رسولالله(ص) بود.
او شهادت حجر و یارانش را دیده بود که با اینکه معاویهبنابوسفیان ملعون به او و دستهاش امان داده بود.
این چگونه اماننامهای بود که منجر به شهادت او شد!
چگونه میتوان مرگ اویس قرنی را دید که پیامبر اکرم(ص) فرمود بود«انی لاشم نفس الرحمن من قِبل الیمَن» من نفس رحمانی از طرف یمن استشمام میکنم.
در رکاب علی(ع) در صفین شربت شهادت نوشیده بود.
... و بعد از همه این مصیبتها مصیبت عظمیی شهادت برادرش و تیرباران کردن جنازهاش را آیا نمیشد به جسم بیجان او که جان پیامبر بود رحم میکردند!
و آنها مردم را بردههای خویش میپنداشتند و نه حُسن تصمیمی و نه حق هیچ اختیاری فقط باید تسلیم محض باشند و.... وقتی که حکومت بدست یزید افتاد که ظاهر اسلام را هم رعایت نمیکرد.
چارهای جز قیام نبود که مردم و اجتماع آن زمان را فهماند سکوت هم حدی دارد .
...... قیام زمانش رسیده است.
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : علي اكبري(آج)
|