دردان نرگس
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 59
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 61
بازدید ماه : 206
بازدید کل : 73099
تعداد مطالب : 243
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1


دردان نرگس

بنام حاضر ناظر

تو را غايب ناميده اند، چون «ظاهر» نيستي، نه اينكه «حاضر» نباشي.
«غيبت» به معناي «حاضرنبودن»، تهمت ناروائي است كه به تو زده اند و آنان كه بر اين پندارند، فرق ميان «ظهور» و «حضور» را نمي دانند، آمدنت كه در انتظار آنيم به معناي «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت كه هر صبح و شام تو را مي خوانند، ظهورت را از خدا مي طلبند نه حضورت را.

وقتي ظاهر مي شوي، همه انگشت حيرت به دندان مي گزند با تعجب مي گويند كه تو را پيش از اين هم ديده اند. و راست مي گويند، چرا كه تو در ميان مائي، زيرا امام مائي. جمعه كه از راه مي رسد، صاحبدلان «دل» از دست مي دهند و قرار از كف مي نهند و قافله دل هاي بي قرار روي به قبله مي كنند و آمدنت را به انتظار مي نشينند...
و اينك اي قبله هر قافله و اي «شبروان را مشعله»، در آستانه آدينه اي ديگر با دلدادگان ديگري از خيل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه مي كنيم.


دردانه نرگس
نمي دانم چرا مجنونم امشب
ز دست خويش هم دلخونم امشب
غروب آمد مرا با غم رها كرد
دلم را از همه عالم جدا كرد
ببين جانا! كه من لبريز آهم
دل از كف داده ام، گم كرده راهم
اگر آهي كشم از اين دل تنگ
ز اشكم خون چكد با اين دل سنگ
الا دردانه نرگس كجايي؟
مرا با توست بسيار آشنايي
دلم فرهاد شد از هجر رويت
چو مجنون محو شد در خاك كويت
همه گلهاي عالم فرش راهت
جهان مست دو چشمان سياهت
فداي خال آن روي نكويت
نگاهي كن مرا، قربان بويت
بيا مهدي! كه دلها سخت سنگ است
دل عدل علي بهر تو تنگ است
شديم آزرده بس نامرد ديديم
بده پايان به زجري كه كشيديم
بيا پرواز ده اين مرغ جان را
به رسوايي بكش اين كوفيان را
بيا از من منيت را جدا كن
دلم را مامن عشق خدا كن
پرستو كلاهدوزها
خلوت شب
پي تو در خلوت تو، شب همه شب بيدارم
اي سفر كه من چشم به راهت دارم
خانه ام ابري و چشمان تو همچون خورشيد
چه كنم؟ دست خودم نيست اگر مي بارم
كه براي من از اين پنجره ها حرف بزن
من بدون تو از اين پنجره ها بيزارم
جان من، هديه ناچيزي تقديم شما؟
گرچه در شأن شما نيست، همين را دارم
كاش مي شد در اين حلقه، شبي از شب ها
دست در دست تو اي خوب ترين بگذارم
من كه تا عشق تو باقي است، زمين گير توام
لااقل لطف كن از روي زمين بردارم
ناهيد دهقانكار
غوغاي تو
تا در سر پر شورم روياي تو مي رقصد
قومي دل سرمستم، در پاي تو مي رقصد
در جان نظربازم، لبريز ز پروازم
افشا چو شود رازم، روياي تو مي رقصد
خون در دل و جان در مهر، چون شعله و خاكستر
با عشوه چشمان زيباي تو مي رقصد
اين جان بلا ديده، چون مردمك ديده
با گردش هر جام و ميناي تو مي رقصد
پنهان چه كني رويي؟ آن نرگس جادويي
در من سر هر مويي غوغاي تو مي رقصد
بر گونه مردانه، اين اشك غريبانه
با ياد دل انگيز شبهاي تو مي رقصد
آهوي دل خامم، هرگز نشود رامم
همپاي غزالان صحراي تو مي رقصد
اين «طاهر» دلداده، مانند دل ساده
در موج بلاهاي درياي تو مي رقصد

اسدالله كريمي «طاهر»



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، اخلاقي و مذهبي، ،
:: برچسب‌ها: انتظار,
نویسنده : علي اكبري(آج)