چهار شنبه 25 خرداد 1391 |
بنام هستي بخش
راه دوري نرفتهام ولي انگار سالهاست که دارم پيادهروي ميکنم در بيابان تنها و بدون هيچ زادي براي خودم چنين کابوسي وحشتناک است ولي انگار واقعي است
تنها همينجا در يک دشت برهوت، قدمهاي سست، راه دور، اميد از دست رفته، سرابي نه چندان دور چشمک ميزند
ميتوان رفت قدرتم هست ولي چشمانم بيشتر برايم يک جادوگر شدهاند بجاي نشان دادن به خيالاتم کمک ميکنند انگار فرسنگها بايد رفت بدون هيچ
باز در اين تنگه بين دو کوه چون مشکلات و گرفتاريهاي زندگي گير کردهاي بايد چاره بيانديشي مثل اين است که انديشه در تو نيست، خالي خالي است
براي چندمين بار از روي زمين بلند ميشوم گوشهاي را پيدا کنم و از اين بيدرماني رهايي يابم ميگويند بايد اميد داشت، اميد تنها نيروي برنده است در همه طول
از ديواري که سدم شده ميگذرم، همچون موري که از تکه سنگي خود را رد ميدهد باز هم ديوار، ديواري از پشت ديوار ديگر سرک ميکشد انگار نه انگار که من بايد برسم راه نرسيدن را نشان ميدهد بازهم حرکت باز هم گذشتن
تنها براي بودن، براي اثبات شدن، براي گذشتن از چهارسوي دنيا براي کوچک نشان دادن دنيا، کافي است به آسمان نگاه کني، چرا اينقدر در خود فرو رفته بودم آسمان خيلي فراخ است از همه آنچه که فکر ميکردم کمي جلوتر چشمهاي است ، آبي زلال و خنگ، سايهاي گسترده از درختان نارون ، تاک ، انار، شمشاد، رز، آقاقيا و کاج و سرو
مقصد را نبايد گم نمود نشستن در اين جاي باصفا خوب مينمايد ولي از رسيدن بازت ميدارد بايد کوشيد بايد رفت تا رسيد ، مقصد اينجا نيست مقصد جايي در آرزوهايات است که براي رسيدن به آن جز رفتن و دست از کار و کوشش نکشيدن راهي ندارد گريزي از سعي و کوشش بيوقفه نيست براي اوج بودن و به قلعه رسيدن زحمت ميخواهد چون از پا افتادي خيزان بايد رفت
مهم رفتن است بسوي مقصد ، دشواريها وقت نائل شدن محو ميشوند انگار که اصلاً نبودهاند، آنقدر در رفتن غرق شو که ناهمواريها را نبيني، چنان قدم بردار که استواريات را به رخ بکشي چنان باشد که آفريده شدهاي.
أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى *38* هيچ کس بار ديگرى را به عهده نخواهد گرفت.
وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى*39*و اينکه براى انسان جز آنچه تلاش کرده بهرهاي نيست.
وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى *40* و اينکه تلاش و سعى او را به زودى به وى بنمايند.
ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَآءَ الْأَوْفَى*41* سپس جزاى کامل آن را به او بدهند.
نجم(38-41)
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: سعي,
نویسنده : علي اكبري(آج)
|