دو شنبه 14 تير 1391 |
با حي
به تو دل بستم و غير تو کسي نيست مرا
جز تو اي جان جهان دادرسي نيست مرا
عاشق روي توام اي گل بي مثل و مثال
به خدا غير تو هرگز هوسي نيست مرا
با تو هستم ز تو هرگز نشدم دور ولي
چه توان کرد که بانک جرسي نيست مرا
پرده از روي بينداز به جان تو قسم
غير ديدار رخت ملتمسي نيست مرا
گر نباشد برم اي پردگي هر جايي
ارزش قدس چو بال مگسي نيست مرا
مده از جنت و از حور و قصورم خبري
جز رخ دوست نظر سوي کسي نيست مرا
شعر: امام خميني(ره)
چشم يعقوب به ديدار تو حيران مانَد
يوسف از حسن تو انگشت به دندان مانَد
پرده بردار که از شرم تماشاي رخت
تا صف حشر ، قمر سر به گريبان مانَد
برتر و بهتر و زيباتر و پاکيزه تري
که بگويم گل روي تو به رضوان مانَد
هر که بر سلسله عشق تو تسليم نشد
گردنش بسته به قلاده شيطان مانَد
اين عجب نيست که تا حشر به ياد لب تو
خضر در آب بقا باشد و عطشان مانَد
گرچه در ديده ما تاب تماشاي تو نيست
مهر در ابر روا نيست که پنهان مانَد
همه شب بر سر آنم که ز راه آيي و من
جان نثار قدمت سازم اگر جان مانَد
يوسف مصر ولا بيشتر از اين مگذار
چشم يعقوب به دروازه کنعان مانَد
چند بايد ز فراق تو به حبس دل ما
ناله بي کسي عترت و قرآن مانَد
به پريشاني بنده نگهاي کن مگذار
بيش از اين ملت اسلام پريشان مانَد
منبع: اشعار مذهبي
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: امام خامنه اي,
نویسنده : علي اكبري(آج)
|