ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 154
بازدید کل : 73047
تعداد مطالب : 243
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1


شهداي انار

 بسم رب الشهداء و صدیقین  

همیشه دنبال فرصتی بودم که بتوانم زندگی شهدای انار را بنویسم ولی نشد

ولی حالا برای حداقل هم که شده اسامی آنها را بیاورم سپس بر اساس حروف الفباء و در جایی دیگر براساس تاریخ شهادت و...

*** چون این اطلاعات از منابع معتبر تهیه نشده لذا اشباه در آن زیاد است هر کس که اشتباهی در آنها مشاهده کرد لطف کنید به حقیر اطلاع دهید تا اصلاح گردد.

اما اکنون فقط اسامی:

شهدایی که لینک دارند* دارند به زندگی نامه آنها لینک شده است

 

1

شهید

رمضان

 اسفندمز

محمد

1335

61/07/26

کوشک

امامزاده

*

2

شهید

محمد

آخوندی

علی

1349

66/02/04

بانه

لطف آباد

*

3

شهید

حجت اله

ابولی اناری

علی اکبر

1346

62/05/08

مهران

امامزاده

*

4

شهید

علی اصغر

احمدی

حسین

1345

61/03/22

خرمشهر

امامزاده

*

5

شهید

غلامرضا

ارجمندی

حسن

1341

61/12/01

کوشک

امامزاده

*

6

شهید

غلامرضا

اسدی مقدم

محمد

1347

67/10/1

غرب بم

امامزاده

*

7

شهید

اکبر

اسماعیلی

محمد

1345

67/03/23

شلمچه

ساقی

*

8

شهید

محمد

اسماعیلی

احمد

1344

63/12/22

شرق دجله

لطف آباد

*

9

شهید

غلامرضا

اسماعیلی نیا

حسین

1339

61/04/10

خرمشهر

امامزاده

*

10

شهید

علی

اکبر پور

اکبر

1349

67/03/28

شلمچه

لطف آباد

*

11

شهید

محمد

اکبری

علی

1347

64/11/22

فاو

لطف آباد

*

12

شهید

محمود

انارکی محمدی

محمد

1342

57/09/18

جاده نوق

امامزاده

*

13

شهید

حسن

انارکی محمدی

محمد

1334

61/01/18

خرمشهر

امامزاده

*

14

شهید

عباس

اناری علیزاده

میرزاعلی

1344

65/10/07

شلمچه

امامزاده

*

15

شهید

علی

انجم روز

حسن

1349

70/10/04

جوادیه نوق

امامزاده

*

16

شهید

محمد

برجی پور

حسین

1345

65/10/13

سومار

امامزاده

*

17

شهید

حسین

بیاضی

 

 

 

 

امامزاده

*

18

شهید

اکبر

بیاضی زاده

غلامرضا

1343

61/04/24

شلمچه

ساقی

*

19

شهید

غلامرضا

بیاضی زاده

حسن

1346

65/04/11

مهران

ساقی

*

20

شهید

علی

بیرمی

حسین

1346

66/05/21

سیرجان

امامزاده

:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، شهرستان انار، مردم انار، ،
:: برچسب‌ها: شهداي انار,
نویسنده : علي اكبري(آج)
شرك

بنام الله

شاید یکی از سوالات در ذهن همه ما مفهوم شرک و کفر و اسلام باشد.

هم معنی بودن شرک و کفر یا کافر و مشرک در ذهن ما وجود دارد.

هرچند در ذات این کلمات و افراد یک چیز است اما از نظر معنی اینها یکسان نیستند

علت این ذهنیت هم بکار گرفته شدن این دو با هم است مثلا زیاد بکار می‌رود کفار و مشرکین صدر اسلام یا مشرکین و کفار قریش ، قریش مشرک کافر، سپاهیان مشرک و کافر مکه، حمله بر کافران و مشرکان و .....

اما یک ذهنیت دیگر اینکه کسی را که کافر می‌دانیم که خدا را قبول نداشته باشد یا مشرک هم همین معنی را می‌دهد.

اما باید دانست که چنین نیست بلکه کافر و مشرک نیز خدا را قبول دارند پس این ذهنیت و این معانی از کجا در ما رسوخ کرده بنظر می‌آید که ذات کلمه اینرا می‌رساند نه معنی آن!

بهتر دیدم که این کلمات را معنی کنم

کفر یعنی اعتقاد به اینکه خداوند انسان را مجبور آفریده است!

شرک یعنی اعتقاد به اینکه خداوند امر را به انسان تفویض کرده است!شرک جریانی است بسیار آرام و خطرناک

پس کافر کسی است که معتقد است انسان را در این دنیا مجبور بوده و هیچ اختیاری از خود ندارد حالا اگر ظلم کند این را خدا خواسته و اگر عادل باشد و.... اینها را خدا به او داده است و او در تغییر آن هیچ راهی را ندارد هرچه می‌کند آن است که خدا در او ایجاد کرده است!

اما مشرک بر عکس این را می‌گوید یعنی او معتقد است که خداوند اختیار را به انسان تفویض کرده است پس او در این دنیا آزاد است که هرچه بخواهد بکند

و اینجاست که نتیجه قهری از درون این دو کلمه بیرون می‌آید که انسان مشرک همان کافر می‌شود و این دو یک معنی را برای انسان متبادر می‌کنند

پس در اینجا مسلمانان و دیگر افرادی هم پیدا می‌شوند که با اینکه احکام اسلام را عمل می‌کنند به نوعی به خداوند کفر یا شرک می‌ورزند که این مطلب خود سر دراز دارد که باید در اینجا از آن صرف نظر کرد.

اگر خداوند تفویض نموده باشد پس انسان در احکام شریک خداوند است و او از خود حکم می‌راند و می‌تواند عدل و ... خود تعریف کند و انجام دهد کسی از او سوال نخواهد نمود چون تفویض صورت گرفته است.

در شق دوم که انسان را مجبور می‌داند یعنی کفر باز انسان از خود اختیاری ندارد پس مسئول نیست و باز برای اعمال انسان هیچ سوالی باقی نخواهد ماند.

از دو مفهوم گفته بین آن را اگر معنی توان کرد اسلام و مسلمانی استخراج خواهد شد

یعنی مسلمان کسی است که در انجام اوامر خداوند و واجبات و ترک محرمات انسان را مختار بداند

یعنی کسی که معتقد باشد که انسان در انجام واجبات و ترک محرمات دارای اختیار است، این معنی اسلام راستین که همان دین وسطاست را می‌رساند

یعنی راه راست و مستقیم انجام تکلیف است براساس اختیار پس انسان در برابر اعمال خود اختیار داشته و مسئول است

و در جهان دیگر باید پاسخ گوی اعمال خود باشد

اگر به علم خداوند اشاره دارید از آن طریق می‌خواهید به جبر و اختیار و تفویض مسائلی را مطرح کنید بهتر است مطلب تفاوت بین علم و معلوم را در نظر بگیرید.

پس می‌توانید آنرا در پست علم و معلوم بخوانید

در مورد شرک یکی از بیانات خیلی ظریف این است شرک همچون حرکت در شب موری است در روی سنگ سیاه و سخت! این جمله نشان از نفوذ شرک است در هر کار یا عبادتی که انسان انجام می‌دهد و از طرفی نشان می‌دهد که انجام کار و عبادت خالص برای خداوند بسیار کار سختی است.

خدا کند خداوند خودش امور ما را اصلاح و خالص گرداند

:: موضوعات مرتبط: اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، ،
:: برچسب‌ها: كافران,
نویسنده : علي اكبري(آج)
شرك

بنام الله

شاید یکی از سوالات در ذهن همه ما مفهوم شرک و کفر و اسلام باشد.

هم معنی بودن شرک و کفر یا کافر و مشرک در ذهن ما وجود دارد.

هرچند در ذات این کلمات و افراد یک چیز است اما از نظر معنی اینها یکسان نیستند

علت این ذهنیت هم بکار گرفته شدن این دو با هم است مثلا زیاد بکار می‌رود کفار و مشرکین صدر اسلام یا مشرکین و کفار قریش ، قریش مشرک کافر، سپاهیان مشرک و کافر مکه، حمله بر کافران و مشرکان و .....

اما یک ذهنیت دیگر اینکه کسی را که کافر می‌دانیم که خدا را قبول نداشته باشد یا مشرک هم همین معنی را می‌دهد.

اما باید دانست که چنین نیست بلکه کافر و مشرک نیز خدا را قبول دارند پس این ذهنیت و این معانی از کجا در ما رسوخ کرده بنظر می‌آید که ذات کلمه اینرا می‌رساند نه معنی آن!

بهتر دیدم که این کلمات را معنی کنم

کفر یعنی اعتقاد به اینکه خداوند انسان را مجبور آفریده است!

شرک یعنی اعتقاد به اینکه خداوند امر را به انسان تفویض کرده است!شرک جریانی است بسیار آرام و خطرناک

پس کافر کسی است که معتقد است انسان را در این دنیا مجبور بوده و هیچ اختیاری از خود ندارد حالا اگر ظلم کند این را خدا خواسته و اگر عادل باشد و.... اینها را خدا به او داده است و او در تغییر آن هیچ راهی را ندارد هرچه می‌کند آن است که خدا در او ایجاد کرده است!

اما مشرک بر عکس این را می‌گوید یعنی او معتقد است که خداوند اختیار را به انسان تفویض کرده است پس او در این دنیا آزاد است که هرچه بخواهد بکند

و اینجاست که نتیجه قهری از درون این دو کلمه بیرون می‌آید که انسان مشرک همان کافر می‌شود و این دو یک معنی را برای انسان متبادر می‌کنند

پس در اینجا مسلمانان و دیگر افرادی هم پیدا می‌شوند که با اینکه احکام اسلام را عمل می‌کنند به نوعی به خداوند کفر یا شرک می‌ورزند که این مطلب خود سر دراز دارد که باید در اینجا از آن صرف نظر کرد.

اگر خداوند تفویض نموده باشد پس انسان در احکام شریک خداوند است و او از خود حکم می‌راند و می‌تواند عدل و ... خود تعریف کند و انجام دهد کسی از او سوال نخواهد نمود چون تفویض صورت گرفته است.

در شق دوم که انسان را مجبور می‌داند یعنی کفر باز انسان از خود اختیاری ندارد پس مسئول نیست و باز برای اعمال انسان هیچ سوالی باقی نخواهد ماند.

از دو مفهوم گفته بین آن را اگر معنی توان کرد اسلام و مسلمانی استخراج خواهد شد

یعنی مسلمان کسی است که در انجام اوامر خداوند و واجبات و ترک محرمات انسان را مختار بداند

یعنی کسی که معتقد باشد که انسان در انجام واجبات و ترک محرمات دارای اختیار است، این معنی اسلام راستین که همان دین وسطاست را می‌رساند

یعنی راه راست و مستقیم انجام تکلیف است براساس اختیار پس انسان در برابر اعمال خود اختیار داشته و مسئول است

و در جهان دیگر باید پاسخ گوی اعمال خود باشد

اگر به علم خداوند اشاره دارید از آن طریق می‌خواهید به جبر و اختیار و تفویض مسائلی را مطرح کنید بهتر است مطلب تفاوت بین علم و معلوم را در نظر بگیرید.

پس می‌توانید آنرا در پست علم و معلوم  بخوانید

در مورد شرک یکی از بیانات خیلی ظریف این است شرک همچون حرکت در شب موری است در روی سنگ سیاه و سخت! این جمله نشان از نفوذ شرک است در هر کار یا عبادتی که انسان انجام می‌دهد و از طرفی نشان می‌دهد که انجام کار و عبادت خالص برای خداوند بسیار کار سختی است.

خدا کند خداوند خودش امور ما را اصلاح و خالص گرداند

:: موضوعات مرتبط: اخلاقي و مذهبي، ،
نویسنده : علي اكبري(آج)
حكمت هلال ماه

 بِسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِیمِ‏


شَهْرُ رَمَضَانَ اَلَّذِى أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْءَانُ هُدىً لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَتٍ مِنَ الْهُدَى‏ وَالْفُرْقَانِ

 فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمْ الْشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیْضاً أَوْ عَلَى‏ سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ

یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُواْ الْعِدَّةَ

 وَلِتُکَبِّرُواْ اللَّهَ عَلَى‏ مَا هَدَیکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ‏

ماه رمضان، ماهى است که قرآن در آن نازل شده است. (و قرآن کتابى است که) هدایتگر مردم همراه با دلائل روشنِ هدایت و وسیله تشخیص حقّ از باطل است، پس هر کس از شما که این ماه را مشاهده و درک کند، باید روزه بگیرد. و آنکس که بیمار یا در سفر باشد، روزهاى دیگرى را به همان تعداد روزه بگیرد. خداوند براى شما آسانى مى‏خواهد و براى شما دشوارى نمى‏خواهد (این قضاى روزه) براى آن است که شماره مقرّر روزها را تکمیل کنید وخدا را بر اینکه شما را هدایت کرده، به بزرگى یاد کنید، باشد که شکرگزار گردید                 ١٨۵-بقره

در پست ترمز به موضوع تقوا که هدف اصلی از روزه می‌باشد پرداختیم یعنی منظور از تقوا را روشن کردیم یعنی چه

در اینجا منظور نداریم که تقوا را شرح دهیم و سعی است که روی مشاهده هلال ماه و زمان روزه و اختلاف نظرهای در این مورد را کوتاه باز کنیم.

اما در مورد تقوا که پرهیزگاری بوده و خودداری فرد از انجام بعضی امور در روزه تمرین می‌شود آنهم از نوع قوی آن که بتوان ایستاد و انجام نداد.

مثل این می‌ماند که بخواهیم برای یک ماشین تست صحیح کار کردن ترمز و کلاج و.. را انجام دهیم

وقتی شخص می‌تواند غذا بخورد و نخورد و آب بنوشد و ننوشد و .... این تمرین در مورد جاهایی که باید خودداری کند و یا اصلاً در مضیقه قرار گیرد بآسانی شخص تحمل می‌کند

یک شخص روزه دار در برابر سختی‌ها و ضیقها براحتی شکسته نمی‌شود و برعکس افرادی که روزه نمی‌گیرند در این تنگناها زود کم می‌آورند و این موضوع غیر قابل انکار است که فرد روزه دار ، دارای مقاومت و سلامت بیشتری است و آستانه تحمل خوبی دارد.

پس اینکه ما در یک ماهی هستیم که سراسر برکت است و خیر، اضافه بر آن این روزه‌داری برای یک انسان ضروری است که بتواند خود را بسازد که در حیات خود شداید و سختی‌ها را نیز پشت سر بگذارد و خسارت نخورد.

همانطور که یک خودرو به تستهایی نیاز دارد که بتواند در موقع لزوم جواب دهد و سرنشینهای خود را نابود نکند. ترمز برای خودرو این نقش را دارد که در هنگام خطر بتواند جلوگیری کند از نابودی. و امتحان و بازبینی آن و قدرت بخشیدن به آن لازم و ضروری است، تا این نقش کمرنگ و سست نشده باشد......

در آیه فوق بر خلاف ذهن بسیاری که بر وحدت در اعلام شروع ماه رمضان اصرار و ابرام دارند چنین سخنی ندارد اشاره آن بر مشاهده فرد و منطقه است و دیگران که مشاهده هلال نکنند و بر آنها آغاز ماه ثابت نشده این امر لازم نشمرده است.

شاید بر من ایراد فراوان گرفته شود این چه استدلال تفرقه انگیزی است که نموده‌ام و چرا؟

اما خداوند کار را براساس راحت‌ترین راه و بهترین پیشنهاد می‌کند نه بر حدسیات و خوشایند ما که اگر چنین بود یک بلواشو بیشتر بود تا آنچه ما تفرقه می‌نگاریم.

یک مثال روشن می‌نماید مطلب را، شما(ما انسانها) در روی کره زمین یک خط فرضی ایجاد کرده‌اید که مبداء زمان است و از گرنویچ می‌گذرد نصف‌النهار صفر و مبداء اگر در این مبداء ساعت ٢۴ باشد یک ثانیه بعد روز یکشنبه می‌شود دوشنبه اما درست مقابل آن ساعت دوازده (ظهر) است و روزه یکشنبه است و هنوز دوازده ساعت دیگر روز دوشنبه آغاز خواهد شد هیچگاه این اختلاف روز را شما ایراد نخواهید گرفت چرا که در هیچ کجای جهان شما انتظار ندارید ١٢ ظهر روز یکشنبه بشود دوشنبه و..... البته کمی مشرق‌تر از این مدار هم هنوز روز یکشنبه است و شاید ساعتی دیگر دوشنبه بشود یعنی یک فاصله چند ده کیلومتری یا مثلاً در ایران سه و نیم ساعت بعد روز یکشنبه دوشنبه خواهد شد این آیا مورد ایراد است مسلم نه

حالا چرا ما انتظار داریم سراسر جهان در یک روز مشخص اول ماه رمضان باشد و یا عید فطر باشد و بعضی روی این صورت بسیار تلاش دارند و من دیده‌ام علمایی هم تحت همین موضوع احکام غیر متعارفی داده‌اند از جمله اینکه برای وحدت مسلمین عید باید یک روز اعلام گردد یا شب قدر ٢۴ ساعت است و روز هم شب قدر است....

کمی این مسئله را باز کنیم اصلاً این آیه قرآن را هم ملاک قرار ندهیم برای وحدت کدام مسلمان می‌تواند عید فطر نگیرد وقتی در آسمان  هلال اول شوال را مشاهده کند، می‌بینید که ممکن نیست

یک مثال ساده‌تر بزنیم

فرض کنید شما در همین کشور خودمان ایران در سفر هستید امروز غروب در مشهد ساعت ٨ بعداز ظهر اذان مغرب است و نماز مغرب می‌خوانید و فردا در ایلام یا آذربایجان رفته‌اید وساعت هشت هنوز آفتاب غروب نکرده و شما بخواهید باز نماز مغرب بخوانید مسلم چنین نخواهید کرد و هیچ بر این افقهای مختلف ایراد نمی‌گیرید که باعث تفرقه مسلمین است

یعنی اصلاً وحدت مسلمین را این موضع نمی‌انگارید حالا چرا روی ماه رمضان و شروع و پایان آن بر وحدت تکیه می‌شود بماند ولی من می‌گویم مبنای صحیح ندارد.

حالا بیائیم روی خود ماه مثال بزنیم طلوع ماه از مغرب شروع می‌شود در آغاز ماه و طلوع ماه در آخر ماه از مشرق و غروب آن هم مشرق می‌باشد.

و تنها طلوع و غروب کامل ماه در نیمه ماه است که از مشرق طلوع و در مغرب غروب می‌کند

در هنگاه آغاز ماه طلوع قمر در روی سطح زمین از نظر انسان بصورت یک هلال کشیده است که هرچه به مشرق می‌رویم به دو سوی زمین کشیده شده و سطح بیشتری را شامل می‌شود

مثلاً وقتی هلال ماه در مکه آغاز ماه است می‌تواند در ایران و یا قسمتهایی از آفریقا مشاهده نشود در عوض در چین و یا مالزی و اندونزی را شامل گردد البته این یک مثال است و دیگر کشورهای مغرب مکه فرض است که پشت ماه قرار گرفته و روز بعد طلوع ماه را خواهند داشت. این مرز بین کشورهای شرق و غرب هم نقطه مقابل ماه می‌باشد که روز بعد را مشخص خواهد کرد و گرنه مفاهیم غرب ماه و کشورهای شرقی مفهوم پیدا نمی‌کند.

پس اکنون سه نقطه را در نظر می‌گیریم نقاطی که داخل هلال طلوع هستند آغاز ماه را دارند

نقاط مغرب منطقه و خارج از هلال و نقاط شرق نقطه طلوع مکه و خارج هلال که طلوع ماه را نخواهند داشت

این مناطق روز بعد ماه برایشان طلوع کرده و از محاق خارج می‌شود

می‌دانیم که با طلوع هلال اول ماه هر روز نزدیک ۵٠ دقیقه طلوع ماه زودتر انجام می‌شود و اندازه هلال هم بزرگتر خواهد شد(٣۶٠ درجه تقسیم بر ٣٠ روز می‌شود ١٢ درجه)هلال ماه

تذکر:

پس برای اینکه بهفیم چندم ماه است دو مبنا وجود دارد

١) اندازه هلال که همه به آن توجه داریم

٢) میزان بلندی ماه فاصله ماه تا غروب هرچه این زمان بیشتر باشد روزهای بیشتری از ماه گذشته است

مثلاً امشب اگر شب چهارم ماه رمضان باشد حداقل تا غروب ماه باید ٣*۵٠ دقیقه = ١۵٠دقیقه بیش از دو و نیم ساعت(با در نظر گرفتن شروع ماه که اگر حدود ٢٠ دقیقه یا نیم ساعت بعد از غروب آفتاب ماه طلوع کند نیز قابل دیدن است چنین محاسبه تقریبی در نظر گرفته‌ایم باید ماه در آسمان باشد و بعد غروب کند

حالا با دانستن این نکات خیلی از مطالب را می‌توانیم فهم کنیم

قرآن این دو مبنا را که هر انسانی از دانشمند تا عادی و حتی کشاورز و چوپان هم برایش قابل فهم است استفاده کرده و دستورات شرع را داده است. حتی خورشید هم چنین مبنایی در اختیار قرار نمی‌دهد

اگر اعمال شرع با وضعیت قمر گره خورده است و در قرآن هم اشاره شده بعلت سادگی و همه‌گیری ، جهانی بودن آن است و احتیاج به وسیله هم ندارد

در آیه ١٨٩ بقره همین معنی رامنظور می‌دارد که سبب هلال ماه برای زمانهای اعمال و دستورات شرع و حج می‌باشد

یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِىَ مَوَقِیتُ لِلنَّاسِ وَالْحَجِّ

وَلَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى‏

وَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَبِهَا وَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‏

(ای پیامبر) درباره (حکمت) هلال‏هاى ماه از تو سؤال مى‏کنند، بگو: براى آن است که مردم اوقات (کارهاى خویش) و زمان حج را بشناسند. (اى پیامبر به آنان بگو:) نیکى آن نیست که (در حال احرام حج،) از پشت خانه‏ها وارد شوید، بلکه نیکى آن است که تقوى پیشه کنید و از درها وارد خانه‏ها شوید، از خداى بترسید، باشد که رستگار شوید.

پس این ادعا که باید روز عید یکسان باشد یا شب قدر مفهومش همانقدر بی اساس است که برای وحدت بخواهیم در یک ساعت همه نماز صبح بخوانند هرچند که شب باشد.

آنچه که شارع دستور داده وحدت در انجام اعمال و همدلی و همراهی و... است و اینکه در اصول و انجام امور ما یکسان عمل کنیم نه اینکه حتماً در یک روز خاص عید بگیرید و چنین مواردی نیست.

حکم خدا بر آسانی و همه فهمی است نه قواعد محاسباتی سخت من درآوردی. چگونه می‌توان کاری را در غیر محل آن انجام داد؟ سوالی است که من از این افراد وحدت ساز(گو) است هر چند می‌دانم که اصل وحدت در این موارد نیست.

من یک نمونه ارائه دهم فرض کنید حاکم شرع که حکم آن برای ما مسلم است فردا را روز آخر ماه رمضان اعلام کند در همان زمان شما غروب هلال اول ماه شوال را رویت کنید فردا برای شما چه حکمی دارد یا دو مرد عادل فردا را آخر ماه رمضان بگویند ، مسلم فردا برای شما ثابت شده که عید فطر است پس حداقل این است که بر شما فردا روزه حرام است هرکس هرچه گفته بر شما تصدیق ندارد اصلاً عقل هم به شما چنین مجوزی نمی‌دهد.

می‌بینید که حکم قرآن بر شما رویت است در درجه اول و مبانی بعدی برای عمل شما در رتبه بعد قرار دارند هرچند که بر شما است که اطلاع رسانی کنید در حد توان و بخصوص برای حاکم شرع ولی حق تفرقه و ... ندارید اما شما در اینجا نمی‌توانید بر احکام و دستورات ثانویه باشی و به آنها عمل کنی.

آیا شما حق داری در صورت رویت ماه رمضان روز بعد را روزه نگیرید مسلم چنین حقی بر شما نیست حتی اگر بر حاکم شرع این امر ثابت نشود و فردا را ماه رمضان اعلام نکند  ولی شما باید عمل به حجت خود که رویت بوده کنی.

 در ضمن بعد از گذشت سی روز از شروع یک ماه روز بعد ماه نو شروع شده محسوب می‌گردد اینه بحثها بیشتر برای خود روز سی است که اول ماه است یا آخر ماه.

در این مورد سخن زیاد است که در آینده به امید خدا بیشتر خواهیم پرداخت شما هم اگر مواردی بنظرتان می‌آید یا سوالی دارید بپرسید خوشحال خواهم شد.

:: موضوعات مرتبط: اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علمي، علوم پايه، ،
:: برچسب‌ها: ماه,
نویسنده : علي اكبري(آج)
سجن

گفتی بیا ، دانی که توان آمدنم نیست.

 

گفتی بنشین ، دانی که جای نشستنم نیست.

 

گفتی برو، دانی که فرصت رفتنم  نیست.

 

گفتی بخوان ، دانی که سواد خواندنم  نیست.

 

گفتی بنویس ، دانی که کلک و کاغذم نیست.

 

گفتی بشنو  ، دانی که سمعک گوش کرم نیست.

 

گفتی پاشو ، دانی که عصای زیر بغلم نیست.

 

گفتی بساز، دانی که صبر  در خلاقیتم نیست.

 

گفتی بپوش، دانی که تنی برای پوششم نیست.

 

گفتی بجوی ، دانی که دست جستجوگرم نیست.

 

گفتی ببین، دانی که عینک چشم لوچم  نیست.

 

گفتی بپرور، دانی که مربی جوان یارم  نیست.

 

گفتی بکش، دانی که ریسمان و سیم بکسلم نیست.

 

گفتی بچش ، دانی که پرزی بر درازی  زبانم نیست.

 

گفتی ببوی، دانی که رشته‌های اعصاب بینی به دماغم نیست.

 

گفتی بکوش ، دانی که ماهیچه‌های ساق و بازویم نیست.

 

گفتی بدوز، دانی که سوزن و دراز نخم  نیست.

 

گفتی بشکن ، دانی که پتک و تیشه چون تبرم  نیست.

 

گفتی بپز ، دانی که آتش و اجاق چون منقلم  نیست.

 

گفتی بکار، دانی که بذر و قلمه صد گلم  نیست.

 

گفتی بپاش ، دانی که آب و آبپاش سر کشم  نیست.

 

گفتی بجوش ، دانی که حال و حوصله جوششم نیست.

 

گفتی بخروش ، دانی که ابری بر غرش بادم نیست.

 

گفتی بگذر ، دانی که راهی در کوچه گریز شهرم نیست.

 

گفتی بشناس، دانی که عقل یاور ذهنم نیست.

 

گفتی بپرهیز ، دانی که تقوا بر سر و دلم  نیست.

 

گفتی بشور ، دانی که پودر و کف واکشم نیست.

 

گفتی بترس ، دانی که خوف از کس و هیچ کسم  نیست.

 

گفتی بباز، دانی که نیاز فردا به امروزم نیست.

 

گفتی بکَن ، دانی که دلم هوای اوست به عقلم نیست.

 

گفتی بمیر، گوی گر مردش گویند بگیرد در بغلم تنگ، تنگ که این دیگر بسرم نیست.

 

من که هیچ در هیچم و پوچ در پوچم همچنان ردیف‌های صفرم، فقط یک را خواهانم تا دهد به من هویت. آن‌موقع که او در پشتم است چه ظاهر شوم. آنقدر بزرگ شوم که من اویم، او من. چقدر قادرم اگر از خود در گذرم.

:: موضوعات مرتبط: علی اکبری، ،
:: برچسب‌ها: زندان,
نویسنده : علي اكبري(آج)
مقاومت

بسم الله الرحمن الرحيم

مي‌بينم، با تمام وجود مي‌شناسم تو را؛ تو همان هستي كه با ايثار بهترين سرمايه‌ات اين وطن را از لوث وجود دشمنان نجات بخشيده‌اي اينجا تو را درك مي‌كنم. بايد چنين باشد كه هست، اين جمعيت بازديد كننده تو را مي‌شناسد، مقاومتت و استقامتت را؛ آهاي انسانها! فرياد مي‌كنم شما را كه ببينيد او را. او اينجاست. قدرت او نمايان شده است اينجا را قطعه‌اي از بهشت گفته‌اند و بي مسما نخواهد بود. پاره‌هاي استخوانهايت اينجاست تو تمام وجودت براي اين كشور و ارزشهاي اسلام اينجا مانده، تو جاودانه هميشه تاريخي چه با استقامت ايستاده‌اي باورت دارم. هنوز از وجود تو قدرتي است اينجا دركي بزرگ كه درياها را به تلاطم در آورده است. او در خودش تورا شناخته و تا ابد خواهد داشت. تو با شلمچه شده‌اي و شلمچه را براي تاريخ زنده كرده‌اي .

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، علی اکبری، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، ،
:: برچسب‌ها: شلمچه,
نویسنده : علي اكبري(آج)
آزادگان سرفراز شهرستان انار

بنام آزادی دهنده حمید

اسامی آزادگان سرفراز شهرستان انار بر اساس حروف الفبا

1 آزاده علی اسماعیلی غلامرضا *
2 آزاده غلامرضا انارکی محمدی جواد *
3 آزاده علی پورگنجی عبداله *
4 آزاده حسین جعفری پور اکبر *
5 آزاده حسن رئیسی   *
6 آزاده عباس رئیسی حسین *
7 آزاده اسداله رضوی اناری سیداحمد *
8 آزاده محمد عرب زمانی فرهاد *
9 آزاده مهدی عسکری   *
10 آزاده علی عسکری کیومرث *
11 آزاده احمد محمدنیا جواد *
12 آزاده حسین مهرابی   *
13 آزاده احمد میرزایی اناری عباس *

:: برچسب‌ها: آزادگان انار,
نویسنده : علي اكبري(آج)
چهل

بسم الله الرحمن الرحیم

وَوَاعَدْنَا مُوسَى‏ ثَلَاثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَى‏ لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَ أَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ‏

۱۴۲ اعراف


وما با موسى، سى شب (در کوه طور، براى نزول تورات وآیات الهى) وعده گذاشتیم و آن را با (افزودن) ده شب کامل کردیم، پس میعاد پروردگارش چهل شب کامل شد و موسى (پیش از رفتن به این وعده‏گاه) به برادرش هارون گفت: در میان امّت من جانشین من باش (و کار مردم را) اصلاح کن و از راه وروش مفسدان پیروى مکن!



چهل از قدیم یک مفهوم کامل شدن را دارد مثل مرد تا چهل ساله نشود هنوزکامل نیست یا پختی لازم را ندارد و چهل ستون قلعه ۴۰ دختر چهل کلید و... نمونه های از چهل هستندو چهل در ادیان یک قداست خاص داشته مثل چهل یاور یا چهل روز یا اربعین حسینی یا چهل حدیث وچهل و جایگاه مقدس آن

اگر چهل روز روزه بگیریم به برکات فراوان دست می‌یابیم

یا اگر چهل روز یک بنده گناه نکند علم او فراوان شده و بصیرت  و حکمت از قلب به زبان او جاری می‌شود.

چهل روز باران نوح ادامه داشت تا آن قوم بدکار را نابود نمود.

موسی و قومش چهل سال در بیابان سرگردان شدند.

چهل سال پیامبر اعظم(ص) از خدیجه دور بود و به اعتکاف نشست تا نطفه فاطمه اطهر(س) ریخته شد.

چهل روز نماز خمرشرب پذیرفته نمی‌شود.

رسول خدا صلى الله علیه وآله در چهل سالگى مبعوث شد.
چهل بار خواندن بعضى سوره‏ها و دعاها براى فرج و رفع مشکلات سفارش شده است.
چهل مؤمن اگر به خوب بودن مرده‏اى شهادت دهند، خداوند او را مى‏آمرزد...

خب عدد چهل جایگاه بالایی از نظر تکامل دارد.

شاید همین علت تکمیلی است که وعده سی شبه موسی که به عبادت و ... می‌پرداخت با 10 شب اضافه شدن به تکامل می‌رسد و علت بیان شب هم بجای روز شاید به علت راز و نیاز شبانه باشد که از روز بیشتر است و تنهایی شب خود جایگاهی والاست، بعضی اینجا را برای شورش قوم موسی  حدس زده‌اند که اگر او در پایان سی روز برمی‌گشت سامری چنین نمی‌کرد و چنین نمی‌شد اما باید دانست که قوم یهود بدترین قوم تاریخ بوده‌اند از وفا نکردن و پایمردی نداشتن و دشمنی با پیامبران و بهانه تراشی همانطور که در گاو من به آن اشاره داشتم سرآمد هستند و چه بد مردمی هستند بی‌وفایان ، اما مضاعف بر آن موسی هارون را بجای خود خلیفه و وزیر در بین قوم قرار داده بود و این جماعت باید پیرو او می‌بودند نه اینکه گوساله سازی و گوساله پرستی کنند این نشان از بی‌وفایی و عهد شکنی قوم موسی است در ضمن موسی زمان برای بازگشت خود از وعده گاه برای قوم خود تعیین نکرده بود که قوم دست از او و خدایش بکشند و رو سوی گوساله کنند و این خود امتحان بزرگی برای آنها بود که نبود پیامبر نباید مانع پرستش خدا شود قومی که در غیاب پیامبر خداپرستی را کنار بگذارد خاسر است و این بد دردی است و غیر قابل جبران.

پس در حضور حجت همان باید بود که در غیاب او البته او حاضر است و ناظر ما از دیدن او محروم ولی باید حضور او را همیشه در کنار خود ببینیم و همان کنیم که در حضور او.

اما فرض بگیریم که موسی گفته باشد سی روز نیست و ده روز از وعده خود گذشته باشد آیا این دلیل بر سرپیچی و کفر است مسلم این خطاست چرا که می‌توانست برای موسی هر حادثه‌ای رخ دهد و مانع از بازگشت او شود حالا برای همیشه یا برای مدتی که این مورد نبوده اما فرض محال که محال نیست آیا قوم بدون سرپرست بود که نبود موسی در بین آنها خلیفه نهاده بود و جانشین که فرمان او فرمان موسی بود و می‌دانیم که خود هارون نیز پیامبر بوده برعکس امام در بین مردم بیش از یکی نیست ولی پیامبر در یک زمان می‌تواند چند تن پیامبر باشند و می‌دانیم که همه پیامبران اگر در یک زمان باشند هیچ یک با هم اختلاف ندارند مثل ابراهیم و لوط یا موسی و هارون و شعیب یا یحیی و عمران و... ولی رهبری با پیامبر اعظم‌تر و مکرم‌تر است همانطور که ابراهیم بر لوط رهبر بود یا موسی بر هارون و..... حتی یوسف بر یعقوب ..

پس این سرگذشتها برای ما و آیندگان درس است که در غیاب همان باشیم که در حضور هستیم، موسی گفته بود که هارون را فساد پیشه نکند پس قوم باید اینرا آویزه گوش می‌کردند که هارون در راه حق است وقتی او در راه سامری نیست و در خلاف آن پس موسی هم همین است ولی آنها سخن پیامبر را نادیده گرفتند و را فساد را پیش گرفتند همانطور که سخن ختم رسل (ص) را قومی در غدیر شنیدند و در غیاب پیامبر وانهادند.

اما امام باقر علیه السلام فلسفه‏‌ى این کار، آزمایش بنی‌اسرائیل ذکر کرده است پس خداوند همه را با آزمایشاتی می‌سنجد و آزمایش مردان بزرگ هم بزرگ و سخت است.

در روایات مى‏خوانیم؛ سى شب آن در ماه ذى‏القعده و ده شب آن در اوّل ماه ذى‏الحجّه بوده است. و حجاج هم این ده روز اول ماه ذی‌الحجه در مکه و انجام اعمال حج می‌باشند که ثواب بسیار دارد و حج میعادگاه عاشقان است و جایگاه پیامبران.

و اهمیت این در شب بسیار است که مردان خدا قدر دانند و گفته شده که هرکس در این نه روز تا قربان را روزه بدارد ثواب یک عمر روزه را می‌برد  (روزه روز قربان که عید همه مسلمین است حرام می‌باشد)و بعد از نماز مغرب و عشاء در این دهه اول ذیحجه اگر کسی دو رکعت نماز بنام نماز دهه اول ذیحجه بگذارد خدا او را در ثواب حجاج بیت‌الحرام شریک گرداند یا انگار او هم حج گذار بوده یعنی ثواب حج تمته دارد.

چگونگی خواندن نماز دهه اول ذی‌الحجه:

بعد از نماز مغرب به این نیت دو رکعت نماز مثل نماز صبح می‌خوانیم که بعد از حمد و سوره آیه وواعدنا یعنی آیه ۱۴۲ سوره اعراف همین آیه که در صدر نوشته آمده است را می‌خوانیم در رکعت اول و رکعت دوم به همین راحتی و ثواب حج را از خود می‌کنیم انشاءالله.

نتیجه:

اما چگونه می‌توان پذیرفت که حضرت موسى براى غیبت موقّت خود جانشین تعیین کند، امّا خاتم پیامبران صلى الله علیه وآله براى غیبت ابدى خود، جانشینى تعیین نکرده باشد؟!

با آنکه حدیث منزلت که پیامبر خطاب به على علیه السلام فرمود: «أنت منّى بمنزلة هارون من موسى» تو براى من مثل هارون براى موسى مى‏باشى، به صورت متواتر در منابع اهل سنّت آمده است که حای هیچ بهانه را نمی‌گذارد.

 آیا در زمان غیبت امام زمان علیه السلام مردم و امت رسول اعظم(ص) رها شده‏اند؟!

 

اما در آیه بعدی143 اعراف نکات مهمی نهفته است

وَلَمَّا جَآءَ مُوسَى‏ لِمِیقَتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِ‏ّ أَرِنِى أَنظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَینِى وَلَکِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَینِى فَلَمَّا تَجَلَّى‏ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرَّ مُوسَى‏ صَعِقاً فَلَمَّآ أَفَاقَ قَالَ سُبْحَنَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ 

۱۴۳اعراف

و چون موسى به میقات و وعده‏گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، (موسى) گفت: پروردگارا! خودت را به من نشان ده تا به تو بنگرم! (خداوند) فرمود: هرگز مرا نخواهى دید، ولى به این کوه بنگر، اگر در جاى خود برقرار ماند، پس به زودى مرا خواهى دید. پس چون پروردگار موسى بر کوه تجلّى وجلوه نمود (و پرتوى از عظمت خود را بر کوه افکند)، کوه را متلاشى کرد و موسى مدهوش بر زمین افتاد. پس چون به هوش آمد گفت: (خداوندا!) تو منزّهى (که دیده شوى)، من به سوى تو بازگشتم و من نخستین مؤمن هستم.

اینجا من هیچ سخنی ندارم جزء تاکید بر هرگز! سوال این است که این هرگز تا قیامت است یا بعد از آن هم صدق می‌کند؟


:: برچسب‌ها: حضرت موسي,
نویسنده : علي اكبري(آج)
ياهو

 

   بسم الله الرحمن الرحیم   

رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا

 

پروردگارا! مرا با ورودی نیکو و صادقانه وارد (کارها) کن و با خروجی نیکو بیرون آر و برای من از پیش خودت سلطه و برهانی نیرومند قرار ده .


******************************************************

خدایا ما را در ره درست هدایت فرما

و عاقبتمان را ختم به خیر

******************************************************

یا علی مــــــــــــــــــــــــــــدد


:: برچسب‌ها: ياهو,
نویسنده : علي اكبري(آج)
چهل

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وَوَاعَدْنَا مُوسَى‏ ثَلَاثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَى‏ لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَ أَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ‏

۱۴۲ اعراف


وما با موسى، سى شب (در کوه طور، براى نزول تورات وآیات الهى) وعده گذاشتیم و آن را با (افزودن) ده شب کامل کردیم، پس میعاد پروردگارش چهل شب کامل شد و موسى (پیش از رفتن به این وعده‏گاه) به برادرش هارون گفت: در میان امّت من جانشین من باش (و کار مردم را) اصلاح کن و از راه وروش مفسدان پیروى مکن!



چهل از قدیم یک مفهوم کامل شدن را دارد مثل مرد تا چهل ساله نشود هنوزکامل نیست یا پختی لازم را ندارد و چهل ستون قلعه ۴۰ دختر چهل کلید و... نمونه های از چهل هستندو چهل در ادیان یک قداست خاص داشته مثل چهل یاور یا چهل روز یا اربعین حسینی یا چهل حدیث وچهل و جایگاه مقدس آن

اگر چهل روز روزه بگیریم به برکات فراوان دست می‌یابیم

یا اگر چهل روز یک بنده گناه نکند علم او فراوان شده و بصیرت  و حکمت از قلب به زبان او جاری می‌شود.

چهل روز باران نوح ادامه داشت تا آن قوم بدکار را نابود نمود.

موسی و قومش چهل سال در بیابان سرگردان شدند.

چهل سال پیامبر اعظم(ص) از خدیجه دور بود و به اعتکاف نشست تا نطفه فاطمه اطهر(س) ریخته شد.

چهل روز نماز خمرشرب پذیرفته نمی‌شود.

رسول خدا صلى الله علیه وآله در چهل سالگى مبعوث شد.
چهل بار خواندن بعضى سوره‏ها و دعاها براى فرج و رفع مشکلات سفارش شده است.
چهل مؤمن اگر به خوب بودن مرده‏اى شهادت دهند، خداوند او را مى‏آمرزد...

خب عدد چهل جایگاه بالایی از نظر تکامل دارد.

شاید همین علت تکمیلی است که وعده سی شبه موسی که به عبادت و ... می‌پرداخت با 10 شب اضافه شدن به تکامل می‌رسد و علت بیان شب هم بجای روز شاید به علت راز و نیاز شبانه باشد که از روز بیشتر است و تنهایی شب خود جایگاهی والاست، بعضی اینجا را برای شورش قوم موسی  حدس زده‌اند که اگر او در پایان سی روز برمی‌گشت سامری چنین نمی‌کرد و چنین نمی‌شد اما باید دانست که قوم یهود بدترین قوم تاریخ بوده‌اند از وفا نکردن و پایمردی نداشتن و دشمنی با پیامبران و بهانه تراشی همانطور که در گاو من به آن اشاره داشتم سرآمد هستند و چه بد مردمی هستند بی‌وفایان ، اما مضاعف بر آن موسی هارون را بجای خود خلیفه و وزیر در بین قوم قرار داده بود و این جماعت باید پیرو او می‌بودند نه اینکه گوساله سازی و گوساله پرستی کنند این نشان از بی‌وفایی و عهد شکنی قوم موسی است در ضمن موسی زمان برای بازگشت خود از وعده گاه برای قوم خود تعیین نکرده بود که قوم دست از او و خدایش بکشند و رو سوی گوساله کنند و این خود امتحان بزرگی برای آنها بود که نبود پیامبر نباید مانع پرستش خدا شود قومی که در غیاب پیامبر خداپرستی را کنار بگذارد خاسر است و این بد دردي است و غیر قابل جبران.

پس در حضور حجت همان باید بود که در غیاب او البته او حاضر است و ناظر ما از دیدن او محروم ولی باید حضور او را همیشه در کنار خود ببینیم و همان کنیم که در حضور او.

اما فرض بگیریم که موسی گفته باشد سی روز نیست و ده روز از وعده خود گذشته باشد آیا این دلیل بر سرپیچی و کفر است مسلم این خطاست چرا که می‌توانست برای موسی هر حادثه‌ای رخ دهد و مانع از بازگشت او شود حالا برای همیشه یا برای مدتی که این مورد نبوده اما فرض محال که محال نیست آیا قوم بدون سرپرست بود که نبود موسی در بین آنها خلیفه نهاده بود و جانشین که فرمان او فرمان موسی بود و می‌دانیم که خود هارون نیز پیامبر بوده برعکس امام در بین مردم بیش از یکی نیست ولی پیامبر در یک زمان می‌تواند چند تن پیامبر باشند و می‌دانیم که همه پیامبران اگر در یک زمان باشند هیچ یک با هم اختلاف ندارند مثل ابراهیم و لوط یا موسی و هارون و شعیب یا یحیی و عمران و... ولی رهبری با پیامبر اعظم‌تر و مکرم‌تر است همانطور که ابراهیم بر لوط رهبر بود یا موسی بر هارون و..... حتی یوسف بر یعقوب ..

پس این سرگذشتها برای ما و آیندگان درس است که در غیاب همان باشیم که در حضور هستیم، موسی گفته بود که هارون را فساد پیشه نکند پس قوم باید اینرا آویزه گوش می‌کردند که هارون در راه حق است وقتی او در راه سامری نیست و در خلاف آن پس موسی هم همین است ولی آنها سخن پیامبر را نادیده گرفتند و را فساد را پیش گرفتند همانطور که سخن ختم رسل (ص) را قومی در غدیر شنیدند و در غیاب پیامبر وانهادند.

اما امام باقر علیه السلام فلسفه‏‌ى این کار، آزمایش بنی‌اسرائیل ذکر کرده است پس خداوند همه را با آزمایشاتی می‌سنجد و آزمایش مردان بزرگ هم بزرگ و سخت است.

در روایات مى‏خوانیم؛ سى شب آن در ماه ذى‏القعده و ده شب آن در اوّل ماه ذى‏الحجّه بوده است. و حجاج هم این ده روز اول ماه ذی‌الحجه در مکه و انجام اعمال حج می‌باشند که ثواب بسیار دارد و حج میعادگاه عاشقان است و جایگاه پیامبران.

و اهمیت این در شب بسیار است که مردان خدا قدر دانند و گفته شده که هرکس در این نه روز تا قربان را روزه بدارد ثواب یک عمر روزه را می‌برد  (روزه روز قربان که عید همه مسلمین است حرام می‌باشد)و بعد از نماز مغرب و عشاء در این دهه اول ذیحجه اگر کسی دو رکعت نماز بنام نماز دهه اول ذیحجه بگذارد خدا او را در ثواب حجاج بیت‌الحرام شریک گرداند یا انگار او هم حج گذار بوده یعنی ثواب حج تمته دارد.

چگونگی خواندن نماز دهه اول ذی‌الحجه:

بعد از نماز مغرب به این نیت دو رکعت نماز مثل نماز صبح می‌خوانیم که بعد از حمد و سوره آیه وواعدنا یعنی آیه ۱۴۲ سوره اعراف همین آیه که در صدر نوشته آمده است را می‌خوانیم در رکعت اول و رکعت دوم به همین راحتی و ثواب حج را از خود می‌کنیم انشاءالله.

نتیجه:

اما چگونه می‌توان پذیرفت که حضرت موسى براى غیبت موقّت خود جانشین تعیین کند، امّا خاتم پیامبران صلى الله علیه وآله براى غیبت ابدى خود، جانشینى تعیین نکرده باشد؟!

با آنکه حدیث منزلت که پیامبر خطاب به على علیه السلام فرمود: «أنت منّى بمنزلة هارون من موسى» تو براى من مثل هارون براى موسى مى‏باشى، به صورت متواتر در منابع اهل سنّت آمده است كه حاي هيچ بهانه را نمي‌گذارد.

 آیا در زمان غیبت امام زمان علیه السلام مردم و امت رسول اعظم(ص) رها شده‏اند؟!

 

اما در آیه بعدی143 اعراف نکات مهمی نهفته است

وَلَمَّا جَآءَ مُوسَى‏ لِمِیقَتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِ‏ّ أَرِنِى أَنظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَینِى وَلَکِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَینِى فَلَمَّا تَجَلَّى‏ رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکّاً وَخَرَّ مُوسَى‏ صَعِقاً فَلَمَّآ أَفَاقَ قَالَ سُبْحَنَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ 

۱۴۳اعراف

و چون موسى به میقات و وعده‏گاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، (موسى) گفت: پروردگارا! خودت را به من نشان ده تا به تو بنگرم! (خداوند) فرمود: هرگز مرا نخواهى دید، ولى به این کوه بنگر، اگر در جاى خود برقرار ماند، پس به زودى مرا خواهى دید. پس چون پروردگار موسى بر کوه تجلّى وجلوه نمود (و پرتوى از عظمت خود را بر کوه افکند)، کوه را متلاشى کرد و موسى مدهوش بر زمین افتاد. پس چون به هوش آمد گفت: (خداوندا!) تو منزّهى (که دیده شوى)، من به سوى تو بازگشتم و من نخستین مؤمن هستم.

اینجا من هیچ سخنی ندارم جزء تاکید بر هرگز! سوال این است که این هرگز تا قیامت است یا بعد از آن هم صدق می‌کند؟

نویسنده : علي اكبري(آج)