منوی اصلی


نویسندگان


آرشیو موضوعی

عمومي
مناسبت روز[95]
قصه و قاصدك[83]

تحليل روز

علی اکبری
خاطرات[13]
دلنوشته ها[52]

شهرستان انار
اماكن انار[5]
جغرافياي انار[3]
مردم انار[11]

اجتماعي
حقوق[32]
اخلاقي و مذهبي[91]

علمي
علوم پايه[10]
علوم انساني[47]

لینک دوستان

آج در آوا

روزنامه 7صبح

روزنامه جمهوري اسلامي

روزنامه رسالت

روزنامه خراسان

روزنامه اطلاعات

روزنامه كيهان

مسابقه درسهايي از قرآن

آج انار

شهرستان انار

انار

آج

علي اكبري(آج)

آج در پرشين

کیت اگزوز

زنون قوی

چراغ لیزری دوچرخه

قالب بلاگفا

آمار بازدید

» تعداد بازديدها:
» کاربر: Admin

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 31
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 45
بازدید ماه : 3561
بازدید کل : 60914
تعداد مطالب : 241
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1


آرشیو ماهانه

ارديبهشت 1403

فروردين 1403

بهمن 1402

آبان 1402

مرداد 1402

تير 1402

خرداد 1402

ارديبهشت 1402

فروردين 1402

اسفند 1401

بهمن 1401

دی 1401

آذر 1401

آبان 1401

مهر 1401

مرداد 1401

خرداد 1401

ارديبهشت 1401

فروردين 1401

اسفند 1400

بهمن 1400

دی 1400

آذر 1400

آبان 1400

شهريور 1400

خرداد 1400

ارديبهشت 1400

فروردين 1400

آذر 1399

مهر 1399

شهريور 1399

خرداد 1399

ارديبهشت 1399

دی 1398

آذر 1398

آبان 1398

شهريور 1398

مرداد 1398

خرداد 1398

ارديبهشت 1398

فروردين 1398

اسفند 1397

دی 1397

آبان 1397

مهر 1397

مرداد 1397

تير 1397

خرداد 1397

ارديبهشت 1397

اسفند 1396

بهمن 1396

دی 1396

آذر 1396

آبان 1396

شهريور 1396

مرداد 1396

تير 1396

خرداد 1396

ارديبهشت 1396

فروردين 1396

اسفند 1395

بهمن 1395

دی 1395

آذر 1395

آبان 1395

مهر 1395

شهريور 1395

مرداد 1395

تير 1395

خرداد 1395

ارديبهشت 1395

فروردين 1395

دی 1394

آذر 1394

آبان 1394

ارديبهشت 1394

فروردين 1394

اسفند 1393

بهمن 1393

دی 1393

آبان 1393

مهر 1393

شهريور 1393

مرداد 1393

تير 1393

فروردين 1393

اسفند 1392

بهمن 1392

آذر 1392

آبان 1392

آذر 1391

آبان 1391

مهر 1391

شهريور 1391

تير 1391

خرداد 1391

ارديبهشت 1391

فروردين 1391

اسفند 1390

بهمن 1390

دی 1390

آذر 1390

آبان 1390

مهر 1390

شهريور 1390

تير 1390

خرداد 1390

فروردين 1390

اسفند 1389

بهمن 1389

دی 1389

آذر 1389

آبان 1389

مهر 1385

پیوند های روزانه


لوگوی ما

آج


لوگوی دوستان


بر چسب ها




اقتصاد مقاومتی1

یک شنبه 7 شهريور 1393

يا عادل

آيا اقتصاد مقاومتي خيلي سخت است؟

وقتي يک دختر(احتمالاً بالا شهري) در ماه 8 ميليون هزينه سگ ملوسش ميشه - در اين مملکت!!

در همان زمان يک دختر(احتمالاً روستايي) براي خيلي کمتر از 8 ميليون لنگ چار تکه جهيز است- در اين مملکت!!

کي مي شود اين دو را به هم پيوند زد!!؟

کافي است او را از احوال اين با خبر کني.

به همين سادگي مقاومت در اقتصاد کليد خورده!!

وقتي بانک مرکزي و مجموعه ذيل حاضر نيست آن دانه درشتهاي بدهکارش را اعلام کند

همانها که براي گرفتن وامهاي چند صد ميلياردي حتي يک امضاء يا يک سفته نبايد بدهند تا برسد به ضامن و....

اما همين بانکها براي دادن يک وام 2 ميلوني ازدواج يک پرونده حد اقل 50 برگي آماده نمي کنند!!؟

از سفته گرفته تا چندين ضامن و تعهد در رفته

کافي است اين دو را بهم گره بزنيم

..... خنده رانت خوار را به گريه ندار!

بهم برسان.

همين!!

به همين سادگي.!

يا عادل

آيا اقتصاد مقاومتي خيلي سخت است؟

وقتي يک دختر(احتمالاً بالا شهري) در ماه 8 ميليون هزينه سگ ملوسش ميشه - در اين مملکت!!

در همان زمان يک دختر(احتمالاً روستايي) براي خيلي کمتر از 8 ميليون لنگ چار تکه جهيز است- در اين مملکت!!

کي مي شود اين دو را به هم پيوند زد!!؟

کافي است او را از احوال اين با خبر کني.

به همين سادگي مقاومت در اقتصاد کليد خورده!!

وقتي بانک مرکزي و مجموعه ذيل حاضر نيست آن دانه درشتهاي بدهکارش را اعلام کند

همانها که براي گرفتن وامهاي چند صد ميلياردي حتي يک امضاء يا يک سفته نبايد بدهند تا برسد به ضامن و....

اما همين بانکها براي دادن يک وام 2 ميلوني ازدواج يک پرونده حد اقل 50 برگي آماده نمي کنند!!؟

از سفته گرفته تا چندين ضامن و تعهد در رفته

کافي است اين دو را بهم گره بزنيم

..... خنده رانت خوار را به گريه ندار!

بهم برسان.

همين!!

به همين سادگي.!



:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، تحليل روز، علی اکبری، اجتماعي، ،
:: برچسب‌ها: اقتصاد,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 12:51



سبز

یک شنبه 18 مرداد 1393

ياهو

نشسته ام

فرد و زوج

جمله گرفتن

حرف شدن

راه بردن

سبز گياه

شسته دست

نشسته در کنار سبزه

سبزه زاران

فرو افتاده يک در غلطان در ميان سنگ لعل

باز نشسته در اين سوي جوي

جوي آب

نهر پر آب

در باران اندک

فراواني باد

چقدر دستم کوتاه ست

از سنت دريافت هديه

منتظرت

هستم يا باشم

فرقش چيست؟

دلم گرفته

در اين سبزي سبز بهاران

نشکفته گل

مادر نديده

غم او را گرفته

باز بايد شاد شد

بعد از غم او

هفته ها بگذرد

شايد هم روزهاي سرد غم



:: موضوعات مرتبط: قصه و قاصدك، علی اکبری، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: شاد,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 12:43



هدفمندی

چهار شنبه 27 فروردين 1393

يا رحيم

از ابتدا که قرار بود يارانه ها را به مردم بدهند(هدفمندي يارانه ها)  تا خود مديريت کنند.

ظاهرا دوباره مي خواهند خودشان مديريت کننده باشند.

يعني آنچه در جهان ثابت شده دولت مدير خوبي نيست دولتي هاي ما مي خواهند خلاف آنرا ثابت کنند) مي گويند ما مديران خوبي هستيم!!!

مردم نمي توانند مديريت کنند!!!!

ماييم که مي توانيم!

اگر قرار بود که شما عالي مقام ها مديريت کنيد که اصلاً هدفمندي اجرا نمي شد.

اين هدف بزرگ(مديريت مردم بر امور خود) اصل مهم امروز فراموش شده!

چرا؟

اينکه چرا ؟ چون دولت خيال مي کند بايد جيب مردم را کيسه و خزانه خود بداند آقا پول هدفمندي(مردم) را به مردم بدهيد خودشان مي دانند آنرا چکار کنند.

بنزين خواستند مي خرند. دارو خواستند همچنين نخواستند بروند در بانک بگذارند بروند زمين بخرند بروند ويلا ،ماشين،اسباب بازي و.... بخرند هرچه دوست دارند.

به شما چه که بيت المال را دست مي زنيد که مي خواهيد چه ها کنيد.

شما همان چه هايي که کرديد مردم را بس است.

عزت ما را پاي استکبار قرباني کرديد.

بس است.

شرف ما را زير پاي دول زورگو غرب پايمال.

بس است.

200 کيلو اورانيوم که با خون بهترين دانشمندان اين کشور بدست آمد در برابر وعده هاي پوچ استکبار اکسيد نموديد.

بس است.

آيا اينها قيمت نداشت.

آيا اينها ارزان بدست آمده بود که چنين مفت فداي جاه طلبي خود کرديد.

اين را نامش مديريت و افتخار بزرگ مي گذاريد.

هر روز قطعنامه بر عليه ما صادر مي شود اين بود زانو زدن آمريکا بر حق شما، اين بود ديپلماسي فعال!

عقب نشيني هر روز شما و پيش روي غرب اين نامش فرهنگ عاشوراست.

اين چراغ سبز نشان دادن ها چه نتايجي در بر داشته ما را هم خبر دهيد تا در جهل نمانيم!

چرا يک منتقد را در سخن نمي بينيم؟

درهاي نقد را بسته ايد و نام آنرا نقدپذيري نهاده ايد.

اين چراها نشان مي دهد که کار خراب است

ور نه مخفي نبود.بود؟

تجربه نشان داده هرجا مردم نامحرم بودند کلاه سر دولت رفته.

چه در قاجار چه در پهلوي و چه قبل تر

اين عقب نشيني نامش نرمش قهرمانه نيست اين ذليل شدن است نامش خاريست!

چرا دولت آمريکا به اسرائيل بايد گزارش بدهد ولي شما به مردم گزارش نمي دهيد

هنوز بايد منتظر باشيم؟

تا کي؟!

خدا کند که من نفهم باشم!

خدا کند که اينها همه اشتباه من باشد.

خدا کند......



:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، تحليل روز، علی اکبری، اجتماعي، حقوق، ،
:: برچسب‌ها: یارانه,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 12:36



سبز

چهار شنبه 25 اسفند 1392

ياهو

نشسته ام

فرد و زوج

جمله گرفتن

حرف شدن

راه بردن

سبز گياه

شسته دست

نشسته در کنار سبزه

سبزه زاران

فرو افتاده يک در غلطان در ميان سنگ لعل

باز نشسته در اين سوي جوي

جوي آب

نهر پر آب

در باران اندک

فراواني باد

چقدر دستم کوتاه ست

از سنت دريافت هديه

منتظرت

هستم يا باشم

فرقش چيست؟

دلم گرفته

در اين سبزي سبز بهاران

نشکفته گل

مادر نديده

غم او را گرفته

باز بايد شاد شد

بعد از غم او

هفته ها بگذرد

شايد هم روزهاي سرد غم



:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، قصه و قاصدك، علی اکبری، ،
:: برچسب‌ها: سبز,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 12:34



بنجل

سه شنبه 20 اسفند 1392

بنام یاور بی نیاز

فروشندگان کالای بنجل و به درد نخور به کمک دلال‌هایی که به خدمت گرفته‌اند، با هزار ترفند و حیله، سعی در مجاب کردن مشتری به خرید کالای بنجل دارند.

این ترفندها انواعی دارد؛ گاه، اوصاف و امتیازاتی به کالای بنجلشان نسبت می‌دهند که دروغ است!(کفشی که وزن کم می کند - پشتی که کمردرد را از بین می برد)

گاهی عیب‌های آن را پنهان می‌کنند!(دودکش بودن ماشین - نداشتن قدرت واقعی )

و گاهی هم مشتری را می‌ترسانند که اگر این کالا را نخری چنین و چنان می‌شود! (شربت نیروزا سمی - قرض لاغری سرطانزا)

و فلان مشکل یا زیان و خسارت برایت پیش می‌آید!( روانی شدن از داروهای روانگردان - مرگ بر اثر استفاده از فلان قرص توهمزا)

خلاصه آنقدر از این روش‌ها و حیله‌های دیگر به کار می‌برند تا به مخاطبان خود بقبولانند که به این کالا با این اوصاف و مزایا احتیاج مبرم دارد(تمام شبکهای تلویزیون و ماهواره را به خدمت گرفته اند که یک کالا که 18هزارتومان تولید می شود درب خانه به قیمت 178900 تومان قالب! ببخشید تحویل دهند.

و بالاخره ما متقاعد شده و دست به جیب می‌شویم و سرمایه‌ خود را می‌دهیم و کلاغ رنگ شده را به جای قناری می‌خریم! و به خانه می‌بریم!

اما با ورود به خانه همسر تو را ندا دهد که این چیست؟ فرزند عیبهای آنرا برشمرد یک به یک و دختر حیف گوید از پولی که داده ایم.اولین قارقار گوش‌خراش کلاغ قناری نما آشکار شود،  تازه می‌فهمیم چه کلاه گشادی به سرمان رفته و البته پشیمانی سودی ندارد!

و ما هم برای اینکه زیاد خود را خر! ببخشد نفهم ننمایم شروع می کنیم از مزایا و فواید نداشته آن جنس داد سخن می گویم ولی این سخنان فقط برای دلخوشی خودمان خوب است و دیگران را به هیچ عنوان قانع نخواهد کرد.

جنس قالب شده قابل برگشت نیست و داد ما بی فایده است بهتر است که سکوت کنیم بجای اینکه از مزایای کالای بنجل تعریف کنیم! یا حداقل قبول کنیم کلاه سرمان رفته!

این موقع ها که بازار جنبش پیدا می کند کاسبی بنجل فروشان هم رونق پیدا می کند.

و از طرفی نمکی ببخشید آشغال جمع کن یا خریدار اجناس مزاحم هم سروکله اشان پیدا می شود.

در این موقع ما جنسهای بنجل را به خانه وارد می کنیم و از طرفی جنس های بنجل خریده سال پیش یا پیشتر سال که هیچ برایمان فایده نداشته جزء مزاحمت را به آشغالی می دهیم که از دستش راحت شویم.

داشتم در گونی که باید به آشغالی بدهم و او هم قیمت فوق العاده 400 تومان(تک تومانی)(برای ما آب خورده هزار تومان یا 4 تک ملیون تومان) را روی آن بگذارد و بعد هم بگوید پول ندارم و اگر هم بخواهد بدهد از خیر این پول نیم نان سنگک می گذریم نگاه می کردم

بجز قوطی های پلاستیکی که معمولا داخل آنها خوراکیهای مضر و دارای مواد نگهدارنده و ... بوده بقیه همه اجناسی بود از قبیل جنس بنجل بزک شده که به من یا همسر یا فرزند قالب شده. از قبیل گلهای پلاستیکی بدون کیفیت ، گلدانهای چوبی دست و پاگیر و یا وسایل تزینی از سفر سوغات آمده که دلیل خاصی برای خرید نداشته جز به آنی مجزوب خرید شدن من نوعی برای خرید!

قفس قناری مصنوعی که قناری آن با تمام شدن باطری اش دیگر عمر نکرده، ساعت دیواری که یک سال دوام نیاورده. قابهای عکس که از زیادی انها نالان شده ایم دستگیره بدون استاندارد  شکسته شیرهای آب بی کفیت خراب شده ، شلینگ آفتاب سوخته ، گلدان شکسته،پمپ آب کولر سوخته (سالی یکی)،آینه سر طاقچه، موس، سفره، کفشهای دو روز کار کج شده و ......

این همه آنچه نبود که باید باشد بالاخره این قصه سردراز دارد و داستانی از هزاران است

قصه جنس بنجل امروز گرفتاری دولت مردان هم گردیده حالا این عده یا خود دلال هستند یا مثل ما برق جنس آنها را گرفتار کرده.

قیمت 200 کیلو اورانیم 20درصد ما چند قیمت دارد که ما بخواهیم با 4میلیارد پول خودمان در 4 قسط معاوضه کنیم. کسانی که به این خنثی کردن و اکسید کردن امروز افتخار می کنند خون دانشمندان شهید را نمی بینند. همین کالا را از آمریکا و غرب قیمت نمی گیرند دست در جیب ملت می کنند و آنرا به جنس بنجل که با لوکس تفاوت چندانی ندارد از چین و غرب مطالبه می کنند گرفتاری آخر سال خانه به تمام سال مردان دیپلمات تبدیل شده است.

کی خواهیم فهمید وقتی آشغالی قیمتی روی جنس گذاشت که آنرا مطالبه نکنیم.

اگر آن موقع هم بفهیم خوب است. سخن دانایان را که پشت گوش فکنده اند



:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، قصه و قاصدك، تحليل روز، علی اکبری، حقوق، ،
:: برچسب‌ها: جنس,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 10:59



سخن32

سه شنبه 20 اسفند 1392

يا رب

رسول اکرم صلي الله عليه واله و سلم:

بخشنده ترين شما پس از من، کسي است که دانشي بي آموزد، آنگاه دانش خود را نشر دهد.

کسي که دسته اي از مسلمانان را از خطر سيل يا آتش سوزي نجات دهد، بهشت بر او واجب مي شود.

سوگند به آنکه جانم در دست اوست مردم انفاقي دوست داشتني تر از سخن نيک، نپرداخته اند.

هر درختي ميوه اي دارد، ميوه دل، فرزند است.

هديه دادن دوستي به بار مي آورد، برادري را تازه مي سازد و کينه را مي زدايد.

خداوند دوست مي دارد وقتي کسي کاري را انجام مي دهد آنرا به خوبي انجام دهد.

سخن31  سخن30   سخن29  سخن28  سخن 27   سخن 26 سخن 25 سخن24 سخن 23 سخن 22 سخن21 سخن20 سخن19 سخن 18 سخن17 سخن16 سخن 15 سخن14 سخن 13 سخن12 سخن11 سخن10 سخن9 سخن8 سخن 7 سخن 6 سخن5 سخن4 سخن3 سخن2 سخن1

 



:: موضوعات مرتبط: قصه و قاصدك، علی اکبری، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: پیامبر اعظم,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 8:46



درمان

سه شنبه 16 آذر 1392

يا ستار


رفتيم! که برسيم.

نشستيم! که سخن بگوييم.

ايستاديم! که ببينيم.

مانديم! که برقرار باشيم.

گفتيم! که ساکت نباشيم.

خوابيديم! که خستگي بدر کنيم.

از رفتن! که باز مانده ايم.

از ايستادن! که پا درد گرفتيم.

از ماندن! که کسل گشتيم.

از گفتن! که زبان مان موي در آورد.

از خوابيدن! که خسته شده ايم.

من چه کنم؟

که نه دردم درد است.

نه درمانم بي درد.



:: موضوعات مرتبط: قصه و قاصدك، علی اکبری، ،
:: برچسب‌ها: درد,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 8:27



فردا

دو شنبه 11 آذر 1392

يا رحيم

چقدر بي خبرم از فردا

فردايي که ندانم چراست

و چگونه است

امروز را چه کنم

ندانم

چقدر من بي خبرم

از فردا

و فرداها

من اين بي خبري را با هزاران خبر عوض نکنم

داني چرا؟

بي خبري نوعي ديوانگي است

من مجنون چرا نباشم

خندان

حالا فردا را برايم تفسير کن



:: موضوعات مرتبط: قصه و قاصدك، علی اکبری، ،
:: برچسب‌ها: ماه محرم,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 10:10



گدایی

دو شنبه 13 آبان 1392

يا رحيم

 راه را مي‌بيني و نشسته‌اي

درد را مي‌بيني و بي‌خيالي

آيا رفتن سخت شده يا بي‌خيالي ارزان

واي بر ما و افکار شرار شده

گدايي مي‌توان کرد

مي‌توان ديده را تنها گذاشت

مي‌توان غربت را صدا کرد

آرمش را مي‌توان نديدگدايي

مي‌توان صدايي ديگر برآورد

توي سنگلاخ زندگي چيدن دسترنج تنها دستمايه است

بل سرمايه‌اي گران‌سنگ

شايد توسن اميد از کنار من هم رد شود

گاه راه دور است

از نگاهش ترس مي‌بارد

ولي هنگامه را مي‌توان آفريد

مي‌توان راه را درنورديد

آرزو کردن شايد آسان باشد

ره نمودن مردانه در جولان زندگي

آسانتر از دست گدايي است

مي‌توان بر بال قدرت افراشت

مي‌توان نيزه‌هاي بد يمن را شکست

همچنان راه آسانتر است از بيراه

نقشه مي‌گويد دوري مهم نيست

آه! رسيدن را مي‌خواهيم

زود و ديرش بر ما نامعلوم

اين يادمان باشد

گدايي سخت‌تر است از راه رفتن

سرنوشت را خوب رقم زدن

برگي را آنوقت با شوق ورق زدن

تنها بودن و در جمع بودن هدف نيست

بودن و تلاش نمودن يک آرمان

گر هستيم

باورمان باشد که موثريم

پس درود بر موج

سلام بر حرکت

اين نشان زندگي است

هرچند در خاموشي



:: موضوعات مرتبط: عمومي، قصه و قاصدك، علی اکبری، ،
:: برچسب‌ها: گدایی,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 9:26



گدايي

چهار شنبه 24 آبان 1391

یا رحیم

 راه را می‌بینی و نشسته‌ای

درد را می‌بینی و بی‌خیالی

آیا رفتن سخت شده یا بی‌خیالی ارزان

وای بر ما و افکار شرار شده

گدایی می‌توان کرد

می‌توان دیده را تنها گذاشت

می‌توان غربت را صدا کرد

آرمش را می‌توان ندیدگدایی

می‌توان صدایی دیگر برآورد

توی سنگلاخ زندگی چیدن دسترنج تنها دستمایه است

بل سرمایه‌ای گران‌سنگ

شاید توسن امید از کنار من هم رد شود

گاه راه دور است

از نگاهش ترس می‌بارد

ولی هنگامه را می‌توان آفرید

می‌توان راه را درنوردید

آرزو کردن شاید آسان باشد

ره نمودن مردانه در جولان زندگی

آسانتر از دست گدایی است

می‌توان بر بال قدرت افراشت

می‌توان نیزه‌های بد یمن را شکست

همچنان راه آسانتر است از بیراه

نقشه می‌گوید دوری مهم نیست

آه! رسیدن را می‌خواهیم

زود و دیرش بر ما نامعلوم

این یادمان باشد

گدایی سخت‌تر است از راه رفتن

سرنوشت را خوب رقم زدن

برگی را آنوقت با شوق ورق زدن

تنها بودن و در جمع بودن هدف نیست

بودن و تلاش نمودن یک آرمان

گر هستیم

باورمان باشد که موثریم

پس درود بر موج

سلام بر حرکت

این نشان زندگی است

هرچند در خاموشی



:: موضوعات مرتبط: عمومي، قصه و قاصدك، علی اکبری، ،
:: برچسب‌ها: گدا,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 14:8



اعتراف

چهار شنبه 3 آبان 1391

يا صاحب عرفه

 اميد که خداوند قدر اين روز را که روز نيايش و برآورده شدن حاجات است به ما عنايت فرمايد.پيشاپيش عيد قربان را تبريک مي‌گويم بخصوص مسلماني که توانستند هواي نفس را لگدمال و در راه حق قدم نهند

دل در جوشش ناب عرفه، وضو مي گيرد و در صحراي تفتيده عرفات، جاري مي شود. آن جا که ايوان هزار نقش خداشناسي است آنجا دل رشد مي‌گيرد و پرواز را تجربه مي‌کند. لب ها ترنم با طراوت دعا به خود گرفته و چشم ها امان خود را از بارش توبه، از دست داده اند. دل، بيقرار روح عرفات، حضرت اباعبدالله الحسين (ع) شده است، نشاني که بر بالاي کوه جماعت را تا انتهاي تاريخ به خود خواند، اي انسانها بيدار باشيد که ظلم ماندني نيست از ظالمان نترسيد که هيچ بدست نخواهيد آورد .اي انسانها همديگر را دريابيد و به فکر عاقبت باشيد نه امروزتان فردايتان را فداي امروز نکنيد که امروز را با خاري از دست ×واهيد داد. پنجره باران خورده چشم ها از ضريح اجابت، تصوير مي دهد و اين صحراي عرفات است که با کلمات روحبخش دعاي امام حسين (ع) و اشک عاشقان او بر دامن خود اجابت را نقش مي کند و تو به آن گوش بده تا از کري به شنوايي برسي. اشک و زمزمه ما را نيز بپذير، اي خداي عرفه. اجابت کن اين بنده سراپا تقصير را!

 عرفات نام جايگاهي است که حاجيان در روز عرفه (نهم ذي الحجه) در آنجا توقف مي کنند و به دعا و نيايش مي پردازند و پس از برگزاري نماز ظهر و عصر به مکه مکرمه باز مي گردند و وجه تسميه آنرا چنين گفته اند که جبرائيل عليه السلام هنگامي که مناسک را به ابراهيم مي آموخت، چون به عرفه رسيد به او گفت *عرفت* و او پاسخ داد آري، لذا به اين نام خوانده شد. و نيز گفته اند سبب آن اين است که مردم از اين جايگاه به گناه خود اعتراف مي کنند و بعضي آن را جهت تحمل صبر و رنجي مي دانند که براي رسيدن به آن بايد متحمل شد. چرا که يکي از معاني *عرف* صبر و شکيبايي و تحمل است. 

 فَتَلَقي آدَمُ مِنْ رَبِّه کَلماتًُ فتابَ عَليهِ اِنَّه * هو التَّوابُ الرّحيمْ
 آدم از پروردگارش کلماتي دريافت داشت و با آن بهسوي خدا بازگشت و خداوند، توبه او را پذيرفت، چه او توبه پذير مهربان است.
 طبق روايت امام صادق(ع)، آدم (ع) پس از خروج از جوار خداوند، و فرود به دنيا، چهل روز هر بامداد بر فرار کوه صفا با چشم گريان در حال سجود بود، جبرئيل بر آدم فرود آمد و پرسيد:
 ـ چرا گريه مي کني اي آدم؟
 ـ چگونه مي توانم گريه نکنم در حاليکه خداوند مرا از جوارش بيرون رانده و در دنيا فرود آورده است.
 ـ اي آدم به درگاه خدا توبه کن و بهسوي او بازگرد.
 ـ چگونه توبه کنم؟
 جبرئيل در روز هشتم ذيحجه آدم را به مني برد، آدم شب را در آنجا ماند. و صبح با جبرئيل به صحراي عرفات رفت، جبرئيل هنگام خروج از مکه، احرام بستن را به او ياد داد و به او لبيک گفتن را آموخت و چون بعد از ظهر روز عرفه فرا رسيد تلبيه را قطع کرد و به دستور جبرئيل غسل کرد و پس از نماز عصر، آدم را به وقوف در عرفات واداشت و کلماتي را که از پروردگار دريافت کرده بود به وي تعليم داد، اين کلمات عبارت بودند از:  

خداوندا با ستايشت تو را تسبيح مي گويم

سُبحانَکَ اللهُمَ وَ بِحمدِک

جز تو خدايي نيست

لا الهَ الاّ اَنْتْ 

کار بد کردم و بخود ظلم نمودم

عَمِلْتُ سوء وَ ظَلَمْتُ نَفْسي

به گناه خود اعتراف مي کنم

وَ اِعْتَرِفْتُ بِذَنبي اِغْفرلي

تو مرا ببخش که تو بخشنده مهرباني

اِنَّکَ اَنْتَ اَلغَفور الرّحيمْ

آدم (ع) تا هنگام غروب آفتاب همچنان دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشک مي ريخت، وقتيکه آفتاب غروب کرد همراه جبرئيل روانه مشعر شد، و شب را در آنجا گذراند. و صبحگاهان در مشعر بپاخاست و در آنجا نيز با کلماتي به دعا پرداخت و به درگاه خداوند توبه گذاشت......

   حضرت ابراهيم (ع) در عرفات
 در صحراي عرفات، جبرئيل، پيک وحي الهي، مناسک حج را به حضرت ابراهيم (ع) نيز آموخت و حضرت ابراهيم (ع) در برابر او مي فرمود: عَرِفتُ، عَرِفتُ (شناختم، شناختم).
 پيامبر اسلام (ص) در عرفات
 و نيز دامنه کوه عرفات در زمان صدر اسلام کلاس صحرايي پيامبر اسلام (ص) بود و بنا به گفته مفسرين آخريعرفاتن سوره قرآن در صحراي عرفات بر پيغمبر (ص) نازل شد و پيغمبر اين سوره را که از جامع ترين سوره هاي قرآن است و داراي ميثاق و پيمانهاي متعدد با ملل يهود، مسيحي و مسلمان و علماي آنها مي باشد، و قوانين و احکام کلي اسلام را در بر دارد، به مردم و شاگردانش تعليم فرمود.
و طبق مشهور ميان محدثان پيامبر (ص) در چنين روزي سخنان تاريخي خود را در اجتماعي عظيم و با شکوه حجاج بيان داشت:

...... اي مردم سخنان مرا بشنويد! شايد ديگر شما را در اين نقطه ملاقات نکنم. شما به زودي بهسوي خدا باز مي گرديد. در آن جهان به اعمال نيک و بد شما رسيدگي ميشود. من به شما توصيه مي کنم هرکس امانتي نزد اوست بايد به صاحبش برگرداند. هان اي مردم بدانيد ربا در آئين اسلام اکيداً حرام است. از پيروي شيطان بپرهيزيد. به شما سفارش مي کنم که به زنان نيکي کنيد زيرا آنان امانتهاي الهي در دست شما هستند، و با قوانين الهي بر شما حلال شده اند.

......... من در ميان شما دو چيز بهيادگار مي گذارم که اگر به آن دو چنگ زنيد گمراه نمي شويد، يکي کتاب خدا و ديگري سنت و (عترت) من است.

هر مسلماني با مسلمان ديگر برادر است و همه مسلمانان جهان با يکديگر برادرند و چيزي از اموال مسلمانان بر مسلماني حلال نيست مگر اينکه آنرا به طيب خاطر به دست آورده باشد.



:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، علی اکبری، خاطرات، اخلاقي و مذهبي، ،
:: برچسب‌ها: عرفه,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 14:11



جعبه شيريني

دو شنبه 27 شهريور 1391

يا لطيف

بايد برمي‌گشتم هر چه با خود ورانداز مي‌کردم راهي نبود چگونه مي‌شد برنمي‌گشتم مگر مي‌شد چشم پوشيد

بالاخره مادر هم با گفتن من اينجا هستم تا برگردي مرا به برگشتن تشويق کرد.

تاکسي گرفتم از ميدان صفائيه به ميرچقماق در رفتن همه فکرم اين بود که حالا اگر نباشد چه بايد کرد چي مي‌شد از اين جعبه شيريني چشم مي‌پوشيدم

همه‌ي اين ذهنيات مثل خوره بر جانم بود نفهميدم از چه مسيري و چگونه به ميدان ميرچقمقاق رسيدم

پياده شدم کرايه تاکسي را که نزديک هفت تومان شد پرداختم و خود را به آنطرف ميدان رساندم جعبه شيريني هنوز همانجا روي کاپوت وانت نيسان که گذاشته بودم هنگام برگشت فراموش کرده بودم بردارم و سوار تاکسي شده و  رفتيم بطرف ميدان صفائيه ، خوشحال شدم که بالاخره اين بلاي برگشتنم سر جايش بود اگر نبود مصيبت دوچندان بود چرا که هم کرايه رفت و برگشت داده بودم هم وقتم را از دست داده  هم مادرم را تنها گذاشته بودم و هم به جعبه شيريني نرسيده بودم! افکار مالاخوليايي هم براي همين نبودن بود که خدارا شکر اين يکي اتفاق ني‌افتاد.

جعبه را که برداشتم براي برگشتن دوباره چشم به خيابان براي گرفتن تاکسي شدم، به وانت نيسان تکيه دادم که صاحب ماشين از داخل مغازه ندا داد که به ماشين‌اش خط نياندازم مثل يک بچه با ادب گفتم چشم و رفتم چند متر جلوتر به انتظار.

وقتي دوباره سوار تاکسي برمي‌گشتم تمام مسير را مي‌ديدم چيزهايي که هنگام برگشتن هيچکدام را نديده بودم.

به ميدان صفائيه يزد رسيدم آن زمانها هنوز پليس راه يزد همان نزديکي ميدان صفائيه بود، جايي که مادر را گفته بودم همينجا بنشين و هرگز سوار هيچ ماشيني جز اتوبوس نشو ،براي رفتن به شهرمان انار، وقتي رسيدم اثري از مادر که نبود کمي جا خوردم احتمال اينکه اتوبوس سوار شده ورفته خيلي زياد بود چند بار آن قسمت را طي کردم که ببينم‌اش ولي نبود اين به دعا تبديل شد چون مقداري پول پيش من بود مقداري پيش مادر و از صبح هرچه که خريده بوديم و خرج من پرداخته بودم و هنگام جدا شدن از هم پول تو جيبم را نگاه نکرده بودم که بفهمم که کم مي‌آرم پس اگر بود کرايه رفتن به خانه را داشتم و گر نه من بودم و سه تومان پول توي جيب که کفايت برگشتن تا خانه در شهر انار را نمي‌کرد.

نه متاسفانه مادر رفته بود و اين چشم چشم کردن و بالا پايين رفتن هيچ فايده نداشت بايد به فکر رفتن مي‌شدم.

وقتي مي‌گويند فکر بچه ، پچه به همين مي‌گويند که فکر کردم جعبه شيريني را بفروشم و با پول آن کرايه رفتن به خانه را بدهم حالا اگر راست مي‌گوييد بگويد چرا اين فکر خيلي خيلي .......... تا خيلي بچگانه بود؟؟

البته من آن زمان يک بچه هفده،هيجده ساله بيشتر نبودم ولي اين فکرم به يک بچه ده ساله هم نمي‌ماند نمي‌دانم چرا اينقدر کج فکر کردم شايد فشار ذهني برگشتن براي برداشتن جعبه شيريني حاج خليفه يزدي اين همه مرا تحت تاثير گذاشته بود يا چيز ديگري مثل بي‌تجربگي و يا خستگي ...

به يک مغازه ميوه فروشي همانجا مراجعه کردم و از کم پولي‌ام گفتم و اينکه اين جعبه شيريني را به هر قيمتي که ميل دارند بخرند و پولي بهم بدهند که بتوانم به شهرم برگردم قبول نکرد به يک دکان ديگر و .... يک نفر از اين مغازه دارها گفت تنها راهت اينه که به يک قنادي يا شيريني فروشي بفروشي، اي خدا اين اطراف که شيريني فروشي نبود حالا شروع کرديم به سوال کردن از آدرس شيريني فروشي در آن اطراف بالاخره يک نفر گفت آن جلوتر يک شيريني فروشي همين تازگي‌ها زده اگر بسته نباشد مي‌تواني به او سربزني، رفتم تا رسيدم شانس بدم باز بود به اين خاطر مي‌گويم بدشانسي شايد فکرهايي که امروز به ذهنم مي‌رسد به ذهنم مي‌رسيد که مي‌دانم نمي‌رسيد پس حرفم را پس مي گيرم خوشبختانه. رفتم عرض بي‌چارگي خود را کردم و با هزار منت و محنت کشي او را به خريد جعجعبه شيرينيبه شيريني اعلا حاج خليفه اصل يزدي که از مغازه خود حاج خليفه کنار و روي کارگاهش سر ميدان اميرچقماق با توي صف ايستادن خريده بوديم تشويق و ترغيب کردم با چيزي نزديک نصف قيمتي کمي بيشتر آنرا خريد.

خوشحال از اين همه فکر بکر خود و اينکه توانسته بودم کارم را با ذهنم يکي کرده و به منصه عمل(ظهور برسانم) در آورم.

شب شده بود و دير ساعتي از غروب هم سپري به سر جاده روبري پليس راه آمديم و منتظر وسيله‌اي براي برگشتن به خانه انتظار، اي کاش آن زمانها اين کوفتي موبايل بود و من هم داشتم اينقدر غصه نمي‌خوردم آه که آن زمانها غصه خوردنش هم با الان زمين تا آسمان متفاوت است (پسرم با جيب خالي مي‌ره شيراز و با همين همراه کوفتي زنگ مي‌زند که حساب کارت عابر بانکش را پر کنم!) اي داد ما چطوري آن وقتهابايد مواظف چارقرون پول خود مي‌بوديم حالا هم بايد بتوانيم هر لحظه با کارت بدون کارت با اينترنت حساب آقازاده را پر کنيم خب بگذريم!

ساعتي به انتظار اتوبوس و ماشين حسابي طي کريدم ولي خبري نشد که نشد اين وقت شب ديگر از اتوبوس خبري نبود گفتيم هر ماشيني که رسيد باهاش مي‌ريم ديگه همه دلواپس خواهند شد اگرخيلي دير بشه در همين ذهنيات بودم که يک خاور کنارم ايستاد بهش گفتم انار گفت بيا بالا ،بالا رفتيم نشستيم بر صندلي اتول و با سرعت نزديک شصت کيلومتر طي طريق کرديم چشم‌مان که نه سفيد شد چون آن زمانها هنوز سرعتها به نود هم نمي‌رسد که خيلي برام بد بگذره ولي بالاخره شور دير رسيدن داشتم خيلي دلم مي‌خواست اي کاش اتوبوس سوار شده بوديم راننده دمغ خاور فقط از خوردن حرف مي زد مثل کسي که سالها گرسنگي خورده ولي شکم جلو آمده‌اش چيز ديگري مي‌گفت با همه اين حرفها رسيديم به مسجد ابوالفضل ايستاد جلو قنادي (همين يکي هم بيشتر نبود) برو باقلوا يزدي بگير بيار مثل اينکه به نوکرش دستور مي‌ده خب پايين شدم و به قنادي گفتم ده تومان باقلوا يزدي پيش خودم گفتم کرايه اتوبوس همينقدر هست پس با لطف مي‌زنيم پاي کرايه‌اش چرا که يک ماشين خاور باربري بايد کرايه خيلي کمتري از يک اتوبوس بگيرد.

سوار شديم و او مي‌لپاند و ما نگاه مي‌کرديم خب به اين اميد که پاي کرايه است و ما بايد فقط نگاه کنيم در عالم بچگي مي‌گفتم حالا اگر يک لقمه به من تعارف کند که بيشتر از پول کرايه‌اش که هست پاي آن ولي اين حرفها فقط در ذهن من بود و در فکر او راهي نداشت!

بالاخره ساعت از يازه شب گذشته رسيدم انار از کنار مغازه سوپري ميرزايي که ماشين مي‌گذاشت غلام ميرزايي را ديدم که داشت با يک نفر صحبت مي‌کرد گفتم بدبخت مي‌آمدي اينجا و پول کرايه را از غلام (يا يک غلام ديگر)قرض مي‌کردي يزد هم اينقدر خودت را معطل کرايه نمي‌کردي.اي داد از فکر پس، نوش داروي بعد از مرگ سهراب. انسان هميشه مي‌خواهد مشکل در همان زمان بوجود آمده حل کند در حالي کمي حوصله و فکر در مورد آينده يا گذشته شايد بتواند چاره ديگري بي‌انديشد.

وقتي گفتم همينجا پياده مي‌شوم راننده شکمو که باقلاواها را خورده بود و بهم تعارف نکرده بود و دق من را در آورده بود با يک نگاه سردي که مثلاً اينجا جاي ايستادن نيست مقداري جلوتر وايستاد وقت پائين شدن گفت کرايه، گفتم کرايه‌ات چند مي‌شه نه گذاشت نه برداشت گفت 10 تومان خيلي دمق شدم انتظار داشتم بگويد قابل ندارد دست‌ات درد نکند که شيريني خريدي و ... با همان زبان بچگي که گيچ بودم گفتم چند، ده تومان، گفتم اتوبوس هم کرايه‌اش ده تومونه گفت: مي‌خواست با اتوبوس بيايي کمي در خودم جرئت يافتم پس مي‌شد حرف زد يا حتي چانه زد گفتم: ولي... گفت:ولي نداره رد کن بيا من درب ماشين را باز کردم و پائين شدم ولي هنوز انتظار داشتم که راننده وضع مرا درک کند و پول باقلوا را بحساب کرايه بگيرد و يا بگويد چقدر شده و از کرايه کم کند، ظاهراً خبري نبود ، با ناراحتي دست کردم توي جيب و ده تومان بهش دادم ولي در دلم هم ناراحت بودم و هم ناراضي..... اي خدا از جماعت بي انصاف.... و خدا حافظ .ماشين حرکت کرد رفت و من با چشمان حيرانم آنرا بدرقه ديگر هيچ چيز قابل گفتن و شکايت نبود کار از کار گذشته بود برايم آن ده تومان خودش بيست تومان آب خورده بود يک بيست توان آبخورده هم خرج باقلوا چهل تومان مي‌شد با يک اتوبوس 4بار رفت يزد و برگشت همه با يک خاور لکنته دود شد به هوا بچه و غصه چيز ديگري دنباله نداشت.اي کاش کمي لاقل چانه زده بودم کاش پول بهش نداده بودم و ... ولي فايده نداشت...،کاش از خواب بيدار مي‌شدم نه من خواب نبودم و اينها همه واقعيت بود که داشت صورت مي‌گرفت و من بازيگر آن!

بالاخره رسيديم خانه خسته و کوفته از صبح در يزد از ملاقات در بيمارستان گرفته و خريد و رفت و آمدهاي بي‌جهت و حماقت در برابر راننده خاور و هزار کار بد انجام داده ديگر حالا هم بايد پاسخ گوي خانواده باشم.

خدا کند مادر رسيده باشد وگرنه روزگار نداشتم.

خدا را شکر که رسيده بود.

ازش پرسيدم خوب ما را بي پول گذاشتي و آمدي؟

نگاهي کرد و فهميد که برمن نزار چي گذشته ولي از جوابش که چگونه برگشته بود و حرف مرا عمل نکرده بود هاج و واج موندم.



:: موضوعات مرتبط: عمومي، قصه و قاصدك، علی اکبری، خاطرات، مردم انار، ،
:: برچسب‌ها: قديم,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 12:40



آدرس

دو شنبه 6 شهريور 1391

يا رئوف

دستي که پنهان بود

راهي که بي نشان بود

دلي که تنها بود

جايي که خراب بود

سري که پر درد بود

خانه‌اي که پر صدا بود

تنها يک نشان داشت

پيدا کردن‌اش آسان بود.



:: موضوعات مرتبط: عمومي، قصه و قاصدك، علی اکبری، ،
:: برچسب‌ها: نشاني,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 12:38



توان

دو شنبه 21 تير 1391

بنام قادر متعال

 

در سراشيبي عشق افتاده ولي نمي‌داند اين شيب يعني چه، غمي که تمام وجودش را گرفته مثل خوره بر جان اوست.

لکنت زبان هم خود يک غوز بر مشکلات افزوده است! با اين تفاسير چگونه خود را به قلعه برساند.

ديگراني به او سنگ مي‌زنند تا پشيمان شود از آمدن شايد هم رفتن، راهي که انتخاب کرده راهي آسان مي‌نمود که مي‌شود آنرا طي کرد اما دست‌اندازي در کارش را قبلا تصور نمي‌کرد اما امروز يک معضل بزرگ در پيش روي اوست.توان و اميد

وقتي که در تقلاي شکست نخوردن هستي وقتي که ديگر آخرين رمق‌هاي خود را براي نرسيدن پشت‌ات بکار مي‌گيري انگار اميد نقطه‌اي است که بايد از دست ندهي، بايد به خود اميدوار باشي و تلاش کني تلاش خود يک موفقيت بزرگ است انسانهاي بزرگ از نا اميدي فرار کرده‌اند و به دامن تلاش خود جهيده‌اند!

گوشه‌اي دنج مي‌خواهي براي چه خود خلوت خويش شو کار تمام است تو پيروزي اگر فکرش را بکني که هرکس به اندازه توان خود تلاش کرده است و چيزي کم نگذاشته پيروز است و موفق تو موفق هستي چون بر خود واجب کردي که تا آخرين توان و قدرت خود مقاومت کني، خيال مي‌کني حريف تو نقطه ضعف ندارد مسلم دارد هرچند تو از آن خبر نداشته باشي!

اين هم بلايي است ما را ناآگاهي و بي‌اطلاعي! مگر دانستن را نمي‌خواستي، اين بدست نمي‌آيد مگر جستجو و يافتن مگر پيگير بودن و رحمت کشيدن با اين کوشش خواهد بود که بدست خواهد آمد بي رنج گنج ميسر نمي‌شود را مگر فراموش کرده‌ايم، هرگز! چنين نيست که فراموش کرده باشيم! گاهي باورمان براي بعضي امور ساده قوي است و براي امور مشکل ضعيف در حالي که باورما بايد براي انجام امور سخت بايد قوي باشد.

زندگي پستي و بلندي بسيار در جلو ما مي‌گذارد چگونگي رد شدن از آن يک طرح مي‌خواهد ما در اين مسير بايد براي هر ماه گاهي هفته و گاه روز و شايد هم ساعت نياز به طراحي داريم

گاهي بايد طرح کلي را کمي عوض کنيم نه اهداف را فراموش کنيم

طرح اگر قرار است ما را به هدف نرساند طرح نيست يک باتلاق است ما بايد اين کج راه‌ها را بشناسيم و در آن گرفتار نشويم اهداف را هميشه در پيش روي خود آينه‌وار نگهداريم اگر چنين کرديم موفق خواهيم شد ورنه هميشه در اينکه چه کنيم گرفتاريم و رهايي از آن ممکن نيست!

راستي هنوز براي بخاک رسيدن مرددي نيک بينديش بيش از آنچه تو براي نشکستن خرج مي‌کني حريف براي شکست تلاش دارد پس تو در مقاومت سرفراز خواهي شد چون او تندتر از تو خسته خواهد شد

چرا منتظري که تکي را جواب دهي گاهي خود تک بزن

آخر هميشه جواب دادن وقت بيشتري مي‌برد تا يک تک که توان حريف را ذايل مي‌کند

چقدر دوست داشتني هستي وقتي در حال سعي خود بسوي هدف عرق مي‌ريزي

فکرش را کرده‌اي که قطرات عرق‌ات همچون مرواريد بل بيشتر ارزش دارد

چه کسي قدر آن را مي‌داند

همه کساني که دوستشان داري و کساني که دوست‌ات دارند

براهي که انتخاب کرده‌اي خوب نگاه کن بي‌انديش و در طراز يک ان بسوي جلو حرکت کن و هيچ از تنگي و پيچ واهمه نکن

من مي‌بينم که از همه مشکلات گذشته‌اي و چه شيرين موفقيت را بغل زده‌اي... .



:: موضوعات مرتبط: عمومي، قصه و قاصدك، علی اکبری، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، ،
:: برچسب‌ها: سعي,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 12:36



كوشش

چهار شنبه 25 خرداد 1391

بنام هستي بخش

راه دوري نرفته‌ام ولي انگار سالهاست که دارم پياده‌روي مي‌کنم در بيابان تنها و بدون هيچ زادي براي خودم چنين کابوسي وحشتناک است ولي انگار واقعي است

تنها همينجا در يک دشت برهوت، قدمهاي سست، راه دور، اميد از دست رفته، سرابي نه چندان دور چشمک مي‌زند

مي‌توان رفت قدرتم هست ولي چشمانم بيشتر برايم يک جادوگر شده‌اند بجاي نشان دادن به خيالاتم کمک مي‌کنند انگار فرسنگها بايد رفت بدون هيچ

باز در اين تنگه بين دو کوه چون مشکلات و گرفتاريهاي زندگي گير کرده‌اي بايد چاره بي‌انديشي مثل اين است که انديشه در تو نيست، خالي خالي است

براي چندمين بار از روي زمين بلند مي‌شوم گوشه‌اي را پيدا کنم و از اين بي‌درماني رهايي يابم مي‌گويند بايد اميد داشت، اميد تنها نيروي برنده است در همه طول

از ديواري که سدم شده مي‌گذرم، همچون موري که از تکه سنگي خود را رد مي‌دهد باز هم ديوار، ديواري از پشت ديوار ديگر سرک مي‌کشد انگار نه انگار که من بايد برسم راه نرسيدن را نشان مي‌دهد بازهم حرکت باز هم گذشتن

تنها براي بودن، براي اثبات شدن، براي گذشتن از چهارسوي دنيا براي کوچک نشان دادن دنيا، کافي است به آسمان نگاه کني، چرا اينقدر در خود فرو رفته بودم آسمان خيلي فراخ است از همه آنچه که فکر مي‌کردم کمي جلوتر چشمه‌اي است ، آبي زلال و خنگ، سايه‌اي گسترده از درختان نارون ، تاک ، انار، شمشاد، رز، آقاقيا و کاج و سروسعي و تلاش و کوشش

مقصد را نبايد گم نمود نشستن در اين جاي باصفا خوب مي‌نمايد ولي از رسيدن بازت مي‌دارد بايد کوشيد بايد رفت تا رسيد ، مقصد اينجا نيست مقصد جايي در آرزوهاي‌ات است که براي رسيدن به آن جز رفتن و دست از کار و کوشش نکشيدن راهي ندارد گريزي از سعي و کوشش بي‌وقفه نيست براي اوج بودن و به قلعه رسيدن زحمت مي‌خواهد چون از پا افتادي خيزان بايد رفت

مهم رفتن است بسوي مقصد ، دشواريها وقت نائل شدن محو مي‌شوند انگار که اصلاً نبوده‌اند، آنقدر در رفتن غرق شو که ناهمواريها را نبيني، چنان قدم بردار که استواري‌ات را به رخ بکشي چنان باشد که آفريده شده‌اي.

أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى‏ *38* هيچ کس بار ديگرى را به عهده نخواهد گرفت.
وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى‏*39*و اين‏که براى انسان جز آنچه تلاش کرده بهره‌اي  نيست.
وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى‏ *40*  و اين‏که تلاش و سعى او را به زودى به وى بنمايند.
ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَآءَ الْأَوْفَى*41* سپس جزاى کامل آن را به او بدهند.

نجم(38-41)‏



:: موضوعات مرتبط: عمومي، قصه و قاصدك، علی اکبری، اخلاقي و مذهبي، ،
:: برچسب‌ها: سعي,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 6:53



توقف ممنوع

چهار شنبه 16 خرداد 1391

يا حي

در حالي که همه هيمنه دشمن را بزير کشيده‌ايم و بيداري اسلام پيش بيني شده خميني کبير(ره) را با چشمان خود مشاهده مي‌کنيم و مي‌رويم که در اوج قرار گيريم مقداي انقلاب با پيش بينني دقيق و رهبري تمام در حرم مطهر امام راحل هشدار مي‌دهند که:خامنه‌اي

 عزيزان من، جوان هاي عزيز، مردم مؤمن! بله، ما رکورد زديم، ما پيشرفت کرديم اما اگر دلمان را به آنچه تاکنون به دست آورديم، خوش کنيم، شکست خواهيم خورد. اگر توقف کنيم، به عقب پرتاب خواهيم شد. اگر دچار غرور شويم، دچار عجب و خودشيفتگي شويم، به زمين خواهيم خورد.

و به مسئولان نکات ظريفي را چون آينه در برابرشان قرار مي‌دهد که:

اگر ما مسئولان کشور... دچار خود محوري شويم، دچار تکبر شويم، دچار خود شگفتي شويم، تو دهني خواهيم خورد... در پي کسب محبوبيت نباشيم، دنبال تعلقات دنيوي نباشيم، دنبال پرداختن به اشرافيگري و تجملات نباشيم... در راه پيشرفت توقف ممنوع است، خودشگفتي ممنوع است، غفلت ممنوع است، اشرافيگري ممنوع است، لذت جويي ممنوع است، به فکر جمع کردن زخارف دنيا افتادن، براي مسئولين ممنوع است. با اين ممنوعيت هاست که مي توانيم به قله برسيم... ما داريم در دامنه حرکت مي کنيم، ما هنوز به قله نرسيده ايم، با آن فاصله داريم. آن روزي که ملت ايران به قله برسد، دشمني ها تمام خواهد شد... ما تا آن روز فاصله داريم، حرکت را بي وقفه بايد ادامه دهيم.
اينجاست که بايد بدانيم همان نکاتي را که چندين سال قبل براي فضاي اقتصادي کشور متذکر شدند و مسئولان چشم بستن و آبرويي برفت که نبايد مي‌رفت!

و امروز بايد بفهميم که دوباره در گردنه هستيم هرچند در خيالمان بالا ولي مواظبت و بگوش گرفتن تذکرات دوباره لازم است و واجب وگرنه .......

ميدان همان و گوي هم همان



:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، تحليل روز، علی اکبری، ،
:: برچسب‌ها: امام خامنه اي,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 6:51



ساده

جمعه 22 ارديبهشت 1391

يا احد

نشسته در خود

هستم؟ نيستم!

در انديشه‌هاي دور

بر هم گرديده صدايم

بنويسم؟ ننويسم!ساده

دلم هيچ ميزاني ندارد

آخر اين هم شد تصميم

انجام دهم؟ ندهم

دورتر از زندگي

نزديکتر از هوا

بهار اينجا در زمستان عقلم مسدود شده

قدمي که جلو آيم انگار پس‌روي کرده‌ام

خدايا! جاودانه نگاه مي‌کنم

مي‌بينم؟ نمي‌بينم!

رعد و رسا مي‌رود

از پس خال ابري ابرو مي‌گشايد

مي‌افشانم؟ نمي‌افشانم!

قافله در زير است باري بر دوش

انتظارم ساده نيست

انگار همه چيز را ساده گرفته‌ايم

اينطور نيست

ساده نيست اينهمه سادگي

راحت از کنار او گذشتيم

ولي دلمان از کنارش نگذشته

قد رعنا نشاني از اوست

مارکي بدون علامت مميزه!

چقدر اين کلمه غريب است

تقريبا ساده

اما پر از مفهوم بي‌مفهوم

شايد بتوان جمله‌اي پيدا کرد

براي گفتن

بگويم بي‌تکلف

در نزد هر خرد و بزرگ

جايي مي‌خواهيم

ولي توان نوشتن نداريم

واقعيت تلخ گويند

ولي شيرين است

مادر نگهداريم کن

پناهم ده

اي همه يزرگي

خرمي دستانت را مي‌خواهم

نيست اکنون

باريکه‌اي از آب در گوشه‌اي از آب‌انبار تلنبار شده

گوش کنم؟ گوش نکنم!

فصل زمستان هم بگذشت

پس در انتظار پاييز نيم‌خيز شده‌ايم

باور کنم؟ باور نکنم!

جاده در انتها روشن است

بروم؟ نروم!

کاسه همان ظرف بزرگ صبر امروز دارد تکميل مي‌شد

سرريز آنرا مي‌چشم داغ است و جوشان

بچشم؟ نچشم!

رکاب زخمي در دستان او است

چون شمشيري در غلاف خود

چسبيده بر بر مردي جنگجو

پيدا کن قلم و کاغذ

مي‌خواهيم آغاز کنيم يک گفته بسيار ساده

بنويسم؟ ننويسم!



:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، قصه و قاصدك، علی اکبری، ،
:: برچسب‌ها: مادر,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 13:12



روز معلم مبارك

چهار شنبه 12 ارديبهشت 1391

يا اعلي

با تبريک روز و هفته معلم و گرامي داشت شهادت استاد شهيد آيةالله مطهري به جامعه بزرگ فرهنگي و ديگر هم‌وطنان عزيز

و شعر معلم زير از اعظم سبحاني تقديم به شما:

بوي گل بوي بهاران مي دهي
مثل شبنم بوي باران مي دهي
آبي استي مثل آرامش به من
درس خوبي درس ايمان مي دهي
يک بغل لبخند با فرفره
دست ما گل هاي خندان مي دهي
تو به من با لحن خوب کودکي
ياد ايام دبستان مي دهي
ياد ژاله ياد گلهاي غريب
مانده در اندوه گلدان مي دهي
روز باران و کتاب گمشده
ياد کبراي پريشان مي دهي
بوي خوبي بوي بودن بوي مهر
بوي لطف خاله مرجان مي دهي
آب بابا نان ندارد دست تو
خالي اما تو به من جان مي دهي
خوب مي دانم اگر دارا شوي
به تمام کودکان نان مي دهي
آشناي تشنگي هاي زمين
تو به شبنم چشم گريان مي دهي
در جهاني خالي از مهر و صفا
بوي بخشش بوي احسان مي دهي
برگ ها گر تر شد از اشک يتيم
دفتري از جنس باران مي دهي
ميرزاي کوچک قلب مني
بوي جنگل هاي گيلان مي دهي
ميهن خود را کنيم آباد را
ياد فرزندان ايران مي دهي


:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، قصه و قاصدك، علی اکبری، اخلاقي و مذهبي، ،
:: برچسب‌ها: شهيد مطهري,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 11:47



نقطه

سه شنبه 22 فروردين 1391

يا اول

شايد از عجايب تعاريف  در جهان تعريف نقطه هندسي است، البته نقاط ديگر خود گفتاري ديگر مي‌خواهند که گاهي آنها نيز از شگفتي نقطه هندسي چيزي کم ندارند! تعاريفي سخت و گاه متناقض و بعضي نيز ناقص.نقطه از هيچ تا همه چيز

تقطه هندسي خود در شگفتي يک است.بدين جهت عجيب است که در فلسفه شايد بوجود آمدن مرغ و تخم مرغ يک مثال معروف باشد يعني کدام اول بوده يا کدام اول خلق شده و جواب از هر نوع که باشد به ضد خواهد رسيد مهم جواب نخواهد بود.

من بنوعي ديگر اين ضديت را در نقطه هندسي يافته‌ام و بايد اشاره نمود که درک و ذهن آنقدر قوي ساخته شده و پيجيده است که بتواند مسائلي به اين بغرنجي را ايجاد نمايد و به هيچ کس هم آسيب نزد .....شايد.

بايد پرسيد آيا شما به تعريف نقطه،خط،سطح و حجم در هندسه توجه کرده‌ايد؟

نقطه را چنين تعريف کنند:نهادي تصوري است در فضا که به خودي خود وسعت و اندازه‌اي ندارد. نقطه اساس زبان هندسه‌است و شکل‌هاي هندسي از آن منشاء مي‌گيرند.

شايد اين مسئله بغرنج و نامتقارن براي شما به آساني درک شد و به کناري رفت ولي بيائيم کمي روي ان مکث کنيم براي چه؟

اگر به اشکال هندسي و فضايي و حجمي توجه کنيم وجود دارند ولي نقطه اصلاً وجود ندارد!

تعجب اينجاست که از هيچ ما همه چيز را ساخته‌ايم!

خيلي براي خودتان سخت نگيريد چون اين اول بار نيست که ذهن بشر از هيچ همه چيز و از همه چيز هيچ مي‌سازد.!

در تعريف نقطه نه طول داريد نه عرض و نه عمق(ارتفاع) در حالي که خط امتداد و طول دارد اولين حرکت بسوي تعريف از هيچ اينجاست

وقتي يک چيزي طول ندارد بي نهايت آن هم نمي‌تواند طول داشته باشد حال مي‌بينيد که در تعريف خط اين قانون رياضي ناديده مي‌شود و از نقطه امتداد و طول حاصل مي‌شود در حالي که اينجا هم عرض و پهنا و عمق موجود نيست.

اگر در تعريف سطح هم توجه شود طول و عرض هست ولي باز هم عمق وجود ندارد!

خب اين سطوح هستند که حجم را بوجود مي‌آورند پس سطح هم مثل نقطه در بي‌نهايت عمق پيدا مي‌کند!

شايد مثال ابتداي نوشته به ذهن شما آيد که بخواهيد آنچه را که ذهن درک کرده را بيآوريد يعني بگويد اين حجم بود که خود ايجاد کننده سطح و سپس خط و بعد نقطه شده است

يعني جاي مرغ و تخم مرغ را عوض کنيد مشکل اين نيست که کدام کدام را بوجود آورده يا کدام اول بوده و ديگري را ساخته مسلم است که در ذهن ابتدا نبوده ولي تعاريف و مسائل باعث ايجاد آن در ذهن شده است يعني براي حجم ما مرزي قائل شده‌ايم از هيج و آنرا سطح ناميديم چون اگر کوچکترين تصوري از عمق برايش داشته باشيد به مسائل اصلي رياضي و هندسي جوابي پيدا نمي‌کنيد بلکه غير قابل حل خواهند شد اما اينکه ادراک انسان چيزي را در خود بوجود آورده که اصلاً در جهان خارج نمي‌تواند باشد عجيب نيست.

شما سطح را از حجم استنتاج و خط را از سطح و نقطه را از خط موجود کرده‌ايد و اين يعني از بود نيست درست کردن

که البته فقط و فقط ذهن شما قادر به چنين عمل فوق‌العاده‌اي است آنوقت خالق اين ذهن و درک شما و در عالم ديگر چه‌ها مي‌تواند بسازد آنهم نه ذهني بلکه واقعي جاي سوال ندارد!؟ واقعاً جاي هيچ سوالي باقي نيست که نيست! تاکيد بر نيست را دست کم نگيريد!

برگه کاغذي جلو خود نگهداريد شما با يک جسم داراي حجم روبرو هستيد حالا يک لبه کاغذ را نگاه کنيد آنچه را که بين صفحه و فضاي خارج مي‌بينيد خط است اگر بين لبه و فضا کمي جابجا بشويد از خط خارج شده‌ايد يا وارد فضا شده‌ايد يا وارد صفحه کاغذ اين مرزي که نيست همان خط است

در ذهن شما يک انتزاع از خط بوجود آمد که مي‌توانيد مسائل رياضي بسياري را با آن حل کنيد ولي بدون اين خط هندسه بي‌معني خواهد بود. و اين همچنان ادامه دارد

بقول حافظ:

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولي

عشق داند که در اين دايره سرگردانند

بله آنچه که در هندسه و هندسه‌داني مورد تصور و بحث است يک نقطه پوچ است ولي در عالم وجود واقعاَ يک دايره است

و در خلقت جهان هستي همه مثل همان نقطه هستند که هيچ‌اند اما در همين هيچ يک دايره است که همه را سرگردان کرده است

و در عرفان معني پيدا مي‌کند هيچ و همه.

در مورد سياه چاله‌ها که يک مبحث بزرگ علمي در كيهان‌شناسي است من قضيه بسط و قبض جهان را در همين ديدم جايي که جهان در حال گسترش است اما در ديدي ديگر جهان در حال انقباض مي‌باشد

فقط بستگي به نوع نگاه دارد

وقتي از يکسوي به سياه چاله مي‌نگريم همه چيز را دارد در خود فرو مي‌برد آنجا هيچ ذره‌اي قدرت گريز از مرکز را ندارد حتي نور! اما درست در مقابلش نورافشاني است و گستردگي در فضا و انبساط

و ما حيران که جهان در حال گسترش است يا در حال انقباض و در هم فرو رفتن ولي در اصل اين دو تناقض يکي است

براي خالق جهان که از بالا به آن نگاه مي‌کند يکي است و براي ما که با قويترين تلسکوپ‌ها مي‌نگريم و با سخترين مسائل رياضي و هندسي و مثلثاتي و... پيدا مي‌کنيم فقط از يک بعد مي‌نگريم و يکي از آنها را بيشتر نمي‌توانيم ببينيم يا انقباض يا انبساط.

و بقول حافظ در ادامه همين غزل دارد که:

وصل خورشيد به شبپره اعمي نرسد

که در آن آينه صاحب نظران حيرانند

گر شوند آگه از انديشه‌ي ما مغبچگان

بعد ازين خرفه‌ي صوفى به گرو نستانند

زاهد ار رندى حافظ نکند فهم چه شد

ديو بگريزد از آن قوم که قرآن خوانند

بدرستي که انديشمندترين‌ها هم در همين نقطه حيران و سرگردان مانده‌اند که هست و نيست آنرا نمي‌دانند

چه به ذره نگاه شود و چه کهکشان هر دو حيران کننده است

و چه به نقطه و چه به دايره

در اصل وقتي ما هندسه را مي‌خوانيم و يا درس مي‌دهيم بجاي نشان دادن يک نقطه داريم يک دايره را ترسيم مي‌کنيم و در همان حال مي‌گويم نقطه

بعد در تعريف نقطه از وجود يک هيچ صحبت مي‌کنيم.

همان وقتي كه ما داريم يك چيز كوچك را مشاهده مي‌كنيم در آن يك عظمت نهفته است

بقول هاتف عليه‌الرحمه:

در ترجيح بند؛ که يکي هست و هيچ نيست جز او،وحده لااله الاهو

دل هر ذره را که بشکافي

آفتابيش در ميان بيني

هرچه داري اگر به عشق دهي

کافرم گر جوي زيان بيني

دل هر ذره كه هيچ در دل هر هيچ بشكافي دنيايي با عظمت خواهي يافت و در اين ميان من حيران از اين آفرينش پر رمز و راز!



:: موضوعات مرتبط: علی اکبری، علوم پايه، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: نقطه و دايره,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 8:59



پيدا

پنج شنبه 25 اسفند 1390

يا رحيم

هرکي نگاهي دارد از درون و از برون

شاهدي در کنار دارد هم دقيق و هم شفيقپيدا و پنهان

ماهي در هروله گرفتار صيد صياد برون

نداند که چگونه آيد در کنار يا بر کنار

سلامي و کلامي سخن از نو کند

شاد باشد و هلهله برپا کند

سخت نيست بودن در ميان

برکنار ديوار هم نيست جاي امن

فردا و فرداها در پي هم در گذار زمان

خطوط در هم و  ورهم مي‌نگارم من

شاخصي نيست پس نگارم در انتظار

بي‌خود شده سرگردان و ويلان در واديم

رنگي دگر زن نيست اين ميدان جبهه کاروزار

وارسي کردم ني ديدم پيشاني‌ام ني‌نشانيم

هم سلاح بود و صلاح همدگر

کي داند چه گيرد بر زبان يا دست توان

رازها مي‌بينيم در اين يک وجب

زمين وسيع رب عالم تابم نادرم

منصور هم نيست در کلام مسرور خويش

ريگ بيابان هست قيمتي در بر هر نکته سنج

شايد وقت ديگر خواستيم ترک او را ترک بينيم

ما بدينجا خوش نيست در بايد نمود حرکت‌ها

راهي بدين سردي ديده‌اي اي پير ميکده

صبح کرده‌اي تن در سوز و آتش از تن فرو

افلاک را ننگر بيد مجنون اينجاست نار

هر برگي نشاني دارد در درون از دور

درياها دور شد از مي برون کرد

خاطري در گذشته ماري در پوستين تن

آفتاب سن را ترک نگفته با اين سن بلند

من چگونه ترک گويم خاطر دوران را

از غيب هر دم مي‌بارد چوب و سنگ

فصل باريدن را کرديم پشت سر در جاي تنگ

گل به هزار رنگ دارد ناز قشنگ

پلنگ تيز دندان نداند اين راز زورق بي‌قرار

شکوت راهبان ديدني نيست با چشم تنگ

تنگتر بايد ديد عمق جاده فکر سالار راه

مي‌شود کرد فراموش همه اين برديان

حلميان و هليان و هنديان و مصريان

شور دل بايد نمود

تا شود پيدا نا پيداي گم



:: موضوعات مرتبط: عمومي، قصه و قاصدك، علی اکبری، ،
:: برچسب‌ها: پيداي گم,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 12:56



ازدياد مرض

شنبه 1 اسفند 1390

يا شافي

فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ فَزَادَهُمْ اللَّهُ مَرَضاً وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا کَانُواْ يَکْذِبُونَ‏

در دلهاى منافقان، بيمارى است پس خداوند بيمارى آنان را بيافزايد. و براى ايشان عذابى دردناک است، به سزاى آنکه دروغ مي‌گويند.

10-بقره

در علم و معلوم به اين نکته اشاره شده که علم خدا چگونه است و اين خود تفاوت دارد با معلوم.

در اين آيه نيز يک نسبت قهري را به خود نسبت داده است نشان به اين است که آن امر و هر امر ديگري در دنيا و آخرت و همه عوالم بي سنت او نيست يعني همه امور در اراده و يد قدرت باري تعالي است.

ولي خداوند همه امور را با يک قاعده کلي در آميخته است اگر امر الف صورت گيرد نتيجه يک بدست خواهد آمد

اگر امر ب انجام شود نتيجه دو بدست آيد و.......

اين نيست که شما در نتيجه انجام امر الف که نتيجه قهري 1 را داراست به نتيجه 2 يا 3 و يا هر غير 1 ديگري برسيد! چون آنها خود نتيجه قهري امور ب و ج و د و .... هستند.

مگر اينکه! بخواهد عجزي بنمايش درآيد يا خيري بالاتري در اراده پروردگار صورت گيرد که در اينجا محل بحث نيست و در نوشته‌هاي معجزه خود مفصل بيان گرديده است

اينکه وقتي آب را تا 100 درجه سانتي‌گراد گرم کنيد بخار مي‌شود يک نتيجه قهري امر گرم نمودن آب است اما همين گرما در آهن نتيجه ديگري حاصل مي‌کند مسلم است آهن در 100 درجه گرما بخار نخواهد شد يا ذوب نمي‌گردد که خود شامل قانون ديگر است و نتيجه يک امر ديگرازدياد مرض

ترکيب اکسيژن و هيدروژن با نسبت يک به دو ايجاد آب است اين يک قاعده کلي است و خداوند قرار نيست که آنرا تغيير دهد يا تا زماني ثابت بعد از آن يک قانون ديگر را جايگزين آن نمايد اينها در عالم ثابت هستند.

پس در اين آيه پروردگار هستي يک امر حتمي را متذکر شده است که اگر در جان و دل کسي مرض (نفاق و دروغ و....) وارد شود فرد اگر درمان نشود مرض تکثير يافته و زياد مي‌شود.

نکته ظريف در اين راه يافتن مرض است بايد سعي زياد نمائيم که ميکروب وارد قلب نشود اگر شد که غذاي آماده و محل تکثير فراهم است! جاي محبت و گرمي دل است وقتي اين محل در اختيار ميکروب و مرض قرار گيرد رشد خواهد کرد و رذائل اخلاقي در آن جولان خواهند داد، همانطور که خوبي‌ها و اخلاق پسنديده در آن رشد مي‌يابند.

اين زياد شدن نتيجه قهري ورود آفت و مرض به يک جاي نرم و گرم و مناسب رشد است و جان انسان جنين جايي دارد بايد در دريچه قلب ودل و جان را مصون از ورود ميکروب نمود و گرنه ذره فاسد وارد شد بايد سريع آنرا خارج کرد و يا کشت وگر نه فرد مواظبت نکند و دلخوش باشد که اين ذره کاري از دستش بر نمي‌آيد و دچار غرور بي‌جا شده است و ميکروب کار خودش را خواهد کرد و بيماري گسترش بافته و مرض زياد مي‌شود.

اين آيه اشاره به نتيجه دارد نه اينکه خداوند مرض در قلب را زياد مي‌کند بلکه خداوند کسي را که مراقبت از جان و دل خود همت نمي‌کند اخطار مي‌دهد که اگر اين مراقبت نکنيد هرآينه اين نتيجه پيش مي‌ايد  اين حاصل چنين مراقبه نکردن خواهد بود.

البته ما از خداوند بايد همان خواست و اراده خواستن و توفيق را هم از او بخواهيم .

متذکر مي‌شود که اين فهم ناقص کلام الهي در حد حقير است و گر نه بسيار دارد معني در يک کلام اين آيه.

اگر به آيات قبلي اين آيه که افراد منافق و دروغگو را بيان داشته و در ادامه اين آيه نيز به امر دروغ تسريع شده مفهوم زياد شدن مرض و در آنها يک امر عادي مي‌نمايد به اين مفهوم که کساني نه اينکه مراقبت نمي‌کنند بلکه اسرار دارند که مرض وارد جان(قلب و جان و دل همه يک معني دارند و منظور تلمبه خون در بدن نيست) آنها شود و نفاق و دروغ و ديگر رذايل آنها آشکار است.

حالا خودمان از عقلمان سوال کنيم اگر وارد محيطي بشويم که فاسد است و محيط آلوده‌اي است و باعث مثلاً بيماري وبا مي‌شود آيا اگر گفته شود وارد نشويد و فردي بگويد من قوي‌تر از اين هستم که به وبا دچار شوم وقتي وارد شد اگر چند ميکروب وارد بدن او شد و فرد بدين علت که بدن قوي داشته و اين چند ميکروب ريز کاري از پيش نخواهند برد آيا در اينجا بيمار شدن او در آينده تقصير کيست مسلم خودش مقصر است اما افزايش و زياد شدن ميکروب از کجاست مسلم يک امر قهري است که حاصل رشد و تکثير بيماري در جاي مناسب است همه اين امور جز قاعده کلي است که خداوند بوجود آورده و سنت تغيير ناپذير حق.

مراقبت کردن يک امر اختياري است که از ذي‌شعور لازم است و اين اختيار باعث رشد و کمال است و گرنه چه کمالي متصور است وقتي همه در يک راه به اجبار در حرکت باشند.

بيماري روحي و بيماري جاني و جسمي در کليت يکسان هستند.

اگر فردي يکبار دروغ گفت و از اينکار پشيماني بعمل نياورد مراقبت که نکرده هيج بلکه به عمل خود هيچ تذکري نيز نداده است دريجه ورود بيماري را باز کرده ولي انسان مراقب وقتي به اين نقطه رسيد سريع پشيمان شده و خود را سرزنش کرده و هشدار مي‌دهد و مواظبت بعمل مي‌آورد که تکرار نشود. علماي عمل به مراقبه اينجا خود را مجازات هم مي‌کنند که اين باعث شود که مصونيت پيدا کنند مثلا روزه مي‌گيرند بخاطر اين مراقبت نکردن يا چند رکعت نماز بجا مي‌اورند و ... که همه باعث مي‌شود که رشد و کمال يافته و بيماري در آنها تکثير نشود.

نکته اشاره شده در آيات ديگري نيز اشاره شده‌اند که نشان مي‌دهد رشد و تکثير مخصوص بيماري تنها نيست بلکه اخلاق نيکو هم وقتي وارد قلب شوند رشد يافته و زياد مي‌شوند، همچون: علم، هدايت و ايمان، قابل افزايش معرّفى شده است. همانند: «زدنى علماً» 114طه، «زادتهم ايمانا» 2انفال و «زادهم هدى» 17محمد. همچنين برخى از امراض و اوصاف ناپسند مانند: رجس، نفرت، ترس و خسارت نيز قابل ازدياد دانسته شده‏‌اند. همانند:  «زادتهم رجساً» 125توبه و «زادهم نفوراً» 60فرقان و «مازادوکم الاّ خَبالاً» 47توبه و «ولا يزيد الظالمين الاّ خساراً» 82اسراء.

با توجّه به آيات مذکور، معلوم مي‌شود که سنّت خداوند و قانون کلي، آزادى دادن به هر دو گروه خير و شر است. «کلاّ نُمدّ هؤلاء و هؤلاء» 20اسراء.

توجه به اين اصل که همه امور از خداست و اين زياد شدن هم از اوست بلکه اينها همه از قوانين و سنت‌هاي الهي است ما بايد اينرا بدانيم نه اينکه نتيجه بگيريم که ما در اجبار هستيم و مرض زياد مي‌شود بله مرض زياد ميشود وقتي که قلب محل محبت و احسان و نيکي و جاي مهر و گرمي و صميمت در اختيار اغيار و امراض قرار گيرد بجاي صفات نکوي ياد شده.

مقصر در ماست كه مراقبت نكرديم.



:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علمي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: تربيت,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 13:26



حضور بي نظير

یک شنبه 23 بهمن 1390

بنام ياور بي نظير

ماه‌ها بود که رسانه‌هاي بيگانه همان بوق‌هاي استکباري و مزدوران آنها گردخاک براه انداخته‌اند که مردم را از نظام‌شان با فاصله نشان دهند تمام توان و قدرت خود را بکار گرفتند که نظام را در عرصه اقتصادي ناتوان جلوه داده و مشکلات را بر مردم زياد کنند آبي گل آلود و ماهي خود را صيد نمايند.

اخلال در قيمت ارز و سکه و آهن و...  اخلال در ورود کالا و دپو کردن اجناس و مايحتاج مردم و احتکار و انواع طرفندها بکار بستند شايد بتوانند به نتيجه مطلوب خود برسند ولي هوشياري ملت ايران و خشم گرفتن به کانون فتنه و اشاره بر نداشتن از دشمن اصلي همه توان زورگويان داراي حق ناحق وتو سازمان دول را ابتر گذاشتند و سپس با پيش بيني و يک حرکت رهبر توانا و بصير خود در 22 بهمن ديروز تمام رشته‌هاي استکبار را پنبه کردند.آفرين به اين امت بصير.

هرچند که دشمن دست از دشمني خود بر نخواهد داشت ولي امروز ملت ايران نشان داد که راه خود را در همه کوره راه‌ها پيدا کرده و تمام چاله‌ها را مي‌شناسد و بهتر از هر زماني مي‌داند که سخن حق از کجا بلند است و دروغ‌ها از کدام بلندگو بلند است.

جهاني که امروز به پيچ بزرگ خود رسيده از غرب تا شرق يک پيام را نشان مي‌دهد و آن پايان جهان دروغگو و چپاولگر محق نشاندهنده جديد است.

همانها که با بلندگو حقوق بشر براي سربريدن حقوق ملتها همه جا هستند

همانها که براي سخنان ناحق خود همه را ناحق مي‌پندارند

همانها که جز حرف خود هيچ سخني را نمي‌شنود

اما...جهان در پيچ بزرگ

امروز جنبش والستريت و جبهه ضد استکباري در کشورهاي غربي و عربي و غير آن همه جا را فراگرفته است

ديگر براي جهان تزوير جز گردن نهادن به حق مردم ستم کشيده راهي نمانده

جهاني که کارخانه‌هاي اسلحه سازي غرب و آمريکا آنرا تحريف کنند جز 15هزار ميليارد بدهي براي آمريکا جيزي ندارد اما ديگر مردم نخواهند گذاشت که اين وضع ادامه يابد

خواهيم ديد

به فضل ياور مستضعفان بزودي حکام حلقه بگوش کشورهاي بحرين و عربستان هم به ديگر حکام مستبد خواهند پيوست و آنوقت معلوم خواهد شد که جهان به کجا رسيده است.



:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، تحليل روز، علی اکبری، ،
:: برچسب‌ها: امت ايران,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 13:52



نااميدي

پنج شنبه 25 دی 1390

بسم الرحمن الرحيم

وَهُوَ الَّذِى يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِن بَعْدِ مَا قَنَطُواْ وَيَنشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِىُّ الْحَمِيدُ
 وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَوَاتِ وَالْارضِ وَمَا بَثَّ فِيهِمَا مِن دَآبَّةٍ وَ هُوَ عَلَى‏ جَمْعِهِمْ إِذَا يَشَآءُ قَدِيرٌ

شورا28و29

و اوست که پس از نا اميدى مردم باران مي‌فرستد و رحمت خويش را گسترش مي‌‏دهد و اوست سَرور ستوده.
 و از نشانه‌‏هاى قدرت او آفرينش آسمان‏ها و زمين است و جنبندگانى که در آن دو پراکنده‌‏اند و او هرگاه بخواهد بر گردآورى آنها تواناست.

 

شايد موقعيت پيش آمده در استان کرمان از نظر کم باراني در سال جاري کم سابقه باشد اما براي مردم شهرستان انار که چندين سال است که با باراني کمتر از50ميليمتر روبرو هستند نا اميد کننده‌تر باشد. در همين احوالات بودم که به اين آيه برخوردم و بسيار اميدوار شدم چون ديده مي‌شود اگر انسان در آستانه نااميدي قرار گيرد خداوند درهاي رحمت خود را بر روي او مي‌گشايد. ما هم به اميد همين کلام خداوند در نااميدي خود اميدوار شديم که حتماً در وقت مناسب باران رحمت نازل خواهد شد.انشا‌ءالله




:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: حكمتها,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 11:31



عاشورا و تقويم شمسي

پنج شنبه 15 دی 1390

 يا رب العالمين

اين  نوشته تکميلي نوشته  مطابقت سال قمري و شمسي است که از سايت باشگاه جام نقل شده است

مقدمه

يکي از مسائل بحث برانگير و مورد تحقيق بسياري از افراد (خصوصا مسلمانان ) ، مسئلة انطباق تاريخهاي قمري و شمسي بر يکديگر است. زيرا تاريخچة وقايع تاريخي اسلام بر مبناي تقويم قمري بيان شده و در بعضي موارد براي ما شايد مهم است که بدانيم هر يک از اين تاريخها بر چه تاريخ شمسي منطبق است؟ مثلا واقعة عاشورا در کدام فصل سال و به عبارت دقيق تر در کدام تاريخ شمسي روي داده است؟ بررسي اين مسئل چند راه حل دارد که عبارتند از : روش بررسي تاريخي و روايتي ، روش محاسبات تقريبي، روش محاسبات دقيق نجومي و ... .
با توجه به اينکه در گذشته محاسبات مربوط به تقويم، خيلي دقيق نبوده است و روشهاي محاسباتي و مشاهداتي براي تعيين روز اول و آخر ماه هاي قمري با روشهاي کنوني تفاوت داشته است، روشهاي محاسبات دقيق نجومي منجر به جوابهايي مي شوند که از نظر انطباق بر تقويم هاي فعلي دقيق و بدون خطا مي باشند . اما از نظر بررسي تاريخي و روايتي ممکن است اختلاف داشته باشد. اين اختلاف يکي از لحاظ سنديت تاريخي و روايتي است و ديگري اختلاف روشهاي تعيين تقويم در گذشته و حال است. لذا هر گونه اختلاف بين محاسبات دقيق بر اساس روشهاي فعلي و بررسي هاي تاريخي و روايتي امري طبيعي است اما اين اختلاف حدي دارد . از نظر بررسي هاي نجومي و اختلافات تقويم، حداکثر اختلاف نمي تواند از روز در نتايج محاسبات بيشتر باشد (3 روز براي اصلاح تقويم گريگوري در زمان صدر اسلام و 2 روز براي اصلاح تقويم قمري ناشي از هلالهاي بحراني که بعدا توضيح داده خواهند شد (
از طرفي تقويم هجري قمري بر مبناي رؤيت هلال پايه گذاري شده است. در نتيجه مشکلات زيادي براي محاسبة دقيق تبديل قمري به شمسي وجود دارد. زيرا پريود و دورة زماني دقيقي براي هلالهاي ماه نو وجود ندارد. از طرفي در گذشته رؤيت هلال با چشم مسلح امکان پذير نبوده است و با پيشرفت علم آنرا مبناي تعيين اول ماه قرار داده اند که خود اختلاف گذشته و حال را مي رساند. در اين مقاله ابتدا با انواع تقويم ميلادي آشنا مي شويم و سپس تقويم هجري قمري و در ادامه روش محاسبات تقريبي و روش محاسبات دقيق نجومي و نتايج حاصله از تبديل قمري به شمسي بيان مي شوند. در آخر بررسي مسائل تاريخي وروايتي از اين موضوع نيز آمده است .


2. بررسي تقويم هاي ميلادي

روز شماري و تقويم و نگهداري آن يکي از مسائل حساس براي بيان وقايع تاريخي بر حسب پارامتر زمان مي باشد. يک تقويم دقيق بايد بر اساس دورة تناوب حرکت زمين بدور خورشيد صورت بگيرد تا گذشت زمان بر اساس يکي از وقايع طبيعي يعني فصول بدون تغيير ثابت بماند. يعني شروع فصل بهار هميشه شروع سال باشد . شروع فصل بهار با يک پديدة نجومي روبروست. يعني زمين به نقطه اي از مسير خود مي رسد که در آن نقطه طول شب و طول روز در تمام نفاط کرة زمين با هم برابر و برابر با 12 ساعت است. که به آن، نقطة اعتدال بهاري (يا وِرنال Vernal ) مي گوييم .
پريود زماني سال اعتدالي را 2422/365 روز خورشيدي تعيين کرده اند که محاسبات تقويم شمسي بر اين اساس مي باشد(که دقيق ترين تقويم موجود مي باشد). اما در تقويم ميلادي، در گذشته هاي دور از مقدار دقيق اين پريود آگاهي وجود نداشت و باعث مي شد اثرات ناديده گرفتن اعشار آن به عقب افتادگي بهار و يا جلو افتادگي آن منجر شود. يعني در تقويم ميلادي بايد اول فروردين همواره 21 مارس اتفاق بيافتد. لذا انواع تقويم ميلادي بوجود آمده است که اکنون يکي از تقويم¬هاي دقيق ميلادي را در بدست آورده اند .

الف) تقويم اوليه : مصري هاي قديم سال را 365 روز در نظر مي گرفتند. در نتيجه هر 4 سال اول بهار (اول فروردين) يک روز زودتر از طبيعت، در تقويم اعلام مي شد. يعني بعد از 4 سال 22 مارس و بعد از 8 سال 23 مارس ، اول بهار اعلام مي¬شده است .

ب) تقويم ژولين : 45 سال قبل از ميلاد در زمان ژول سزار، براي رفع مشکل فوق قيصر روم به يکي از منجمين اسکندريه (سوسيژن) پيشنهاد کرد سال را 25/365 روز در نظر بگيرند. در نتجيه در هر چهار سال، سه سال 365 روز و يکسال 366 روز (سال کبيسه) در نظر گرفته مي شد که اعمال يک روز سال کبيسه به ماه فوريه صورت گرفته و اين نوع تقويم به تقويم ژولين معروف شده است. اين تغيير هم خيلي دقيق نبود. زيرا سال به اندازة 0078/0 روز از سال واقعي بزرگتر بود. در نتيجه هر 128 سال، اول بهار (اول فروردين) يک روز ديرتر از طبيعت، در تقويم اعلام مي شد. يعني بعد از 128 سال 20 مارس و بعد از 256 سال 19 مارس اول بهار اعلام مي شده است .

ج) تقويم گريگوري : در سال 1582 ميلادي، اول فروردين برابر با 11 مارس قرار گرفت. در نتيجه براي رفع اين مشکل اسقف اعظم گريگور (پاپ) سيزدهم، ده روز را از تقويم حذف کرد و قرار شد در هر 400 سال 97 سال کبيسة 366 روز و بقيه را سال معمولي در نظر بگيرند. يعني طول سال را 2425/365 روز( ) در نظر گرفت. اين تغيير هم خيلي دقيق نبود. زيرا به اندازة 0003/0 روز از سال واقعي بزرگتر بود. در نتيجه هر 3330 سال ( ) ، اول بهار (اول فروردين) يک روز ديرتر از طبيعت، در تقويم اعلام مي شود. يعني در سال 4900ميلادي 20 مارس اول بهار خواهد بود. لذا از بعد از سال 1582 ميلادي به بعد، براي تبديل تاريخهاي ميلادي و شمسي به يکديگر اختلافي پيش نمي آيد. اما قبل از اين تاريخ بايد تصحيح زير را حساب نمود و به تاريخ شمسي اضافه نمود(علامت کروشه براي محاسبة جزء صحيح مي باشد) :


براي مثال اين مقدار تصحيح در 11 مارس سال 1582 برابر با 10 روز خواهد بود . مي دانيم که در حال حاضر، 11 مارس برابر با 20 اسفند است. از آنجايي که اين تاريخ ميلادي قبل از 21 مارس 1582 مي باشد پس بايد تصحيح را اعمال نمود. يعني عدد 10 را با 20 اسفند جمع مي کنيم و 1 فروردين بدست مي آيد . اين مقدار تصحيح براي سال 680 ميلادي (سال شهادت امام حسين (ع) ) برابر با 3 روز بدست مي آيد :


3. تقويم هجري قمري

همانطور که گفته شد تقويم هجري قمري بر مبناي رؤيت هلال پايه گذاري شده است. در نتيجه مشکلات زيادي براي محاسبة دقيق تقويم قمري وجود دارد. زيرا پريود دقيقي براي هلالهاي ماه نو وجود ندارد. بطور متوسط هر ماه قمري 29 روز و12 ساعت و 44 دقيقه و 5/2 ثانيه طول مي کشد (مقادير واقعي مي تواند کمتر يا بيشتر از اين مقدار باشد که بستگي به مدار ماه و تأثيرات جاذبي و گرانشي زمين، خورشيد و ديگر سيارات بر کره ماه دارد). در نتيجه با ضرب کردن اين عدد در 12 ماه، يکسال قمري بطور متوسط 354 روز و 8 ساعت و 48 دقيقه و 30 ثانيه بدست مي آيد (مقادير واقعي سال قمري نيز مي تواند کمتر يا بيشتر از اين مقدار باشد) .

يعني سال قمري بطور متوسط به اندازة 10 روز و 21 ساعت و 16 ثانيه از سال شمسي کوتاه تر است. مسلمين در زمان خلافت عمر مبدأ تاريخ قمري را روز اول محرم سالي که پيامبر اکرم (ص) به مدينه هجرت نمودند، قرار دادند. در تقويم قمري سال قمري را 354 روز در نظر گرفته و تقريبا هر سه سال آنرا 355 روز در نظر مي گيرند که اعمال آن معمولاً در ماه ذيحجه ويا ماه هاي بحراني صورت مي گيرد. بدين ترتيب محاسبات نجومي نشان مي دهد که در سالهاي 2 ، 5 ، 7 ، 10 ، 13 ، 15 ، 21 ، 24 ، 29 قمري و ... ، سالهاي کبيسة قمري 355 روزه اعمال شده است .

4. محاسبات تقريبي تبديل قمري به شمسي

در سال 1381، اول فروردين برابر با 6 محرم 1423 بوده است. و اختلاف سال شمسي و قمري برابر با 42 سال مي باشد. که در مواردي براي تبديل سال شمسي به سال قمري و بالعکس مي توان نوشت :

ويعني بطور تقريبي هر 33 سال شمسي برابر با 34 سال قمري است. به عبارت ديگر هر 33 سال شمسي، محرم در فروردين ماه خواهد بود و شروع سال قمري و شمسي با هم خواهند بود. اکنون مي توان سال شمسي را بر33 تقسيم کرده و سپس با سال شمسي جمع کنيم تا سال قمري بدست آيد. ويا سال قمري را بر34 تقسيم کرده و از سال قمري کم کنيم تا سال شمسي بدست آيد. براي مثال سال 61 قمري برابر با سال 59 شمسي بدست مي آيد .
براي تبديل روز و ماه قمري به شمسي و بالعکس مي توان بطور تقريبي تعداد روزهاي گذشته شده از يک تاريخ قمري را تا تاريخ فعلي محاسبه نمود و با سال شمسي همان تاريخ مقايسه کرده و سپس بصورت رجوعي، ميزان عقب افتادگي را محاسبه کرد. براي مثال در سال 1384، سه شنبه 11 بهمن برابر با اول محرم 1427 مي باشد. بطور تقريبي اول محرم سال 61 قمري برابر با چه تاريخ شمسي است؟

تعداد سال گذشتة قمري برابر با سال مي باشد. در نتيجه تعداد روز را محاسبه مي کنيم :

يعني 484065 روز بين دو تاريخ فاصله است(از اول محرم 61 تا اول محرم 1427). اکنون اين عدد را بر سال شمسي تقسيم مي کنيم :

و يا 1325 سال و 119 روز با تاريخ فعلي اختلاف دارد. پس 59=1325-1384 و بايد 119 روز قبل از 11 بهمن را بدست آورد. 11 روز بهمن+ 30 روز دي + 30 روز آذر + 30 روز آبان + 18 روز مهر برابر با 119 روز مي شود پس 12 اُم مهرماه برابر 1 محرم سال 61 محاسبه مي شود. اکنون براي محاسبة روز هفته مي توان تعداد روزها را بر هفت تقسيم نمود و اعشار آنرا در عدد هفت ضرب کرده و جواب را از شماره روز هفته در تاريخ معلوم کم مي کنيم. در مثال فوق خواهيم داشت :

چون در تاريخ معلوم، 11 بهمن برابر با سه شنبه است، پس يک روز از آن کم مي کنيم تا روز 12 مهر سال 59 بدست آيد. يعني روز 12 مهر سال 59، دوشنبه بوده است .

5. روش محاسبات دقيق نجومي براي تبديل تاريخ قمري به تاريخ شمسي

در اين روش با توجه به محاسبات معمول مدار ماه و در نظر گرفتن کلية اثرات ممکن روي مدار ماه از جمله تأثيرات جاذبي و گرانشي سيارات و خورشيد و زمين و اثرات حرکات پرسيشن و نوتيشن محور دوراني زمين، بطور دقيق مي توان زمان عبور ماه را از صفحة شامل زمين و خورشيد محاسبه نمود. که به اين زمان، زمان مقارنة ماه و خورشيد مي گويند. روز اول ماه را مي توان با در نظر گرفتن شرايط بحراني هلال حداکثر تا دو روز بعد از اين تاريخ در نظر گرفت (بر اساس بررسي مقدار پارامترهاي رؤيت پذيري رؤيت هلال در زمان غروب خورشيد يک محل ).
مقارنة ماه محرم سال 61 در تاريخ 28 سپتامبر سال 680 ميلادي، ساعت 17 و 7 دقيقه بر حسب زمان محلي عربستان (مکه و مدينه) محاسبه مي شود. با توجه به بحراني بودن اين هلال در عربستان، بر اساس اکثر معيارهاي فعلي رؤيت هلال، احتمال رؤيت (با چشم غير مسلح) در 29 سپتامبر در عربستان وجود داشته اما در عراق (کربلا) رؤيت هلال منتفي بوده است و رؤيت به 30 ام سپتامبر موکول مي شود. در نتيجه اول اکتبر سال 680 ميلادي برابر با اول محرم سال 61 هجري قمري در عراق است. اما براي تبديل به تاريخ هجري شمسي، در حال حاضر اول اکتبر برابر با 9 مهر ماه است. قبلا بيان کرديم به لحاظ تصحيح گريگوري در تقويم ميلادي در سالهاي قبل از 1582 ميلادي، بايد در سال 680 ميلادي 3 روز آنرا تصحيح کنيم. در نتيجه اول اکتبر 680 برابر با 12 مهرماه است نه 9 مهر ماه .
از طرفي روز ژولين، تعداد روزهاي گذشته از مبدا تاريخ ژولين را نشان مي دهد و از تقويم هاي دقيق محسوب مي شود. اگر روز ژولين اول محرم 61 و روز ژولين اول محرم 1427 را پس از محاسبه از هم کم کنيم ، تعداد روزهاي گذشته شده بين اين دو تاريخ بدست مي¬آيد :


اکنون براي محاسبة روز هفته مي توان تعداد روزها را بر هفت تقسيم نمود . اعشار آنرا در هفت ضرب کرده و جواب را از شماره روز هفته در تاريخ معلوم کم مي کنيم. در مثال فوق خواهيم داشت :

چون در تاريخ معلوم 11 بهمن برابر با سه شنبه است، پس يک روز از سه شنبه کم مي کنيم تا روز هفتة 12 مهر سال 59 ، دوشنبه بدست آيد. به همين ترتيب، محاسبات مشابه انجام شده است که نتايج و خلاصة محاسبات را در جدول شمارة يک، جدول شمارة 2 و جدول شمارة 3 مي بينيد .

جدول شمارة 1 : مبدأ تاريخ هجري قمري، هجرت پيامبراکرم به مدينه و اول محرم سال 61

مطابقت با تقويم هجري شمسي زمان مقارنه ماه با خورشيد

روز اول ماه قمري تاريخ شمسي روز هفته تاريخ ميلادي زمان روز ژولين تاريخ ميلادي

1 اول محرم سال اول قمري 14/7/622 9 و 31 دقيقه 7/1948439 16/7/622 28 تير سال 1 دوشنبه
2
اول ربيع الاول سال اول 11/9/622 4 و 25 دقيقه 7/1948498 13/9/622 25 شهريور 1 دوشنبه
3
اول محرم سال 61 قمري 28/9/680 17 و 7 دقيقه 7/1969701 1/10/680 12 مهر 59 دوشنبه

جدول شمارة 2 : مطابقت وقايع تاريخي قمري اسلام قبل از واقعة عاشورا با تقويم شمسي
واقعة تاريخي تاريخ قمري روز ژولين تاريخ ميلادي روز هفته تاريخ شمسي شمارة ماه
ازدواج امام علي وحضرت فاطمه 1 ذيحجه سال 2 7/1949118 25/5/624 جمعه 7 خرداد سال 3 16061 -
ولادت امام حسن (ع) 15 رمضان سال 3 7/1949397 28/2/625 پنجشنبه 12 اسفند 3 16052 -
ولادت امام حسين (ع) سوم شعبان سال 4 7/1949711 8/1/626 چهارشنبه 21 دي 4 16041 -
ولادت حضرت زينب (س) 5 جمادي الاول 5 7/1949978 2/10/626 پنجشنبه 13 مهر 5 16032 -
واقعة غديرخم 18 ذيحجه سال 10 7/1951970 16/3/632 دوشنبه 28 اسفند 10 15965 -
رحلت پيامبر (ص) 28 صفر سال 11 7/1952040 25/5/632 دوشنبه 7 خرداد 11 15963 -
شهادت حضرت فاطمه (س) 13 جمادي الاول 11 7/1952113 6/8/632 پنجشنبه 18 مرداد 11 15960 -
شهادت حضرت فاطمه (س) 3 جمادي الثاني 11 7/1952130 25/8/632 يکشنبه 6 شهريور 11 15959 -
ولادت حضرت ابوالفضل 4 شعبان سال 26 7/1957508 15/5/647 سه شنبه 28 ارديبهشت26 15777 -
ولادت حضرت علي اکبر 11 شعبان سال 33 7/1959996 7/3/654 جمعه 19 اسفند 32 15693 -
ولادت امام سجاد (ع) 5 شعبان سال 38 7/1961761 5/1/659 شنبه 18 دي 37 15633 -
شهادت حضرت علي(ع) 21 رمضان سال 40 7/1962516 29/1/661 جمعه 12 بهمن 39 15608 -
شهادت امام حسن (ع) 28 صفر سال 50 7/1965859 26/3/670 سه شنبه 9 فروردين 49 15495 -
ولادت امام باقر (ع) 1 رجب سال 57 7/1968460 9/5/677 شنبه 22 ارديبهشت56 15406 -

همچنين محاسبات دقيق نجومي ديگر انجام شده است که پديده هاي نجومي براي محرم سال 61 و در مکاني با مختصات شهر کربلا در زير بدست آمده است :
-
در اول محرم سال 61 فاصلة زمين تا خورشيد، دقيقا برابر با يک واحد نجومي بوده است (626/149 ميليون کيلومتر) و فاصلة کره ماه تا زمين در اوج خود يعني 406000 کيلومتري قرار داشته است .
-
ساعت 15 و 15 دقيقة بعد از ظهر روز تاسوعا (نهم محرم سال 61)، ماه از آزيموت 112 درجه در کربلا با فاز 77 درصد روشنايي طلوع مي کند(يعني از حدود موقعيت اردوگاه عمر بن سعد و حوالي شط فرات نسبت به ناظري در خيمگاه امام حسين (ع) ماه طلوع مي کند). و 55 دقيقه بامداد عاشورا با فاز 81 درصد روشنايي، غروب مي کند و آسمان کربلا کاملا تيره و تار مي گردد .
-
طلوع سياره زهره در روز عاشورا (10 محرم سال61) 3 ساعت قبل از طلوع خورشيد و دو ساعت بعد از غروب ماه در ساعت 3 بامداد اتفاق افتاده است .
-
خورشيد ساعت 6 و 7 دقيقة صبح عاشورا از آزيموت 99 درجه (حدود شرق) در کربلا طلوع مي کند. و در ساعت 17 و 30 دقيقه غروب آن در آزيموت 5/260 درجه (در پشت خيمگاه سوخته امام حسين ع) اتفاق مي افتد .
-
ماه در ساعت 12 ظهر روز اول محرم سال 61 وارد صورت فلکي عقرب مي شود. و ساعت 18 روز سوم محرم با ورود ماه به صورت فلکي قوس، از صورت فلکي عقرب خارج مي شود. ماه از روز 6 تا 8 محرم در صورت فلکي جدي قرار دارد و سپس تا روز 12 اُم محرم در صورت فلکي دلو قرار گرفته است .
-
پديدة نجومي بسيار مهمي که اتفاق مي افتد در روز 6 محرم مي باشد. در ساعت حدود 18 ماه از فاصلة کمتر از 1 درجة جنوب سيارات نپتون و مشتري (که کنار يکديگر قرار دارند) عبور مي کند .
-
در ابتداي رمضان سال 60 قمري خورشيد مي گيرد و در نيمة رمضان نيز ماه بطور کامل خسوف مي کند .
-
در ابتداي ربيع الاول سال 61 قمري خورشيد مي گيرد و در نيمة ربيع الاول نيز ماه بطور کامل خسوف مي کند .
-
بر اساس اين محاسبات، امام حسين در روز چهار شنبه بدنيا آمده اند و در روز چهار شنبه به شهادت رسيده اند .

جدول شمارة 3 : مطابقت تاريخ قمري واقايع عاشورا با تقويم شمسي
واقعة تاريخي تاريخ قمري روز ژولين ميلادي روز تاريخ شمسي شمارة ماه
مرگ معاويه 15 رجب 60 7/1969538 21/4/680 شنبه 4 ارديبهشت 59 15370 -
حرکت امام حسين به مکه 28 رجب 60 7/1969551 4/5/680 جمعه 17 ارديبهشت59 15370 -
ورود امام حسين به مکه 3 شعبان 60 7/1969555 8/5/680 سه شنبه 21 ارديبهشت59 15369 -
اعزام مسلم بن عقيل به کوفه 15 رمضان 60 7/1969596 18/6/680 دوشنبه 31 خرداد 59 15368 -
ورود مسلم بن عقيل به کوفه 5 شوال 60 7/1969616 8/7/680 يکشنبه 20 تير 59 15367 -
حرکت امام حسين به کوفه 8 ذيحجه 60 7/1969678 8/9/680 شنبه 20 شهريور59 15365 -
شهادت مسلم بن عقيل 9 ذيحجه 60 7/1969679 9/9/680 يکشنبه 21 شهريور 59 15365 -
به دار زدن ميثم تمار در کوفه 22 ذيحجه 60 7/1969692 22/9/680 شنبه 3 مهر 59 15365 -
شروع سال 61 قمري اول محرم سال 61 7/1969701 1/10/680 دوشنبه 12 مهر 59 15364 -
ورود امام حسين به کربلا 2 محرم61 7/1969702 2/10/680 سه شنبه 13 مهر 59 ""
ورود سپاه اِبن سعد به کربلا 3 محرم 61 7/1969703 3/10/680 چهارشنبه 14 مهر 59 ""
روز تاسوعا 9 محرم 61 7/1969709 9/10/680 سه شنبه 20 مهر 59 ""
عاشورا (شهادت امام حسين) 10 محرم 61 7/1969710 10/10/680 چهارشنبه 21 مهر 59 ""
ورود کاروان اسيران به کوفه 12 محرم 61 7/1969712 12/10/680 جمعه 23 مهر 59 ""
حرکت کاروان اسيران به شام 19 محرم61 7/1969719 19/10/680 جمعه 30 مهر 59 ""
ورود کاروان اسيران به شام 1 صفر سال 61 7/1969730 30/10/680 سه شنبه 11 آبان 59 15363 -
اربعين و روز ورود جابر به کربلا 20 صفر سال 61 7/1969749 18/11/680 يکشنبه 30 آبان 59 ""
وفات حضرت زينب در شام 15 رجب 62 7/1970247 31/3/682 دوشنبه 14 فروردين61 15346 -
قيام مختار ثقفي 14 ربيع الاخر 66 7/1971574 17/11/685 جمعه 29 آبان 64 15301 -

6. روش بررسي تاريخي و روايتي
با استفاده از نقل و قولها و روايتها و همچنين نتايج محاسبات ديگران نيز مي توان به نتايج نسبي دست پيدا کرد. با توضيحي که در مقدمه آمده است، نتايج اين روش بر تاريخهاي محاسباتي منطبق نيستند و اختلاف دارند که امري است طبيعي. ما بعضي از اين نکات را با ذکر منبع در زير آورده ايم :

1.در کتاب ستارگان و کيهان نوردي (انتشارات دانشگاه تهران 1352) صفحة 158، اول محرم سالِ اول هجري قمري برابر با 18 ژوئن سال 622 ميلادي بيان شده است که حدود يکماه عقب تر از محاسبات ما در اين مقاله است (البته محاسباتي نشان مي دهد که اين تاريخ چندان صحيح نمي باشد). بر طبق اين تاريخ اول محرم سال 61 برابر با اول سپتامبر 680 خواهد بود و عاشورا در روز دوشنبه 22 شهريور سال 59 شمسي محاسبه مي شود .
2. در کتاب مشهد الحسين (چاپ شده در حلب سوريه) به نقل از دکتر آستانة اصل، عاشورا مصادف با 26 سپتامبر 681 برابر با 7 مهر ماه سال 60 شمسي در روز پنج شنبه يا جمعه اتفاق افتاده است. که محاسبات نشان مي دهد اين تاريخ بر 10 محرم سال 62 هجري منطبق تر است (البته برابر با روز شنبه 9 مهر 60 نه جمعه 7 مهرماه!) يعني يکسال جلوتر از زمان واقعي در نظر گرفته شده است !
3. در کنکرة بررسي عبرتهاي عاشورا ، مصاديق و ويژگي هاي خواص و عوام (دانشگاه تبريز 20 مهرماه 1377)، از سوي سرهنگ فرهنگي بيان شد که عاشوراي سال 61 هجري قمري برابر با 22 مهرماه سال 59 هجري شمسي بوده است .
4. در کتاب حماسة حسيني (جلد اول صفحة 185) آمده است : عاشوراي آنوقت ظاهرا اواخر خرداد بوده است. که با دلايل علمي اين مقاله، اين تاريخ رد مي شود .
5. در کتاب لهوف علي قتلي الطفوف (صفحة 81) آمده است : حسين در روز سه شنبه سوم ذيحجه و به قولي روز چهار شنبه هشتم ذيحجه سال 60 هجري از مکه خارج شد. اگر ذيحجه 30 روزي باشد در نتيجه عاشورا پنجشنبه ويا دوشنبه خواهد بود(و گرنه اگر ذيحجه 29 روزه باشد، عاشورا چهارشنبه و يا يکشنبه است) .
6. در کتاب لهوف علي قتلي الطفوف (صفحة 85) امام حسين (ع) در روايتي به جنييان مي گويند : شما در روز شنبه که عاشوراست نزد من بيائيد .
7. در کتاب نفس المهموم (اثر شيخ عباس قمي) ترجمه علامه شعراني (در پاورقي با توضيح مترجم) به نقل از حجت الاسلام سلطان زاده، عاشورا را اواسط مردادماه بيان کرده است .
8.  در کتاب منتهي الامال (اثر شيخ عباس قمي) صفحة 155، روز تاسوعا برابر با پنجشنبه 9 اُم محرم آمده است .
9. در کتاب منتهي الامال (اثر شيخ عباس قمي) صفحة 147، ورود امام حسين به مکه برابر با پنجشنبه 3 اُم شعبان سال شصت هجري قمري آمده است.در نتيجه عاشورا برابر با روز جمعه (ويا پنجشنبه در صورت 29 روزه بودن رمضان يا شوال سال 60) خواهد بود .
10. از نظر روز هفته بررسي هاي فوق نشان مي دهند که تمام اخبار تاريخي نسبت به محاسبات نجومي سه روز جلوتر از محاسبات مي باشند. که اين احتمال مي رود تصحيح گريکوري در روز هفته نيز تأثير دارد .


7. نتيجه گيري

روشهاي مختلف بکار رفته در اين مقاله نشان مي دهد که محرم سال 61 هجري قمري در تاريخ اول اکتبر سال 680 ميلادي شروع مي شود. و با دلايل کافي، انطباق اين تاريخ با 12 مهر سال 59 هجري شمسي مطابقت دارد.. لذا عاشورا و تاسوعا برابر با 20 و 21 مهرماه خواهد بود. با مطالب بيان شده در قسمت مقدمه، اين نتيجه نمي تواند اختلاف بيش از 5 روز را داشته باشد. درنتيجه با يک برآورد خوب مي توان دريافت که عاشورا و تاسوعا در ابتداي فصل پائيز و در مهرماه اتفاق افتاده است .



-
منابع و مأخذ

- فرمولهاي ستاره شناسي براي محاسبه ها: ترجمة محمود لايقي فيروزآبادي، انتشارات آستان قدس رضوي

1368

- تقويم قدس : انتشارات بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي

- ماهنامة نجوم شماره هاي 84 تا 90 انتشارات شرکت زروان

- لهوف علي قتلي الطفوف ترجمة دکتر عقيقي بخشايشي انتشارات دفتر نشر نويد اسلام قم 1381

- مشهد الحسين : دکتر آستانة اصل انتشارات حلب سوريه2002

- حماسة حسيني (جلد اول) : شهيد مرتضي مطهري انتشارات صدرا 1381

- ستارگان و کيهان نوردي انتشارات دانشگاه تهران 1352

- معاني الاخبار شيخ صدوق : ترجمة عبد العلي محمدي شاهرودي انتشارات دارالکتب اسلاميه 1377

- نرم افزارهاي نجومي Hp3planet ، HnSky و MoonCalculator6 و ...

- لوحهاي فشردة منتهي الامال ، حليه المتقين و مفاتيح الجنان از بخش رايانه اي فرهنگستان قرآن کريم



:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، علی اکبری، علوم پايه، ،
:: برچسب‌ها: تطبيق سال قمري با شمسي,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 11:28



بحرين در بحران

پنج شنبه 26 آذر 1390

يا حق اليقين

از زماني كه در ميدان تحرير مصر تجمعات بر ضد نامبارك شروع شد مي‌رود كه يكسال بشود.

و اين يعني اينكه بعضي از خواسته‌هاي انقلابيون ببار نشسته اما زماني نگذشت كه اين خواسته بحق مردمي ديگر كشورهاي عربي در دست خودكامكان را گرفت.

يكي از اين كشورها بحرين بود همين بحريني كه زمان زيادي از جدا شدنش از ايران نمي‌گذرد(سال 1350 شمسي)براي غارت بيشتر بايد دست يك اقليت وهابي از آل سعود بنام آل خليفه بي‌افتد

چون روباه پير مي‌خواست.بحرين

و شاه ايران هم آنرا بقول خودش عروس كرد.

و حالا مردم شيعه اين كشور بدست حكام جاير و پليد دست نشانده انگليسي كشته مي‌شوند.

مردم هيچ حق انتخابي ندارند همانطور كه مي‌دانيم حق انتخاب و حقوق بشر از نظر غرب و روباه پير يعني تامين منافع آنها!

حق مردم بحرين در اين ميان يعني فقط سكوت و ديدن چپاول كشورشان و منابع‌اشان بدست يك عهده وهابي كه خود را حاكم مطلق اين كشور بدانند.

دنيايي كه در آن حق انتخاب حاكم وجود ندارد براي ما كه هر سال انتخابات داريم تقريباً بعيد بنظر مي‌آيد

ولي اين يك امر محال نيست و امروز وجود دارد و تعجب هم ندارد همه هم مي‌دانند كه دنيايي وارونه ساخته شده است.

با شعارهاي زيباي حقوق بشر،دمكراسي و.....

اما اينها جز يك پوسته و يك پوشش براي چپاول و براي فشار بر مخالفان و غيره چيزي نيست.

مردم بيدار شده عرب و غير عرب دهان باز كرده‌اند و حق انتخاب را مطالبه مي‌كنند

اما حكام دستنشانده غربي گلوله و گاز فلفل و اشك‌آور و خفه كننده تقديم مي‌كنند

جزيره ديگر نمي‌تواند با اين حكام بسر كند

چه يمن و چه بحرين

حكام بايد براي خود فكري كنند.

هنوز خبر شهادت كودك 5 روزه منتشر نشده كه حمد آل خليفه با كامرون در كاخ هاي بريتانيا دست در دست هم براي فروش سلاح ضد شورش و كشتار بي‌گناهان قرارداد مي‌بندند آيا اين حركتها و اين خنده‌ها مي‌تواند سلاطين مستبد را نجات دهد.

بنظر من حاكمي كه خون مظلوم حق طلبي را بزمين بريزد ادامه نمي‌يابد هرچند كه بخندد و قرارداد و پيمان با شيطان ببند.

حقي كه امروز در بحرين مطالبه مي‌شود همان حقي است كه مردم ايران در سال1357 مطالبه كرد و به آن رسيد

و بحريني‌ها هم بزودي به آن خواهند رسيد

مردم بحرين هم بايد متوجه باشند كه نتيجه مبارزه آنها دست‌يافتني است و هرچه گرانتز بدست آيد سخت‌تر از دست مي‌رود.

همانطور كه در مصر زود بدست آمد ولي هنوز تا رسيدن به حق بايد با يك عده ديگر از مستبدين مبارزه كنند هنوز براي دسترسي به حق خود بايد برگردند به ميدان تحرير و حق خود را و سرنوشت خود را درخواست كنند.

روزي كه فجري از سپيده بدمد و ديوي ديگر سرنگون شود ديري نخواهد پاييد اانشاءالله.

خداوندا!  ظالمان حاكم بخصوص آل سعود و آل خليفه و علي عبدالله صالح را هر چه زودتر نابود

و پشتيبانان آنها بخصوص اسرائيل و غرب را در مشكلات خود آفريده فرو ببرد

آمين يا رب‌العالمين



:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، تحليل روز، علی اکبری، ،
:: برچسب‌ها: كشورهاي همسايه,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 11:25



زرشك

پنج شنبه 22 آذر 1390

ياشافي

فوايد شگفت انگيز زرشک

http://www.apam.ir/wp-content/uploads/2011/12/zereshk02-300x248.jpg

از جمله فوايد بي نظير زرشک مي توان به موارد زير اشاره کرد:
? – صفرا بر و مسهل است.
? – کبد را پاک و تقويت مي کند.
? – اعمال دستگاه گوارش را منظم و سوءهاضمه را از بين مي برد.
? – بي اشتهايي را برطرف مي کند.
? – براي درمان يبوست مفيد است و به درمان زردي و يرقان کمک مي کند.
? – مصرف آن براي افرادي که به نقرس و روماتيسم مبتلا هستند توصيه مي شود.
? – مبتلايان به ورم طحال نيز مي توانند از اين گياه کمک بگيرند.
? – ريشه و ساقه زرشک براي درمان واريس مفيد است.
? – سوزش ادرار را برطرف مي کند.
?? – فشار خون را پايين مي آورد.


:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، علوم پايه، ،
:: برچسب‌ها: غذا و دارو,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 11:23



غروب عاشورا

شنبه 15 آذر 1390

یا ثارالله

قسمتی را جستجو نتوان کرد

راهی را طی نتوان کرد

بحری را غوطه‌ور نتوان شد
یا حسین
آسمانی را تعریف نتوان کرد

کوهی را فتح نتوان نمود

اینجا حیاتی دیگر پیداست

اینجا راهی بس دشوار

گداری بس پر شیب

شیری ژیان در کمین

پروازی بسوی روشنایی

در پی آب حیاتی

یا در حیات دوباره آب

تشنگی همه را گلو فشرده

طفل شش ماهه عطشان را

کس نتواند بال زدن دید

آیا می‌شود دهان چسبیده از خشکی را....

بل نامردمان را

حرمله و تیر سه شعبه را

آه از نامردمی‌ها

آه از بی‌حیایی‌ها

آه از نامرادی‌ها

آه از این همه نامردی

خیانت و خباثت

هوس بازی و ترس

دو رنگی و چند رنگی

بی‌فایی و فلاکت

رنگی است تیره و همه‌گیر

برایم تعریف کن از زیبایی

از روبروی حق و باطل

از پیروزی و شکست

از ماندن و رفتن

از عاقبت و فرجام

زشتی و زیبایی

رهی است دور

پیداست از آنجا روشنایی

تاریکی را نکاو

مدار را نگاه کن

حقیقت پیداست

چون روز

اگر پیدا نبود که حر بر نمی‌گشت

چشمانت را بسته‌ای

راه پیداست

روشنایی افق را در نوردیده

چشمانت را باز کن خواهی دید.

حبیب و زهیر

ادهم و بشر

جابر و جناده

جندب و جوین

حجاج و حلاس

زاهر و زهیر

سوار و شبیب

سعید و  بریر

عائد و عامر

عبدالله و عبیدالله

عبدالرحمان و عمار

قاسم و قاسط

کردوس و کنانه

مسلم و مسعود

نصر و نعمان

عمرو و نافع

سلمان و حجاج

یزید و حنظله

عابس و شوذب

عبدالرحمان و وهب

زیاد و عقبه

یحیی و منجح

..... و .....

هفتاد و دو یار از سحر گذشتن و به صبح رسیدن

و برایشان می‌خوانیم

السلام علیک یا ابا عبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی جمیعا سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
السلام علی الحسین
وعلی علی بن الحسین
وعلی اولاد الحسین
وعلی اصحاب الحسین



:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، قصه و قاصدك، علی اکبری، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: ماه محرم,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 14:12



حسينيان

شنبه 12 آذر 1390

یا ثارالله

قسمتی را جستجو نتوان کرد

راهی را طی نتوان کرد

بحری را غوطه‌ور نتوان شد
یا حسین
آسمانی را تعریف نتوان کرد

کوهی را فتح نتوان نمود

اینجا حیاتی دیگر پیداست

اینجا راهی بس دشوار

گداری بس پر شیب

شیری ژیان در کمین

پروازی بسوی روشنایی

در پی آب حیاتی

یا در حیات دوباره آب

تشنگی همه را گلو فشرده

طفل شش ماهه عطشان را

کس نتواند بال زدن دید

آیا می‌شود دهان چسبیده از خشکی را....

بل نامردمان را

حرمله و تیر سه شعبه را

آه از نامردمی‌ها

آه از بی‌حیایی‌ها

آه از نامرادی‌ها

آه از این همه نامردی

خیانت و خباثت

هوس بازی و ترس

دو رنگی و چند رنگی

بی‌فایی و فلاکت

رنگی است تیره و همه‌گیر

برایم تعریف کن از زیبایی

از روبروی حق و باطل

از پیروزی و شکست

از ماندن و رفتن

از عاقبت و فرجام

زشتی و زیبایی

رهی است دور

پیداست از آنجا روشنایی

تاریکی را نکاو

مدار را نگاه کن

حقیقت پیداست

چون روز

اگر پیدا نبود که حر بر نمی‌گشت

چشمانت را بسته‌ای

راه پیداست

روشنایی افق را در نوردیده

چشمانت را باز کن خواهی دید.

حبیب و زهیر

ادهم و بشر

جابر و جناده

جندب و جوین

حجاج و حلاس

زاهر و زهیر

سوار و شبیب

سعید و  بریر

عائد و عامر

عبدالله و عبیدالله

عبدالرحمان و عمار

قاسم و قاسط

کردوس و کنانه

مسلم و مسعود

نصر و نعمان

عمرو و نافع

سلمان و حجاج

یزید و حنظله

عابس و شوذب

عبدالرحمان و وهب

زیاد و عقبه

یحیی و منجح

..... و .....

هفتاد و دو یار از سحر گذشتن و به صبح رسیدن

و برایشان می‌خوانیم

السلام علیک یا ابا عبدالله وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی جمیعا سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
السلام علی الحسین
وعلی علی بن الحسین
وعلی اولاد الحسین
وعلی اصحاب الحسین



:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، قصه و قاصدك، علی اکبری، ،
:: برچسب‌ها: ماه محرم,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 14:9



شهيد حسين گرجي

دو شنبه 22 آبان 1390

بنام شاهد

شهید حسین گرجی در خانواده‌ای متوسط و مذهبی در سال 1343 در یکی از روستاهای اطراف تهران چشم به جهان گشود.شهید حسین گرجی

همان سالهایی که امام خمینی(ره) فرموده بود سربازان من هنوز در گهواره‌اند، در همان ابتدای کودکی به همراه پدر و مادر با سختیهای روزگار دست و پنجه نرم می‌کرد و بسیار با احترام با والدین خود برخورد می‌کرد و ادب و نظم او زبانزد بود.

دوران ابتدایی تحصیل:

وی دوره ابتدایی را در یکی از شهرهای اطراف که فاصله زیادی با روستا داشت گذراند در این زمان وی علاقه زیادی به یادگیری قرآن از خود نشان داد و در کلاسهای قرآن شرکت می‌کرد او علاوه بر این به ائمه اطهار (ع) بخصوص ابوالفضل(س) عشق خاصی داشت ، هنوز در کلاس دوم ابتدایی بود که روزی با عکس نفیسی از امام حسین(ع) و ابوالفضل(ع) وارد خانه می‌شود ماجرا را از او می‌خواهند مشخص می‌شود که با پس‌انداز پول تو جیبی خود آنرا تهیه کرده است.

از همان زمان علاقه به مطالعه باعث می‌شد که با گرفتن کتابهای کودک به‌صورت امانت از کتابخانه مدرسه در خانه به پدر و مادر بخواند و آنها لذت ببرند.

سال چهارم ابتدایی بود که به وطن اجدادی خود انار بر می‌گردد و بقیه تحصیل را در اینجا در مدرسه سعدی ادامه می‌دهد. شرکت در کلاسهای قرآن را در اینجا نزد آقای گل آقایی که از معلمین مذهبی کرمانی بود و هنوز در قید حیات هست ادامه داد.

دوران راهنمایی تحصیل:

دوره راهنمایی را در تنها مدرسه راهنمایی شهر مدرسه خیام(شهید صدوقی) آغاز نمود.

در دوره راهنمایی بود که در راهپیمایی‌های انقلاب شرکت و به فعالیتهای پیروزی بخش انقلاب پیوست.

شرکت در جلسات حزب جمهوری اسلامی و عضویت و عضوگیری در این حزب و فعالیتهای اسلامی آن از فعالیتهای بعد از پیروزی انقلاب ایشان بود.

دوران متوسطه:

تحصیلات متوسطه را در دبیرستان شهید قدیری انارکی ادامه داد.

همزمان در انجام امور کشاورزی و کوره پزی نزد پدر فعال بود ایشان بسیار پرتلاش و درسخوان بود در امور تبلیغاتی مدرسه و شرکت در فعالیتهای حزب جمهوری اسلامی بخصوص فرهنگی هنری نقش بی‌بدیلی از خود نشان داد.

 علاقه به مرجعیت و ولایت:

علاقه وافر به امام خمینی(ره) در او بشدت آشکار بود علاوه بر این به یاران امام خصوصاَ حضرت آیت الله خامنه‌ای عشق خاصی داشت بطوری که در یک مراسم عروسی که همه نوجوانان هم سن و سال او به جشن مشغول بودند و بزرگترها هم به تماشای جشن، ایشان پای تلویزیون برای گوش دادن به خطبه‌های نماز جمعه آقا نشسته بود دیگران از او می‌خواستند که آنرا خاموش کند ولی ایشان صدای آنرا کم نموده و خود را برای شنیدن سخنان آقا به تلویزیون چسبانده بود.

وی از بصیرت بسیار بالایی برخوردار بود تا جایی که کمی پس از پیروزی بنی صدر در انتخابات ریاست جمهوری می‌گفت عجب اشتباهی کردیم که به این شخص رای دادیم! در جریان مقابله شهید بهشتی با بنی‌صدر ملعون در محافل مختلف جانانه از شهید بهشتی دفاع می‌کرد و به همراه شهید ارجمندی شبها و گاهی صبح زود پنهانی به مدرسه می‌رفتند و عکسهای بنی صدر را از دیوار کلاسها پاره و به جای آن عکس شهید بهشتی را می‌چسباندند.

عضویت در بسیج:

وی پس از فرمان امام خمینی(ره) مبنی بر تشکیل بسیج مستضعفین به همراه تعدادی از دانش آموزان درس را رها کرده و با اینکه علاقه زیادی به تحصیل داشت و از جمله دانش آموزان موفق محسوب می‌شد عضو بسیج شده و به همراه آنان برای آموزش نظامی به کرمان عازم شدند و مدت 3 ماه آموزش آنها به طول کشید

اعزام به جبهه:

وی در اواخر سال 1359 بعد از پایان آموزشهای نظامی به جبهه جنوب(دزفول) اعزام شد که نزدیک سه ماه در این جبهه حضور داشتند و سپس برای مدتی به مرخصی آمد و بعد از آن مرتباً به جبهه می‌رفت و زمانهایی که در شهر بود یا به مرخصی می‌امد بسیار کوتاه بود که به فعالیت‌های مختلف در بسیج می‌پرداخت از جمله فعالیتهای او در تبلیغ بود، چون خط خوشی داشت معمولاً دیوار نویسی‌ها را به وی می‌سپردند یا نوشتن پلاکارد و... هنوز نوشته او روی دیوار مسجد ابوالفضل(ع) انار که از قول امام نوشته است اسرائیل باید از بین برود بچشم می‌خورد.

فکر و ذکرش شرکت در جبهه بود وقتی بار دوم می‌خواست به جبهه اعزام شود با ناراحتی پدر و مادر مواجه شد، گفت خون ما که از خون امام حسین(ع) رنگین‌تر نیست. امام حسین علیه السلام برای دفاع از دین جان خود و عده زیادی از خانواده خود را از دست داد و الان هم جبهه احتاج به نیرو دارد و دین اسلام در خطر است، که خانواده را راضی کرد تا به جبهه عازم شود. این دفعه در جبهه خرمشهر مستقر گردید و در عملیات بیت‌المقدس از ناحیه صورت* و پا به‌شدت مجروح شده و به بیمارستان دکتر شریعتی اصفهان برای مدت بیش از 20 روز بستری و مداوا شد، پس از آن نیز با اینکه دکترهای جراح توصیه کرده بودند حداقل باید برای مدت یکسال بر روی این پا زیاد راه نرود و ضربه نزد اما حال و هوای جبهه وی را امان نداد و درحالی که هنوز ترکش خمپاره در بدنش آزار دهنده بود لنگان،لنگان به جبهه رفت.

شهادت غرور آفرین:

 او در چندین عملیات شرکت نمود و بالاخره در سال 1363 شمسی در عملیات والفجر 3 در منطقه مهران به شهادت نائل شد. از آنجا که دنبال نام و نشان نبود و همیشه و در همه حال بسیار متواضع بود واز خودستایی ،خودنمای بیزار خداوند نیز جنین مقدر داشت که جنازه‌اش مفقود شود و تا مدت سه سال مفقودالاثر بود که پس از این مدت جنازه مطهرش به همراه تعدادی دیگر از شهدا همرزمش نمایان شد و در تاریخ 5تیرماه سال66 در امامزاده محمد صالح (س) انار بخاک سپرده شد درحالی که مردم زیادی وی را مشایعت می‌کردند، در تشیع جنازه‌اش شعار می‌دادند

حسین گرجی گلی از بوستان

بعد از سه سال شهادت پیکرش شد نمایان

خصوصیات اخلاقی:

وی بسیار متواضع بود بطوری که پس از اولین با که از جبهه برگشته بود عده‌ای از همسایه‌ها به دیدنش آمده بودند و از وی تعریف و تمجید بعمل می‌اوردند گفت ما که کاری نکردیم شهدا را باید دعا کرد و از آنها سپاسگزاری کرد که تمام هستی خود را کف دست گذاشته و تقدیم کردند و ما که قابل نبودیم برگشتیم!

علاوه بر این چهره‌ای گشاده و بشاش داشت و بسیار خوش برخورد بود. انسانی بسیار فعال و پرکار بود به طوری که در حال تحصیل شبها در کار کوره‌آجرپزی بهمراه پدر تا نیمه‌های شب بیدار بود، ضمن اینکه به مطالعه بود در این کار به پدرش کمک می‌کرد و از نیمه شب کار را به پدر واگذار می‌نمود.

بیان نوشتاری بسیار خوبی داشت و خط بسیار زیبا مجموعه خاطرات از ابتدای جبهه رفتنش را مو به مو و با جزئیات کامل در کتابچه خاطرات خود نوشته بود.

حیف که پس از مفقود شدنش این مجموعه نفیس نیز مفقود شد.تا شاهدی باشد بر گمنامی و بی‌نام و نشانی‌اش.

ایشان فردی بصیر بود و از مسائل روز بخوبی تحلیل داشت و علاقه خاصی به امام خمینی‌(ره) و امام خامنه‌ای داشتند.

* حقیر در دبیرستان قدیری ایشان را بارها مشاهده کردم که با خط خوش و زیبای خود که برایمان جلب توجه داشت در حال پلاکارت نویسی بود و ترکشی گونه‌اش را نشاندار کرده بود و از فعالان عرصه هنر بود در حالی که با کار سخت آشنا بود در جبران درسهای خود کوشا و یک پایش جبهه و پای دیگرش در مدرسه به انواع فعالیتهای تربیتی و تبلیغی مشغول که هنوز او را بیاد دارم.

شهدای انقلاب انار



:: موضوعات مرتبط: علی اکبری، خاطرات، شهرستان انار، مردم انار، اخلاقي و مذهبي، ،
:: برچسب‌ها: شهداي انار,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 12:17



عرفه

دو شنبه 15 آبان 1390

یا عزیز

یک پروژه هماهنگ بین دستگاه تبلیغاتی غرب و سیاست مداران غربی وجود دارد که امروز بطور آشکار دست این افراد را برای جامعه جهانی رو شده است ولی ظاهراً قرار نیست آنها از گذشته درس بگیرند و ابتکاری دیگر بخرج دهند تا معلوم نشود دستشان خالی است.ترس از شعار

همین دیشب بطور ناچاری رادیو فردا را گوش می‌دادم که دوباره خنده‌ام گرفت حمله به ایران در دستور کار مقامات اسرائیلی قرار گرفت چون از فشارهای بین‌المللی نامید شده‌اند ایهود دارد بقیه اعضا‌ء کابینه را مجاب می‌کند که با او همراهی کنند(خنده دار نیست)

حالا کمی این بیانات و تبلیغات رسانه‌ای را با صدها پیام و خبر و تحلیل آنها در سالهای قبل مقایسه کنید روزهایی که اسرائیل قصد زدن تاسیسات هسته‌ای ایران را داشت که در آن موقع ایران هنوز حزب‌الله را به اسرائیل و غرب نچشانده بود و حماس را هنوز نمی‌شناخت.

اسرائیل همپیمان احمقی چون نامبارک در مصر داشت هنوز جزیره عربستان در تلاطم بحران جنبش علیه حکام حلقه بگوش اسرائیل نشده بود هنوز در غرب مردم به سیستم حاکمان خود باور داشتند هنوز در اسرائیل کسی تظاهرات بر علیه رژیم صهیونیست به‌راه نیانداخته بود.

حالا همه این اتفاقات افتاده و در حال روی دادن است.

جنبش 99 درصدی بر علیه 1 درصد حاکم بر غرب دیگر حرفی برای گفتن غرب جا نگذاشته است تزلزل در ارکان سیستم غربی پیدا شده است و انشاءالله بزودی بساط این سیستم را بر خواهد چید.

امروز دیگر با تبلیغات و شعارهای دهان پرکن نمی‌توان مردم جهان را فریب داد تا چه رسد مردم ایران که سالهاست این نوع بازی‌ها را می‌شناسند و آنها را شکست داده‌اند

امروز پشتیبان بی چون و چرای غرب علاوه بر مردم خودش باید جواب اسناد رو شده جنایت‌های خود در جهان و تجهیز و برانگیختن جنایتکاران و تروریستها را بر علیه کشوهای جهان نیز باید بدهد.

اسرائیل از عهده یک جزء نیروی مقاومت بر نیا‌مد حالا چگونه می‌خواهد با همه مقاومت نبرد کند ما که نمی‌دانیم

هنوز قدرتهای استکباری در خیال گذشته خود بسر می‌برند که می‌شود مردم و کشورهای دیگر را با بلندگو مرعوب و منکوب کرد ولی امروز صحنه، صحنه عمل است.

مرد می‌خواهد که وارد معرکه شود تا هلاک گردد اگر اسرائیل راست می‌گوید به ایران تعرض کند تا خودش و همه هیمنه‌اش بر باد شود.

ظلم امروز دارد می‌رود که به آخر خط برسد انشاءالله

و این تقلاها جز این را نشان نمی‌دهد.



:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، علی اکبری، خاطرات، ،

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 12:16



كمي درمان

دو شنبه 10 آبان 1390

هوالشفاء

بسیاری از غذاهایی که هر روز می‌خوریم حاوی مواد تغذیه‌ای هستند که می‌توانند درد و کسالت‌های ما را تسکین دهند. از زنجبیل برای تهوع گرفته تا آناناس برای تب یونجه و حساسیت. در این‌جا به درمان‌هایی اشاره می‌کنیم که در آشپزخانه قابل دسترسی هستند و به‌سرعت شما را خوب می‌کنند(مجله سیب سبز).

 

برای خانم‌هایی که حسابی اعصاب‌شان به هم ریخته
 

  •   موز

زمانی که دیدید دکمه‌های لباس‌تان درست بسته نمی‌شوند، بروید سراغ موز. تحقیقات نشان داده یک موز متوسط 105 کالری و فقط 14 گرم قند دارد. همین مقدار شما را سیر کرده و قند خون را به شکل ملایمی بالا می‌برد. در ضمن همین موز 30 درصد ویتامین B6 مورد نیاز روزانه را تامین می‌کند. این ویتامین باعث می‌شود مقدار سروتونین تولید شده مغز اندکی افزایش یافته و توان مقابله با شرایط دشوار و اضطراب‌ها را در شما افزایش می‌دهد.

 
اگر می‌خواهید سنگ نسازید

  •   زرد‌آلود

هشت عدد زرد‌آلوی خشک حاوی 2 گرم فیبر و فقط 3 میلی‌گرم سدیم و 325 میلی‌گرم پتاسیم است که همه این‌ها کمک می‌کنند مواد معدنی در ادرار تجمع پیدا نکرده و از تشکیل سنگ‌های اگزالات کلسیم جلوگیری شود. این سنگ‌ها شایع‌ترین نوع سنگ‌های کلیوی هستند. برای در امان ماندن از سنگ کلیه به‌خصوص اگر سابقه‌اش را دارید بقیه میان وعده‌ها را حذف کنید و برگه زردآلو بخورید.

 

اگر فشار خون‌تان بالاست. . .

  •   کشمش

60 عدد کشمش تقریبا می‌شود یک مشت پر که حاوی یک گرم فیبر و 212 میلی‌گرم پتاسیم است که هردو برای کنترل فشار خون بالا در قالب یک رژیم غذایی توصیه می‌شوند. مطالعات متعددی نشان داده که پلی‌فنل‌های موجود در مواد‌غذایی مشتق از خانواده انگور مثل همین کشمش و آب انگور در حفظ سلامت قلبی عروقی تاثیر بسزایی دارند از جمله کاهش فشار خون.

اگر از سروصدای معده رنج می‌برید
 

  •   ماست

یک فنجان و نیم ماست طبیعی (کم‌چرب/پروبیوتیک) غذا را به شکل موثری از دستگاه گوارش عبور می‌دهد. از سوی دیگر ماست‌های پروبیونیک قابلیت هضم غذا به‌ویژه لبنیات و حبوبات را در روده‌ها بهبود می‌بخشند. همان‌طور که می‌دانید این غذاها عامل ایجاد گاز در دستگاه گوارشی هستند و در نتیجه با خوردن ماست از این مزاحمت دور می‌مانید.
 




 

اگر بیش از حد سرفه می‌کنید
 

  •   عسل بخورید

در مطالعه‌ای که توسط دانشمندان آمریکایی انجام گرفته، مشخص شد 2 قاشق چای‌خوری عسل قهوه‌ای و غلیظ بسیار موثرتر از داروهای بدون نسخه ضد‌سرفه، شدت و دفعات سرفه‌های شدید را در کودکان کاهش می‌دهد. آنتی‌اکسیدان‌های موجود در عسل و عوامل ضد‌میکروبی موجود در آن التهاب بافت‌های گلو را کاهش داده و بیمار را آرام می‌کند. البته به شرطی که عسل واقعا طبیعی باشد!

 

 




 

اگر همیشه احساس خستگی می‌کنید
 

  •   فلفل دلمه‌ای قرمز بخورید

فلفل دلمه‌ای قرمز غنی از ویتامین C است. مطالعات نشان داده، ویتامین C بهترین ماده برای مقابله با  استرس‌هایی است که به واسطه رادیکال‌های آزاد ایجاد می‌شوند. از سوی دیگر ویتامین C در عین برطرف کردن خستگی، نقشی اساسی در سوخت و ساز آهن برعهده دارد که به بدن کمک می‌کند اکسیژن بیشتری وارد جریان خون شود. کمبود اکسیژن یکی از اصلی‌ترین دلایل خستگی و ضعف بدنی است.




 

اگر می‌ترسید سرطان معده بگیرید
 

  •   کلم

مطالعه‌ای که در سال 2002 در دانشگاه جانز‌هاپکینز صورت گرفته نشان داده، یک ترکیب بسیار قدرتمند موجود در کلم به نام سولفورافان، هلیکو‌باکتر پیلوری(باکتری عامل زخم معده و روده) را پیش از ورود به دستگاه گوارش تحت‌تاثیر خود قرار می‌دهد و از کار می‌اندازد و حتی شاید در پیشگیری از ایجاد سرطان‌های دستگاه گوارش هم موثر باشد. یک فنجان پر از کلم 34 کالری دارد و 3 گرم فیبر و 75 درصد از نیاز روزانه به ویتامین C را تامین می‌کند.




 

اگر مشکل سخت دارید
 

  •   انجیر

4 عدد انجیر خشک 3 گرم فیبر دارد که باعث تنظیم حرکات روده بزرگ و دفع بهتر می‌شود. خوردن این میوه باعث پیشگیری از عود مجدد هموروئید می‌شود. همچنین این مقدار انجیر 5 درصد پتاسیم و 10 درصد منگنز مورد نیاز روزانه را تامین می‌کند.

شکمت مشکل دارد؟
 

  •   ریحان

مطالعات نشان داده، ماده شیمیایی اوژنول موجود در ریحان باعث از بین رفتن و پیشگیری دل درد، حالت تهوع، کرامپ‌های شکمی یا اسهال می‌شود. علت این موضوع از بین رفتن برخی از باکتری‌ها از جمله سالمونلا و لیستریا توسط اوژنول است. اوژنول یک ماده ضد‌اسپاسم است که می‌تواند باعث بهبود کرامپ‌های شکمی شود. هر طور که دوست دارید ریحان را بخورید

اگر نمی‌توانید بخوابید
 

  •   بوقلمون

حدود 85 گرم گوشت بوقلمون تقریبا حاوی کل تریپتوفان مورد نیاز روزانه بدن است. اسید آمینه تریپتوفان ماده‌ای ضروری است که باعث تولید سروتونین و ملاتونین می‌شود که هر دوی این‌ها باعث تنظیم خواب می‌شوند. مطالعات نشان داده افرادی که از بی‌خوابی یا کم‌خوابی رنج می‌برند دچار کمبود تریپتوفان هستند.

 

 


 


 


 

اگر می‌خواهید از کسالت دور شوید
 

  •   ماهی تن

85 گرم از ماهی تن کنسرو شده حاوی حدود 800 میلی‌گرم امگا3 است. محققان معتقدند، امگا3 باعث رفع کسالت روحی و پیشگیری از اضطراب و بالارفتن روحیه می‌شود. اسیدهای چرب موجود در ماهی، توسط متخصصان تغذیه با عنوان درمانی موثر برای افسردگی توصیف شده است. خوردن ماهی تن با مقدار کمی نان تاثیر بهتری دارد چون کربوهیدرات موجود در نان، سروتونین خون را افزایش داده و باعث بهبود روحیه و دور شدن احساس کسالت می‌شود.

اگر همیشه از حالت تهوع ناراحتید
 

  •   چای زنجبیلی

مطالعات متعددی نشان داده، یک‌چهارم قاشق چای‌خوری پودر زنجبیل، نصف قاشق چای‌خوری ریشه خرد شده زنجبیل یا یک فنجان چای زنجبیل باعث کاهش حالت تهوع ناشی از بیماری حرکت و حالت تهوع سفر و بارداری می‌شود. محققان هنوز به‌درستی نمی‌دانند چه ماده‌ای در زنجبیل باعث سرکوب حالت تهوع می‌شود اما به‌هرحال این ماده بی‌خطر بوده و فاقد عوارض جانبی معمول داروهای ضد‌تهوع است(خشکی دهان و خواب‌آلودگی).

معده‌ات می‌سوزد؟
 

  •   چای بابونه

چای بابونه باعث بهبود التهاب، اسپاسم و گاز دستگاه گوارش می‌شود. 2 قاشق چای‌خوری بابونه را به‌مدت 20 دقیقه در آب جوش دم کنید ورو کمی که خنک شد میل کنید. برای برطرف شدن این مشکل لازم است چند بار در روز چای بابونه بخورید.



:: موضوعات مرتبط: علی اکبری، علمي، علوم پايه، ،

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 12:13



شهداي انار

دو شنبه 7 مهر 1385

 بسم رب الشهداء و صدیقین  

همیشه دنبال فرصتی بودم که بتوانم زندگی شهدای انار را بنویسم ولی نشد

ولی حالا برای حداقل هم که شده اسامی آنها را بیاورم سپس بر اساس حروف الفباء و در جایی دیگر براساس تاریخ شهادت و...

*** چون این اطلاعات از منابع معتبر تهیه نشده لذا اشباه در آن زیاد است هر کس که اشتباهی در آنها مشاهده کرد لطف کنید به حقیر اطلاع دهید تا اصلاح گردد.

اما اکنون فقط اسامی:

شهدایی که لینک دارند* دارند به زندگی نامه آنها لینک شده است

 

1

شهید

رمضان

 اسفندمز

محمد

1335

61/07/26

کوشک

امامزاده

*

2

شهید

محمد

آخوندی

علی

1349

66/02/04

بانه

لطف آباد

*

3

شهید

حجت اله

ابولی اناری

علی اکبر

1346

62/05/08

مهران

امامزاده

*

4

شهید

علی اصغر

احمدی

حسین

1345

61/03/22

خرمشهر

امامزاده

*

5

شهید

غلامرضا

ارجمندی

حسن

1341

61/12/01

کوشک

امامزاده

*

6

شهید

غلامرضا

اسدی مقدم

محمد

1347

67/10/1

غرب بم

امامزاده

*

7

شهید

اکبر

اسماعیلی

محمد

1345

67/03/23

شلمچه

ساقی

*

8

شهید

محمد

اسماعیلی

احمد

1344

63/12/22

شرق دجله

لطف آباد

*

9

شهید

غلامرضا

اسماعیلی نیا

حسین

1339

61/04/10

خرمشهر

امامزاده

*

10

شهید

علی

اکبر پور

اکبر

1349

67/03/28

شلمچه

لطف آباد

*

11

شهید

محمد

اکبری

علی

1347

64/11/22

فاو

لطف آباد

*

12

شهید

محمود

انارکی محمدی

محمد

1342

57/09/18

جاده نوق

امامزاده

*

13

شهید

حسن

انارکی محمدی

محمد

1334

61/01/18

خرمشهر

امامزاده

*

14

شهید

عباس

اناری علیزاده

میرزاعلی

1344

65/10/07

شلمچه

امامزاده

*

15

شهید

علی

انجم روز

حسن

1349

70/10/04

جوادیه نوق

امامزاده

*

16

شهید

محمد

برجی پور

حسین

1345

65/10/13

سومار

امامزاده

*

17

شهید

حسین

بیاضی

 

 

 

 

امامزاده

*

18

شهید

اکبر

بیاضی زاده

غلامرضا

1343

61/04/24

شلمچه

ساقی

*

19

شهید

غلامرضا

بیاضی زاده

حسن

1346

65/04/11

مهران

ساقی

*

20

شهید

علی

بیرمی

حسین

1346

66/05/21

سیرجان

امامزاده



:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، خاطرات، شهرستان انار، مردم انار، ،

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 11:10



ميلاد ضامن آهو

یک شنبه 17 مهر 1390

یا سریع الرضا

میلاد مسعود هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت حضرت امام رضا علیه‌السلام بر همه شیعیان و رهجویان راه حقیقت مبارک باد

 

زندگینامه امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)

مقدمه:

امام علی ‌بن موسی‌الرضا علیه السلام هشتمین امام شیعیان از سلاله پاک رسول خدا و هشتمین جانشین پیامبر مکرم اسلام می‌باشند.

ایشان در سن 35 سالگی عهده‌دار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان گردیدند و حیات ایشان مقارن بود با خلافت خلفای عباسی که سختی‌ها و رنج بسیاری را بر امام روا داشتند و سر انجام مأمون عباسی ایشان را در سن 55 سالگی به شهادت رساند. در این نوشته به طور خلاصه، بعضی از ابعاد زندگانی آن حضرت را بررسی می‌نماییم.

نام، لقب و کنیه امام:

نام مبارک ایشان علی و کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان "رضا" به معنای "خشنودی" می‌باشد.

امام محمد تقی (علیه السلام) امام نهم و فرزند ایشان سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل می‌فرمایند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمین از او خشنود بوده‌اند و ایشان را برای امامت پسندیده‌اند و همینطور (به خاطر خلق و خوی نیکوی امام) هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بود‌ند."

یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان می‌باشد. جلسات مناظره متعددی که امام با دانشمندان بزرگ عصر خویش، بویژه علمای ادیان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمد دلیل کوچکی بر این سخن است. این توانایی و برتری امام، در تسلط بر علوم یکی از دلایل امامت ایشان می‌باشد و با تأمل در سخنان امام در این مناظرات، کاملاً این مطلب روشن می‌گردد که این علوم جز از یک منبع وابسته به الهام و وحی نمی‌تواند سرچشمه گرفته باشد.

پدر و مادر امام:

پدر بزرگوار ایشان امام موسی کاظم (علیه السلام) پیشوای هفتم شیعیان بودند که در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسی به شهادت رسیدند و مادر گرامیشان "نجمه" نام داشت.

 تولد امام:

حضرت رضا (علیه السلام) در یازدهم ذیقعدﺓ الحرام سال 148 هجری در مدینه منوره میلاد امام رضا مبارکدیده به جهان گشودند. از قول مادر ایشان نقل شده است که: "هنگامی‌که به حضرتش حامله شدم به هیچ وجه ثقل حمل را در خود حس نمی‌کردم و وقتی به خواب می‌رفتم، صدای تسبیح و تمجید حق تعالی و ذکر "لااله‌الاالله" را از شکم خود می‌شنیدم، اما چون بیدار می‌شدم دیگر صدایی بگوش نمی‌رسید. هنگامی‌که وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمین نهاد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را تکان می‌داد؛ گویی چیزی می‌گفت.

 نظیر این واقعه، هنگام تولد دیگر ائمه و بعضی از پیامبران الهی نیز نقل شده است، از جمله حضرت عیسی که به اراده الهی در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند که شرح این ماجرا در قرآن کریم آمده است.

 زندگی امام در مدینه:

حضرت رضا (علیه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدینه زادگاهشان، ساکن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاک رسول خدا و اجداد طاهرینشان به هدایت مردم و تبیین معارف دینی و سیره نبوی می‌پرداختند. مردم مدینه نیز بسیار امام را دوست می‌داشتند و به ایشان همچون پدری مهربان می‌نگریستند. تا قبل از این سفر، با اینکه امام بیشتر سالهای عمرش را در مدینه گذرانده بود، اما در سراسر مملکت اسلامی پیروان بسیاری داشت که گوش به فرمان اوامر امام بودند.

 امام در گفتگویی که با مأمون درباره ولایت عهدی داشتند، در این باره این گونه می‌فرمایند: "همانا ولایت عهدی هیچ امتیازی را بر من نیفزود. هنگامی که من در مدینه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از کوچه‌های شهر مدینه عبور می‌کردم، عزیرتر از من کسی نبود. مردم پیوسته حاجاتشان را نزد من می‌آوردند و کسی نبود که بتوانم نیاز او را برآورده سازم مگر اینکه این کار را انجام می‌دادم و مردم به چشم عزیز و بزرگ خویش، به من مى‌نگریستند."

 امامت حضرت رضا (علیه السلام):

امامت و وصایت حضرت رضا (علیه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرینشان و رسول اکرم (صلی الله و علیه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام کاظم (علیه السلام) بارها در حضور مردم ایشان را به عنوان وصی و امام بعد از خویش معرفی کرده بودند که به نمونه‌ای از آنها اشاره می‌نماییم.

 یکی از یاران امام موسی کاظم (علیه السلام) می‌گوید: «ما شصت نفر بودیم که موسی بن‌جعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علی در دست او بود. فرمود: "آیا می‌دانید من کیستم؟" گفتم: "تو آقا و بزرگ ما هستی." فرمود: "نام و لقب من را بگویید." گفتم: "شما موسی بن جعفر بن محمد هستید." فرمود: "این که با من است کیست؟" گفتم: "علی بن موسی بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهید او در زندگانی من وکیل من است و بعد از مرگ من وصی من می‌باشد."»

در حدیث مشهوری نیز که جابر از قول نبى ‌اکرم نقل می‌کند امام رضا (علیه السلام) به عنوان هشتمین امام و وصی پیامبر معرفی شده‌اند. امام صادق (علیه السلام) نیز مکرر به امام کاظم می‌فرمودند که "عالم‌ آل محمد از فرزندان تو است و او وصی بعد از تو می‌باشد."

اوضاع سیاسی:

 مدت امامت امام هشتم در حدود 20 سال بود که می‌توان آن را به سه بخش جداگانه تقسیم کرد:

 ده سال اول امامت آن حضرت، که همزمان بود با زمامداری هارون.

پنج سال بعد از‌ آن که مقارن با خلافت امین بود.

پنج سال آخر امامت آن بزرگوار که مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامی آن روز بود.

 مدتی از روزگار زندگانی امام رضا (علیه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشید بود. در این زمان است که مصیبت دردناک شهادت پدر بزرگوارشان و دیگر مصیبت‌های اسفبار برای علویان (سادات و نوادگان امیرالمؤمنین) واقع شده است. در آن زمان کوشش‌های فراوانی در تحریک هارون برای کشتن امام رضا (علیه السلام) می‌شد تا آنجا که در نهایت هارون تصمیم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نیافت نقشه خود را عملی کند. بعد از وفات هارون فرزندش امین به خلافت رسید. در این زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حکومت سایه افکنده بود و این تزلزل و غرق بودن امین در فساد و تباهی باعث شده بود که او و دستگاه حکومت، از توجه به سوی امام و پیگیری امر ایشان بازمانند. از این رو می‌توانیم این دوره را در زندگی امام دوران آرامش بنامیم.

اما سرانجام مأمون عباسی توانست برادر خود امین را شکست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نماید و توانسته بود با سرکوب شورشیان فرمان خود را در اطراف و اکناف مملکت اسلامی جاری کند. وی حکومت ایالت عراق را به یکی از عمال خویش واگذار کرده بود و خود در مرو اقامت گزید و فضل ‌بن ‌سهل را که مردی بسیار سیاستمدار بود، وزیر و مشاور خویش قرار داد. اما خطری که حکومت او را تهدید می‌کرد علویان بودند که بعد از قرنی تحمل شکنجه و قتل و غارت، اکنون با استفاده از فرصت دو دستگی در خلافت، هر یک به عناوین مختلف در خفا و آشکار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازی حکومت عباسی بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افکار عمومی مسلمین به سوی خود، و کسب حمایت آنها موفق گردیده بودند و دلیل آشکار بر این مدعا این است که هر جا علویان بر ضد حکومت عباسیان قیام و شورش می‌کردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت کرده و به یاری آنها بر می‌خواستند و این، بر اثر ستم‌ها و نارواییها و انواع شکنجه‌های دردناکی بود که مردم و بخصوص علویان از دستگاه حکومت عباسی دیده بودند. از این رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علویان را برطرف کند. بویژه که او تصمیم داشت تشنجات و بحران‌هایی را که موجب ضعف حکومت او شده بود از میان بردارد و برای استقرار پایه‌های قدرت خود، محیط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزیر خود فضل بن سهل تصمیم گرفت تا دست به خدعه‌ای بزند. او تصمیم گرفت تا خلافت را به امام پیشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام کناره‌گیری کند، زیرا حساب می‌کرد نتیجه از دو حال بیرون نیست، یا امام می‌پذیرد و یا نمی‌پذیرد و در هر دو حال برای خود او و خلافت عباسیان، پیروزی است. زیرا اگر بپذیرد ناگزیر، بنابر شرطی که مأمون قرار می‌داد ولایت عهدی آن حضرت را خواهد داشت و همین امر مشروعیت خلافت او را پس از امام نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌های مسلمانان تضمین می‌کرد. بدیهی است برای مأمون آسان بود در مقام ولایتعهدی بدون این که کسی آگاه شود، امام را از میان بردارد تا حکومت به صورت شرعی و قانونی به او بازگردد. در این صورت علویان با خشنودی به حکومت می‌نگریستند و شیعیان خلافت او را شرعی تلقی می‌کردند و او را به عنوان جانشین امام می‌پذیرفتند. از طرف دیگر چون مردم حکومت را مورد تایید امام می‌دانستند لذا قیامهایی که بر ضد حکومت می‌شد جاذبه و مشروعیت خود را از دست می‌داد.

 او می‌اندیشید اگر امام خلافت را نپذیرد ایشان را به اجبار ولیعهد خود می‌کند که در اینصورت بازهم خلافت و حکومت او در میان مردم و شیعیان توجیه می‌گردد و دیگر اعتراضات و شورشهایی که به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسیان انجام می‌گرفت دلیل و توجیه خود را از دست می‌داد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نمی‌شد. از طرفی او می‌توانست امام را نزد خود ساکن کند و از نزدیک مراقب رفتار امام و پیروانش باشد و هر حرکتی از سوی امام و شیعیان ایشان را سرکوب کند. همچنین او گمان می‌کرد که از طرف دیگر شیعیان و پیروان امام، ایشان را به خاطر نپذیرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جایگاه خود را در میان دوستدارانش از دست می‌دهد.

 سفر به سوی خراسان:

مأمون برای عملی کردن اهداف ذکر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدینه، خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوی خراسان روانه کنند. همچنین دستور داد حضرتش را از راهی که کمتر با شیعیان برخورد داشته باشد، بیاورند. مسیر اصلی در آن زمان راه کوفه، جبل، کرمانشاه و قم بوده است که نقاط شیعه‌نشین و مراکز قدرت شیعیان بود. مأمون احتمال می‌داد که ممکن است شیعیان با مشاهده امام در میان خود به شور و هیجان آیند و مانع حرکت ایشان شوند و بخواهند آن حضرت را در میان خود نگه دارند که در این صورت مشکلات حکومت چند برابر می‌شد. لذا امام را از مسیر بصره، اهواز و فارس به سوی مرو حرکت داد.ماموران او نیز پیوسته حضرت را زیر نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش می‌دادند.

 حدیث سلسلة الذهب:

در طول سفر امام به مرو، هر کجا توقف می‌فرمودند، برکات زیادی شامل حال مردم آن منطقه می‌شد. از جمله هنگامیکه امام در مسیر حرکت خود وارد نیشابور شدند و در حالی که در محملی قرار داشتند از وسط شهر نیشابور عبور کردند. مردم زیادی که خبر ورود امام به نیشابور را شنیده بودند، همگی به استقبال حضرت آمدند. در این هنگام دو تن از علما و حافظان حدیث نبوی، به همراه گروه‌های بیشماری از طالبان علم و اهل حدیث و درایت، مهار مرکب را گرفته و عرضه داشتند: "ای امام بزرگ و ای فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاک و اجداد بزرگوارت سوگند می‌دهیم که رخسار فرخنده خویش را به ما نشان دهی و حدیثی از پدران و جد بزرگوارتان، پیامبر خدا، برای ما بیان فرمایی تا یادگاری نزد ما باشد." امام دستور توقف مرکب را دادند و دیدگان مردم به مشاهده طلعت مبارک امام روشن گردید. مردم از مشاهده جمال حضرت بسیار شاد شدند به طوری که بعضی از شدت شوق می‌گریستند و آنهایی که نزدیک ایشان بودند، بر مرکب امام بوسه می‌زدند. ولوله عظیمی در شهر طنین افکنده بود به طوری که بزرگان شهر با صدای بلند از مردم می‌خواستند که سکوت نمایند تا حدیثی از آن حضرت بشنوند. تا اینکه پس از مدتی مردم ساکت شدند و حضرت حدیث ذیل را کلمه به کلمه از قول پدر گرامیشان و از قول اجداد طاهرینشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائیل از سوی حضرت حق سبحانه و تعالی املاء فرمودند:

"کلمه لااله‌الاالله حصار من است پس هر کس آن را بگوید داخل حصار من شده و کسی که داخل حصار من گردد ایمن از عذاب من خواهد بود."

سپس امام فرمودند: "اما این شروطی دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم."

 این حدیث بیانگر این است که از شروط اقرار به کلمه لااله‌الاالله که مقوم اصل توحید در دین می‌باشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذیرش گفتار و رفتار امام می‌باشد که از جانب خداوند تعالی تعیین شده است.

در حقیقت امام شرط رهایی از عذاب الهی را توحید و شرط توحید را قبول ولایت و امامت می‌دانند.

 ولایت عهدی:

چون حضرت رضا (علیه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ایشان استقبال شایانی کرد و در مجلسی که همه ارکان دولت حضور داشتند صحبت کرد و گفت: "همه بدانند من در آل عباس و آل علی (علیه السلام) هیچ کس را بهتر و صاحب حق‌تر به امر خلافت از علی بن موسی رضا (علیه السلام) ندیدم." پس از آن به حضرت رو کرد و گفت: "تصمیم گرفته‌ام که خود را از خلافت خلع کنم و آن را به شما واگذار نمایم." حضرت فرمودند: "اگر خلافت را خدا برای تو قرار داده جایز نیست که به دیگری ببخشی و اگر خلافت از آن تو نیست، تو چه اختیاری داری که به دیگری تفویض نمایی." مأمون بر خواسته خود پافشاری کرد و بر امام اصرار ورزید. اما امام فرمودند:‌ "هرگز قبول نخواهم کرد." وقتی مأمون مأیوس شد گفت: "پس ولایت عهدی را قبول کن تا بعد از من شما خلیفه و جانشین من باشید." این اصرار مأمون و انکار امام تا دو ماه طول کشید و حضرت قبول نمی‌فرمودند و می‌گفتند: "از پدرانم شنیدم، من قبل از تو از دنیا خواهم رفت و مرا با زهر شهید خواهند کرد و بر من ملائک زمین و آسمان خواهند گریست و در وادی غربت در کنار هارون ‌الرشید دفن خواهم شد." اما مأمون بر این امر پافشاری نمود تا آنجاکه مخفیانه و در مجلس خصوصی حضرت را تهدید به مرگ کرد. لذا حضرت فرمودند: "اینک که مجبورم، قبول می‌کنم به شرط آنکه کسی را نصب یا عزل نکنم و رسمی را تغییر ندهم و سنتی را نشکنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم." مأمون با این شرط راضی شد. پس از آن حضرت، دست را به سوی آسمان بلند کردند و فرمودند: "خداوندا! تو می‌دانی که مرا به اکراه وادار نمودند و به اجبار این امر را اختیار کردم؛ پس مرا مؤاخذه نکن همان گونه که دو پیغمبر خود یوسف و دانیال را هنگام قبول ولایت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نکردی. خداوندا، عهدی نیست جز عهد تو و ولایتی نیست مگر از جانب تو، پس به من توفیق ده که دین تو را برپا دارم و سنت پیامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا که تو نیکو مولا و نیکو یاوری هستی."

 جنبه علمی امام:

مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بی‌همتای امام را در میان ایشان می‌دید می‌خواست تا این قداست و اعتبار را خدشه‌دار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظره‌ای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند که  شرح یکی از این مجالس را می‌آوریم:

 "برای یکی از این مناظرات، مأمون فضل بن سهل را امر کرد که اساتید کلام و حکمت را از سراسر دنیا دعوت کند تا با امام به مناظره بنشینند. فضل نیز اسقف اعظم نصاری، بزرگ علمای یهود، روسای صابئین (پیروان حضرت یحیی)، بزرگ موبدان زرتشتیان و دیگر متکلمین وقت را دعوت کرد. مأمون هم آنها را به حضور پذیرفت و از آنها پذیرایی شایانی کرد و به آنان گفت: "دوست دارم که با پسر عموی من (مأمون از نوادگان عباس عموی پیامبر است که ناگزیر پسر عموی امام می‌باشد.) که از مدینه پیش من آمده مناظره کنید." صبح روز بعد مجلس آراسته‌ای تشکیل داد و مردی را به خدمت حضرت رضا (علیه السلام) فرستاد و حضرت را دعوت کرد. حضرت نیز دعوت او را پذیرفتند و به او فرمودند: "آیا می‌خواهی بدانی که مأمون کی از این کار خود پشیمان می‌شود." او گفت: "بلی فدایت شوم." امام فرمودند: "وقتی مأمون دلایل مرا بر رد اهل تورات از خود تورات و بر اهل انجیل از خود انجیل و از اهل زبور از زبورشان و بر صابئین بزبان ایشان و بر آتش‌پرستان بزبان فارسی و بر رومیان به زبان رومی‌شان بشنود و ببیند که سخنان تک ‌تک اینان را رد کردم و آنها سخن خود را رها کردند و سخن مرا پذیرفتند آنوقت مأمون می‌فهمد که توانایی کاری را که می‌خواهد انجام دهد ندارد و پشیمان می‌شود و لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم." سپس حضرت به مجلس مأمون تشریف ‌فرما شدند و با ورود حضرت، مأمون ایشان را برای جمع معرفی کرد و سپس گفت: "دوست دارم با ایشان مناظره کنید." حضرت رضا (علیه السلام) نیز با تمامی آنها از کتاب خودشان درباره دین و مذهبشان مباحثه نمودند. سپس امام فرمود: "اگر کسی در میان شما مخالف اسلام است بدون شرم و خجالت سئوال کند." عمران صایی که یکی از متکلمین بود از حضرت سؤالات بسیاری کرد و حضرت تمام سؤالات او را یک به یک پاسخ گفتند و او را قانع نمودند. او پس از شنیدن جواب سؤالات خود از امام، شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد و با برتری مسلم امام، جلسه به پایان رسید و مردم متفرق شدند. روز بعد حضرت، عمران صایی را به حضور طلبیدند و او را بسیار اکرام کردند و از آن به بعد عمران صایی خود یکی از مبلغین دین مبین اسلام گردید.

 رجاء ابن ضحاک که از طرف مأمون مامور حرکت دادن امام از مدینه به سوی مرو بود، می‌گوید: «آن حضرت در هیچ شهری وارد نمی‌شد مگر اینکه مردم از هر سو به او روی می‌آوردند و مسائل دینی خود را از امام می‌پرسیدند. ایشان نیز به آنها پاسخ می‌گفت و احادیث بسیاری از پیامبر خدا و حضرت علی (علیه السلام) بیان می‌فرمود. هنگامی که از این سفر بازگشتم نزد مأمون رفتم. او از چگونگی رفتار امام در طول سفر پرسید و من نیز آنچه را در طول سفر از ایشان دیده بودم بازگو کردم. مأمون گفت: "آری، ای پسر ضحاک! ایشان بهترین، داناترین و عابدترین مردم روی زمین است."»

اخلاق و منش امام:

خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونه‌ای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار می‌کرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمی‌نمود.

 یکی از یاران امام می‌گوید: "هیچ گاه ندیدم که امام رضا (علیه السلام) در سخن بر کسی جفا ورزد و نیز ندیدم که سخن کسی را پیش از تمام شدن قطع کند. هرگز نیازمندی را که می‌توانست نیازش را برآورده سازد رد نمی‌کرد در حضور دیگری پایش را دراز نمی‌فرمود. هرگز ندیدم به کسی از خدمتکارانش بدگویی کند. خنده او قهقهه نبود بلکه تبسم می‌فرمود. چون سفره غذا به میان می‌آمد، همه افراد خانه حتی دربان و مهتر را نیز بر سر سفره خویش می‌نشاند و آنان همراه با امام غذا می‌خوردند. شبها کم می‌خوابید و بسیاری از شبها را به عبادت می‌گذراند. بسیار روزه می‌گرفت و روزه سه روز در ماه را ترک نمی‌کرد. کار خیر و انفاق پنهان بسیار داشت. بیشتر در شبهای تاریک، مخفیانه به فقرا کمک می‌کرد."

یکی دیگر از یاران ایشان می‌گوید: "فرش آن حضرت در تابستان حصیر و در زمستان پلاسی بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامی که در مجالس عمومی شرکت می‌کرد، خود را می‌آراست (لباسهای خوب و متعارف می‌پوشید).

شبی امام میهمان داشت، در میان صحبت چراغ ایرادی پیدا کرد، میهمان امام دست پیش آورد تا چراغ را درست کند، اما امام نگذاشت و خود این کار را انجام داد و فرمود: "ما گروهی هستیم که میهمانان خود را به کار نمی‌گیریم."

 شخصی به امام عرض کرد: "به خدا سوگند هیچکس در روی زمین از جهت برتری و شرافت اجداد، به شما نمی‌رسد." امام فرمودند:" تقوی به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت."

 مردی از اهالی بلخ می‌گوید: "در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم. روزی سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ایشان غذا بخورند. من به امام عرض کردم: "فدایت شوم بهتر است اینان بر سفره‌ای جداگانه بنشینند." امام فرمود: "ساکت باش، پروردگار همه یکی است. پدر و مادر همه یکی است و پاداش هم به اعمال است."

 یاسر، خادم حضرت می‌گوید: «امام رضا (علیه السلام) به ما فرموده بود: "اگر بالای سرتان ایستادم (و شما را برای کاری طلبیدم) و شما مشغول غذا خوردن بودید بر نخیزید تا غذایتان تمام شود. به همین جهت بسیار اتفاق می‌افتاد که امام ما را صدا می‌کرد و در پاسخ او می‌گفتند: "به غذا خوردن مشغولند." و آن گرامی می‌فرمود: "بگذارید غذایشان تمام شود."

 یکبار غریبی خدمت امام رسید و سلام کرد و گفت: "من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشته‌ام و خرجی راه را تمام کرده‌ام اگر مایلید مبلغی به من مرحمت کنید تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زیرا من در شهر خویش فقیر نیستم و اینک در سفر نیازمند مانده‌ام." امام برخاست و به اطاقی دیگر رفت و از پشت در دست خویش را بیرون آورد و فرمود: "این دویست دینار را بگیر و توشه راه کن و لازم نیست که از جانب من معادل آن صدقه دهی."

 آن شخص نیز دینارها را گرفت و رفت. از امام پرسیدند: "چرا چنین کردید که شما را هنگام گرفتن دینارها نبیند؟" فرمود: "تا شرمندگی نیاز و سوال را در او نبینم."

 امامان معصوم و گرامی ما در تربیت پیروان و راهنمایی ایشان تنها به گفتار اکتفا نمی‌کردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ویژه ای مبذول می‌داشتند.

 یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) می‌گوید: «روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبه‌ای دید و پرسید: "این کیست؟" عرض کردند: "به ما کمک می‌کند و به او دستمزدی خواهیم داد." امام فرمود: "مزدش را تعیین کرده‌اید؟" گفتند: "نه هر چه بدهیم می‌پذیرد." امام برآشفت و به من فرمود: "من بارها به اینها گفته‌ام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام می‌دهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می‌کند مزدش را کم داده‌ای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کرده‌ای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی، هر چند کم و ناچیز باشد؛ می‌فهمد که بیشتر پرداخته‌ای و سپاسگزار خواهد بود."»

 خادم حضرت می‌گوید: «روزی خدمتکاران میوه‌ای می‌خوردند. آنها میوه را به تمامی نخورده و باقی آنرا دور ریختند. حضرت رضا (علیه السلام) به آنها فرمود: "سبحان الله اگر شما از آن بی‌نیاز هستید، آنرا به کسانی که بدان نیازمندند بدهید."»

 مختصری از کلمات حکمت‌آمیز امام:

امام فرمودند: "دوست هر کس عقل اوست و دشمن هر کس جهل و نادانی و حماقت است."

امام فرمودند: "علم و دانش همانند گنجی می‌ماند که کلید آن سؤال است، پس بپرسید. خداوند شما را رحمت کند زیرا در این امر چهار طایفه دارای اجر می‌باشند: 1- سؤال کننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده."

امام فرمودند: "مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است."

امام فرمودند: "چیزی نیست که چشمانت آنرا بنگرد مگر آنکه در آن پند و اندرزی است."

امام فرمودند: "نظافت و پاکیزگی از اخلاق پیامبران است."

شهادت امام:

 در نحوه به شهادت رسیدن امام نقل شده است که مأمون به یکی از خدمتکاران خویش دستور داده بود تا ناخن‌های دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصی آلوده کند و در بین ناخن‌هایش زهر قرار دهد و اناری را با دستان زهر‌آلودش دانه کند و او دستور مأمون را اجابت کرد. مأمون نیز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار کرد که امام از آن انار تناول کنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار کرد تا جایی که حضرت را تهدید به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدری از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر کرد و حال حضرت دگرگون گردید و صبح روز بعد در سحرگاه روز آخر صفر سال 203 هجری قمری امام رضا (علیه السلام) به شهادت رسیدند.

تدفین امام:

به قدرت و اراده الهی امام جواد (علیه السلام) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ایشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پیکر پاک ایشان با مشایعت بسیاری از شیعیان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گردید و قرنهاست که مزار این امام بزرگوار مایه برکت و مباهات ایرانیان است.

ماه ذی‌القعده ماه این امام است و ایرانیان باید در این ماه بیشتر به این امام همام توجه نمایند

:: موضوعات مرتبط: عمومي، مناسبت روز، علی اکبری، ،

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 13:57



شبهاي پيشاور

چهار شنبه 22 خرداد 1390

بنام حق الیقین

اهل کتاب و مطالعه حتماً می‌دانند که این تیتر عنوان کتابی است از سلطان الواعظین شیرازی که به عنوان یک مبلغ شیعی در بلاد هند و پاکستان سیر نموده و در بلاد مختلف به دعوت اهل منطقه به سخنرانی پرداخته است و در پیشاور پاکستان ده شب متوالی از نماز مغرب و عشاء تا نیمه شب و بعضاً اذان صبح با چند تن از سران سنی در مجلس عمومی مباحثه نموده و آنها را مغلوب نموده است جالب این است که این واعظ بزرگ  تمام اسناد و روایات را از کتب معتبر بزرگان اهل سنت آورده و هیچ به شیعه استناد نکرده است. 

منبع فیض بزرگ او خاندان اهل عصمت بوده و چنان توانسته مستند سخن گوید که انسان متعجب است که عناد ورزی این قوم از اول تا کنون چگونه بر علیه شیعه صورت گرفته در جایی آنها را محکوم نموده است که ما شیعیان ،سنی هستیم و شما که شیعه را رافضی و خارج از سنت می‌خوانید وکافر بل شما به این تهمت رواتر خواهید بود چرا که عمر ظاهراً با استناد به سخن (خود عمر) حکم قرآن و سنت پیامبر(ص) را زمین نهاد و بدعت را وارد دین نمود جایی که عمر می‌گوید من متعه را که قرآن حلال و سنت پیامبر است را حرام و هرکس که به این قانون شرع عمل کند حد زده یا سنگسار می‌کنم.

ولی در شیعه هیچگاه چنین اتفاقی نیفتاده است.

در اینجا شیخ عبدالسلام که هنوز خود را مغلوبه نمی‌داند به داعی(سلطان الواعظین که در کتاب خود را داعی می‌خواند) می‌گوید چون پیامبر یک مجتهد بوده و عمر هم مجتهد پس خود اجتهاد نموده و حکمی را که لازم بوده صادر کرده(آدم خنده‌اش می‌گیرد از این نوع استلال کور البته حضار هم می‌خندند). داعی در اینجا جواب می‌دهد که در برابر نص قرآن مگر می‌شود اجتهاد نمود.

جالبتر این است که همین سنی‌ها باب اجتهاد را مسدود هم کرده‌اند!

من به نوبه خود خواندن این کتاب را به همه توصیه می‌نمایم که هیچ بلکه لازم می‌دانم چون نکاتی که برایمان مفهوم نیست در این کتاب روشن می‌شود.

کسانی که می‌خواهند کتاب را دانلود کنند می‌توانند به این لینک مراحعه نمایند.( دانلود کتاب شبهای پیشاور)



:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: شبهاي پيشاور,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 13:48



آزادي

چهار شنبه 8 دی 1389

بنام آزادی دهنده مطلق

عجب کلمه‌ای است این آزادی هر کس در هر جایی با هر ملیت و قومی بخود اجازه می‌دهد که آنرا تفسیر و بیان کند ، کلمه‌ای که همه آنرا دوست می‌دارند با این کلمه جملات فراوان ساخته شده و خواهد شد.

ادبیاتی‌ها روی آن مانور داده‌اند، سیاسیون جور دیگر به تفسیر نشسته اند، شعرا با آن شعرها سروده‌اند و ملاکها بافته و بیان داشته‌اند. اقتصادیون بر بازار آزاد فهم کرده‌اند و بهترین دانسته‌اند که رقابت کامل می‌شود و....

بدین جهت است که حقیر هم بخود حق می‌دهم که جملاتی در حد فهم خود قلم فرسایی کنیم شاید هم وب سایی نماییم. چه بعضی را خوش آید چه بعضی را ناخوش ما هم بشریم و آزاد مثل دیگران که به خود حق دادند چنین کنند، دلیل از این محکم‌تر هم آفریده نشده است!

بعضی وقتی بگویی آزادی یعنی چه می‌گویند یعنی تو آزادی که سرنوشت خود را تعیین کنی و تصمیم بگیری برای خودت! اگر چنین بودی یعنی آزادی.

دیگری گوید تو آزادی که هرکار خواستی انجام دهی بشرطی که مانع آزادی دیگران نشوی!

تو حق تصیمیم آزادانه برای اداره کشورت داری!

شما می‌توانی حرف دیگران را قبول کنی یا رد کسی شما را مجبور نکرده.

انسان آزاد آفریده شده پس خود برای خود زندان ساخته‌ای آنرا رها کن کسی حق ندارد تو را اجبار به کاری نماید!

.............. هزاران دیگر به معنی آزادی پرداخته‌اند!

کمی یا فرسخی اینطرف‌تر یا آنطرف‌تر.......

.... اما این جملات زیبا هیچ یک قادر نیستند تو را با آزادی آشنا کنند بلکه فقط مفاهیم خود فهمی از آزادی ارائه می‌دهند.

یا تمام آزادی را بیان دارند ؛هرکدام کمی جلو می‌روند یا کمی عقب بالاخره هم همانطور سرگردان تورا می‌گذارند با این همه هیج کس نیست که از آزادی ناراحت باشد یا آنرا نخواسته باشد .

در تمام دنیا هم اگر سیر کنید و آزادی را بخواهی آزادی مطلق به هیچ عنوان وجود ندارد

هر جا و هر کس به مقتضای شرایط قیدی بر آن کوبیده و آنرا بیان کرده. یکی ملاک را انسان قرار داده یکی حکومت دیگر جامعه آن یکی فرد ، یکی بازار و ....

پس بزودی درک می‌کنیم آزادی بدون قید وجود خارجی ندارد هر آزادی با قیدی محدود و پایبند شده است.

اگر می‌گوید نه یک نمونه را آشکار کنید تا دیگری بند آنرا نشانتان بدهد.

برای چراغ سبز و قرمز چراغ زرد استثنا کردند دیگر بقیه کارها که جای خود دارد.

پس بلاشک هیچکدام تو را بی قید نمی‌کند! این یک اصل کلی است آزادی بدون قید و بند و شرط وجود خارجی ندارد.

مثلاً تو آزادی نباید صلب آزادی دیگری کنی

تو آزادی بشرطی که قانون برایت مانع ایجاد نکند،در حریم جامعه باید حقوق دیگران را رعایت کنی در حریم خصوصی آزادی که....

به فراخور فرهنگ،ادب،هنر،هنجار و قانون تو را به بند کرده است.

شما هم که بخواهید آنرا تعریف کنی باید به آن قیدی وارد کنی و گر نه در هرلحظه فردی می‌تواند عملی انجام دهد که تو را از تعریف‌ات پشیمان کند.

سوال اساسی در همین نقطه نهفته است(یادمان باشد آزادی قید دارد).

اگر چنین است ما حق نداریم که قیدهای ملکوتی را مفلوک کنیم و بندهای مخلوقی را بجای خالقی بنشانیم و از کل به جزء تنزل دهیم، این نوع قید زدن خود نقض غرض است.

آیا صحیح است که بندهای خداوند را برداریم و بندهای بنده خدا را بجای آن قرار دهیم؛ هرگز این کار نمی‌تواند صحیح باشد.

منشور ملل و قوانین بین‌المللی و ملی و کشوری محترم هستند اما زیر قوانین و منشور الهی چون آن کل است این جزء هرجا این دو با هم هم‌خوانی نداشته باشند آنکه باید بر زمین بماند بشری و ملی و منطقه‌ای و ... است نه الهی.

چون عقل عاجز ما توان ندارد که قانونی جامع و مانع بیاورد همه یکی جایی لنگ دارند اگر دیروز خوب بودند امروز خوب نیستند اگر امروز خوب هستند فردا معلوم نیست که چنین باشند.

ما منکر قوانین نیستیم اما احترام قوانین آنها بجای خود احترام به دستورات الهی هم بجای خود.

اگر قوانین و دستورات خالق مانع اجرای قانون خداوند شد آیا ما اجازه داریم که این یکی را فدای آن کنیم یا باید مفلوک را فدا کنیم؟ مسلم است که آنچه خداوند دستور داده است اولویت دارد.

چون قوانین بشری ساخته مخلوق هستند و مخلوق ناقص و جایز الخطاء پس قوانین بشری همه دارای نقص هستند چون عقل انسان کامل نیست(یادمان باشد قانون بشری بدون نقص نداریم)

برعکس قوانین بشری قوانین خداوند کامل هستند چرا که خداوند کامل است و کامل قانون ناقص نمی‌دهد ولی بنظر ما که ناقص هستیم بخصوص در عقل می‌تواند ناقص بنظر آید این یک شرط است که بارها و بارها در تاریخ ثابت شده است که هیچ قانونی کامل نوشته نشده  مثل قوانین کشوری ،اساسی،جزایی،حقوقی که همیشه در حال تغییر هستند چون نقص‌ها و نقض‌های آن به مرور مشخص می‌شود.

این کشورهای غربی معلوم نیست چرا اینقدر به ناتوانی انسان اقرار دارند و در اجرای قوانین بشری اصرار.(این راز را داشته باشید) و گاهی انتظار دارند که قوانین انسانی را بجای قوانین بشری قرار دهند و هیچ هم ابا ندارند که بارها چنین کرده‌اند نمونه آن قانون خداوند:

وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِم مَّطَرَاً فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ‏


٨۴-اعراف

و ما بارانى (از سنگ) بر آنان باراندیم. پس بنگر که سرانجام گنهکاران چه شد؟

قوم لوط را بخاطر لواط سنگسار آسمانی می‌کند و نابود اما کشور انگلیس و ... هم‌جنس بازی و لواط‌گرایی را قانونی....

خداوند فرعون را بخاطر ظلم و فساد نابود و غرق می‌کند ولی اینها هر روز بر ظلم خود می‌افزایند و به ظالمان و غاصبان فلسطین کمک و یاری کرده و برایش اشک می‌ریزند.

خداوند

وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُواْ بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَةٍ

سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةِ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِیهَا صَرْعَى‏ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِیَةٍ
فَهَلْ تَرَى‏ لَهُم مِّن بَاقِیَةٍ

۸-۹ حاقه

و امّا قوم عاد به وسیله بادى سرد و سوزنده و بنیان کن نابود شدند، که خداوند هفت شب و هشت روز پى در پى، آن را بر آنان مسلط کرد.
پس (اگر آنجا بودى) مى‏دیدى که در آن ایام، آن قوم از پا افتاده، گویا تنه‏هاى نخل تو خالى هستند.
پس آیا هیچ بازمانده‏اى براى آنان مى‏بینى؟

حالا اگر قبول کنیم که این انسان یا یک گروه یا یک کشور یا یک منطقه و غیره یک قانونی نوشته‌اند که درست است باز اشتباه است که چنین فکر کنیم جمع ناقصین کمال آفرین نیست هرچند که بهتر از یک فرد یا یک گروه باشد.

استاد بی عقلی که با استناد به قوانین بشری و بین‌المللی به همه چیز رخت رسمیت می‌پوشد  و  اثبات درستی می‌کند در درک این نکته عاجز و ناتوان است

چه تصمینی وجود دارد که نویسندگان قوانین بین‌المللی به نفع خود قانون ننوشته باشند نمونه آن هم حق وتو سازمان ملل است با کدام عقلی هم خوانی دارد جز اینکه قانون ظالمانه‌ای است

حالا اگر این منور الفکر بگوید چون سازمان ملل این کشور را به رسمیت شناخته پس قانونی است یک جو عقل در جمجمه‌اش یافت می‌شود شاید نه کدام کشکی کدام پشمی کدام قانونی یک مشت متجاوز و مستکبر برای پیشبرد اهداف خود جامعه ملل را سازمان ملل کردند بعد اسرائیل برای همان اهداف مسکبرانه بوجود آوردند بعد در این سازمان خود ساخته برسمیت شناختند حالا این کجایش قانونی است و رسمیت دارد، اگر در این سازمان که برای اسرائیل بوجود آمده برسمیت نشناسند پس کجا برسمیت بشناسند؟

تا یک کشور صدایش از ظلم آنها بلند می‌شود با چکش شورای امنیت یا سازمان ملل آنرا خفه و یا سرش را می‌شکند این شد قانون این شد حقوق بشر اینها که کلاه‌شان از سرشان تاس‌تر است. جان برادر برو فکری دیگر کن جز استبداد و ظلم و تجاوز و غارتگری از این شورای امنیت و این سازمان ملل چیزی تا کنون بیرون نیامده.

دیدیم که قوانین بشری نه اینکه نقص دارند بلکه بیشتر اوقات منافع نویسندگان قانون مد نظر بوده است نه حقوق دیگران نمونه آن هم قوانین بشری سازمان ملل است که آن پنج کشور زور گو برای خود حق وتو قائل شدند و دیگران را زیر مجموعه خود تعریف کردند یک جو اگر انصاف داشتند برای هر قاره یک حق وتو قایل می‌شدند نه برای تنها خودشان سه کشور اروپایی یکی آمریکا و دیگری آسیایی آفریقا با این همه کشور اصلاً محاسبه شده؟

حالا که قانون را نوشتید به دیگران حق بدهید که بر آن یک قید لااقل بزنند اینقدر بی‌حیا و بی‌مروت تشریف دارند که قانون خود را مطلق و زدن قید برای دیگران ممنون برای خودشان الاماشاءالله هرچه خواستند قید بند می‌کنند. چرا باید این جزم‌ها انتظار داشته باشند که دیگران پیرو مطلق آنها باشند خدا عالم است و بشر در تحیر.

این منادیان حقوق انسان هم اگر خیر خواه باشند که نشان داده‌اند نیستند می‌توانند اشتباه کنند پس من و ما مجاز هستیم که از آنها پیروی نکنیم یا اینقدر منصف باشند که به ما اینقدر آزادی بدهند که در دین و پیرو آنها نباشیم!

اگر آنها اینقدر به آزادی اهمیت قائل هستند انسانها را در اطاعت خداوند آزاد بگذارند.

ای کشورهای مدعی آزادی مدعی حقوق بشر مدعی تمدن

یک لحظه ما را رها کنید یک لحظه ما را آزاد بگذارید!

بگذارید ما نمازمان را بخوانیم بگذارید ما مسجد داشته باشیم بگذارید ما پوشش خودمان را داشته باشیم

ای نویسندگان قوانین و ای منورالفکرها ای انسانهای والا! ای بشر دوستان! ای دایه‌های مهربانتر از مادر! ای بر کرسی قدرت نشستگان! ای بی همه چیزه ای صاحبان زر و زور ای مسکبران بی‌چشم و رو و .... یک جو انصاف بگذارید ما یک ذره آزاد باشیم٬ جلو اندیشه ما را نگیرید٬جلو حرکت ما مانع نگذارید٬ چرخ‌های ما را پنچر نکیند.

مگر این دین ما این پوشش ما این مناره مسجد ما این حجاب اسلامی چه ضربه‌ای به شما وارد کرده که یادتان رفته ما انسان هستیم؟!!

چنان ما را محدود می‌کنید چنان به کوچکترین حقوق انسانی ما اهمیت نمی‌دهید که همان منشور ملل شما٬ شما را محکوم می‌کند٬ ببینید کارتان به کجا کشیده است٬ خجالت نکشید قوانین را عوض کنید که همین کار را هم دارید می‌کنید حق نفس کشیدن ما را هم ندهید چرا که برایتان ضرر دارد چرا که حقوق بشر شما جزء برای شما نیست!

مطمئن باشید با همین ظلم‌هاست که ریشه غرب خشکیده خواهد شد کشور مهد تمدنی که جلو پوشش مردم را بگیرد چاره‌ای ندارد که فرو بریزد. این صدای شکستن استخوانهای کشورهای مسکبر غرب است که دارد بگوش می‌رسد البته در تغییر قوانین در قرآن سوزی در خراب کردن مسجد در ممنوعیت ساخت مناره در منع تحصیل دختران دیگر کشورها در منع بدست آوردن تکنولوژی و....

وقتی دارید قانون می‌نویسید که مسلمانان نباید چنین کنند دارید یک میخ بر تابوت خود می‌کوبید.

با ویران کردن مسحد کمر غرب را می‌شکنید با سوزاندن قرآن دارید آتش بر کنده خود می‌زنید و خود نمی‌فهمی !

آزادی شعاری است که بر آن سوار شوی و کشور گشایی و غارتگری نمایی

منع پوشش اسلام و منع ساخت مسجد و منع تحصل یعنی منع از حقوق اولیه این حقوق بشر شماست وجدانهای خفته را بیدار کنید منعی ندارد باکی نیست هرچه شما بیشتر مانع شوید ما بیشتر خودمان را باور می‌کنیم. دنیا امروز در حال بیدار شدن است بر پهلویش لگد بزنید تا زودتر بیدار شود.

کشوری که مانع اجرای قوانین ادیان دیگر شود ظالم است و ظلم دوام ندارد که این سنت الهی است.

جهان با کفر می‌ماند ولی با ظلم هرگز این قانون خلقت است. قوم نوح چنین شدند و قوم ثمود و قوم عاد و .... چرا که فساد و ظلم می‌کردند و به حرف حق پشت.

امروز در تمام جهان ثابت شده است که حقوق بشر یعنی سلب آزادی دیگران یعنی غارت کشورهای جهان سوم و.....

پایان چیرگی سودمداران غرب بر جهان هر روز نزدیکتر می‌شود تا وعده حق تحقق یابد.

می‌خواهید قبول کنید می‌خواهید نکنید

حقیقت برای زورمداران تلخ است و مستکبران از واقعیت گریزان.



:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، علوم انساني، ،
:: برچسب‌ها: آزادي,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 12:49



مرجفون

چهار شنبه 9 آبان 1389

بسمه تعالی       

در معنی يعنی کسانی که مرتب مردم را می‌ترسانند.

در همين احوال باید دید که چه کسانی شامل اين آیه قرآن هستند

" لئن لم ینته المنافقون والذین فی قلوبهم مرض والمرجفون فی المدینة لنغرینک بهم"(60-احزاب) 

منظورمان را متمرکز کرده ايم روی همین مرجفون اینها مرتب مردم را نامید می‌کنند خود می‌سازند خود پرورش می‌دهند خیالات و مردم را در اينجا و آنجا و هر جا که دستشان، زبانشان، پايشان برسد مردم را به اصطلاح دلشان را خالی می‌کنند. در زمان پيامبر اعظم(ص) اينها نه اینکه در صف دشمن باشند نه اینها در مدینه بودند در کوچه و پس کوچه‌های شهر در بین مومنین خود دشمن خیالی ساخته وسایل و هیبت آنها را بالا برده و بدین طریق کار دشمن را در درون شهر و بین مردم می‌کردند. امروز این افراد در سخنرانی های خود  در مجلات و روزنامه های خود در سایتها و .... هی از دشمن آمریکا و اروپا و اسرائیل می‌گویند از قدرتشان از صنعتشان می‌گویند غولی می‌سازند که خودشان هم باور نمی‌کنند که چنین پرداختی کرده‌اند. حالا مانور می‌دهند که اگر دنیا چه بشود چه خواهند کرد ما را با خاک یکسان می‌کنند بمبهای اتمی آنها چگونه عمل می‌کند قدرت اروپا تمام جهان را فتح کرده، اینها همه برای جنگ با ما یک دست هستند. بله اینها می‌نویسند در صورتی که نمی‌گویند اینها چنین قدرتی داشتند بیست و هفت سال انجام داده‌اند و هر جا همان قدر که توانسته‌اند از هیچ کوششی و هیچ همتی و هیچ دشمنی با ما دریغ نکرده‌اند و نمی‌کنند. آنچه که جلو آنها را گرفته اراده‌های قوی و یکصدایی ملت و رهبران آن بوده و همیشه هم چنین است.آخر چگونه اینها ترس درونی خود را ، عافیت طلبی خود را به ملت منتقل می‌کنند هر جا فرصتی یافته‌اند حتی یک مورد از قدرت ملت و جوانان این کشور نگفتند اما از کوچکترین پیشرفت دشمنان اسلام و کشور چنان بزرگنمایی کردند که خود اروپا و امریکا هم باور نمی‌کنند. بالاخره این سالها بارها شنیدیم که گفتند ما اگر این امتیاز را نداده بودیم پرونده هسته‌ای ایران به شورای امنیت می‌رفت و چه و چه می شد و ما را محاصره اقتصادی می کردند و .... آخر مرد حسابی مگر ما تا کنون محاصره اقتصادی نبودیم کدام یک از این کشورها وسایل حساس را به ما داده‌اند. فروختن زباله‌های داروسازی‌هایشان به ما آیا شکستن تحریم اقتصادی است ؟یا کارخانه های غیر استاندارد و از رده خارجشان به ما با به‌به و چه‌چه این آقایان  همراه است یک های تک     (High Tech)است. نه برادران اینها برای دشمنی خود با ما هزار دلیل دارند و هیچ موقع دست بردار نیستند.

مگر ما را همراه خودشان ببینند و ما تحت سلطه آنها و فرمانبر باشیم، در آن صورت استقلال ما رفته هم حیات سیاسی ، اقتصادی و هم مذهبی برای نگهداری ارزشها باید مقاومت کرد و هیچ هم نترسید و بدانیم که می‌توانیم و این مرجفون هم اگر ادامه دادند بنا به نص قرآن کریم باید بجانشان افتاد و نابودشان کرد و چون اینها مثل خوره برجان ملتها هستند وقتی که نابود شوند، آنوقت محیط رشد و اعتلای جامعه فراهم می شود. ما برای نمو افکار هرگونه تلاشی لازم باشد خواهیم کرد و از هیچ کوششی فرو نخواهیم گذاشت حتی اگر نگذارند باز ما تلاش می کنیم و باز تلاش می کنیم و باز تلاش......... که تلاش بهتر از بیکاری و زنگار گرفتن است.



:: موضوعات مرتبط: تحليل روز، علی اکبری، اخلاقي و مذهبي، ،

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 12:0



عباس آباد

یک شنبه 21 اسفند 1389

   بسمه تعالی   

عباس آباد روستایی است  در   شمال شرق انار با فاصله یک 1کیلومتری شهر انار  و بعلت نزدیکی به شهرستان انار مهاجرت زیادی از آن به شهر انجام گرفته و از طرفی این روستا قدیمی توانسته در دوره جدید با مهاجرت مقاومت نموده و باقی بماند این روستا یک شهید بنام حسین عبدالهی(شهدای انار ردیف77) تقدیم این نظام و دفاع مقدس نموده است.

دارای شورای مستقل و دهیاری هم می‌باشد. و مسجد  امام حسین علیه السلام زینت بخش روستاست.

جمعیت این روستا امروزه حدود222 نفر

و تعداد 56خانوار .

دارای 9 ضبط پسته بوده و متاسفانه دارای هیچ مغازه و محل تجاری نیست که علت آن نزدیکی به شهر می‌تواند باشد. از امکانات برق و تلفن و آب آشامیدنی برخوردار بوده ولی تاکنون مردم روستا از گاز محروم بودند که در طرح جدید سال90 انشاءالله از این نعمت نیز برخوردار خواهند شد.

این متن از کتابی است از:

 وزارت دفاع ملی

سازمان جغرافیائی کشور

 اداره جغرافیائی

بنام:

فرهنگ جغرافیائی

 آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران

انار

جلد94- چاپ یکم

برگ       NH-40-5سال 1358(در داخل جلد 1357)

البته قابل ذکر است که آنچه بعنوان تعداد جمعیت و... که در این کتاب آمده و آنطور که در مقدمه این کتاب آمده مربوط به گروهی پژوهشگر است که در سال 1353 در فارس سرگرم کار شده و نتیجه کار آنها 138 جلد شده که طبق یک نقشه راهنما(شکل در پستهای قبل آمده است)  می‌باشد که هیچ مبنای اهمیتی قابل ذکری برای نقاط نیست بدین جهت این مجلد هم که بنام انار ثبت است فقط می‌توان مرکزیت نقطه را مشخص کند نه اهمیت جمعیتی دارد نه اهمیت تقسیمات کشوری. برای پیدا کردن هر نقطه یا شهر و آبادی ما ماید در نقشه محل آنرا و سپس براساس حروف الفبا آنرا می‌توانیم پیدا کنیم.

لذا این مجلد کتاب  شهر شهربابک و روستاهایی از رفسنجان و ... را در بر گرفته است.

 دیگر نقاط جغرافیایی از قبیل دشت و رود و کوه و.... در همان روستاهایی که کنار آن است توضیح داده شده است.(در مورد  عباس آباد  بدون هیچ دخل و تصرفی از این کتاب در صفحه ۵۴ال ۵۴  چنین بیان شده است). حتی با اینکه رسم‌الخط کتاب به من نمی‌خورد و ... برای امانت با سختی سعی کردم عین نوشته در آید( با این حال پرانتز سبز از من است) مثل چسباندن حروف و غیره در آینده من در نوشته جدید توضیحات و اشتباهات این متن را می‌آورم و علل آنرا بررسی می‌کنم امیدوارم که فرصت اجازه دهد.

اما     عباس آباد   در این کتاب:

عباس آباد    ABBASABAD  

ده از دهستان انار، بخش حومه، شهرستان رفسنجان، استان کرمان

طج(طول جغرافیایی)  َ17   55ْ، عج(عرض جغرافیایی) 53َ  30ْ، ارتفاع م(ارتفاع متوسط)1402متر.کویری، معتدل خشک در 3 ک م(کیلومتری) شمال انار .

جمعیت: 25 خانوار سرشماری۲۵۲۵(۱۳۴۵ه.ش) 87 تن از طایفه‌ی جدید.

زبان: فارسی

دین:اسلام؛ شیعه 

کار و پیشه:کشاورزی،کارگری و فرشبافی(8دستگاه)،فرشها با طرح کاشان .

کشت:آبی؛ آب از چاه نیم ژرف.

فرآورده‌ها: گندم،جو،پنبه و پسته.

رستینی‌ها:  درختان اسکنبیل؛ پوشش گیاهی برای چرای دام.

مردم این آبادی وابسطه بشرکت تعاونی روستایی آبادی انارهستند.



:: موضوعات مرتبط: عمومي، علی اکبری، شهرستان انار، اماكن انار، جغرافياي انار، مردم انار، اجتماعي، ،

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 10:25



سخن9

دو شنبه 4 بهمن 1389

بنام رب صابران

 

از صبر و توان خواهرت وام گرفتزینب سالار صبر و شکیبایی


کاری که سرانجام، سرانجام  گرفت


طوفان چهل روزه به ساحل که رسید


با دیدن تربت تو آرام گرفت

 

 


سخن٨  سخن ۷  سخن ۶   سخن۵   سخن۴     سخن٣    سخن۲     سخن١



:: موضوعات مرتبط: مناسبت روز، قصه و قاصدك، علی اکبری، ،
:: برچسب‌ها: حضرت زينب,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 7:57



سخن5

5 دی 1389

یا حی

دلم درک حضور او نکرد

غیبت نمودم و غایب نامیدم‌اش

سخن۴  سخن٣  سخن2   سخن1



:: موضوعات مرتبط: عمومي، قصه و قاصدك، علی اکبری، ،
:: برچسب‌ها: اباصالح,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 14:11



سخن4

4 دی 1389

السلام و علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام

سرمشق‌های آب، بابا یادمان رفت

رسم نوشتن هم ،خدایا یادمان رفت

شعر خدای مهربان را حفظ کردیم

اما خدای مهربان را یادمان رفت

سخن٣

سخن2

سخن1



:: موضوعات مرتبط: عمومي، قصه و قاصدك، علی اکبری، ،
:: برچسب‌ها: خداوند,

نوشته شده توسط علي اكبري(آج) در ساعت 14:9



درباره



به وبلاگ من خوش آمدید
aliakbariA@yahoo.com


مطالب پیشین

پاکان
جمعه
باریکه
آشنا
تقلا
روز و شب حسین
انسان حیوان
زورگیری بانکی
تمام
کالا
خواستن
چه شدیم
راهی
سوال
باد
دوگانه
وزین
تاریخ
بیداد
زجر




Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by aj